✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا
🔹فصل پنجم: روایات سوریه
🔸صفحه: ۲۴۷-۲۴۸-۲۴۹
🔻 ادامه قسمت: ۱۵۱
همرزم شهید: ابوالقاسم علی نژاد(ابومحمد)
نیروهای ایرانی، در بخشی از شهر که در اختیار دولت بود، مستقر بودند.
فرمانده ی سپاه سوریه با من تماس گرفت که «آقای ابو محمد، کجایی؟»
گفتم «فلان جا»
گفت «می دونی چه اتفاقی افتاده؟»
گفتم «بله. دوستان خبر داده اند»
زمانی که حماه سقوط کرده بود، ما مأموریتی در آنجا نداشتیم و فقط چند دیده بان گذاشته بودیم واطلاعات را می گرفتیم وبه جلسه ی شورا می رفتیم واخبار و اطلاعات مربوط به منطقه را در این جلسات کسب می کردیم.
گفتم: شما نگران نباشید. ما هر کاری از دستمون بر بیاد، کوتاهی نمی کنیم.
کارهایی را شروع کرده ایم. به همه بچه ها
گفتم که رأس ساعت ۷صبح، در پایگاه حماه جمع شوند.
فوری مراتب را به دمشق اطلاع دادم. همه ی بچه ها در پایگاه حماه جمع شده بودند. با آن ها صحبت کردم و نیروها را سازمان دهی کردیم. چون جاده شب در دست مسلحین بود و آنان رفت وآمد می کردند، ارزش این را نداشت که بی گدار به آب بزنیم؛ هر آن احتمال داشت درگیری بشود وتلفات بدهیم.
مسئولان، برنامه ریخته بودند که به محض این که آفتاب طلوع کرد، به سمت شهر حرکت کنیم.
صبح که شد، ما نیم ساعت بعد از اولین ترددی که توی جاده شد، حرکت کردیم و وارد شهر حماه شدیم و به روستای قمحانه رسیدیم.
در قمحانه، پایگاهی کوچک داشتیم که یک خانواده ی شیعی به نام سودین بودند. ۵ برادر بودند که با ما کار می کردند. حدود ۱۵ قبضه سلاح به این ها داده بودیم و همکاری خیلی خوبی با ما داشتند
و می شود گفت که قمحانه را حفظ کرده بودند. با یکی از این ۵ برادر به نام عبدالکریم و نیروهایی که در اختیارش بود، رفتیم جبهه ای که دشمن بود. مسئولان ارتش هم آنجا بودند وضع بسیار بدی بود. دشمن تا۵۰۰ متری آمده و شهر در حال سقوط بود. مسئولان ارتش، خیلی نگران بودند. گفتم: نگران نباشید. ما هر کاری از دستمان بربیاد، میکنیم. گام اول، این است که دشمن را باید متوقف کنیم که جرأت نکنه بیاد جلو تر. گام دوم، ان شاءالله بیرون شان می کنیم.
گام سوم هم تعقیب شان می کنیم و حتی متصرفات قبلی شان رو هم ازشون می گیریم.
ادامه دارد......
#قسمت_اول👇
┄┅ ❥❥❥ ┅
#جان_فدا
لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم
🍀⚘🍀⚘🍀⚘
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
✨
📚✨
✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨📚✨📚✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حَبیبْ
یعنی دوست
یعنی رفیق
و شفیق....
گاهی خوب است #حَبیب شوی تا
#محبوب تو را بطلبد!
برای خودش...
اما برای با او شدن
باید از خودت بگذری
از تمام خودیت هایت
تا فانی در او شوی...
#سردار_دلها ...♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری | #شهیدانه | #حاج_قاسم
دیوانه ترین حالت یک عشق زمانیست
دلتنگ شوی کار ز دست تو نیاید . .
#جان-فدا❤
💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
------------------------------------------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 استوری | از تو و نام تو و مذهبِ تو میترسند دشمنانت همه از مکتبِ تو میترسند ...
۲۱ روز تا چهارمین سالگرد حاج قاسم عزیز🖤
#جان-فدا❤
💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
------------------------------------------
روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم سلیمانی(مجمع)
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «#درد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا
🔹فصل پنجم :روایات سوریه
🔸صفحه: ۲۵۱-۲۵۲
🔻ادامه قسمت: ۱۵۱
اول، من و حاج حسین و چند تا از بچه های کادر سپاه رفتیم جلو. حاج حسین و بچه ها رفتند گونی آوردند و داخلش خاک ریختند و سنگر درست کردند.
برای ادامه ی عملیات می بایست تاصبح صبر می کردیم.
من برگشتم قرارگاه. حاج حسین و بچه ها آنجا ماندند.
قرار گاه بودیم که عقید سهیل اعلام کرد که تل ناصریه آزاد شده.
بیسیم زدم به حاج حسین.
گفتم «حاجی، شما به زور نرو ناصریه. اگه می خوای ناصریه را پرکنی، از روی ارتفاعات برو. ».
حاج حسین گوش نکرد؛ چون آن موقع ،اودر وسط کار بود و می دانست چه کند و ما دور بودیم.
تدبیرش این بود که از پایین برود؛ اما دونفراز بچه های قمحانه و سه نفر از بچه های فوعه و کفریا شهید شدند.
بیسیم زدم به حاج حسین گفتم«چرا این کار رو کردی؟ مگه قرار نبود نری ؟».
گفت «عقید سهیل گفته بود که اینجا خالیه. ». دوباره کمی جلوتر رفتند.
حاج حسین زنگ زد که «فلانی می گه اینجا بازه. ».
گفتم«حسین، همین طوری نرو. باز تأکید می کنم: از روی عارضه ها برو پایین و با فاصله ی ۲۰۰-۳۰۰ متری بین بچه ها؛ طوری که شما به دشمن مشرف باشید. ».
باز حسین گوش نکرد و با ماشین با چهار پنج نفر از بچه های سپاه رفته بودند این ور و آن ور تیراندازی کرده و رفته بودند سمت یک خانه.
در گاراژش بازبوده. می روند داخل. مسلحین هم دور تادور آنجا را محاصره می کنند. تقریباًچهار ساعت آنجا گیر می افتند و باتری موبایل و بیسیم و تترایی که همراه شان بوده ، تمام می شود.
خیلی نگران بودیم.
مسلحین،کپسول های جهنمی دستی را از دیوار پرت می کردند تا آنجا را منفجر کنند.
سرانجام بچه ها می روند کمک. تانک می برند و شلیک می کنند تاهوا به تاریکی می خورد و می توانند آن ها را نجات بدهند.
بااین موضوع، اعتراضات زیادی به من کردند ؛ولی چون نکات مثبت حاج حسین بیشتر بود،ازش دفاع کردم.
سرانجام با گذشت روزهای متوالی و به حول و قوه ی الهی ،عملیات طوری سریع اجرا و زود جمع شد که نه تنها مناطقی که جبهة النصره و مسلحین درسال۱۳۹۳تصرف کرده بودند ،بلکه شهر مهم و پر جمعیت حلفایا را که قبل از سال ۱۳۹۱در دست مسلحین بود،پس گرفتیم.
#قسمت_اول👇
#جان-فدا❤
💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
------------------------------------------
✨
📚✨
✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨📚✨📚✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☑️حاج قاسم سر نماز برای مظلومین دعا میکرد
سردار اسدی در برنامه به افق فلسطین: من کسی را نمیشناسم اندازه حاج قاسم خدمت کرده باشد
#جان_فدا
#جان-فدا❤
💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
------------------------------------------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍روایت شهید حاج قاسم سلیمانی از شهید علی عابدینی
💢شهید عابدینی سه تا خصوصیت داشت...
🔹یکی اینکه شجاع بود شهید عابدینی مرد حادثه بود...
🔸دو در صحنه جنگ با دشمن همیشه دارای روحیه ابتکاری بودند مدیریت صحنه جنگ شوند فوق العاده بود...
🔸نکته سوم معنویت...
#شهید_علی_عابدینی
#جان-فدا❤
💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
------------------------------------------
روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم سلیمانی(مجمع)
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «#درد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا
🔹فصل پنجم : روایات سوریه
🔸صفحه: ۲۵۳-۲۵۴
🔻قسمت: ۱۵۲
همرزم شهید: ابوالقاسم علی نژاد (ابومحمد)
تازه شهر اثریا را گرفته بودیم.
دهقان(شهید)، مسئول ارتباطات بود و نقش تعیین کننده ای در روحیه دادن به بچه ها در تمام حالات حتی در چند قدمی دشمن داشت.روزی کنار حاج حسین بودم.
آقای دهقان آمد و گفت《کاری ندارین؟》.
گفتم《چرا. من می خوام بعد از نماز مغرب و عشا با ننه ام صحبت کنم.》.
بعد از نماز، گوشی را گرفتم. عادتم این بود که همیشه به جای سلام و احوال پرسی، این شعر را برای ننه ام می خواندم که《اول، از روی ادب، ای گل بی خار سلام/ دوم، از روی محبت، به تو دارم یه پیام...》.
بعد می گفتم《 ای وجودی که وجودم ز وجودت به وجود آمده است/ جان به قربان وجودت که وجودم ز وجودت به وجود آمده است...》.
حسین، خیلی از این شعر خوشش آمد. این ها را نوشت و شماره ی ننه ی ما را هم برداشت. از آن شب به بعد، چپ و راست به ننه ی من زنگ می زد! هروقت من به ننه ام زنگ می زدم، می گفت《ننه، یکی زنگ می زنه، بهم می گه ننه!》.
گفتم《اسمش چیه؟!》.
گفت《حسین.》. گفتم《خوب، چی ازت می خواد؟》.
گفت《ننه، مدام بهم می گه دعا کن که حاجتم برآورده شه.》. گفتم《ننه، دعا نکنی ها! این می خواد شهید بشه.》.
گفت《نه، ننه! بنده خدا می گه مشکل دارم.》.
خلاصه، مثل واجبات، کار هر روز حاج حسین شده بود زنگ زدن به ننه ی ما! طوری شده بود که او به بچه های مخابرات می گفت《زود باشین... ابومحمد می خواد با ننه اش صحبت کنه.》!
🔻قسمت: ۱۵۳
همرزم شهید: ابوالقاسم علی نژاد(ابومحمد)
حاج حسین با بچه ها خیلی خودمانی شده بود و حرف هایش روی بچه ها اثر می گذاشت.
شیخی داشتیم به نام آقای نیسی؛ بچه ی خوزستان بود.
تو گوشش خوانده و راضی اش کرده بود که در نزدیک ترین جا کنار دشمن نماز جماعت بخواند. به ما گزارش دادند که این اتفاق افتاده! نهادهای مسئول این قضیه گزارش می خواستند.
من رفتم پی گیر ماجرا شدم و به حاج حسین گفتم《آخه این چه کاریه؟!خوب، 100متر بیایین این طرف تر نماز جماعت بخونید!》.
این ماجرا هم به خیر و خوشی تمام شد.
#قسمت_اول👇
#جان-فدا❤
💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
------------------------------------------
✨
📚✨
✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨📚✨📚✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هرکه گفت خاک سرد است باور نکنید
داغت سرد نمی شود…
#جان_فدا
✍ گفتم: محمد! چرا توی این عکس اینقدر خوشحالی؟
تعریف کرد: توی اردوی پیشکسوتان لشکر ثارالله، حاج قاسم اومد کنارم و گفت یکی بیاد از ما عکس دو نفره بگیره، آخرش حاج محمد شهید میشه و من یه عکس باهاش ندارم. در
خندید و ادامه داد:
تا حالا حاجی به هر کی گفته شهید میشی،
طرف شهید شده،
این خوشحالی نداره؟!
راوی: همسر معزز شهید مدافع حرم
#شهید_محمد_جمالی...🌷🕊
#جان-فدا❤
💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
------------------------------------------
اگرچه اشک علے بعد تو سرازیر است
بدون شک غم آهش شدید درگیر است
#فاطمیه
#ساعت_عاشقی 💔
#جان-فدا❤
💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
------------------------------------------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏷«منطقه مطاف»
🔻 سردار دل ها؛ شهید حاج قاسم سلیمانی: فرماندهان گردان از درون آتشها انتخاب میشدند.
بهترینها بودند.
این ها امانتدار بچّههای شما بودند.
این ها نگهداری میکردند.
این شد که جنگ شد یک منطقه مطافی.
یک حوزه متحرکهٔ عملیهٔ علمیهٔ
اخلاقیِ اخلاص و دینی....
⚘⚘⚘⚘⚘⚘
#فاطمیه
#جان-فدا❤
#شهید القدس
#مکتب حاج قاسم❤
⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
لینک کانال محتوایی مکتب حاج قاسم 👇
💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
------------------------------------------
✍هدیه عالم غیب از کتاب لحظه های آسمانی غلامعلی رجایی قسمت اول...
🔹شبی در خواب دیدم در باغ بزرگی زیر درخت اناری نشستهام و زنی به سویم میآید لباسش مانند لباس ما زنان عشایر نبود چادر عربی سر کرده بود و سینی بزرگی هم در دستش دیده میشد قبل از اینکه به من برسد از جا بر خاستم و سلام کردم پرسید صغرا تویی گفتم بله...
🔸سینی را به طرفم دراز کرد و با خوشرویی گفت بگیر این هدیه برای توست در کف سینی بر روی پارچه قرمزی کیف کوچکی به رنگ دانههای سرخ انار بود...
🔹وقتی به طرف خانه راه افتادم دختران عشایری که آنها را نمیشناختم سر راهم را گرفته و شادی میکردند شنیدم میگفتند داخل این کیف یک مهره قیمتی است که هدیه امام حسین علیه السلام میباشد...
🔸از خواب که برخاستم هنوز صدایشان در گوشم بود مهره قیمتی هدیه امام حسین علیه السلام عرق سردی بر پیشانیام نشسته بود داخل چادر تاریک بود...
🔹از صدای نفسهای آرام گل خانم و شوهرم محمد میشد فهمید هنوز نیمه شب است شوقی در خودم احساس میکردم که نمیتوانستم تا صبح صبر کنم خواستم بیدارشان کنم و تا یادم نرفته خوابم را برایشان تعریف کنم ولی این کار را نکردم و به انتظار صبح ماندم...
💢ادامه دارد...
#شهید_احمد_سلیمانی
#قنات_ملک
#جان-فدا❤
💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
------------------------------------------
19روز تا سالگرد عروج مالک زمان
این را بدانید
والله علمای شیعه را که تماما و از نزدیک میشناسم
امسال الان۱۴ سال شغل من همین ارتباطه
علمای لبنان رامیشناسم
علمای پاکستان را میشناسم
علمای عراق را میشناسم
علمای حوزه خلیج فارس را میشناسم
چه شیعه، چه سنی!
والله اُشهِدُ بِالله
سرآمد همه این روحانیت
این علما مراجع ایران و غیر ایران
این مرد بزرگ تاریخی است
یعنی ایت الله عظمی امام خامنه ای ...
۱۹ روز تا چهارمین سالگر #شهادت حاج قاسم عزیز🖤
#جان-فدا❤
💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
------------------------------------------
#فاطمیه بهانه دیگری است برای تکرار غم نبودنت که انگار هر روز تازهتر میشود ....
شب دوم مراسم سوگواری شهادت زهرای اطهر (س) در محضر رهبر معظم انقلاب با یاد سردار قهرمان؛فرمانده شهید #حاج_قاسم_سلیمانی
۱۸روز تا چهارمین سالگرد #شهادت حاج قاسم عزیز🖤
#جان-فدا❤
💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
------------------------------------------
🕌 خدمات ملی وبین المللی /
ایام شهادت حاج قاسم عزیز/
همیشه ودرطول سال👇
✅ اعزام راویان تخصصی مکتب حاج قاسم، دفاع مقدس،جهادتبیین،انقلاب،مدافع حرم،سیره شهداوپیشرفت
✅برگزاری دوره وکارگاه آموزش تخصصی روایتگری مکتب حاج قاسم سلیمانی،دفاع مقدس،سیره شهدا،جبهه مقاومت وپیشرفت
✅اعزام کاروان راهیان مکتب حاج قاسم به استان کرمان
👈 زیارت مزارمطهرحاج قاسم وشهدای گلزار بین المللی کرمان
👈 بازدید ازمراکز مختلف ودستاوردهای حاج قاسم دراستان کرمان
👈 اجرای سین راهیان مکتب وبرنامه های متنوع فرهنگی
باحضورتیم هادی،راویان تخصصی وهمرزمان حاج قاسم،مداح،هماهنگی غذا،اسکان و.
✅برگزاری مراسم یادواره،محفل انس و بزرگداشت حاج قاسم وشهدا
بااعزام تیم کامل؛شامل:(راوی،سخنران،خانواده شهید،مجری،قاری،مداح،گروه سرود،محتوا و.)
✅هماهنگی دیدارباخانواده معظم شهدا
👈لطفادرخواست خودرا به شماره
۰۹۹۲۹۱۱۶۶۹۵ یا ۰۹۱۰۰۲۳۷۶۸۷ یاآیدی
@shahidegomnamemaktabehajqasem
اعلام فرمایید.
⚘⚘
#جان فدا#شهیدالقدس#مکتب حاج قاسم
⚘⚘
👈کانال اطلاع رسانی
👇
http://eitaa.com/sayarimojtabas
«❤️🩹🪴»
زمینبرایداشتنتانحقیربود
آسمانبیشتربهشمامیامدتازمین..
۱۷روز تا چهارمین سالگرد #شهادت حاج قاسم عزیز🖤
#جان-فدا❤
💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
------------------------------------------
روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم سلیمانی(مجمع)
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «#درد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا
🔹فصل پنجم : روایات سوریه
🔸صفحه: ۲۵۴ تا ۲۵۷
🔻قسمت: ۱۵۴
همرزم شهید: حمزه حمیدی نیا
حسین، بعضی وقت ها خیلی کم حرف بود. چند بار با هم رفتیم حمص وحماه. شاید کیلومتر ها با هم می رفتیم؛ ولی دو کلمه با هم حرف نمی زدیم. ولی جایی که احساس می کرد اگر حرف بزند، به نفع جبهه است، سکوت نمی کرد. با فرماندهان رودر بایستی نداشت؛ خیلی رک حرفش را می زد. سعی می کرد فرماندهان را با دلایل منطقی متقاعد کند که با پیشنهادش موافقت یا دست کم درباره ی پیشنهادش فکر کنند. همه می دانستند حسین، استعداد نظامی خوبی دارد واگر پیشنهادی می دهد، بی ربط نیست.
🔻قسمت: ۱۵۵
همرزم شهید: شیخ عباس حسینی
اولین روزی که حاج حسین به سوریه رسیده بود، گفته بود « هر جا که در گیری بیشتر هست، من رو اونجا بفرستین».
آن زمان، مرکز درگیری ها حلب بود. حاج حسین، به اصرار به حلب رفته بود. یک ماه در حلب مانده بود. در این مدت، منطقه را خوب شناخته بود. آدمی بود که نمی توانست یک جا بنشیند و از دور نظاره گر باشد. همیشه در وضعیت سخت و دشواری که برای بچه ها پیش می آمد، کنارشون بود. تا این که با فرماندهی آنجا اختلاف نظرکاری پیدا کرد. دیگر از لحاظ روانی آرامش نداشت و وضعیت بر ایش خیلی سخت شده بود!
درگیری ها تازه توی حماه زیاد شده بود. برای همین، حاج حسین و چند نفر از مسئولان از حلب آمده بودند حماه. در قرارگاه، جلسه ای داشتند. آن زمان، من مسئول فرهنگی قرار گاه امام سجاد(ع) در استان حماه بودم؛ که بعد ها تغییر نام داد به قرار گاه حضرت پیامبر اکرم(ص).
در همان بر خورد اول، حاج حسین، بسیار ساده و متواضع به نظرم آمد. بی شیله و پیله بود. تو جلسه خیلی آرام نشسته بود. جلسه، با فرماندهان سوری بود. همه توی منطقه جمع شده بودند تا برای طراحی نقشه به هم کمک کنند. حاج حسین، توی جلسه وقتی شنید که در گیری ها از کجا شروع شده، وضعیت را سنجید. از طرفی، حاج حسین به حماه علاقه داشت؛ چون «حاج عبدالله اسکندری» یکی از دوستان حاج حسین، در آنجا شهید شده بود. همان جا از حاج قاسم خواست که در منطقه بماند. به مسئول قرارگاه، ابو محمد، گفت «لطفا موافقت کنید که من اینجا بمونم.» من یه سرباز ساده ام.
دلم میخواد جایی باشم که بتونم خدمت کنم.
سرانجام با هماهنگی فرمانده قرارگاه رفت توی محور. محور، در شمال حماه، در روستایی به نام قمحانه بود. چون اسمش برای بچه های ایرانی سنگین بود، بهش می گفتند «غمخانه»! واقعا هم غمخانه بود! کل منطقه خراب شده بود الا این روستا.
همه ی خانه ها ویران شده بود. ترس و دلهره؛ توی دل پیر، جوان، زن و بچه نفوذ کرده بود. با وضعی بسیار بد، گرسنه، تشنه، زخمی و... آواره شده بودند.
بچه های ایرانی، یک شبانه روز در این روستا ماندند تا دشمن عقب نشینی کرد. حاج حسین، بیشتر از بیست روز در این محور کنار بچه ها ماند.
#قسمت_اول👇
#جان-فدا❤
💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
------------------------------------------
✨
📚✨
✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨📚✨📚✨
💠پاسدار شهیدی که مقام معظم رهبری مزارش را پنج مرتبه زیارت کردند
◇شهیدی که مزارش از شهرهای شمالی و غربی ایران تا هزاران کیلومتر دورتر، زائر دارد.
◇شهیدی که حاجت روا می کند و معمولا کسی دست خالی از سر قبرش برنمیگردد.
◇شهیدی که قبل از تدفین ، سوره مبارکه کوثر را تلاوت نمود.
◇ شهیدی که هنگام تدفین ، از او صدای اذان گفتن شنیده شد.
◇ شهیدی که در سجده ها و قنوت نمازش ، دعای کمیل را می خواند.
شهیدی که با همان لباس خاک آلود برگشته از ماموریت به خواستگاری رفت.
◇ شهیدی که روی قالی های خانه نمی نشست. می گفت: نشستن روی این قالیها مرا از یاد محرومان غافل می کند.😞
◇ شهیدی که در هفته چند ساعت برای خود "کسر کار" می زد. می گفت: در حین کار احتمال می رود یک لحظه ذهنم به سمت خانه، همسر و یا فرزندم رفته باشد، وقت کار، من متعلق به بیت المال هستم و حق استفاده شخصی ندارم.
◇ شهیدی که #حاج_قاسم سلیمانی معتقد بود مزارش شفاخانه است و درباره اش گفت: «ما افتخار میکنیم شهید مغفوری که امروز قبرش امامزاده شهر ماست، برای استان کرمان است؛ شهیدی که هیچ شبی نافله شبش قطع نشد. ما افتخار میکنیم به شهید مغفوری، او آن قدر در حفظ بیتالمال حساس بود که حتی موقع وضع حمل همسرش، برای انتقال او به بیمارستان، از ماشین #سپاه استفاده نکرد»
◇ شهیدی که پس از شهادتشان ، حاج قاسم پشت در اتاق عمل نوه شان ۴ ساعت منتظر و دعاگو ماند.
#شهیدعبدالمهدیمغفوری
#یادشهداباصلوات
#جان-فدا❤
💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
------------------------------------------