♡مڪـتبعاشـꨄـقان♡
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠 🔰یَا رَفِیقَ مَنْ لا رَفِیقَ لَهُ🔰 🔳 #پسرک_
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠
🔰یَا رَفِیقَ مَنْ لا رَفِیقَ لَهُ🔰
🔳 #پسرک_فلافل_فروش 🔳
🌷 #فصل_بیست_وششم ، #وابستگی_به_نجف 🌷
✳️ايام حضور هادي در نجف به چند دوره تقسيم مي شود.
🌸حالات و احوال او در اين سه سال حضور او بسيار متفاوت است.
✅زماني تلاش داشت تا يك كار در كنار تحصيل پيدا كند و درآمد داشته باشد.
✳️كار برايش مهيا شد،
✅بعد از مدتي كار ثابت با حقوق مشخص را رها كرد و به دنبال انجام كار براي مردم و به نيت رضاي پروردگار بود.
🔘هادي كم كم به حضور در نجف و زندگي در كنار اميرالمومنين علي (ع) بسيار وابسته شد
✳️وقتي به ايران بر مي گشت، نمي توانست تهران را تحمل كند.
🌸انگار گمگشته اي داشت كه مي خواست سريع به او برسد.
🌸ديگر در تهران مثل يك غريبه بود.
🌸حتي حضور در مسجد و بين بچه ها و رفقاي قديمي او را سير نمي كرد.
🔘اين وابستگي را وقتي بيشتر حس كردم كه مي گفت:
🔵حتي وقتي به كربلا مي روم و از حضور در آنجا لذت مي برم، دلم براي نجف تنگ مي شود
🌸مي خواهم زودتر به كنار مولا اميرالمومنين برگردم.
✳️اين را از مطالعاتي كه داشت مي توانستم بفهمم.
🌸هادي در ابتدا براي خواندن كتابهاي اخلاقي به سراغ آثار مقدماتي رفت.
🌸آداب الطلاب آقاي مجتهدي را مي خواند و...
🔘رفته رفته به سراغ آثار بزرگان عرفان رفت.
🌸با مطالعه آثار و زندگي اين اشخاص، روز به روز حالات معنوي او تغيير مي كرد
✳️من ديده بودم كه رفاقت هاي هادي كم شده بود.
🌸برخلاف اوايل حضور در نجف، ديگر كم حرف شده بود.
🌸معاشرت او با بسياري از دوستان در حد يك سلام و عليك شده بود.
🔘به مسجد هندي ها علاقه داشت.
🔵نماز جماعت اين مسجد توسط آيت الله حكيم و به حالتي عارفانه برقرار بود.
🌸براي همين بيشتر مواقع در اين مسجد نماز مي خواند
✳️خلوت هاي عارفانه داشت.
🔵نماز شب و برخي اذكار و ادعيه را هيچگاه ترك نمي كرد.
🌸اين اواخر به مرحوم آيت الله كشميري ارادت خاصي پيدا كرده بود.
🌸كتاب خاطرات ايشان را مي خواند و به دستورات اخلاقي اين مرد بزرگ عمل مي كرد.
🔘يادم هست كه مي گفت: آيت الله كشميري عجيب به نجف وابسته بود
🌸زماني كه ايشان در ايران بستري بود مي گفت:
🌸مرا به نجف ببريد بيماري من خوب مي شود.
✳️هادي اين جملات را مي خواند و مي گفت:
🌸من هم خيلي به اينجا وابسته شده ام،
🌸نجف تمام وجود ما را گرفته است،
🌸هيچ مكاني جاي نجف را براي من نمي گيرد.
🔘اين سال آخر هر روز يك ساعت را به وادي السلام مي رفت
🌸نمي دانم در اين يك ساعت چه مي كرد،
🌸اما هر چه بود حال عجيب معنوي براي او ايجاد مي كرد.
✳️اين را هم از استاد معنوي خودش:
🌸مرحوم آيت الله كشميري
🌸و آقا سيد علي قاضي
🌸فرا گرفته بود
ادامه دارد ...
ڪانال 💞عاشــــــــــ♥ـــــقاڹ مڪتب حجــــــــــاب و ولایت💞
📿 @maktab_asheghan
♡مڪـتبعاشـꨄـقان♡
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠 🔰یَا رَفِیقَ مَنْ لا رَفِیقَ لَهُ🔰 🔳 #پسرک_
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠
🔰یَا رَفِیقَ مَنْ لا رَفِیقَ لَهُ🔰
🔳 #پسرک_فلافل_فروش 🔳
🌷 #فصل_بیست_وهفتم ، #عرفان 🌷
✳️هادي يك انسان بسيار عادي بود. مثل بقيه،
🔵تنها تفاوت او عمل دقيق به دستورات دين بود.
🔴براي همين در مسير خودسازي و عرفان قرار گرفت.
✳️اما مسير عرفاني زندگي او در نجف به چند بخش تقسيم مي شود.
🔴مانند آنچه كه بزرگان فلسفه و عرفان گفته اند،مسير من الخلق الي الحق و ... به خوبي طي نمود.
🔘هادي در زماني كه در نجف در محضر بزرگان تحصيل مي كرد، نيمي از روز را مشغول تحصيل و بقيه را مشغول كار بود
🔴در ابتدا براي انجام كار حقوق مي گرفت، اما بعدها كارش را فقط براي رضاي خدا انجام مي داد.
✳️شهريه نمي گرفت، براي كاري كه انجام مي داد مزد نمي گرفت.
🌸حتي اگر كسي مي خواست به او مزد بدهد ناراحت مي شد.
🔵منزل بسياري از طلبه ها و برخي مساجد نجف را لوله كشي كرد اما مزد نگرفت!
🔘توكل و اعتماد عجيبي به خدا داشت
🌸يكبار به هادي گفتم: تو كه شهريه نمي گيري،براي كار هم پول نمي گيري،
🌸پس هزينه هاي خودت را چطور تأمين مي كني؟
✳️هادي گفت: بايد براي خدا كار كرد، خدا خودش هواي ما را دارد.
🌸گفتم: اين درست، اما ...
✳️يادم هست آن روز منزل يكي از دوستانش بوديم.
🌸هادي بعد از صحبت من، مبلغ بسيار زيادي را از جيب خودش بيرون آورد و به دوستش داد و
🌸گفت: هر طور صلاح مي داني مصرف كن!
****
✳️خانهای وسیع و قدیمی در نجف به هادی سپرده شده بود تا از آن نگهداری کند.
🌸او در یکی از اتاقهای کوچک و محقر آن سکونت داشت.
🔴بیشتر وقتش را در خانه به عبادت و مطالعه اختصاص داده بود.
✳️او از صاحب خانه اجازه گرفته بود تا ؛
🌸زائران تهیدستی که پولی ندارند را به آن خانه بیاورد و در آنجا به آنها اسکان دهد.
🌸برای زائران غذا درست میکرد. در بیشتر کارها کمکحالشان بود.
🔘اگر زائری هم نبود، به تهیدستان اطراف خانه سکونت میداد
🌸و در هیچحالی از کمک دادن دریغ نمیکرد
****
🔘اگر زائری هم نبود، به تهیدستان اطراف خانه سکونت میداد
🌸و در هیچحالی از کمک دادن دریغ نمیکرد.
🌸آن خانه حدود صد سال قدمت داشت و بسیار وسیع بود،
🌸شاید هرکسی جرات نمیکرد در آن زندگی کند.
✳️بعد از شهادت هادی آن را به طلبه دیگری سپردند
🌸اما آن طلبه نتوانست با ظلمت و وحشت خانه کنار بیاید!
🔘اربعین که نزدیک می شد،
🌸هادی اتاقها را به زائران و مهمانان میداد و خودش یک گوشه میخوابید
🌸گاهی پتوی خودش را هم به آنها میبخشید.
✳️او عادت کرده بود که بدون بالش و لوازم گرمایشی بخوابد.
🔵یکبار مریض شده بود، خودش در سرما در راهروی خانه خوابید،
🌸اما اتاق را که گرم بود در اختیار زائران راهپیمایی اربعین قرار داد.
🔘او در این مدت با پیرمرد نابینایی آشنا شده بود و کمکهای زیادی به او کرده بود
🔵حتی آن پیرمرد نابینا را برای زیارت به کربلا هم برده بود.
✳️هادي در زماني كه مشغول كارهاي عرفاني و ذكر و خلوت شده بود،
🌸كمتر با ديگران حرف مي زد.
🔴اين هم از توصيه هاي بزرگان است كه انسان در ابتداي راه، سكوت را بر هر كاري مقدم بدارد.
🔘هادي مي دانست بسياري از معاشرت ها تأثير منفي در رشد معنوي انسان دارد
🔵لذا ارتباط خود را با بيشتر دوستان در حد يك سلام و عليك پايين آورده بود.
✳️اين اواخر بسيار كتوم شده بود. يعني خيلي از مسائل معنوي را پنهان مي كرد.
🌸از طرفي تا آنجا كه امكان داشت در راه خدا زحمت مي كشيد.
🌸هر زائري كه به نجف مي آمد، به خانه خودش مي برد و از آنها پذيرائي مي كرد.
🔘هيچ وقت دوست نداشت كه ديگران فكر كنند كه آدم خوبي است
🔵اين سال آخر روزه داري و ديگر مراقبت هاي معنوي را بيشتر كرده بود.
🌸تا اينكه ماجراي مبارزه با داعش پيش آمد.
✳️هادي آنجا بود كه از خلوت معنوي خود بيرون آمد.
🔴او به قول خودش مرد ميدان جهاد بود،
🌸شجاعتش را هم قبلاً اثبات كرد.
🌸حالا هم میدان مبارزه ایجاد شده بود.
🔘ادامه دارد
ڪانال 💞عاشــــــــــ♥ـــــقاڹ مڪتب حجــــــــــاب و ولایت💞
📿 @maktab_asheghan
♡مڪـتبعاشـꨄـقان♡
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠 🔰یَا رَفِیقَ مَنْ لا رَفِیقَ لَهُ🔰 🔳 #پسرک_
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠
🔰یَا رَفِیقَ مَنْ لا رَفِیقَ لَهُ🔰
🔳 #پسرک_فلافل_فروش 🔳
🌷 #فصل_بیست_وهشتم ، #دست_سوخته 🌷
🌺 راوی : سید روح الله میرصانع
✳️از بالاترين ويژگي هاي آقا هادي كه باعث شد در اين سن كم، ره صدساله را يك شبه طي كند
🔴طهارت دروني او بود.
✳️برخلاف بسياري از انسان ها كه ظاهر و باطن يكساني ندارند،
🔵هادي بسيار پاك و صاف و بدون هرگونه ناپاكي بود.
🔵حرفش را مي زد و اگر اشكالي در كار خودش مي ديد سعي در برطرف نمودن آن داشت.
🔘يادم هست اواخر سال 1390 آمد و در حوزه كاشف الغطاء نجف مشغول تحصيل شد.
🌸بعد از مدتي كار پيدا كرد و ديگر از شهریه استفاده نکرد
✳️آن اوايل به هادي گفتم: نمي خواي زن بگيري؟
🌸مي خنديد و مي گفت: نه، فعلاً بايد به درس و بحث برسم.
🌸سال بعد وقتي در مورد زن و زندگي با او صحبت مي كردم،
🌸احساس كردم بدش نمي آيد كه زن بگيرد.
🔘چند نفر از طلبه هاي هم مباحثه با هادي متأهل شده بودند و ظاهراً در هادي تأثير گذاشته بودند
🌸يكبار سر شوخي را باز كرد و بعد هم گفت:
🌸اگر يه وقت مورد خوبي براي من پيدا كردي من حرفي براي ازدواج ندارم.
✳️از اين صحبت چند روزي گذشت.يكبار به ديدنم آمد و گفت:
🔵مي خواهم براي پياده روي اربعين به بصره بروم و مسير طولاني بصره تا كربلا را طي كنم.
🔘با توجه به اينكه كارت اقامت او هنوز هماهنگ نشده بود با اينكار مخالفت كردم
🌸اما هادي تصميم خودش را گرفته بود
🔵آن روز متوجه شدم كه پشت دست هادي به صورت خاصي زخم شده،
🔴فكر مي كنم حالت سوختگي داشت.
✳️دست او را ديدم اما چيزي نگفتم.
🌸هادي به بصره رفت و ده روز بعد دوباره تماس گرفت و گفت:
🌸سيد امروز رسيديم به نجف، منزل هستي بيام؟
🌸گفتم: با كمال ميل، بفرمائيد.
🔘هادي به منزل ما آمد و كمي استراحت كرد.
🌸بعد از اينكه حالش كمي جا آمد، با هم شروع به صحبت كرديم
✅هادي از سفر به بصره و پياده روي تا نجف تعريف مي كرد، اما نگاه من به زخم دست هادي بود كه بعد از گذشت ده روز هنوز بهتر نشده بود!
✅صحبت هاي هادي را قطع كردم و گفتم: اين زخم پشت دست براي چيه؟ خيلي وقته كه مي بينم. سوخته؟
🔘نمي خواست جواب بده و موضوع را عوض مي كرد. اما من همچنان اصرار مي كردم.
🔴بالاخره توانستم از زير زبان او حرف بكشم!
✅مدتي قبل، در يكي از شبها خيلي اذيت شده بود.
🌸مي گفت كه شيطان😈 با شهوت به سراغ من آمده بود. من هم چاره اي كه به ذهنم رسيد اين بود كه دستم را بسوزانم!
من مات و مبهوت به هادي نگاه مي كردم.😳
درد دنيايي باعث شد كه هادي از آتش شهوت🔥 دور شود. آتش دنيا را به جان خريد تا گرفتار آتش جهنم🔥 نشود
ادامه دارد ...
ڪانال 💞عاشــــــــــ♥ـــــقاڹ مڪتب حجــــــــــاب و ولایت💞
📿 @maktab_asheghan
♡مڪـتبعاشـꨄـقان♡
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠 🔰یَا رَفِیقَ مَنْ لا رَفِیقَ لَهُ🔰 🔳 #پسرک_
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠
🔰یَا رَفِیقَ مَنْ لا رَفِیقَ لَهُ🔰
🔳 #پسرک_فلافل_فروش 🔳
🌷 #فصل_بیست_ونهم ، #دوست 🌷
🌺 راوی : حاج باقر شیرازی
✳️حدود پنجاه سال اختلاف سني داشتيم. اما رفاقت من با هادي، حتي همين حالا كه شهيد شده بسيار زياد است!
🔵روزي نيست كه من و خانواده ام براي هادي فاتحه نخوانيم. از بس كه اين جوان در حق ما و بيشتر خانواده هاي اين محل احسان كرد.
✳️من كنار مسجد هندي مغازه دارم.
🔵رفاقت ما از آنجا آغاز شد كه مي ديدم يك جوان در انتهاي مسجد مشغول عبادت و سجده شده و چفيه اي روي سرش مي كشد!
✳️موقعي كه نماز آغاز مي شد، اين جوان بلند مي شد و به صف جماعت ملحق مي شد. نمازهاي اين جوان هم بسيار عارفانه بود.
🔘چند بار او را ديدم. فهميدم از طلبه هاي بااخلاص نجف است.
يكبار موقعي كه مي خواست مُهر بردارد با هم مواجه شديم و من سلام كردم
✳️فهميدم ايراني است. گفتم: چطوريد، اسم شما چيست؟ اينجا چكار مي كنيد؟
🔵نگاهي به چهره من انداخت و گفت: يك بنده خدا هستم كه مي خوام در كنار اميرالمومنين (ع) درس بخوانم.
✳️كمي به من برخورد. او جواب درستي به من نداد، گفتم: من هم مثل شما ايراني هستم، اهل شيراز و پدرم از علماي اين شهر بوده، مي خواستم با شما كه هموطن من هستي آشنا بشم.
🔘لبخندي زد و گفت: من رو "ابراهيم" صدا كنيد. تو اين شهر هم مشغول درس هستم. بعد خداحافظي كرد و رفت
✳️اين اولين ديدار ما بود. شايد خيلي برخورد جالبي نبود اما بعدها اينقدر رابطه ما نزديك شد كه آقا هادي رازهايش را به من مي گفت.
✳️مدتي بعد به مغازه ما رفت و آمد پيدا كرد. دوستانش مي گفتند اين جوان طلبه سخت كوشي است، اما شهريه نمي گيرد.
🔵يكبار گفتم: آخه براي چي شهريه نمي گيري؟
🔘گفت: من هنوز به اون درجه نرسيدم كه از پول امام زمان عج استفاده كنم.
🔴گفتم: خُب خرجي چيكار مي كني؟ خنديد و گفت: مي گذرونيم
✳️يك روز هادي آمد و گفت: اگه كسي كار لوله كشي داشت بگو من انجام ميدم، بدون هزينه. فقط تو روزهاي آخر هفته.
✳️گفتم: مگه بلدي!؟ گفت: ياد گرفتم، وسايل لازم براي اين كار رو هم تهيه كردم. فقط پول لوله را بايد بپردازند.
🔵گفتم: خيلي خوبه، براي اولين كار بيا خونه ما!
🔘ساعتي بعد هادي با يك گاري آمد! وسايل لوله كشي را با خودش آورده بود
✳️خوب يادم هست كه چهار شب در منزل ما كار كرد و كار لوله كشي براي آشپزخانه و حمام را به پايان رساند.
🔵در اين مدت جز چند ليوان آب هيچ چيزي نخورد.
✳️هرچه به او اصرار كرديم بي فايده بود. البته بيشتر مواقع روزه بود.
🔴اما هادي يا همان كه ما به اسم ابراهيم مي شناختيم هيچ مزدي براي لوله كشي خانه مردم نجف نمي گرفت و هيچ چيزي هم در منزل آنها نمي خورد! 🔵رفاقت ما با ايشان بعد از ماجراي لوله كشي بيشتر شد
ادامه دارد ...
ڪانال 💞عاشــــــــــ♥ـــــقاڹ مڪتب حجــــــــــاب و ولایت💞
📿 @maktab_asheghan
♡مڪـتبعاشـꨄـقان♡
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠 🔰یَا رَفِیقَ مَنْ لا رَفِیقَ لَهُ🔰 🔳 #پسرک_
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠
🔰یَا رَفِیقَ مَنْ لا رَفِیقَ لَهُ🔰
🔳 #پسرک_فلافل_فروش 🔳
🌷 #فصل_سی_ام ، #پاکت 🌷
🌺 راوی : حاج باقر شیرازی
✳️دوستي من با هادي ادامه داشت. در زماني كه هادي در منزل ما كار مي كرد او را بهتر شناختم. بسيار باايمان بود. حتي يكبار نديدم كه سرش را بالا بياورد.
✳️چند بار خانم من كه جاي مادر هادي بود، برايش آب آورد، هادي فقط زمين را نگاه مي كرد و سرش را بالا نمي آورد.
🔵من همان زمان به دوستانم گفتم: من به اين جوان تهراني بيشتر از چشمان خودم اطمينان دارم.
✳️بعد از آن، با معرفي من، منزل چند تن از طلبه ها را لوله كشي كرد. كار لوله كشي آب در مسجد را هم تكميل كرد. من و هادي خيلي رفيق شده بوديم. خيلي حرفهايش را به من مي زد.
🔘يكبار بحث خواستگاري پيش آمد...
✳️رفته بود منزل يكي از سادات علوي.
🔵آنجا خواسته بود كه همسر آينده اش پوشيه بزند.ظاهراً سر همين موضوع جواب رد شنيده بود.
✳️قرار بود بار ديگر با آمدن پدرش به خواستگاري برود كه ديگر نشد.
🔵اين اواخر ديگر در مغازه ما چاي هم مي خورد.اين يعني خيلي به ما اطمينان پيدا كرده بود.
🔘يكبار با او بحث كردم كه چرا براي كار لوله كشي پول نمي گيري؟ خُب نصف قيمت ديگران بگير. تو هم خرج داري و
✳️هادي خنديد و گفت: خدا خودش مي رسونه.دوباره سرش داد زدم و گفتم:
🔵يعني چي خدا خودش مي رسونه؟
ما هم بچه آخوند هستيم و اين روايت ها را شنيده ايم.
🔵اما آدم بايد براي كار و زندگيش برنامه ريزي كنه، تو پس فردا مي خواي زن بگيري و...
✳️هادي دوباره لبخند زد و گفت:
🔴آدم براي رضاي خدا بايد كار بكنه، اوستا كريم هم هواي ما رو داره، هر وقت احتياج داشتيم برامون مي فرسته.
🔘بعد مكثي كرد و ماجرای عجیبی را برایم تعریف کرد. باور کنید هرزمان یاد این ماجرا می افتم حال و روز من عوض می شود.
🔵آن شب هادی گفت:
✳️يه شب تو همين نجف مشكل مالي پيدا كردم. خيلي به پول احتياج داشتم.
آخر شب مثل هميشه رفتم توي حرم و مشغول زيارت شدم.
🔴اصلاً هم حرفي در مورد پول با مولا اميرالمومنين علیه السلام نزدم.
🔘همين كه به ضريح چسبيده بودم يه آقايي به سر شانه من زد و گفت:
🔵آقا اين پاكت مال شماست
✳️برگشتم و ديدم يك آقاي روحاني پشت سر من ایستاده. او را نمي شناختم. بعد هم بي اختيار پاكت را گرفتم.
✳️هادی مکثی کرد و ادامه داد: بعد از زيارت راهي منزل شدم.
🔵پاكت را باز كردم. باتعجب ديدم مقدار زيادي پول نقد داخل آن پاكت است.
🔘هادي دوباره به من نگاه كرد و گفت: حاج باقر، همه چيز دست خداست
✳️من براي اين مردم ضعيف، ولي با ايمان كار مي كنم.
🔴خدا هم هر وقت احتياج داشته باشم برام مي ذاره تو پاكت و مي فرسته!
✳️خيره شدم توي صورتش. من مي خواستم او را نصيحت كنم،
🔵اما او واقعيت اسلام را به من ياد داد.
🔴واقعاً توكل عجيبي داشت.او براي رضاي خدا كار كرد. خدا هم جواب اعمال خالص او را به خوبي داد.
✳️بعدها شنیدم که همه از این خصلت هادی تعریف می کردند.
🔴اینکه کارهایش را خالصانه برای خدا انجام می داد.
🔵یعنی برای حل مشکل مردم کار می کرد اما برای انجام کار پولی نمی گرفت
ادامه دارد
ڪانال 💞عاشــــــــــ♥ـــــقاڹ مڪتب حجــــــــــاب و ولایت💞
📿 @maktab_asheghan
♡مڪـتبعاشـꨄـقان♡
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠 🔰یَا رَفِیقَ مَنْ لا رَفِیقَ لَهُ🔰 🔳 #پسرک_
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠
🔰یَا رَفِیقَ مَنْ لا رَفِیقَ لَهُ🔰
🔳 #پسرک_فلافل_فروش 🔳
🌷 #فصل_سی_ویکم ، #طلبه_لوله_کش 🌷
✳️هادي بعد از برطرف شدن مشكل مسكن در نجف، به سختي مشغول درس خواندن شده بود.
🔵کتابهای معارف و عرفانی را نیز مطالعه می کرد.
🔵هيچ مشغله اي به جز مطالعه نداشت. هر روز ساعتها مشغول مباحثه با طلبه هاي عراقي مي شد.
✳️او در كنار درس خواندن، براي طلبه ها صحبت مي كرد
🔴و شرايط روز عراق و موقعيت آمريكا و دشمني اين كشور را با مسلمانان اشاره مي كرد.
✳️حالا ديگر زبان عربي را به خوبي تكلم مي كرد.
🔵خيلي از طلبه ها عاشق هادي شده بودند
✳️او با درآمد شخصي خودش بارها دوستان را به خانه خودش دعوت مي كرد و براي آنها غذا درست مي كرد.
✳️منزل هادي محل رفت و آمد دوستان ايراني نيز شده بود.
🔴در ايام اربعين، خانه را براي اسكان زائرين آماده مي كرد و خودش مشغول پخت و پز و پذيرايي از زائران اباعبدالله الحسين (ع) مي شد.
🔘برخي از دوستان عراقي هادي مي گفتند: تو نمي ترسي كه در اين خانه بزرگ و قديمي و ترسناك، تك و تنها زندگي مي كني؟
🔵هادي هم مي گفت: اگر مثل من مدتها كنار خيابان خوابيده بوديد قدر اين خانه را مي دانستيد!
✳️بعد از آن، رفت و آمد هادي با منازل دوستان طلبه اش بيشتر شد.
🔵در اين رفت و آمدها متوجه شد كه بيشتر دوستان طلبه، از خانواده هاي مستضعف نجف هستند.
✳️بسياري از اين خانواده ها در منازلي زندگي مي كنند كه از نيازهاي اوليه محروم است.
🔵اين خانه ها آب لوله كشي نداشت. با اينكه آب لوله كشي تا مقابل درب خانه آمده بود، اما آنها بضاعت مالي براي لوله کشی نداشتند.
🔘اين موضوع بسيار او را رنج مي داد. براي همين به تهران آمد و به سراغ دوستانش رفت
✳️دستگاه هاي مربوط به لوله كشي را خريد و چند روزي در مغازه يكي از دوستانش ماند تا نحوه لوله كشي با لوله هاي جديد پلاستيكي را ياد بگيرد.
✳️هرچه لازم داشت را تهيه كرد و راهي نجف شد.
🔵حالا صبح تا عصر در كلاس درس مشغول بود و بعداز ظهرها لوله تهيه مي كرد و به خانه طلبه هاي نجف مي رفت.
🔘از خود طلبه ها كمك مي گرفت و منازل مردم مستضعف، ولي مومن نجف را لوله كشي آب مي كرد
✳️خستگي براي اين جوان معنا نداشت. از صبح زود تا ظهر سركلاس بود.
🔵بعد هم كمي غذا مي خورد و سوار بر دوچرخه اي كه تازه خريده بود راهي مي شد و در خانه هاي مردم مشغول به كار مي شد.
✳️برخي از دوستان هادي نمي فهميدند! يعني نمي توانستند تصور كنند كه يك طلبه كه قرار است لباس روحاني بپوشد چرا اين كارها را انجام مي دهد؟!
🔵برخي فكر مي كردند كه لباس روحانيت يعني آهسته قدم برداشتن و ذكر گفتن و دعا كردن و...
برای همین به او ایراد می گرفتند.
🔵حتی برخی ها به اینکه او با دوچرخه به حوزه ی آید ایراد می گرفتند!
🔘اما آنها كه با روحيات هادي آشنا بودند
🔵مي فهميدند كه او اسلام واقعي را شناخته.
🔴هادي اعتقاد داشت كه لباس روحانيت يعني لباس خدمت به اسلام و مسلمين به هر نحو ممكن.
✳️با اينكه فقط دو سال از حضور هادي در نجف مي گذشت اما دوستان زيادي پيدا كرده بود.
🔵برخي جوانان طلبه، كه كاري جز مطالعه و درس و بحث نداشتند، باتعجب به كارهاي هادي نگاه مي كردند.
🔘او در هر كاري كه وارد مي شد به بهترين نحو عمل مي كرد.
🔵كم كم خيلي ها فهميدند كه هادي، در كنار درس مشغول لوله كشي آب براي خانه هاي مردم محروم شده
✳️هادي با اين كار كه بيشتر مخفيانه انجام مي شد خدمت بزرگي با خانواده هاي طلاب مي كرد.
✳️اخلاص و تقوا و ايمان هادي اثر خود را گذاشته بود.
🔴او هرجا مي رفت مي خواست گمنام باشد. هيچگاه از خودش حرفي نمي زد. هرگز نديديم كه به خاطر پول كاري را انجام دهد.
🔵اما خدا محبت او را به دل همه انداخته بود.
🔘بعد از شهادت، همه از اخلاص او می گفتند
🔵چندین نفر را می شناختم که در تشییع هادی شرکت کردند و می گفتند: ما مدیون این جوان هستیم و بعد به لوله کشی آب منزلشان اشاره می کردند.
✳️هادي غير از حوزه در هر جاي ديگر هم كه وارد مي شد بهترين نظرات را ارائه مي كرد.
🔴در مسائل امنيتي به خاطر تجربه بسيج و فتنه 88 بسيار مسلط بود.
🔵از طرفي ديدگاه هاي فرهنگي او به جهت تجربه فعاليت در مسجد بسيار موثر بود.
✳️شايد به همين خاطر بود كه مسئولين حشدالشعبی به اين طلبه ايراني بسيار علاقه پيدا كردند.
🔵رفت و آمد هادي با نيروهاي مردمی زياد شده بود. او به كار هنري و ساخت فيلم علاقه داشت و اين روند را در بين نيروهاي حشدالشعبی گسترش داد
ادامه دارد ...
ڪانال 💞عاشــــــــــ♥ـــــقاڹ مڪتب حجــــــــــاب و ولایت💞
📿 @maktab_asheghan
♡مڪـتبعاشـꨄـقان♡
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠 🔰یَا رَفِیقَ مَنْ لا رَفِیقَ لَهُ🔰 🔳 #پسرک_
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠
🔰یَا رَفِیقَ مَنْ لا رَفِیقَ لَهُ🔰
🔳 #پسرک_فلافل_فروش 🔳
🌷 #فصل_سی_ودوم ، #برکت🌷
✳️بركت در مال چيزي نيست كه با مفاهيم مادي قابل بحث و توجيه باشد.
✳️برخي افراد بودند كه آنچه خدا در اختيارشان نهاده بود را براي رفع مشكلات مردم قرار مي دادند و خدا هم از خزانه غيب خود مشلات مالي آنها را برطرف مي كرد.
🔴مثلاً شهيد ابراهيم هادي.
✳️دوستی می گفت: یک شب ابراهیم را دیدم که در کوچه راه می رود. پرسیدم: کاری داری؟
🔴گفت: از صبح تا به حال کسی از بندگان خدا را ندیدم که مشکل مالی داشته باشد و من بتوانم مشکل او را برطرف کنم. برای همین ناراحتم.
✳️ابراهیم هادی هيچ گاه پول را براي خودش نخواست، بلكه با پولي كه به دستش مي رسيد مشكلات بسياري از رفقا را برطرف مي كرد.
🔵بارها شده بود كه مسافركشي مي كرد و پول آن را خرج هيئت و يا افراد نيازمند مي كرد.
🔘اين ويژگي هاي شهيد ابراهيم هادي، براي هادي ذوالفقاري خيلي جالب بود
✳️هادي ذوالفقاري، ابراهيم را خيلي دوست داشت.
🔴براي همين سعي مي كرد مانند این شهید عزیز، با درآمد خودش مشكلات مردم را برطرف كند.
🔘يادم هست كه در تهران، تصوير نسبتاً بزرگ شهيد ابراهيم هادي را جلوي موتور نصب كرده بود و اين طرف و آنطرف مي رفت.
🔴هادي هم از خدا خواسته بود كه بتواند گره از مشكلات خلق خدا برطرف كند
✳️بايد اشاره كرد كه نشستن و دعا كردن، براي اينكه خداوند بركت خود را نازل كند، در هيچ روايتي وارد نشده.
🔵انسان اگر مي خواهد به جايي برسد بايد تلاش كند.
✳️زماني كه هادي ذوالفقاری در تهران بود و در بازار آهن فعاليت مي كرد، هميشه دست خير داشت.
🔵خصوصاً براي هيئت ها بسيار خرج مي كرد.
🔘هادي مي گفت بايد مجلس امام حسين(ع) پر رونق باشد. بايد اين بچه ها كه هيئت مي آيند خاطره خوشي داشته باشند
✳️هربار كه براي هيئت و يا كارهاي فرهنگي مسجد احتياج به كمك مالي داشتيم
🔴اولين كسي كه جلو مي آمد هادي بود. هميشه آماده بود براي هزينه كردن.
🔘يكبار به هادي گفتم: از كجا اين همه پول مي ياري؟ مگه توي بازار چقدر بهت حقوق مي دن؟
🔵خنديد و گفت: از خدا خواستم كه هميشه براي اين طور كارها پول داشته باشم. خدا هم كمكم مي كنه
✳️پرسيدم: چطوري؟
گفت: بايد تلاش كرد. بعد ادامه داد:
🔵براي اينكه برخي خرج ها رو تأمين كنم، بعد از كار بازار آهن، با موتور كار مي كنم. بار مي برم، مسافر و...
🔴خدا هم توي پول ما بركت قرار مي ده.
🔘هادي در نجف هم دست از اين كارها بر نمي داشت.
🔵بسياري از طلبه هاي نجف از فعالیتهاي هادي مي گفتند و اينكه نمي دانستند هادي از كجا پول مي آورد
🔴اما كارهاي خير ماندگاري از خود به يادگار می گذارد.
🔵زماني كه هادي شهيد شد، چند نفر از طلبه ها آمدند و خاطرات خود را از هادي بيان كردند:
✅يكي مي گفت: اين عبايي كه دارم را هادي برايم خريد
✅ديگري به نعلين خود اشاره كرد.
✅يكي ديگر از آنها از لوله كشي آب خانه اش مي گفت و...
✳️هادي براي تأمين هزينه اين كارها در نجف كار مي كرد.
🔴اين اواخر كاري كرده بود كه مسئولين گروه هاي نظامي مردمي (حشدالشعبي) حسابي به او اطمينان داشتند.
🔵هميشه پول در اختيار او مي گذاشتند تا براي كارهايي كه در نظر دارد هزينه كند
ادامه دارد
ڪانال 💞عاشــــــــــ♥ـــــقاڹ مڪتب حجــــــــــاب و ولایت💞
📿 @maktab_asheghan
♡مڪـتبعاشـꨄـقان♡
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠 🔰یَا رَفِیقَ مَنْ لا رَفِیقَ لَهُ🔰 🔳 #پسرک_
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠
🔰یَا رَفِیقَ مَنْ لا رَفِیقَ لَهُ🔰
🔳 #پسرک_فلافل_فروش 🔳
🌷 #فصل_سی_وسوم ، #فتنه_داعش🌷
✅در اوايل سال ۱۳۹۳ داعش توانست در عراق براي خودش زمينه نفوذ را فراهم كند.
🔵سپس شهر موصل و چندين منطقه ديگر با خيانت نيروهاي وابسته به صدام، به اشغال داعش درآمد.
✅آنان هزاران شيعه و سني را تنها به جرم مخالفت با نظرات داعش اعدام كردند.
🔴اوضاع عراق عجيب و غريب شد. آيت الله سيستاني حكم جهاد صادر كرد. 🔵صدها زن و مرد شيعه و سني آماده مبارزه با داعش شدند.
🔘هادي در اين ايام در حوزه نجف مشغول تحصيل بود. با اعلام حكم جهاد، از مسئولين نيروهاي مردمي(حشد الشعبي) تقاضا كرد كه با اعزام او به جبهه نبرد با داعش موافقت كنند.
🔴اما مسئول نيروها كه از دوستان هادي بود با اعزام او مخالفت كرد
✳️او سال قبل نيز از آنها خواسته بود كه براي دفاع از حرم، به كشور سوريه اعزام شود اما مخالفت شده بود.
🔵اينبار تقاضاي مكرر او جواب داد. هادي توانست خود را به جمع نيروهاي مردمي برساند.
🔘او از زماني كه در ايران بود، در كارهاي هنري فعاليت داشت. توليد فيلم و عكس از برنامه هاي شهدا و ... از كارهاي او بود.
🔵حالا همين برنامه ها را در غالب نيروهاي مردمي عراق آغاز كرده بود.
🔴تهيه فيلم، خبر و عكس از نبردهاي شجاعانه نيروهاي مردمي
✳️هادي هرجا قدم مي گذاشت از شهدا مي گفت.
🔴از ابراهيم هادي، از شهيد دين شعاري و...
✳️او براي رزمندگان و فرماندهان حشدالشعبي از خاطرات شهيدان دفاع مقدس مي گفت و آنها را با فرهنگ شهادت آشنا مي كرد.
🔘آنها تشنه فرهنگ انقلابي بسيجيان ما شده بودند
✳️اين عطش باعث شد كه فرماندهان حشدالشعبي از هادي بخواهند،
🔵براي تهيه چفيه و پيشاني بند و پرچم راهي ايران شود.
✳️آنها مبلغي حدود صد ميليون تومان در اختيار هادي قرار دادند تا براي تهيه اين اغلام به ايران برگردد.
✳️آن قدر در عراق به او اعتماد پیدا کردند که این مبلغ پول را به او دادند و خواستند،
🔵هر چه سريعتراین اقلام فرهنگی به کسانی که در خط مقدم جنگ علیه داعش هستند برسد
ادامه دارد ...
ڪانال 💞عاشــــــــــ♥ـــــقاڹ مڪتب حجــــــــــاب و ولایت💞
📿 @maktab_asheghan
♡مڪـتبعاشـꨄـقان♡
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠 🔰یَا رَفِیقَ مَنْ لا رَفِیقَ لَهُ🔰 🔳 #پسرک_
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠
🔰یَا رَفِیقَ مَنْ لا رَفِیقَ لَهُ🔰
🔳 #پسرک_فلافل_فروش 🔳
🌷 #فصل_سی_وچهارم ، #حماسه_جاودان 🌷
✳️هادي در زماني كه وارد نيروهاي مردمي شد به عنوان يك الگو مورد توجه رزمندگان عراقي قرار گرفت.
🔴او هميشه تصوير مقام معظم رهبري را بر روي سينه داشت.
🔵همين كار باعث شد كه بسياري از دوستان او نيز كه عراقي بودند همين كار را انجام دهند.
✳️او به مسائل معنوي بسيار توجه مي كرد. نمازشب و اخلاص او مورد توجه رزمندگان عراقي قرار گرفت.
🔘در راستای همین تأثیرگذاری بود که بحث چفیه و پیشانی بند را مطرح کرد
✳️فرماندهان حشدالشعبی که به او اعتماد کامل داشتند، او را با صد ميلون تومان پول به ایران فرستادند.
✳️او اجازه داشت هر طور که می خواهد خرج کند.
🔴اما هادی رعایت می کرد که از آن پول برای خودش خرج نکند. گاهی آن قدر رعایت می کرد که بیسکوئیت را جایگزین وعده غذایی می کرد!
🔘با اینکه پول زیادی برای خرید اقلام به همراه داشت اما حواسش بود که بهترین جنس ها را بخرد
✳️دقت می کرد که برای ریال به ریال این پول که توسط مردم عراق تهیه شده زحمت بکشد تا بیهوده هدر نرود.
✳️برای مثال برای تهیه چفیه از تهران به یزد رفت تا از كارخانه و ارزان تر تهیه کند.
🔵پیشانی بندها را در تهران چاپ کرده بود و به خانه می آورد تا خواهرانش آنها را بریده و آماده کنند.
🔵او سعی می کرد کاری که انجام می دهد، به نحو احسن باشد.
🔘ادامه دارد...
ڪانال 💞عاشــــــــــ♥ـــــقاڹ مڪتب حجــــــــــاب و ولایت💞
📿 @maktab_asheghan
♡مڪـتبعاشـꨄـقان♡
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠 🔰یَا رَفِیقَ مَنْ لا رَفِیقَ لَهُ🔰 🔳 #پسرک_
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠
🔰یَا رَفِیقَ مَنْ لا رَفِیقَ لَهُ🔰
🔳 #پسرک_فلافل_فروش 🔳
🌷 #فصل_سی_وپنجم ، #آخرین_حضور 🌷
✳️خواهرش مي گفت: گاهی از نجف زنگ میزد میگفت به چیزی نیاز پیدا کرده، ما سریعا برایش تهیه میکردم و میفرستاديم.
✳️ماه رمضان که آمده بود آلوچه و چیزهای ترش خریده بودم. رفت آنها را آورد سر سفره تا با آنها افطار کند!
🔵میگفت: آنقدر در نجف چیزهای شیرین خوردهام كه الان دوست دارم چیزهای ترش بخورم.
🔵به خاطر همین از این خوردنیهای ترش برایش به نجف میفرستادم.
🔘آخرین باری که به تهران آمد، ايام عرفه و تقريباً آبان ماه سال 1393 بود
🔵رفتار و اخلاق هادي خيلي تغيير كرده بود. احساس مي كرديم خيلي بزرگتر شده.
✳️آن دفعه با مقدار زيادي پول نقد آمده بود! هر روز صبح از خانه بيرون مي رفت و شبها بر مي گشت.
🔴بعد هم به دنبال خريد لوازم مورد نياز نيروهاي مردمي عراق بود. طراحي پرچم، تهيه چفيه و سربند و ... از كارهاي او بود.
🔘مقدار زیادی پارچه زرد با خودش آورده بود. ما کمکش کردیم و آنها را بریدیم. پارچه ها باريك باريك شد.
🔵هادی اسامی حضرت زهرا(س) را رویشان چاپ کرد و از آنها سربندهای قشنگی درآورد. همه آن سربندها را با خودش به نجف برد
✳️در آخرین حضورش در تهران، حدود هشتاد نفر از بچه های کانون مسجد به مشهد رفتند.
✳️در آن سفر هادی هم حضور داشت، زحمات زیادی کشید. او یکی از بهترین نیروهای اجرایی بود.
🔴اين مشهد آخرين خاطره رفقای مسجدی با هادي رقم زده شد
****
✳️هادی وقتی در نجف مشغول درس و کار بود؛ مانند دیگر جوانان این توانایی را در خودش دید که تشکیل خانواده دهد و مسئولیت خانواده جدیدی را به دوش بگیرد.
✳️به اطرافیان گفته بود اگر مورد خوبی سراغ دارند به او معرفی کنند.
🔴هادی هم مثل همه ملاکهایی برای انتخاب همسر در ذهنش داشت.
🔘ملاکهای او بر خلاف خیلی از جوانان نسل جدید، ملاکهای خاص و خدایی بود
🔵دیدگاهش دنیوی نبود. او به فراتر از این چیزها میاندیشید.
✳️هادی دلش میخواست همسرش حجاب کامل داشته باشد.
🔴مي گفت دوست ندارم همسرم به شبکههای اجتماعی و تلويزيون و... وابستگی غلط داشته باشد.
✳️هادي اخبار را پيگيري مي كرد اما به رادیو و تلویزیون وابستگی و علاقه نداشت.
🔵وقتش را پاي سريال ها و فيلم ها تلف نمي كرد.مي گفت خيلي از اين برنامه ها وقت انسان را هدر مي دهد.
از نظر او زندگی بدون اینها زبیاتر بود.
🔘چند جایی هم در نجف برای خواستگاری رفته بود اما
🔵بار آخر با پدرش صحبت كرد و گفت: بايد عيد نوروز با من به نجف بياييد.
🔴آنجا رفته ام خواستگاري و از من خواسته اند با خانواده ات به خواستگاري بيا.
✳️روزهاي آخر كارهاي خودش را هماهنگ كرد. حدود هزاران چفیه برای حشد الشعبی خرید.
🔵چندين هزار پرچم و پیشانی بند هم طراحی و چاپ کرد و با خودش برد.
🔘وقتي هادی رفت یک وصیتنامه با دست خط کاملاً معمولی که پاکنویس هم نشده بود در داخل كمد پيدا كرديم
✳️در آنجا نوشته بود:
🔴حجابهای امروزی بوی حضرت زهرا(س) نمیدهد حجابتان را زهرایی کنید.
🔴پیرو خط ولایت فقیه باشید. اگر دنبال این مسیر باشید به آن چیزی که میخواهید میرسید همانطور که من رسیدم.
🔘ادامه دارد
ڪانال 💞عاشــــــــــ♥ـــــقاڹ مڪتب حجــــــــــاب و ولایت💞
📿 @maktab_asheghan
♡مڪـتبعاشـꨄـقان♡
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠 🔰یَا رَفِیقَ مَنْ لا رَفِیقَ لَهُ🔰 🔳 #پسرک_
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠
🔰یَا رَفِیقَ مَنْ لا رَفِیقَ لَهُ🔰
🔳 #پسرک_فلافل_فروش 🔳
🌷 #فصل_سی_وششم ، #معراج_السعاده 🌷
🌺راوی:خواهر شهید
✳️در اين سالهاي آخر ماه رمضان را به ايران مي آمد.
🔴هميشه با ورود به ايران ابتدا به مشهد مي رفت و موقع بازگشت به نجف هم به مشهد مي رفت.
✳️در شبهاي ماه رمضان با هم به مسجدالشهدا و مجلس دعاي حاج مهدي سماواتي مي رفتيم.
🔵برخي شبها نيز با هم به مسجدارك و مجلس دعاي حاج منصور مي رفتيم.
چه شبها و روزهايي بود. ديگر تكرار نمي شود.
🔘هادي در كنار كارهاي حوزه و تحصيل به كارهاي هنري هم مشغول شده بود
✳️يادم هست كه در رايانه شخصي او تصاوير بسيار زيبايي ديدم كه توسط خود هادي كار شده بود.
🔵تصاوير شهدا كه توسط فتوشاپ آماده شده بود.
✳️بودن در آن روزها كنار هادي براي ما دنيايي از معرفت بود.
🔴در اين آخرين سفر رفتار و اخلاق او خيلي تغيير كرده بود. معنوي تر شده بود.
🔘يك شب از برادرم سوال كردم چطور اينقدر تغيير كردي؟
✳️گفت: كتابي هست به نام معراج السعاده. واقعاً اگر كسي مي خواهد به معراج برسد يا به سعادت برسد بايد هر شب يك صفحه از اين كتاب را بخواند.
🔵بعد كتاب خودش را آورد و از روي كتاب براي ما مي خواند و مي گفت به اين توصيه ها عمل كنيد تا به سعادت برسيد.
🔘مثلاً يك شب مي گفت: سعي كنيد سكوت شما بيشتر از حرف زدن باشد.
🔵هر حرفي مي خواهيد بزنيد فكر كنيد كه آيا ضرورت دارد يا نه...؟!
🔴بي دليل حرف نزنيد كه خيلي از صحبت هاي ما به گناه و دروغ و ... ختم مي شود.
✳️شب بعد در مورد شوخي و خنده زياد حرف زد. اينكه در شوخي ها كسي را مسخره نكنيم. افراد را به خاطر لهجه و ... مورد تمسخر قرار ندهيم.
🔴البته خودش هم قبل از همه، اين موارد را رعايت مي كرد.
🔘شب ديگر در مورد اين صحبت كرد كه در كوچه و خيابان سرتان را بالا نگيريد
🔴با صداي بلند در جلوي نامحرم حرف نزنيد. سعي كنيد سر به زير باشيد.
✳️اگر با نامحرم زياد و بي دليل صحبت كند، حيا و عفت او از دست مي رود.
🔴گوهر يك زن در حيا و عفت اوست.
✳️روز بعد به ميدان انقلاب و پاساژ مهستان رفت تا مقداري وسايل لازم براي عراق را تهيه كند.
🔵آن شب وقتي به خانه آمد يك هديه براي ما آورده بود. كتاب معراج السعاده را به ما هديه داد.
✳️هنوز اين كتاب را داريم و به توصيه هادي آن را مي خوانيم و سعي در عمل كردن آن داريم
ادامه دارد ...
ڪانال 💞عاشــــــــــ♥ـــــقاڹ مڪتب حجــــــــــاب و ولایت💞
📿 @maktab_asheghan
♡مڪـتبعاشـꨄـقان♡
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠 🔰یَا رَفِیقَ مَنْ لا رَفِیقَ لَهُ🔰 🔳 #پسرک_
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠
🔰یَا رَفِیقَ مَنْ لا رَفِیقَ لَهُ🔰
🔳 #پسرک_فلافل_فروش 🔳
🌷 #فصل_سی_وهفتم ، #تفکر_فرهنگی 🌷
🌺راوی : سید کاظم و دوستان عراقی شهید
✳️این را بارها مشاهده کردم که شخصیت های فرهنگی و افرادی که کار فرهنگی به خصوص در مسجد را تجربه کرده باشند، در هر کار و مسئولیتی وارد شوند، دیدگاه ها و تفکرات فرهنگی خودشان را بروز می دهند.
✳️هادی نیز همینگونه بود. او در زمینه کارهای فرهنگی و اردویی تجربیات خوبی داشت.
🔴در همان ایامی که در کنار رزمندگان عراقی با داعش مبارزه می کرد، برخی طرح های فرهنگی را ارائه کرد که نشان از روحیه بالای فرهنگی او بود.
🔘یکبار پیشنهاد داد برای یکی از مراسمات عید، برای رزمندگان حشدالشعبی هدیه تهیه کنیم
🔴ما هم اینکار را به خود هادی واگذار کردیم. او هم با مراجعه به چندین مرکز فرهنگی هدیه خوبی تهیه کرد.
✳️هادی در کل سه بار به مأموریت های نظامی حشدالشعبی اعزام شد. در عملیات آزادسازی منطقه بلد در کنار نیروهای خط شکن بود.
🔘فرمانده او با آنکه علاقه خاصی به هادی داشت، اما خیلی از دست او عصبانی می شد! می گفت این پسر خیلی مهربان و دلسوز است اما ترس را نمی فهمد
در مقابل نیروهای داعش بدون ترس جلو می رود.
✳️هر چه می گوییم مراقب باش اما انگار متوجه نمی شود، این رزمنده شجاعانه جلو می رود و راه را برای بقیه نیروها باز می کند.
🔴هادی نه ترس را می فهمید و نه خستگی را ...
🔘یکبار فرمانده محور، جلوی خود هادی این حرف ها را زد
🔴هادی وقتی این مطالب را شنید گفت: جلوی دشمن نباید ترس داشت، ما با شهادت ازدواج کرده ایم.
✳️هادی به عنوان تصویر بردار به جمع آنها پیوسته بود، او تصاویر و فیلم های خاصی را از نزدیکترین نقطه به سنگر تکفیری ها تهیه می کرد.
🔵از دیگر کارهای او رساندن آب و تغذیه به نیروهای درگیر در خط مقدم بود.
🔘اما مهمترین کار فرهنگی هادی، برگزاری نمایشگاه دستاوردهای حشدالشعبی در ایام اربعین بود
✳️هادی اصرار داشت کارهای فرهنگی رزمندگان عراقی به اطلاع مردم و شیعیان رسانده شود.
🔵لذا راهپیمایی اربعین را بهترین زمان و مکان برای این کار تشخیص داد. واقعاً هم تفکر فرهنگی او جالب بود.
✳️هادی یک چادر در نیمه راه نجف به کربلا راه اندازی کرد و نمایشگاه تصاویر نبرد با داعش را با چینش مناسب در مقابل دید زائران کربلا قرار داد.
🔘برادر ناجی می گفت: هادی برای این نمایشگاه خیلی زحمت کشید. کار عقب بود و کاروان ها از راه می رسیدند
✳️هادی گفت که شبها کمتر بخوابیم و کار را به نتیجه برسانیم.
🔵طی چند شبانه روز هادی بیش از سه ساعت نخوابید. کار به خوبی انجام شد و مخاطب بسیاری داشت.
🔴اما همین که نمایشگاه آغاز شد، هادی به نجف برگشت! او عاشق گمنامی بود و نمی خواست کسی بفهمد این نمایشگاه مهم کار او بوده.
🔘بعد از تجربه موفق این نمایشگاه، به سراغ سید کاظم آمد. هادی طرح جدیدی برای برگزاری نمایشگاه دستاوردهای نبرد با داعش در نجف آماده کرده بود
✳️هادی می خواست در یک فضای مناسب، کار فرهنگی را گسترش دهد.
🔵اعتقاد داشت که تصاویر و فیلم های این مبارزه مقدس برای آیندگان ثبت شود و همزمان باید به دید عموم مردم رسانده شود.
✳️هادی روی این طرح خیلی کار کرد. اما مسئولین حشدالشعبی با این دلیل که نیرو و شرایط برگزاری این نمایشگاه را ندارند، طرح را به تعویق انداختند.
🔘تا اینکه هادی برای بار آخر راهی مناطق عملیاتی شد
✳️اما مهمترین کار فرهنگی که از هادی دیدم مربوط می شد به کاری که به خاطر آن به ایران برگشت.
✳️هادی تعداد زیادی چفیه و پیشانی بند با نام مقدس یافاطمه الزهرا(س) آماده کرد و با خودش به عراق آورد.
🔴او می دانست بهترین کار فرهنگی برای رزمندگان، پیوند دادن آنان با حضرات معصومین، به خصوص مادر سادات حضرت زهرا(س) است.
🔘ادامه دارد
ڪانال 💞عاشــــــــــ♥ـــــقاڹ مڪتب حجــــــــــاب و ولایت💞
📿 @maktab_asheghan