عکس دسته جمعی کودکان با قاب عکس عمو قاسم در آخرین شب عزاداری محرم درحسینیۀ امام خمینی (ره)
#جان_فدا
┄┅ ❥❥❥ ┅
#جان_فدا
لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم
🍀⚘🍀⚘🍀⚘
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
1_6091539314.pptx
حجم:
4.17M
🌹مفهوم شناسی مکتب حاج قاسم سلیمانی عزیز
⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
❤جان فدا؛
❤مکتب حاج قاسم عزیز؛
⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
👈لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم عزیز👇👇👇
https://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
6.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥خاطره فرزند شهید طیاری از بیقراری حاج قاسم برای شهادت
🔸حاج قاسم درحالیکه مقابل من روی زمین نشسته بود و از شدت گریه های بلند شانه هایش میلرزید بهم گفت: دلم برای شهدا تنگ شده، برای شهادت من دعا کن
┄┅ ❥❥❥ ┅
#جان_فدا
لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم
🍀⚘🍀⚘🍀⚘
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
مداحیمداحی.mp3
زمان:
حجم:
26.94M
#گلزار_شهدای_کرمان
#روضه
🔷حاج جواد حسبنخانی
دیشب در زیر خیمه حسینی
روضه خوان شهدا و زائرین
گلزار شهدای کرمان بود...
┄┅ ❥❥❥ ┅
#جان_فدا
لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم
🍀⚘🍀⚘🍀⚘
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
4.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☆∞♥️∞☆
حاجـے
با شهادتتـــــ
بیدار شدیما!
ولے هواے مہآلودِ گــــــــــناه-..
دوباره خوابمون ڪرد
#حواسمونهستـــــ؟ (:
┄┅ ❥❥❥ ┅
#جان_فدا
لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم
🍀⚘🍀⚘🍀⚘
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
1.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍شهید حججی برای عظمت بخشیدن به همه ی عظمت های دفاع از حرم بود...
🔸سالروز اسارت شهید مدافع حرم شهید محسن حججی و سخنان شهید حاج قاسم سلیمانی درباره وی...
💢هدیه به روح مطهر و ملکوتی شهید محسن حججی صلوات...
┄┅ ❥❥❥ ┅
#جان_فدا
لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم
🍀⚘🍀⚘🍀⚘
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم سلیمانی(مجمع)
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «#درد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا
🔹فصل: سوم
🔸صفحه: ۱۱۸-۱۱۹-۱۲۰
🔻قسمت: ۶۵
همرزم شهید: مرتضی حاج باقری
من و حسین، دوستان زمان جنگ بودیم.
من اصفهانی بودم؛ حسین، رفسنجانی.
قبل از جنگ، همدیگر را نمی شناختیم
کم کم در منطقه، ارتباط مان بیشتر شد.
همدیگر را می دیدیم .
دیگر مثل دوتا برادر شده بودیم. حسین، جوان شانزده ساله ی فعال وبسیار پر جنب و جوشی بود.
اصلا خستگی سرش نمی شد.
برای هر کاری، چه کوچک و چه بزرگ،
احساس مسؤلیت می کرد. برایش
فرقی نمی کرد چه کاری باشد.
دوست داشت کاری را که بهش محول
می شد،
به نحو احسن انجام بدهد.
غرور نداشت.
بعد از غذا خوردن بچه ها، آستین هایش
را بالا می زد و ظرف ها را می شست.
خیلی زود توی دل بچه ها جا باز می کرد.
کسی نبود ازش ناراحت باشد. کم کم به
چشم فرماندهان آمد.
او را جزء گروه اصلی اطلاعات وشناسایی انتخاب کرده بودند.
مسؤل گروه شناسایی، حسین راجی بود.
آقای حسین یوسف الهی هم جانشین
ایشان بود.
کار این واحد، بسیار حساس بود.
آقای راجی و دیگر مسؤلان این واحد، برایشان خیلی مهم بود افرادی که برای این واحد انتخاب می شوند، احساس مسؤلیت کنند.
از بین همین بچه های شناسایی واطلاعات، یک تیم زبده و تخصصی تر انتخاب کردند.
حسین، یکی از اعضای این تیم بود.
از کارهای این تیم، میله بانی بود؛ کاری بسیار حساس و دقیق.
کار میله بان ها این بود که با میله ای که با درجات مختلف
تقسیم شده و به عنوان شاخص داخل آب اروند گذاشته بودند، بیست وچهار ساعته
جزر و مد آب را اندازه گیری کنند و هریک
ربع، گزارش آن را در لیست تعیین شده
بنویسند.
هر چهار ساعت یک بار، نوبت
میله بان ها عوض می شد. اهمیت این کار، این بود که می بایست زمان عبور غواص ها از اروند، طوری تنظیم می شد که با زمان جزر آب تلاقی نکند؛ چون در آن صورت، فشارآب، همه ی غواص ها را به دریا می برد.
از طرفی، در زمان مد، چون آب خلاف
جهت رودخانه از سمت دریا حرکت می کرد
موجب می شد که دو نیروی رودخانه و مد
دریا، مقابل هم قرار بگیرند.
برای همین آب حالت راکد پیدا می کرد.
این زمان، برای عبور از اروند، بسیار مناسب بود. اما این که این اتفاق، هرشب چه ساعتی رخ می دهد و چقدر طول می کشد، می بایست محاسبه وپیش بینی می شد.
حسین، خیلی سرگرم شده بود.
زمانی که نوبتش را تحویل می داد، از خستگی زیاد می خوابید.
من جزء بچه های تخریب بودم. نمی توانستم زود به زود بهش سر بزنم. کمتر از قبل، همدیگر را می دیدیم.
هر وقت که پیش می آمد ده
دقیقه ای حسین رامی دیدم. بهش می گفتم «میله بان، دیگه مارو فراموش
کرده ای؟!
تحویل نمی گیری! بیا خودم،
یه میله بهت می دم...» می خندید.
#قسمت_اول👇
┄┅ ❥❥❥ ┅
#جان_فدا
لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم
🍀⚘🍀⚘🍀⚘
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
✨
📚✨
✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨📚✨📚✨
✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا
🔹فصل: سوم
🔸صفحه: ۱۲۰_۱۲۱
🔻قسمت: ۶۶
فایل صوتی: حاج حسین بادپا
تقریباً سه یا چهار ماه قبل از عملیات والفجر ۸ بود. من در نهر حاج محمد بودم. بحث شناخت اروند بود.
می بایست جزر و مد اروند را اندازه گیری می کردیم. این کار، از حساسیت زیادی برخوردار بود. فرماندهان خیلی بر دقیق بودن کار تاکید می کردند. برای این کار، میله ی مدرجی را داخل آب فرو کرده بودیم. می بایست هر ربع ساعت، درجه ی آن را به تفکیک روز در دفترچه ای که بهمان داده بودند، ثبت می کردیم.
در یکی از همین ایام، نیمه های شب، نفر قبل از من نوبتش تمام شده بود. آمد مرا بیدار کرد. گفت حسین، بلند شو. نوبتته! باید بری پست بعدی.
خیلی خوابم میآمد؛ ولی بلند شدم و تو جام نشستم.
مطمئنش کردم که بیدار شده ام. او که خیالش از بیدار شدنم راحت شد، رفت خوابید.
هر کاری کردم، نتوانستم جلوی خودم را بگیرم. پلک هام بدجوری سنگین شده بود. همان جا نشسته خوابم برد. وقتی بیدار شدم، چشم هایم را مالیدم.
مثل آدم های گیج، دوروبرم را نگاه کردم. هیچ کس اطرافم نبود. ساعتم را نگاه کردم. متوجه شدم ۲۵ دقیقه خوابیدهام. تازه فهمیدم چی شده! حالا چه می بایست می کردم؟!
با وجود حساسیت کاری، برای این که مطمئن شوم کسی مرا ندیده، فوری چراغ کوچکی را برداشتم و به اطرافم نگاه کردم. خدا را شکر، همه خواب بودند.
خیالم راحت شد. رفتم سر پست. پیش خودم گفتم: آقای راجی و محمدرضا کاظمی، در این مورد به تکتک مون تاکید کرده بودند!
هی خودم را سرزنش می کردم. دفتر گزارش کار را برداشتم.
بر اساس تجربه ای که این چند روز پیدا کرده بودم، جای هیچ خطایی نبود.
گزارش کار شب های قبل بچه ها را نگاه کردم.
گفتم: خوب! امشب هم مثل شب های قبل، اتفاق خاصی نیفتاده! خیلی دقیق، تفاوت درجه ی آب را -که حالا بالا یا پایین یا راکد بود- در دفترچه ثبت کردم.
ساعت هم که مشخص بود. جاهای خالی را پر کردم.
طلوع صبح همان روز، توی محوطه ی باز قرارگاهی که مستقر بودیم، قدم می زدم. دیدم یک لنکروز به ما نزدیک می شود. کمی جلوتر رفتم. محمدرضا کاظمی بود. از ماشین پیاده شد. رفتم سمتش.
ادامه دارد.....
#قسمت_اول👇
┄┅ ❥❥❥ ┅
#جان_فدا
لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم
🍀⚘🍀⚘🍀⚘
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
✨
📚✨
✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨📚✨📚✨
4.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
و علی اصحاب الحسین...
#جان_فدا
┄┅ ❥❥❥ ┅
#جان_فدا
لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم
🍀⚘🍀⚘🍀⚘
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani