eitaa logo
♡مڪـتب‌عاشـ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ꨄـقان♡
130 دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
122 ویدیو
13 فایل
🌷 تعریف‌مڹ‌از ؏ــــشق هماڹ‌بودڪہ‌گفتم دربــــــــــندڪسےباش‌ ڪہ‌دربــــــــــند حســــ♥ــــــین‌ اســــــــــت🌷 ❤ڪپےمطالب‌با‌ذڪر5صلوات‌ بہ‌نیت‌حضرت‌زهرا(س) وشهداےعزیزمان‌بلامانع‌هست❤ ارتباط با مدیرکانال🌷 ⬇️ @Asheghe_shahadat_313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸🍃 295 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: #شهید_اکبر_شهریاری ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @maktab_asheghan ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
❁﷽❁ 🌿زلال اشڪ و دعایے #سلام_اربابم 💗سُـلالۂ النجبایـے سلام اربابم 🌿سپیده سَرنَزده روبروے #ڪرببلا 💗بہ گریہ گفٺ گدایـے سلام اربابم #صبحم_به_نام_شما☀️🌳 #السلام‌علیڪ_یاسیدالشهدا❤️ @maktab_asheghan
✨﷽✨ 💢اگر کارد به استخوانت رسیده‌! ✍مرحوم علامه مجلسی نقل میکند: فردی به نام "ابوالوفای شیرازی" در زمان حکومت ابی علی الیاس زندانی و تهدید به قتل شد. ایشان متوسل به حضرات اهل بیت میشود. شب در عالم رؤیا، پیامبر اکرم را زیارت میکند .حضرت میفرمایند: اگر کارد به استخوان رسید و شمشیر به گردنت رسید، یوسف زهرای اطهر، فرزندم را صدا بزن و بگو:"یا صاحبَ الزَّمان اَنا مُستَغیثٌ بکَ" "الغَوثَ اَدرِکنی"(مهدی جان؛من به تو پناهنده شدم. به فریادم برس؛ یا غوث حقیقی؛ به فریادم برس) ابوالوفا میگوید: من این جملات را در عالم رؤیا گفتم و از خواب پریدم. یک وقت دیدم مامورین ابی علی الیاس آمدند و ما را پیش او بردند. وی گفت: به چه کسی متوسل شدی؟گفتم: "به منجی عالم بشریت, به فریاد درماندگان و بیچارگان" 💥 سپس معلوم شد در خواب به ابی علی الیاس گفته بودند: "اگر دوست ما را رها نکنی نابودت می کنیم و حکومتت را بهم می ریزیم...". بعد مبلغی پول و هدایا به ابوالوفا داد و آزادش کرد. 📚 بحارالانوار جلد۵۳ ص۶۷۸ ڪانال 💞عاشــــــــــ♥ـــــقاڹ مڪتب حجــــــــــاب و ولایت💞 📿 @maktab_asheghan
#خدای_مهربان_بخشیدت😍😍😍 #نگران_چی_هستی⁉️ 🌹 #حاج_اسماعیل_دولابی 🍃برخی که خیلی #گناه دارند 🍃می‌گویند یعنی خدا من را می‌بخشد؟ 🍃آن‌ها نمی‌دانند وقتی که به این حال 🍃میرسند یعنی اینکه بخشیده می‌شوند! @maktab_asheghan
♡مڪـتب‌عاشـ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ꨄـقان♡
‍ ‍ ‍ ‍ 💠بـِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠 🔰یا رفیق من لا رفیق له...🔰 🔳 #پسرک_فلا
‍ ‍ 💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠 🔰یا رفیق من لا رفیق له...🔰 🔳 🔳 🌷 ، 🌷 🌺راوی : دوستان شهید 🌻 ✳️هميشه روي لبش لبخند بود. نه از اين بابت كه مشكلي ندارد. 🌸من خبر داشتم كه او با كوهي از مشكلات در خانواده و... دست و پنجه نرم مي كرد كه اينجا نمي توانم به آنها بپردازم. ✳️اما هادي مصداق واقعي همان حديثي بود كه مي فرمايد: 🌸"مومن شادي هايش در چهره اش و حزن و اندوهش در درونش مي باشد." ✳️تمامي رفقاي ما، او را به همين خصلت مي شناختند. 🌸اولين چيزي كه از هادي در ذهن دوستان نقش بسته، چهره اي بود كه با لبخند آراسته شده. 🔘از طرفي بسيار هم بذله گو و اهل شوخي و خنده بود... ✳️رفاقت با او هيچكس را خسته نمي كرد. 🌸در اين شوخي ها نيز دقت مي كرد كه گناه از او سر نزند. ✳️يادم هست هر وقت خسته مي شديم، هادي با كارها و شيطنت هاي مخصوص به خود، خستگي را از جمع ما خارج مي كرد. 🔘بار اولي كه هادي را ديدم، قبل از حركت براي اردوي جهادي بود. 🌸وارد مسجد شدم و ديدم جواني سرش را روي پاي يكي از بچه ها گذاشته و خوابیده. 🌸رفتم جلو و تذكر دادم كه اينجا مسجد است، بلند شو... ✳️ديدم اين جوان بلند شد و شروع كرد با من صحبت كردن. 🌸اما خيلي حالم گرفته شد. بنده خدا لال بود و با اَده اَده كردن با من حرف زد.😥 🌸خيلي دلم برايش سوخت. معذرت خواهي كردم و رفتم سراغ ديگر رفقا😰 🔘بقيه بچه هاي مسجد از ديدن اين صحنه خنديدند!😄 🌸چند دقيقه بعد يكي ديگر از دوستان وارد شد و اين جوان لال با او همانگونه صحبت كرد.😓 🌸آن شخص هم خيلي دلش براي اين پسر سوخت😥 🔘ساعتی بعد سوار اتوبوس شدیم و آماده حرکت... ✳️يك نفر از انتهاي ماشين با صداي بلند گفت: 🌸نابودي همه علماي اس...😳 بعد از لحظه اي سكوت ادامه داد: 🌸نابودی همه علمای اسراييل صلوات😃 همه صلوات فرستاديم. ✳️وقتي برگشتم باتعجب ديدم 🌸آقايي كه شعار صلوات فرستاد همان جوان لال در مسجد بود!😳 🔘به دوستم گفتم: مگه اين جوان لال نبود!؟😳 🌸دوستم خنديد و گفت: فكر كردي براي چي توي مسجد مي خنديديم😄 🌸اين هادي ذوالفقاري از بچه هاي جديد مسجد ماست كه پسر خيلي خوبيه... 🔘ادامه دارد... ڪانال 💞عاشــــــــــ♥ـــــقاڹ مڪتب حجــــــــــاب و ولایت💞 📿 @maktab_asheghan
🌷 🔰قبل از اعزام قرار بود انجام دهند ولی زمانی که می‌روند عملیات را ملغی می‌کند می‌گویند به صلاح نیست این عملیات انجام شود و رزمندگان و خیلی ناراحت می‌شوند. 🔰حاج‌قاسم قبول نمی‌کند و رزمندگان از طرفی ناراحت بودند چرا حرم (س) خلوت است و اگر شهرهای شیعه‌نشین آزاد بودند الان حرم🕌 آن‌قدر خلوت نبود. 🔰شب می‌خوابند و یکی از بچه‌ها با لب خندان می‌گوید عملیات می‌کنیم وپیروز می‌شویمگروهی با صحبت می‌کنند و می‌گویند به یاری خدا اگر شما رخصت بدهید ما عملیات می‌کنیم و می‌شویم. موفق نمی‌شوند رضایت بگیرند. 🔰جلسات متعدد با حاجی می‌گذارند و در یکی از جلسات رجزخوانی می‌کند. از طرفی مردم این دو شهر خبردار شده بودند که قرار است سربازان امام زمان✨ شما را آزاد کنند و چشم‌انتظار بودند. در آخر با فراوان، حاج‌قاسم می‌شود 🔰صبح عملیات انجام می‌شود و دو شهر را آزاد می‌کنند همان شب آقاعارف به ما زنگ زد و از ما تشکر ‌کرد. خیلی از ما کرد که این موقعیت را به وجود آوردیم تا او این کار را بکند. ڪانال 💞عاشــــــــــ♥ـــــقاڹ مڪتب حجــــــــــاب و ولایت💞 📿 @maktab_asheghan