شبهایِ فاطمیه
میون دعاها و اشڪها و
دردودلهاتون،
یادتون نره تو مجلسِ مادری که یادمون داد اول برای دیگران دعا کنیم بعد برای خودمون، به یادِ همه آدمهای اطرافمون باشیم،
به یادِ همه اونهایی که التماسدعا داشتن...
لطفا دعاکنید همه جوونا عاقبت بخیر
و خوشبخت شن.
خلاصه که خیلی به یادِ هم باشیم این شبها❤️
یادِ ما هم باشین🌱
#فاطمیه
#حضرت_مادر
هنگامهیِ گناه،
به وقت سُر خوردن میانِ منجلابِ تباهی و تیره روزی،
آنگاه که در زندانِ نفس زنجیر میشویم، نگاهِ مادرانهیِ تو را حس میکنیم
و نجوای مهربانی که زمزمه میکند: نجات اهل عالم با حسینِ من است.
یقین دارم؛
عاقبت اشکهایِ ما برای حسینِ تو
تیرگی هایِمان را میشوید.
_زهرا سادات🌱
#فاطمیه
دو جا تو تمام تاریخ روایت شده، که
دو تا مرد
از پا افتادن و
با زانو رسیدن بالا سرِ مجروحشون...
دومی خیلی مشهورِ
لا یَوم کَیَومِکَ یا اَباعَبدِالله
امان از ساعتی که سیدالشهدا💔چند ذراع مونده به جَوونِش با جونِ بر لب، رسید بالا سر علیاکبرش و
براش روضه خوند:
علی اَلَدُنیا بَعدَکَ العَفا...
اما اولی
یه داستانِ عاشقانه است
امان از ساعتی که مردِ فاتحِ خیبر با زانو خودشو کشوند بالا سر جوونش...
از اون لحظه به بعد تمام تاریخ آتیش گرفته
وقتی اشکش چکید و نجوا کرد
یا بنت رسول الله
کَلِمینی
اَنا عَلی💔😭
_ابناءالحیدر🌱
#فاطمیه
Mehdi Rasoli - Yekami Harf Bezan.mp3
3.67M
فاطمیه ڪه شروع
میشود دل برای فاطمه میگرید
تمام کـه میشود برای علے...💔
#حضرت_مادر
#فاطمیه
[فاطمیه سراسرش درد است]
دردِ هقهقهایِ بیصدای حسن،
دردِ خوابهای وحشتزدهیِ کودکی که در کوچهها مَرد شد...
دردِ عطشهای نیمهشبِ حسین،
دردِ بوسه بر پاهای بیرمق مادر با اشکهای کودکانه و نجوایِ یا اُماه اَنا حُسین😭
دردِ بهتِ غریبانهی زینب
دردِ روزهایِ بیدرمانِ تنهایی.
مادرِما
نامش عجین شده با دردِ در و مسمار....😭
ابناءالحیدر 🌱
#فاطمیه #حضرت_مادر
وقتهایی؛
که وانمود میکنم قوی هستم
که تنها و بی هیچ سپرِ دفاعی، سنگینِ تلی از بغضهای فرو خورده و گلوگیرم،
وقتهایی که هدفِ تیربارانِ طعنهها، سرزنشها و قضاوتها هستم.
تو اوجِ این موقعیتها
ته دلم قرصِ به این که تو بزرگترین مدافعِ لحظاتِ بیدفاعیام هستی.
_إِنَّ اللَّهَ يُدافِعُ عَنِ الَّذينَ آمَنوا>🌱'
زهرا سادات "
مکروبه !
وقتهایی؛ که وانمود میکنم قوی هستم که تنها و بی هیچ سپرِ دفاعی، سنگینِ تلی از بغضهای فرو خورده
وَتَمَّت كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدقًا وَعَدلًا ۚ لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ ۚ وَهُوَ السَّميعُ العَليمُ
و کلام پروردگار تو، با صدق و عدل، به حدّ تمام رسید؛
هیچ کس نمیتواند کلمات او را دگرگون سازد؛ و او شنونده داناست.
[۱۱۵ انعام🌱]
وَ ترکیبِ دلچسبِ
صبح با صدایِ گنجشکهایی که دسته جمعی نشستهاند رو سیمهای برق و پچ پچ میکنند با عطرِ خوش و بهشتیِ
دستههایِ نرگسِ دخترکِ گلفروش🌱
[روزتون بخیر و خوشبو]
-زهرا سادات..)
هرچی گشتم میونِ حرف و حروف و کلمات،
چیزی پیدا نکردم که بشه باهاش به زیبایی این عشق رو توصیف کنم🌱
#تشییع_شهدای_گمنام
میگفت:
میشه خدا رو تو برقِ چشمهایِ آدمهایی،
که از حالِ خوبِ دیگران حالِ دلشون
خوب میشه، دید ^_^🌱
بارها من عرض کردهام، اگر در جبههی جنگ سربازِ رزمنده خوابش ببرد، بعد از خواب بیدار بشود گیج و ویج، نمیداند چه کار میکند، توپخانه را روشن کند، ممکن است به خودی ضربه بزند.
شما اگر ندانی دشمن کدام طرف است، دوست کدام طرف است، توپخانه را که روشن کردی، به جای اینکه به دشمن بخورد، به دوست میخورد؛ بصیرت که لازم است [برای] این است.
_حضرت آقا جان _🌱
#روز_بصیرت
رونوشت به تمام غربزدگان و وطنفروشانِ حراملقمهای که تا توانستند به کشورشان خیانت کردند و پس از آن فلنگ را بسته و به اروپا و آمریکا پناهنده شدند؛
دوران شما نیز به سر خواهد آمد.
[به زودی طعم #عذاب_اکبر را خواهید چشید.]🌱
انقلابِ ما
ریشه از قلبهایی دارد
که اجازه ندادند گردِ سیاهی زمانه، رویِ فطرتشان رسوب کند!
زهرا سادات 🌱
#انقلاب_عشق
#جمهوری_اسلامی_ایران
امیرمؤمنان علیهالسلام را
نه معاویه به شهادت رساند |دشمن خارجی|
نه اشعث |جریان نفاق داخلی|
و نه قطام |جریان سلبریتیسم|
همه اینها در این جنایت دخیل بودند،
اما ضربهیِ نهایی را ابن ملجم مرادی وارد کرد.
یعنی؛ جریان مقدس نماهای احمق و بیبصیرت که بازیچهیِ دستِ سه گروه بالا میشوند.
[هموطن_بصیرت]🌱
روایت ما از شما،
روایت فتح است؛ روایتِ فتحِ قلوب
بدون دیدار،
بدون مرز'🌱
_ابناءالحیدر"
#شهید_ابومهدی_المهندس
#جان_فدا
در مسیر #اربعین🌱
با فرماندهی شما رزمایشِ ظهور را تمرین کردیم،
و حال پس از #جان_فدا شدنتان،
به خیالمان هم نمیرسید که روزی مسیرِ مزارتان
#طریقالذهب شود برای مستضعفینِ ملتِ شهادت..
"ابناءالحیدر "
#اربعین
#ما_ترکناک_یابنالحسین
#جان_فدا
[طریقُ الوصل ]
یکروز در حوالی نجف تا کربلاست
و یک روز تا رسیدن به مزارِ شما🌱
#جان_فدا
#به_وقت_حاج_قاسم
به وقت شام رو دوبار تو سینما دیدم،
چندبار هم از تلویزیون.
هر بار هم عینِ بارِ اول گریه کردم! عین همون وقتی که اولین بار تو تاریکی سینما، از ترس جمع شدم گوشهیِ صندلیم و لبه روسریم رو مچاله چپوندم تو دهنم تا صدای هقهقم رو خفه کنم.
امروز اما دیدنش فرق میکرد انگار.
یهجور دیگهایی بود، مثل هیچ بارِ قبلی نبود، ساکت یه گوشهایی خیمه زدم و خیره شدم به حرکات علی.
پدر بود، نگران حالِ همسرش بود اما نفهمیدم چرا به مرخصی نرفت و چطور سر از تدمر درآورد و
شد ناجی اون همه اسیر لبنانی و افغانستانی و ایرانی و بعدش مثل قهرمانها خودش رو فدا کرد تا یه مشت جانی به اهداف پلیدشون نرسند.
راستش اصلا نفهمیدم.
هیچ وقت هم نفهمیدم! حتی صدبار دیگه هم ببینم باز هم نمیفهمم اون علت اصلی رو
که آدم رو از طنابِ همه تعلقاتش میبره، که آدم رو مثل یک برادهی فلزی میکشونه سمت آهنربای عاقبت بخیری،که آدم رو از خودش، از همه چیزش جدا میکنه.
اصلا چه چیزی آدم رو اینقدر بزرگ میکنه؟
هر چی فکر میکنم میبینم که بیشتر شبیه برادهی زنگار بستهایی هستم که مرور زمان همه تعلقاتم رو ذوب کرده، که سخته زیر این آوار مذاب، جذبِ آهنربایی شم.
اعتراف سختی بود ولی خدا جونم؛
الهُم غَیِّر سوءَ حـالِنا بِحُسنِ حالک
خودت بدی حال ما را به خوبی حالِ خودت
مبدلڪُن🌱
یه کاری کن ما هم با همه کم و کاستیهامون بشیم اون بندهی به مقصد رسیدت...
زهرا سادات
12 دی نود و نه🌱
#به_وقت_شام
#عاقبت_بخیری
#والعاقبت_للمتقین
_ممنون از اظهار لطف و محبتهاتون تو ناشناس حقيقتا با خوندنشون كلى انرژی مثبت میگیریم.
متشکرم که کنارمونید📩🌱