eitaa logo
مکر مرداب(هکر کلاه سفید)
9.7هزار دنبال‌کننده
408 عکس
39 ویدیو
0 فایل
رمانهای بانو نیلوفر(ز_م) کپی رمان❌ثبت در وزارت ارشاد جمعه هاوایام تعطیل پارت نداریم تبلیغات ⁦ https://eitaa.com/tablighat_basarfa
مشاهده در ایتا
دانلود
💞💐💞💐💞💐💞💐💞💐💞💐💞💐💕💕💕💕💕💕💕💕💕 💞💐💞💐💞💐💞💐💞💐💞 💞💐💞💐💞💐💞💐💞 💞💐💞💐💞💐💞 💞💐💞💐💞 💞💐💞 💞💐 💕 ثبت در وزارت ارشاد 198-61-365 تولیلای منی _بازم میگم چشم نخوری موهات خیلی قشنگه....با این رنگ مو اصلا لازم نیست موهاتو رنگ بزنی مهمانی تمام شده بود و با ارغوان به اتاقم آمده بودیم.امروزاو هم به خانه شان باز میگشت.در این یک ماه مانند خواهرنداشته ام هوایم را داشت وناخودآگاه وابسته اش شده بودم و از این موضوع که تنهایم میگذاشت ناراحت و غمگین تسلیم او شده بودم تا موهایم را برای آخرین بار ببافد.شانه را آرام و با حوصله لا به لای موهای همرنگ پدرم می کشید و با وجود رفع گره های آن انگار که از این کار لذت برد با وسواس دوباره کارش را تکرار میکرد. دامن چین دارو مشکی ام را روی پاهایم جمع کردم تا راحتر بتواند کارش را انجام دهد. _راضی نبودم به زحمت بیفتی، راستش خودم حوصله شونه زدن به موهامو نداشتم _بهت که گفتم خودم خوشم میاد ،آخه دختر آدم یه همچین موهای خوشگلی داشته باشه به حال خودش رهاش می کنه؟ دست خودم نبود که دلم دیگر بلندی و لطافت این موها را نمیخواست، موهایی که پدر جانم از در نیامده آنهارا میبویید و با شکوفه های یاسی که مادرم می آورد، با حوصله و به زیبایی آنها را زینت میداد ومیبافت.چه خانواده خوشبختی بودیم.کاش گوش شیطان کر میشد و آوازه آن را نمیشنید. انگار هر چه میگذشت این مصیبت به جانم ذره ذره دلتنگی تزریق میکرد و هر روز از روز گذشته بیشتر عذابم میداد. _ولی روستای پدریم اصلا ازقیافه من خوششون نمی اومد و بهم زردبَرک میگفتن _این که گفتی فحش بود؟ _نه ، یه جور مسخره کردنه، به معنای زیادی بور بودنه،آخه اونجا دخترای بور زیادطرفدار نداره _وا چه بی سلیقه !حتما از حسودیشون زِر میزدند _زِر؟ خنده ای کرد و پاسخ داد _حرف مفتو اینجا بهش میگن زِر زدن،حالا اینا رو ولش کن خودم هر اصطلاحی که لازمه یاد بگیری یادت میدم ....میدونی چیه لیلا؟میخام یه رازیو بهت بگم،خانواده ما کلا پسر دوستن چون دختر زیاد داریم و پسر کم،خودمن دوتا خواهر کوچکتر از خودم دارم و داداشم بعد کلی نذر و نیاز مامان مهین به دنیا اومد.دایی عطا ودایی مهرانم هرکدوم یه پسر دارن که نور چشمی بابا حاجی و خان جونه، منم..... باکمی مکث و بستن دنباله موهایم که حالا به زیبایی بافته شده بود ادامه داد _منم چون بچگی زیاد با دایی مهران رفت و آمد داشتیم و پسر زیادی دور و برم نبود از همون بچگی ....هر وقت کیهانو می‌دیدم یه جورایی میشدم،نمی دونم تجربه کردی یانه....ولی حس قشنگیه... چشمکی زد و دستی به موهای مشکی و مصری اش کشید و با ناز ساختگی گفت _فعلا منو تو تنها دخترای دم بخت خاندان کشوری هستیم و مرکز توجه فامیلیم، با اینکه بیشتر فامیل میدونن من نامزد کیهانم چند وقت پیش برام از فامیلای دورمون خواستگار اومده بود....نمیدونی کیهان چه قشقرقی به پاکرد. البته بگم از من گذشته والان من صاحاب دارم ....ولی تو منتظر باش....حتما پاشنه این درو از جا در میارن...کم که نیست، تو نوه حاج مرتضی کشوری هستی 💕 💞💐 💞💐💞 💞💐💞💐💞 💞💐💞💐💞💐💞 💞💐💞💐💞💐💞💐💞 💞💐💞💐💞💐💞💐💞💐💞 💞💐💕💕💕💕💕💕💕💕💕 💞💐💞💐💞💐💞💐💞💐💞💐