eitaa logo
روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم سلیمانی(مجمع)
1.3هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.6هزار ویدیو
8 فایل
🌹کانال ترویج مکتب حاج قاسم سلیمانی اهداف👇 اعزام راویان تخصصی مکتب برگزاری دوره وکارگاه آموزش تخصصی روایتگری وتربیت استادومربی مکتب اعزام کاروان راهیان مکتب به استان کرمان برگزاری کنگره ویادواره حاج قاسم ⚘سیاری ۰۹۱۰۰۲۳۷۶۸۷ @shahidegomnamemaktabehajqasem
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢_ برای حاجت، روزهای سه شنبه این عمل را انجام دهید . _از کرامات ...🌷🕊 شادی روح پاکش صلوات🌸 حتما ببینید🥺 ‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم 🍀⚘🍀⚘🍀⚘ http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
عاشق سخنان نهج البلاغه امیرالمومنین (ع) بود، نه تنها آنها را می خواند، بلکه برای این که بتواند به این جملات قصار و ارزشمند بهتر عمل کند در برگه هایی کوچک آنها را یادداشت کرده و همیشه در جیب خود می گذاشت. 🎤راوی: فرزند شهید شهیدمدافع حرم محمدجمالی🕊🌹
🌷عکس کمتر دیده شده از فرماندهان مقاومت 🔷عکس کمتر دیده شده از 🌷شهیدحاج قاسم سلیمانی، 🌷شهید عماد مغنیة، 🌷شهید احمد کاظمی، 🌷شهید مصطفی بدرالدین و سید حسن نصرالله به همراه تعداد دیگری از فرماندهان مقاومت. لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم 🍀⚘🍀⚘🍀⚘ http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «» 🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا 🔹فصل: دوم 🔸صفحه: ۷۲ 🔻قسمت: ۳۸_۳۷ به فقرا کمک می کرد. اگر ما باش بودیم و آدم نیازمندی را می دید، ماشین را چند متر جلوتر پارک می کرد. از ماشین پیاده می شد و با احترام خاصی، طوری که طرف شرمنده نشود، بهش کمک می کرد. گاهی هم نشانی منزل شان را می گرفت تا ماهانه هم کمک شان کند. من، آدم معتقد و مومنی هستم؛ ولی نه به اندازه ی حسین. حسین، نوع نگاهم به زندگی را عوض کرد. دیگر خیلی چیزها برام بی ارزش شده اند. فرزند شهید: فاطمه بیشتر مثل دو تا دوست با هم بودیم. اصولاً دخترها با مادرشان درد دل می کنند؛ ولی برای من به عکس بود. حرف های دلم را بدون رودربایستی به بابا می گفتم. با هم شوخی می کردیم. می گفتیم و می خندیدیم. آدمی منطقی بود. هروقت خانه بود، سعی می کرد بیشتر وقتش را برام بگذارد. به این می بالیدم و خودم را با دوستانم مقایسه می کردم. 👇 لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم 🍀⚘🍀⚘🍀⚘ http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani ✨ 📚✨ ✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨📚✨📚✨
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «» 🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا 🔹فصل: دوم 🔸صفحه: ۷۳-۷۲ 🔻قسمت: ۴۰-۳۹ برای تولد دوستم دعوت شده بودم. همین که از سر کار آمد، بهش گفتم «بابا، فردا جشن تولد دوستمه من هم دعوتم.» گفت « تولدشون مبارک باشه. »بعد از ناهار، با وجود خستگی ای که داشت، صدام زد، گفت «فاطمه جان، بیا!» رفتم کنارش نشستم. گفت«فاطمه، دخترم، تو دختر فهمیده ای هستی. خودت خیلی چیزها رو درک می کنی. فقط تنها ازت می خوام توی انتخاب دوستت، نهایت دقتت رو بکنی. حالا این دوستت رو که تولدشه چقدر می شناسی؟ مطمئنه؟ ». گفتم «زیاد نه». سؤالش باعث شد که درباره ی دوستم بیشتر تحقیق کنم و فکر کنم که می خوام رابطه ام را باهاش ادامه بدهم یا نه. خیلی خوشحال بودم که بابام نسبت به کوچک ترین مسائل مربوط به من بی تفاوت نیست. هیچ کس نمی توانست به اندازه ی بابا درکم کند. بابا، بهترین دوستم بود. یادم می آید یکی از دوست هام، باباش را از دست داده بود. خیلی ناراحت بودم که از حالا چه جوری می خواهد بدون بابا زندگی کند. بغض ،گلویم را گرفته بود. نمی توانستم حتی یک لحظه خودم را جای دوستم بگذارم. بابا ، علت ناراحتی ام را پرسید. محکم بغلش کردم. گفتم«خدا نکنه یه روز کنارم نباشی!». بابا بوسیدم و با حرف هاش آرامم کرد. از آن به بعد، هر وقت از مدرسه می آمدم، احوال دوستم را می پرسید که «الان چه کار میکنه؟» الان که باباش نیست‌، چه جوریه؟!»... 👇 لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم 🍀⚘🍀⚘🍀⚘ http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani ✨ 📚✨ ✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨📚✨📚✨
هدایت شده از 🌹دختران حاج قاسم❤
✍کمک به نیازمندان به شیوه حضرت علی علیه السلام سردار شهید علی شفیعی به روایت مادرش... 🔹باید از کار او سر در می‌آوردم آن شب تا نماز تمام شد سریع بلند شدم ولی از او خبری نبود. 🔸زودتر از آنچه تصور می کردم رفته بود قضیه را باید می‌فهمیدم کنجکاو شده بودم هنوز صفوف نماز از هم نگسسته بود که غیبش زد... 🔹شب دیگر از راه رسید نماز و عبادت مصمم بودم بدانم علی کجا می‌رود طوری در صف نماز قرار گرفتم که جلوی من باشد. 🔸با سلام نماز بلند شد من هم بلند شدم به بیرون از مسجد می رود... 🔹در تاریکی کوچه ای رها می‌شود و من هم تا به خود می‌آیم. 🔸بر دوش او یک گونی می‌بینم از کجا آورده بود نفهمیدم کوچه‌ها را در تاریکی یکی پس از دیگری طی می‌کند... 🔹هنوز متوجه من نشده بود درب اولین منزل ایستاد گره گونی را باز کرد پلاستیکی را کنار در گذاشت چند مرتبه به شدت در را کوبید و سریع رفت. 🔸در باز شد زنی پلاستیک کنار در را برداشت به بیرون سرک کشید و برگشت. 🔹من به دنبالش راه افتادم دومین منزل سومین منزل و ... 🔹وقتی گونی خالی شد من به سرعت به طرف مسجد حرکت کردم زودتر از او رسیدم منتظرش ماندم علی وارد مسجد شد... 🔸جلو رفتم سلام کردم جواب داد گفتم جایی رفته بودی گفت : نه 🔹مثل اینکه جایی رفته بودی ؟ 🔸با نگاهش مرا به سکوت وا داشت من جایی نبودم همین اطراف بودم فایده ای نداشت... 🔹به ناچار از او جدا شدم و او را با خدایش تنها گذاشتم کاری که بعضی شبها تکرار می کرد می خواست همچنان مخفی بماند. لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم 🍀⚘🍀⚘🍀⚘ http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از 🌹دختران حاج قاسم❤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹مأمون از امام رضا علیه السّلام پرسید بزرگترین فضیلت امیرمؤمنان علیه السّلام که قرآن بر آن دلالت کند چیست؟ امام رضا علیه السّلام به او فرمودند: مباهله بزرگترین فضیلت علی(ع) در قرآن است. 📚مفید، الفصول‌المختاره، ۱۴۱۴ ق، ص۳۸  ┄┅┅┅┅❀💟❀┅┅┅┅┄ 🇮🇷 📌به کانال بپویندید : 👇👇 https://eitaa.com/dokhtaranehajqasem1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟪در واقعه مباهله چه گذشت؟❗️ 🎞انیمیشن کوتاه " مباهله" به این واقعه بزرگ و حساس می پردازد.... 🌎عید مباهله را برای فرزندان مان توضیح دهیم روز مباهله ۲۴ ذی الحجه ، روز پنجشنبه همین هفته از بزرگترین روزها و خودش عید بزرگی برای ما شیعیان هست روزی که بر اساس آیه ۶۱ سوره آل عمران مولا علیه السلام به عنوان جان و نفس پیغمبر معرفی می شود برنامه سیاهپوشی محرم را بگذارید برای بعد از ۲۵ ذی الحجه که روز نزول سوره هل اتی هست در روایات چیزی به عنوان استقبال از محرم نداریم بلکه بسیار بجاست که تا ۲۴ یا ۲۵ ذی الحجه را همچنان با همان حال و هوای غدیر به مدح و منقبت مولا و بیان این فضایل منحصر به فرد امیرالمومنین علیه السلام و جشن بپردازیم و پس از آن آماده برای عزای سیدالشهدا علیه السلام بشویم. ۲۴ ذی الحجه روز مباهله و روز اعطای انگشتر به فقیر در رکوع توسط مولا علی علیه السلام و نزول آیه ولایت و آیه تطهیر است بیایید همه با هم این روزهای عزیز را جشن بگیریم و دلها را متوجه فضایل امیرالمومنین علی علیه السلام نماییم چرا که اگر علی تنها نمی ماند و فضائل او را نادیده نمی گرفتند ، افراد دنی و نالایق زمام کار را دست نمی گرفتند و کار به عاشورا نمی انجامید.. لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم 🍀⚘🍀⚘🍀⚘ http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢_این پنج تن حقیقت عشق‌اند والسلام 💓_عید مباهله بر وجود نازنین امام زمان ارواحنا فداه و عاشقان اهل بیت علیهم السلام مبارک💓. لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم 🍀⚘🍀⚘🍀⚘ http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
4_5989911104971606601.mp3
43.7M
🔰فایل صوتی کتاب زیبای از چیزی نمی‌ترسیدم 🔷زندگینامه خود نوشت حاج قاسم سلیمانی 🔵کاری از گروه رسانه گلزار شهدای کرمان 🔸برای آشنایی با شهید حاج قاسم سلیمانی حتما این کناب صوتی را گوش کنید ... لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم 🍀⚘🍀⚘🍀⚘ http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
✨ رفاقت یعنی خواستن خوبی ها تا انتهای رفاقت حتی پس از مرگ.. 🔷 : اسمش پرویز بود یک روز شیرینی گرفت و برای بچه ها آورد، گفت: از این به بعد من محمد هستم. هر وقت بچه ها صدایش می زدند محمد، با خوشحالی اول صلوات می فرستاد و بعد جواب شخص را می داد. 🔷 عهد کرده بود که قبل از خوردن غذا یا نوشیدن آب حتماً "بسم الله" گوید و اگر فراموش کردتا وعده دیگر هیچ نخورد. به همین دلیل معروف بودن به حسین بسم الله.. لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم 🍀⚘🍀⚘🍀⚘ http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
حاج‌ قاسم!' ‌هر چه‌ بالاتر رفت تواضع‌ و ولایت‌ مداری اش‌ بیشتر شد و این‌ ویژگی نابِ ‌یڪ انقلابی مؤمن‌ است ✍حاج‌حسین‌یڪتا  ┄┅┅┅┅❀💟❀┅┅┅┅┄ 🇮🇷 📌به کانال بپویندید : 👇👇 https://eitaa.com/dokhtaranehajqasem1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ اللّٰهِ فِى خَلْقِهِ 🔹سلام ای پرمعنا ترین نگاشته ی هستی... 🔸سُلاله ی آفتاب پدر مهربانم چشم وجودمان خیره به نورِ حضور شماست. 💢هذَا يَوْمُ الْجُمُعَةِ وَهُوَ يَوْمُكَ الْمُتَوَقَّعُ فِيهِ ظُهُورُكَ ، وَالْفَرَجُ فِيهِ لِلْمُؤْمِنِينَ عَلَىٰ يَدَيْكَ... لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم 🍀⚘🍀⚘🍀⚘ http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند بر ارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «» 🔸خاطراتی از سردار شهید حسین بادپا 🔹فصل : دوم 🔸صفحه: ۷۴_۷۵ 🔻قسمت ۴۱ و ۴۲ هر وقت دو سه روز تعطیل بود، پیشنهاد می کرد برویم مسافرت؛ شیراز، بندرعباس و ..... سعی می کرد که تو مسافرت بهمان خیلی خوش بگذرد. عیدها، هرسال دوست داشت تحویل سال، مشهد باشیم. زیارت حضرت معصومه(ع)، بهش خیلی آرامش می داد. هر وقت فرصتی پیدا می‌کرد، دوست داشت برود قم. آخرین باری که از سوریه آمد، به مامان گفت: من از تهران می رم قم؛ شما هم بیایین قم. اونجا همدیگه رو می بینیم. بابا، هیچ وقت به زور ما را به کاری مجبور نمی کرد؛ حتی نماز خواندن. صبح ها برام سخت بود که از رختخواب جدا شوم. زمان اذان، بابا پشت در اتاقم می ایستاد و با صدای بلند اذان می گفت. چشم هام را باز می‌کردم و به کارش خنده ام می گرفت. پا می شدم، وضو می گرفتم، نمازم را می‌خواندم. یک بار بابا، اول مرا بیدار کرد. نمازم را خواندم و خوابیدم. بعد مامان بیدار شد. فکر می کرد هنوز بیدار نشده ام. آمد بالا سرم، گفت پاشو، نمازت قضا می شه. هر چی گفتم مامان، من نمازم رو خونده ام...، قبول نکرد. مجبور شدم دوباره نماز بخوانم. بابا، زمانی به دادم رسید که نمازم تمام شده بود. گفت بچه ام نمازش رو خونده...نگاهی به بابا کردم، و سه تایی خندیدیم. گفتم: بابا به اندازه ی یه نماز دو رکعتی دیر اومدی! 👇 لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم 🍀⚘🍀⚘🍀⚘ http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani ✨ 📚✨ ✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨📚✨📚✨
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند بر ارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «» 🔸خاطراتی از سردار شهید حسین بادپا 🔹فصل: دوم 🔸صفحه: ۷۵ 🔻قسمت: ۴۳ آخرین پرواز بابا، نیمه شب بود. ما خواب بودیم. بابا این اواخر خیلی تغییر کرده بود. می دانستم شهید می شود. از زمانی که رفت سوریه، پیش خودم تصور می کردم: بابا وقتی شهید شد، چه عکس العملی باید نشان بدهم. روزی، ازصبح دل شوره ی عجیبی داشتم. مامان، هر صبح زود می رفت بیرون، دنبال کارهاش. نزدیک های ظهر آمد خانه. چشم هاش قرمز و خودش به هم ریخته بود. بدون این که جواب سلامم را بدهد، وسایلش را انداخت زمین، و زد زیر گریه. هاج و واج، وسط اتاق ایستاده بودم. می دانستم که دل شوره ام بی علت نیست. توان پاهام از دست رفته بود. زانوهام شل شده بود. برای لحظاتی فقط به مامانم نگاه می کردم. گفتم«مامان، چی شده ؟!» داد زد «فاطمه، می کن بابات شهید شده… فاطمه، بی بابا شدی! فاطمه، یتیم شدی…» دنیا روی سرم خراب شده بود. اشک هام مجال هیچ حرفی رابهم نمی داد. فقط کلمات مامانم، تو ذهنم مرور می شد: شهید؛یتیم؛ بی بابا… تلفن خانه زنگ زد. سردار سلیمانی بود. مامان، گوشی را برداشت. با گریه‌ پرسید «حاج آقا، چه خبر از حسین؟!» سردار سلیمانی گفت: حاج خانم، آخرین خبری که ما داریم، مجروح شده و دست اون هاست… ده روز طول کشید تا خبر قطعی شهادتش را دادند. از حرف های آقای شیرازی فهمیدم داعشی ها قصد مبادله با پیکر بابا را دارند. به ایشان گفتم «حاج آقا، من وقتی حضور بابام رو الآن کنارم حس می کنم، فرقی نمی کنه که اینجا باشه یا سوریه» پیش خودم گفتم: زمانی که دل تنگش می شم، دلم می گیره، می رم جایی که بابام دل تنگی هاش رو می برد؛ سر قبر شهید یوسف الهی. من هم همون جا درد دل می کنم. به آقای شیرازی گفتم: اصلا‌ً ما راضی نیستیم برای برگردوندن پیکر بابا، کوچک ترین مبادله ای بشود. 👇 لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم 🍀⚘🍀⚘🍀⚘ http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani ✨ 📚✨ ✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨📚✨📚✨
38.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷اسمش فاطمه است... ساعت از دو نیمه شب گذشته واین دخترک یزدی چه کودکانه و زیبا، حاج قاسم را می فهمد... لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم 🍀⚘🍀⚘🍀⚘ http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
هدایت شده از 🌹دختران حاج قاسم❤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❁❤️🍃 هـر انسـانے، لبخنـدے از خداونـد است... سلام بر شــهدا ڪه زیبـــاتـرین لبخــند خـدایـند  ┄┅┅┅┅❀💟❀┅┅┅┅┄ 🇮🇷 📌به کانال بپویندید : 👇👇 https://eitaa.com/dokhtaranehajqasem1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «» 🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا 🔹فصل :دوم 🔸صفحه: ۷۷-۷۶ 🔻قسمت: ۴۴ بابا، رشته ی تجربی درس خوانده بود. یک روز بهم گفت《سن و سال تو که بودم. دوست داشتم خلبان بشم. قسمت نبود و نشد. فاطمه، بابا، دوست دارم تو پزشکی قبول شی.》 گفتم《بابا، مگه فراموش کرده ای؟من رشته ام ریاضیه!》. گفت《بابا، این که تو الآن رشته ی ریاضی می خونی، در آینده مهندس می شی؛ ولی اگه پزشک بشی، درسته سختی داره؛ ولی آینده، راضی تری.》. بعد از شهادت بابا تصمیم خودم را گرفتم. می بایست بابا را به آرزوش می رساندم. برام سخت بود که تغییر رشته بدهم؛ولی نهایت تلاش خودم را می بایست می کردم. در کنکور تجربی شرکت کردم. مشهد بودیم. هنوز نتایج را نداده بودند. دوستم زنگ زد. گفت《نتایج رو تو سایت زده اند. برو ببین قبول شده ای یا نه.》. مامانم با بقیه نشسته بود توی صحن. مامان را صدا کردم. گفتم《مامان، من می رم ضریح، برمی گردم.》. رفتم سمت ضریح. بین راه، فقط به بابا فکر می کردم. توی افکارم، با بابا حرف می زدم. وقتی رسیدم رو به روی ضریح، گفتم《امام رضا، نمی دونم نتیجه ام چی می شه. فقط می خوام نتیجه ام طوری بشه که هم شما دوست داشته باشید، هم بابام.》. وقتی آمدم بیرون، دل توی دلم نبود. اضطراب داشتم. رفتم توی سایت، نتیجه ام را گرفتم. پزشکی قبول شده بودم. حس عجیبی بود. هم خوشحال بودم و هم ناراحت. قبولی من، آغوش بابام را کم داشت. 👇 لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم 🍀⚘🍀⚘🍀⚘ http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani ✨ 📚✨ ✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨📚✨📚✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاج‌قاسم‌سلیمانی: راه‌ما، راه‌ایستادگی‌است خب‌اگر‌این‌راه‌راماانتخاب‌‌‌کردیم بهترین‌موضوعی‌که‌امروز درجامعه‌ی‌ماوجود‌ داردو بایدبهش‌توجه‌بکنیم موضوع‌مدیریت‌درجامعه‌است لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم 🍀⚘🍀⚘🍀⚘ http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani