✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا
🔹فصل : سوم
🔸صفحه : ۱۰۱-۱۰۰-۹۹
🔻ادامه قسمت : ۵۷
به بچّه ها رسیدیم.
زیر آن گلوله و آتش شروع کردند به بازجویی.
گفتم «برادرا، دم در بَده!بریم داخل سنگر ».
داخل سنگر شدیم.
رگباری پرسیدند «خوب کجا بودین؟فرمانده تون کیه؟ اسم تون چیه؟ اسم چند تا از بچّه های واحد رو بگین…».
خلاصه، اسم و نشانی بچّه ها رو به فرمانده گروهان شان دادیم.
حسین ،همان جا خندید و گفت :به جان خودم ، تا گفتی برادر کی هستی، خودم رو برای اسارت آماده کردم …
قسمت:۵۸
همرزم شهید :رسول جمشیدی
اوّلین باری که من و حسین وارد تیم شناسایی شدیم ،عملیات کربلای یک بود.
به فرماندهی برادر عالی، برای شناسایی به منطقه ی قلاویزان و منطقه ی مهران رفتیم.
تپه های قلاویزان ،بیشتر کوه مانند بود.
قبل از این تپه ها ،دشت بود.
می بایست از این دشت و میدان مین عبور می کردیم.
شناسایی این منطقه، کار سخت و پر خطری بود.
همین باعث شد که کار شناسایی ،چند شب طول بکشد.
شناسایی تمام شد.
می بایست بر می گشتیم.
وسایل مان را جمع کردیم.
از بین آن همه مین، سنگ و درّه عبور کردیم.
خیلی خسته شده بودیم.
سرانجام به خاکریز خودمان رسیدیم.
خم شدیم و بر خاک ساجده کردیم.
بوسیدن خاک وطن مان ،خستگی را از تن مان درآورد.
طعم شیرین سجده های بعد از شناسایی ها، هنوز از یادم نرفته است.
من و حسین، درچند شناسایی دیگر باهم بودیم.
کار شناسایی، خیلی سخت بود.
هیچ وقت ندیدم حسین، شاکی باشد؛حتّی در منطقه ی «هورالعظیم» که حدود یک ماه، روی پل های شناور چادر زده بودیم.
از یک طرف، گرمای شدید تابستان، و از طرف دیگر، اذیّت و آزار پشه ها و نیزارهای بسیار بلند هورالعظیم، وضعیت را برایمان سخت کرده بود.
به هر نحوی بود، شب ها با بلم برای شناسایی می رفتیم.
گه گاهی نزدیک صبح بر می گشتیم.
همه ی بچّه ها خسته می شدند ؛ولی هیچ وقت به روی خود نمی آوردند.
خدارا شکر، کار شناسایی هورالعظیم ،به خوبی تمام شد.
به حسین گفتم «خیلی وقته اومده ای. برو رفسنجون،یه سری به خانواده ات بزن.
یه حال و هوایی عوض کن و برگرد. ».
عشق وعلاقه برای حضور در کنار بچّه ها ،عشق به شهادت و زندگانی مخلصانه ی قبل از شهادت باعث شده بود خاک جبهه دامن گیر شود.
دل کندن از جبهه ، برای تک تک بچّه ها سخت بود؛ خصوصاً حسین که از ابتدای ورودش به اطلاعات عملیات ،شاگرد کسانی مثل حسین یوسف الهی و محمدرضا کاظمی را کرده بود.
قبول نکرد.
خستگی برایش معنی نداشت.
کمی بعد از این شناسایی، برای شناسایی منطقه ای دیگر رفتیم.
#قسمت_اول👇
┄┅ ❥❥❥ ┅
#جان_فدا
لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم
🍀⚘🍀⚘🍀⚘
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
✨
📚✨
✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨📚✨📚✨
✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا
🔹فصل : سوم
🔸صفحه : ۱۰۲-۱۰۱
🔻قسمت : ۵۹
همرزم شهید: ناصر قزوینی
اواخر کربلای 5، لشکر حضرت رسول صَلَّی اللهُ عَلَیهِ واله عملیات داشت.
قرار بود عملیات آن ها را لشکر ثارالله ادامه دهد.
شبی من و حسین را صدا زدند. گفتند《شما زودتر برین با لشکر حضرت رسول هماهنگ کنید تا گردان ها رو ببریم جلو.》
حسین، مسئول بود. من هم، بیسیم توی دستم بود. کارِ خیلی سختی بود.
راه افتادیم. آتش دشمن، خیلی سنگین بود. بین خط ما و خط عراقی ها، یک کانال بود. می بایست از آن رد می شدیم.
به کانال رسیدیم. همین که از آن رد شدیم، هر چه جلوتر می رفتیم، صداهایی به گوشمان می رسید؛ ولی واضح نبود. حسین گفت《قزوینی، برو ببین این صدای بچّه های ماست یا عراقی ها.》
رفتم جلو. چند جنازه ی عراقی روی زمین افتاده بود. باز چهل پنجاه متر جلوتر رفتم. متوجه شدم ایرانی هستند. فوری برگشتم پیش حسین.
گفتم《بچّه های خودمون هستن.》
راه افتادیم سمت خط. چند ساعتی می شد که بچّه ها خط را شکسته بودند. خیلی ها شهید شده بودند. هوا خیلی تاریک بود. دیدِ تانک ها و نفربرها کم بود؛ ما را نمی دیدند.
من و حسین سعی کردیم 10متری از آن ها فاصله بگیریم. سرانجام به خطی که شکسته بودند، رسیدیم.
یکی دو ساعتی آنجا بودیم.
با ما تماس گرفتند که برگردید.
عملیات، ایذایی بود.
بچّه های لشکر حضرت رسول هم با ما برگشتند.
زمان برگشت متوجه شدیم آن10 متری که من و حسین برای این که زیر تانک ها نرویم، فاصله گرفته بودیم، دقیقاً میدان مین بوده.
آن شب، ما وسط این میدان بودیم. لطف خدا بود که ما از آن میدان مین، زنده بیرون آمده بودیم و هیچ اتفاقی برایمان نیفتاده بود.
#قسمت_اول👇
┄┅ ❥❥❥ ┅
#جان_فدا
لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم
🍀⚘🍀⚘🍀⚘
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
✨
📚✨
✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨📚✨📚✨
همیشـہ برایمان مـےگفت
"وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمواتًا بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقون"
نشان مــےدهد
شهادت، یافتــــن است.
به دســـت آوردن است.
باختن و از دست دادن نیست.
#جان-فدا❤
💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
------------------------------------------
🔰 آرامش دل حاج قاسم فقط با نگاه سردار شهید علی ماهانی
🔹شهید حاج قاسم سلیمانی ؛ هر وقت فشارهای روحی جانم را به عذاب می کشید می رفتم پیش علی آقا.
وقتی می گفتم: چرا آمده ام فقط نگاهش دلم را آرام می کرد!!!
چه برسد به اینکه دو آیه از قرآن بخواند و یا تفسیر کند.
و یا روضه ی حضرت زهرا سلام الله برایم بخواند.
#شهید_علی_ماهانی
┄┅ ❥❥❥ ┅
#جان_فدا
لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم
🍀⚘🍀⚘🍀⚘
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
گزارش تصویری
🌹مراسم یادواره شهید کمال کورسل
( تنها شهید اروپایی دفاع مقدس)
و شهدای بین الملل عملیات مرصاد
⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
همراه با سخنرانی ، روایت گری و مداحی
⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
⚘یکشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۲
⚘قم،گلزار شهدای علی بن جعفر(ع)،
حسینیه امام خامنه ای(مدظله العالی)
⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
🌹 نکته مهم: مراسم یادواره های حاج قاسم و شهدا در گلزارهای شهدا ، کنار مزار مطهر شهدا، مدارس، دانشگاه ها، مساجد، مراکز، بوستان ها و...با اعزام و اجرای تیم کامل شامل: سخنران، راوی، مداح، مجری، قاری، گروه سرود و... در طول سال و سراسر کشور برگزار می گردد...
👈مجموعه هایی که تمایل دارند مراسم یادواره های حاج قاسم و شهدا و بزرگداشت شهدا برگزار گردد به شماره های
۰۹۹۲۹۱۱۶۶۹۵ یا ۰۹۱۰۰۲۳۷۶۸۷ یا آی دی
@Xshahidegomnamefakkehvatalaeieh
اعلام فرمایند...
⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
🌹جان فدا؛
🌹مکتب حاج قاسم عزیز؛
⚘⚘⚘⚘⚘⚘
👈 لینک کانال اطلاع رسانی: مکتب و راهیان مکتب حاج قاسم عزیز، یادواره های حاج قاسم وشهدا، برنامه ها، دیدارها با خانواده های معظم شهدا، روایت گری های حاج قاسم و شهدا و دفاع مقدس و دفاع از حرم، راهیان نور، راهیان پیشرفت، راهیان وطنی، اردوها، دوره های روایت گری، کارگاه های روایت گری، کنگره های شهدا و...
👇👇👇
http://eitaa.com/sayarimojtabas
⚘🌺🌹
🌷﷽🌷
🌷 سید شهیدان اهلقلم مهندس شهید سید مرتضی آوینی:
🔴《هر شهید کربلایی دارد
که خاک آن کربلا...
تشنه خون اوست،
و زمان انتظار میکشد
تا پای آن شهید
بدان کربلا رسد
و آنگاه ...
خون شهید،
جاذبهی خاک را خواهد شکست
و ظلمت را خواهد درید
و معبری از نور خواهد گشود
و روحاش را از آن،
به سفری خواهد برد
که برای پیمودن آن
هیچ راهی
جز شهادت وجود ندارد.》
🌷🍃🌸💠🌸🍃🌷
🌷نثار ارواح مطهر شهیدان والامقام صلوات🌷
┄┅ ❥❥❥ ┅
#جان_فدا
لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم
🍀⚘🍀⚘🍀⚘
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حاج_قاسم
🌷تصویر حاج قاسم عزیز
دربینالحرمین در مراسم
طویریج عراقی ها...
🔹خنده ی زیبای علمدار
دیدنیه...
┄┅ ❥❥❥ ┅
#جان_فدا
لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم
🍀⚘🍀⚘🍀⚘
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍فرمانده گردان حضرت سید الشهداء علیه السلام سردار بی سر و دست سردار شهید ماشاءالله رشیدی...
✅بخشی هایی از وصیتنامه شهید ماشاءالله رشیدی...
🔹خدایا ! دیگر نمیخواهم به شهرم برگردم دوستانم شهید شدند.
🔸چگونه به صورت پدر و مادر آنها که شهید شدند نگاه کنم؟
🔹من فرمانده آنها بودم خدایا ! توفیق شهادت نصیب من هم بفرما.
⭕️دنیای پر از ظلم و خیانت کنونی توان سکوت را از ما گرفته است و دیگر وجدان ما جوانان شیعه مشاهدهی این همه نامردمی ها و خیانت ها را اجازه نمیدهد.
🔹هرگز پایتان را از رهنمودهای امام بیرون نگذارید.
🔸همهی ما رفتنی هستیم پس چه بهتر که در راه خدا برویم.
🔹من میروم تا ندای هل من ناصر ینصرنی رهبرم را در سرخی خون و گرمی شهادت بپذیرم.
┄┅ ❥❥❥ ┅
#جان_فدا
لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم
🍀⚘🍀⚘🍀⚘
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
🌹دومین دوره تربیت مربی _ راوی مکتب حاج قاسم سلیمانی عزیز با حضور راویان سراسر کشور در شهر ماهان کرمان
( هم اکنون)
⚘🌱🌺🌱⚘⚘⚘⚘
🌹مرحله اول این دوره به مدت سه روز در شهر ماهان کرمان ادامه خواهد داشت...
⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
🌹جان فدا؛
🌷مکتب حاج قاسم عزیز؛
⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
👈⚘کانال اطلاع رسانی: مکتب و راهیان مکتب حاج قاسم عزیز، یادواره های حاج قاسم و شهدا، برنامه ها، دیدارها با خانواده های معظم شهدا، روایت گری های حاج قاسم و شهدا و دفاع مقدس و دفاع از حرم، راهیان نور، راهیان وطنی، راهیان پیشرفت، اردوها، دوره های روایت گری، کارگاه های روایت گری، کنگره های شهدا و...
👇👇👇
http://eitaa.com/sayarimojtabas
⚘🌺🌹🌿☘⚘🌴🌹⚘🌺🌴
هدایت شده از مجمع راویان نور شهدا (قرارگاه)
اگر نمازتان را محافظت نکنید
حتی میلیاردها قطره اشک هم
برای اباعبدالله بریزید ،
در آخرت شما را نجات نمیدهد . . !
-آیتاللهبهجت
#نمازسفارشیارانآسمانی
#جان-فدا❤
💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
------------------------------------
✍اهمیت به مردم در سیره ی سردار شهید حاج یونس زنگی آبادی...
🔹شورای ده برای تحويل يخچال و تلويزيون و غیره اسم می نوشتند و قرعه كشی می كردند اسم مادر حاج یونس در آمده بود.
🔸حاج یونس گفت: تا وقتی تمام مردم يخچال نداشه باشند مادر من يخچال نمی خواهد.
┄┅ ❥❥❥ ┅
#جان_فدا
لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم
🍀⚘🍀⚘🍀⚘
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
🔸همه ی ما روزی...
غروب خواهیم کرد ...
کاش آن غروب را
بنویسند : شهادت...
┄┅ ❥❥❥ ┅
#جان_فدا
لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم
🍀⚘🍀⚘🍀⚘
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم سلیمانی(مجمع)
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «#درد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا
🔹فصل : سوم
🔸صفحه : ۱۰۳-۱۰۲
🔻قسمت : ۶۰
همرزم شهید: حسن پور محمدی
عملیات نصر۴، در منطقه ی کردستان
عراق بود.
هوا کم کم داشت تاریک
می شد. تانک های دشمن، بچه ها را زیر
گلوله ی مستقیم گرفته بودند.
همه دچار مشکل شده بودند وراه بسته بود.
چند ماشین نیرو به خط فرستاده بودند
تا به گردان برادر مکی آبادی ملحق شوند
و جلوی پاتک دشمن را بگیرند.
حاج قاسم،
من و حسین را صدا زد.
دستور داد یک ماشین لند کروز و بیسیم به ما دادند.
گفت «برین سمت خط، اوضاع را
بررسی کنید و کمبود ها را بپرسین».
از حاج قاسم خداحافظی کردیم،
سوار ماشین شدیم و به سمت خط
راه افتادیم.
وضع خیلی بدی بود.
نیروهای بسیجی را که زخمی یا
شهید شده بودند، پشت وانت ها
سوار کرده بودند و به عقب برمی گرداندند.
چند نیروی سالم هم کنار جاده
نشسته بودند. راه، خیلی شلوغ بود.
چند ماشین، راه را مسدود کرده بودند.
با کمک حسین، ماشین ها را جابجا
کردیم. راه باز شد. نیروهای باقی
مانده را سوار ماسین کردیم و به
طرف خط راه افتادیم.
هوا کاملا تاریک شده بود.
دشمن با تمام قوا
و با آتش توپخانه، کاتیوشا، مینی
کاتیوشا و مسلسل های قوی،
روی سر بچه ها آتش می ریخت.
با هر زحمتی بود، خود و نیروها
را به برادر مکی آبادی رساندیم.
اقای مکی آبادی، همین که ما را
در آن وضعیت کمبود نیرو دید،
خیلی خوشحال شد. از ماشین
پیاده شدیم.
سلام و احوال پرسی
کردیم. اوضاع خط را پرسیدیم.
برادر مکی آبادی، کمبود ها را گفت.
ده دقیقه ای گذشت. اقای مکی آبادی
گفت «یادم رفت بهتون بگم؛ حاج قاسم، مرتب از شما می پرسید.
ادامه دارد....
#قسمت_اول👇
┄┅ ❥❥❥ ┅
#جان_فدا
لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم
🍀⚘🍀⚘🍀⚘
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
✨
📚✨
✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨📚✨📚✨
✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا
🔹فصل : سوم
🔸صفحه : ۱۰۵-۱۰۳
🔻قسمت : ۶۰
نگران بود که هنوز نرسیده این. حسین گفت: وقتی تماس گرفتین، بگین نگران نباشن؛ مشکلی نیست.
تقریباً ساعت ۱۲ شب بود.
با حسین تصمیم گرفتیم برگردیم. هنوز چند کیلومتری از خط دور نشده بودیم که دیدیم عراقی ها جاده را اشغال کرده اند.
با گلوله ی مستقیم تانک، شلیک میکردند.
به حسین گفتم یا برگردیم خط، پیش بچه ها، یا ماشین رو بزاریم و خودمون رو از داخل شیارها به مقر تاکتیکی لشکر برسونیم.
حسین گفت به امید خدا، با ماشین از دامنه ی کوه پایین می ریم. توکل کردیم به خدا، و راه افتادیم.
در آن شب تاریک، در ارتفاعات به آن بلندی، با چراغ های خاموش، به سمت پایین حرکت کردیم.
بعضی جاها ماشین بیست سی متر از پهلو به پایین کشیده می شد.
هر لحظه انتظار داشتیم به ته دره سقوط کنیم.
در آن وضعیت، کنترل ماشین، خیلی سخت بود.
حسین با شهامت، شجاعت و توکل که داشت، توانست ماشین را به جاده ی اصلی در پایین ارتفاعات برساند.
اذان صبح به قرارگاه رسیدیم.
هوا روشن شده بود.
وقتی راهی را که آمده بودیم، نگاه می کردیم، باورمان نمیشد.
حسین، در حالی که اشک از چشم هایش می آمد، گفت: به خدا، دیشب، شهدای اطلاعات، لحظه به لحظه با ما بودند. یقین دارم که شهدا، ماشین رو پایین آوردن؛ وگرنه الان جای من و تو، ته دره بود. دیدی که تنهامون نداشتند؟!
#قسمت_اول👇
┄┅ ❥❥❥ ┅
#جان_فدا
لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم
🍀⚘🍀⚘🍀⚘
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
✨
📚✨
✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨📚✨📚
✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا
🔹فصل : سوم
🔸صفحه : ۱۰۵
🔻قسمت : ۶۱
زمان جنگ، مسئول قسمت سمعی بصری لشکر ۴۱ثارالله شدم.
کار واحد سمعی و بصری، ثبت صوتی و تصویری خاطرات بود.
حسین، جزء بچّه های اطلاعات عملیات بود.
روزی که برای فیلم برداری به آنجا رفته بودم، متوجه شدم که حسین ، هم شهری ام هست.
از همان جا ارتباط و دوستی من با حسین شکل گرفت.
آدم بسیار رازداری بود.
شاید به همین علّت برای کار شناسایی واطلاعات انتخاب شده بود.
هیچ وقت درباره ی کاری که می کرد و از سختی کارش حرفی نمی زد تا خدایی نکرده وضعیت منطقه لو نرود.
این روحیه باعث شده بود به رغم سن کمش، مورد توجه فرماندهان وخصوصاً حاج قاسم قرار بگیرد.
قبل از عملیات والفجر ۸، حسین و بقیه ی دوستانش مدّت زیادی کنار اروند مستقر بودند.
کارشان خیلی سخت بود.
ماهم دریک کانکس درقرارگاه لشکر بودیم.
از فرماندهان و معاونان رده ها و بچّه ها فیلم و مصاحبه می گرفتیم.
روزی حسین از اروند به قرارگاه آمده بود.
آنجا همدیگر رادیدیم.
رفتم کنارش.
بعد از سلام و احوال پرسی گفتم «حسین ،خوب گیرت آوردم !
بچّه هم شهری ،بیا ازت یه مصاحبه بگیرم. ».
حسین ، باهمان چهره ی آرام و متینش، خیلی ماهرانه از زیر این کار در رفت.
گفت «مهدی، من حرفی برای گفتن ندارم.
اینجا کمی دقّت کنی، لحظه به لحظه ی این بچّه ها، پراز حرف های شنیدنیه.
ولی چون خیلی دوستت دارم و بچّه هم شهریم هستی، یه خبر دست اوّل بهت می دم.
قبلش باید یه قولی بهم بدی؟».
گفتم «پس زودتر خبرت رو بده تا بعد. ».
گفت «تاده روز دیگه، اینجا یه اتفاقاتی می افته.
یه خبرهایی می شه که کلی سرت برای فیلم برداری شلوغ میشه.
حالا می مونه قول توبه من.
توروخدا، دعا کن شهید بشم. ».
گفتم «حسین، این چه حرفیه؟!».
گفت «تو فقط دعا کن!
مهدی ،خوابی دیده ام که آینده ی روشنی داره؛ولی…»؛
حرفش را ناتمام گذاشت.
من هم زیادی پی گیر نشدم.
ادامه دارد…
#قسمت_اول👇
┄┅ ❥❥❥ ┅
#جان_فدا
لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم
🍀⚘🍀⚘🍀⚘
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
✨
📚✨
✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨📚✨📚✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍از آن زمان که بر این آستان نهادم روی فراز مسند خورشید تکیه گاه من است...
🔹بر آستان جانان گر سر توان نهادن گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد...
🔸گر دولت وصالت خواهد دری گشودن سرها بدین تخیل بر آستان توان زد...
#شهید_یوسف_الهی
┄┅ ❥❥❥ ┅
#جان_فدا
لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم
🍀⚘🍀⚘🍀⚘
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
✍پیکر و کفن سالم شهید محمد حسین یوسف الهی هنگام دفن حاج قاسم کنار وی...
↩️حاج قاسم وصیت کرده بود که او را کنار محمد حسین دفن کنند.
↩️فاصله بین دو قبر خیلی کم بود.
↩️با احتیاط از دو طرف قبر تراشیدیم تا بتوانیم قبری دست و پا کنیم.
↩️وقتی لحد شهید یوسف الهی را می تراشیدیم یکی از آجرها کنار رفت.
↩️نگاهم به داخل قبر افتاد.
↩️بعد از ۳۴ سال پلاستیک روی کفن و کفن سالم بودند...
↩️حتی حجم بدن هم از زیر کفن معلوم بود...
↩️انگار که همین حالا دفنش کرده باشند.
🖍راویان: سردار مرتضی کشکولی و حجت الاسلام علی عرب پور
⚘️#شهیدعارف یوسف الهی
┄┅ ❥❥❥ ┅
#جان_فدا
لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم
🍀⚘🍀⚘🍀⚘
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
هدایت شده از 🌹دختران حاج قاسم❤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ماجرای انگشتر حاج قاسم سلیمانی که در محل شهادت غارت شد.
حاج قاسم رفته بود توی خواب طرف گفته بود بچههام چشم انتظار این انگشترن...
#حاج_قاسم
#محرم
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
┄┅┅❅❁❅┅┅🖤
┄┅┅┅┅❀💟❀┅┅┅┅┄
🇮🇷 #جان_فدا
📌به کانال #دختران_حاج_قاسم_سلــیمانـــــی بپویندید :
👇👇
https://eitaa.com/dokhtaranehajqasem1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚘𖥸🥀𖥸⚘
نمیره از یادم حسین حسیناتو
#حاج_قاسم🌷
................................
┄┅ ❥❥❥ ┅
#جان_فدا
لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم
🍀⚘🍀⚘🍀⚘
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍عقل در جست و جوی نور است و راز پرده نشین سیاهی های ناکجا آبادِ غیب هویت آنجا عقل جز عِقالی بیش نیست چرا که اهل تفکر است و گفته اند: تَفَکّرُوا فی الاءِ اللهِ و لا تَتَفَکّروا فی ذاتِ الله آلاء الله حُجُب ذاتند و مرزی فی مابین عدم و وجود؛ از آن حیث که یار را جلوه می دهند آینه اند و از آن حیث که خود را می نمایانند حجابند و یار را محجوب می دارند چشم عقل در حجاب می نگرد و از آینه غافل است.
#قرار_عاظقی
#گلزار_شهدای_کرمان
┄┅ ❥❥❥ ┅
#جان_فدا
لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم
🍀⚘🍀⚘🍀⚘
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱⃟🪴
🌷صحبت های شهید حاج قاسم سلیمانی با یک دختر در گلزار شهدای کرمان
🌱روزتان شـهـــــدائـی🌺
🌸عطرشهدانثارتان
ذکرصلوات همراهتان🌹
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفرَجَهُمْ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 نان کپک زده مثل علف
✍ خاطرات ننه سکینه مادر سردار شهید علی شفیعی :
🔺یه روز اومدم خونه دیدم یه کیسه نونی وسط اتاق.
گفتم : اینا از کجا آوردی؟ راستش بگو؛
گفت : مادر من که نمی خواهم به تو دروغ بگم.
امروز تو کوچه میومدم گفتم : خدایا امروز خیلی گشنمه یه لقمه نونی برسون من بخورم.
دیدم یه کیسه نونی پشت یه دری گذاشتن.
برشون داشتم آوردم شستم خوردم تو هم بخور.
گفتم : نگاه کردی تو این نایلون چیه ؟
گفت : مردم دیونه ان اینا می ریزند بیرون
سبز شده بودن عین علف ها ولی علی شسته بود اینا خورده بود.
همیشه می گفت : این اجر خدا
خدا امتحانم می کنه می خواه ببینه ظرفیت دارم.
#شهید_علی_شفیعی
┄┅ ❥❥❥ ┅
#جان_فدا
لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم
🍀⚘🍀⚘🍀⚘
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تشییع شهید مدافع امنیت در جیرفت
🔹پیکر مطهر مدافع امنیت شهید «میلاد آزاد داور» با حضور پرشور مردم در جیرفت تشییع شد.
#اخبار_شهادت
┄┅ ❥❥❥ ┅
#جان_فدا
لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم
🍀⚘🍀⚘🍀⚘
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽
📹 استوری | سرداردلها شهید حاج قاسم سلیمانی: از بیاناتی که بعضی از منصفین، از بزرگـان، از نویسـندگان، از فلاسفه در مکاتـب مختلف و مذاهب مختلف اعم از سنی تا مسـیحی، بـودایی پیرامـون امـام حسـین علیـه السلام بیان کردند، انسان به این عظمت پی میبرد. نه تنها ما به عنوان شـیعه، متـأثریم به نام امام حسین علیهالسلام، دنیا از این حادثه متأثر است.
🏴#ما_ملت_امام_حسینیم
┄┅ ❥❥❥ ┅
#جان_فدا
لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم
🍀⚘🍀⚘🍀⚘
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani