eitaa logo
مکتب‌خانه
266 دنبال‌کننده
269 عکس
149 ویدیو
18 فایل
پیامبر اعظم -صلی‌الله‌علیه‌و‌آله- زکاتِ دانش، نشر آن است‌. جواهراتی مکتوم از لابلای گفتارها و نوشتارها گاهی هم بدلیجاتی از جنس خود‌نوشت! علی‌رضا ملااحمدی طلبه‌ی سطح چهار حوزه دانشجوی دکتری فلسفه تطبیقی. ارتباط مستقیم: @Molla_ahmadi
مشاهده در ایتا
دانلود
3.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 آیت‌الله جوادی آملی: ❗️«لااکراه‌فی‌الدین» اگر معنایش این باشد که در جامعه هر کس بی‌حجاب و بی‌حیا بود، کاری با او نداشته باشیم، این‌که می‎شود اباحی‌گری! 🔺 این «لااکراه‌فی‌الدین» مربوط به نظام تکوین است. معنایش اینست که «بشر آزاد است». البته که آزادی یک کمال است برای بشر. ⁉️ اگر آن برداشت اباحه‌گرایانه درست باشد، این‌همه بگیر و ببندی که خدا در قیامت دارد، پس اینها برای چیست؟! @Maktabkhaaneh
مکتب‌خانه
🎥 آیت‌الله جوادی آملی: ❗️«لااکراه‌فی‌الدین» اگر معنایش این باشد که در جامعه هر کس بی‌حجاب و بی‌حیا
🔰 سه نکته: 1⃣ برای فهم صحیحِ جزئی از دین (آیه‌ای از قرآن) باید آن را ذیل «منظومۀ دین‌شناسی» فهم کرد. نگرش جزیره‌ای به اجزاء دین (آیات قرآن) باعث برداشت غلط میشود. نمونه‌های این بدفهمی (بعضاً تفسیر به رأی)، هم در زمانۀ ما و گذشته فراوانند. بویژه در اندیشه‌های جریان منوّرالفکری... 2⃣ در منظومۀ دین‌شناسی مسلّم است که «اباحه‌گری» (بی‌اهمّیت بودنِ احکام الهی) غلط است. پس هر تلقّی از معارف دین که در نهایت ما را به چنین انگاره‌ای برساند، قطعاً غلط است. 3⃣ شکل استدلالیِ (قیاس استثنائی) این سخن آیت‌الله جوادی آملی -سایه‌اش مستدام- به این صورت است: 🔻 مقدمه ۱: اگر معنای «لااکراه‌فی‌الدین» اباحه‌گری (جوازِ بی‌توجّهی به احکام الهی) باشد، پس خداوند نباید در قیامت کسی را بخاطر انتخاب‌هایش عذاب کند. 🔺 مقدمه ۲: درحالیکه براساس آیات قرآن کریم، عذابِ قیامت بر اثر اعمال انسان در دنیا -که حاصل انتخاب‌هایش است-، قطعی و یقینی است. (نمونه: آیات ۲۹ و ۳۰ سوره حاقّه: «خُذُوهُ فَغُلُّوهُ * ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ» بگیریدش و ببندیدش، سپس در آتش بیندازیدش. إکراه از این بیشتر؟) ✔️ نتیجه: آیه «لااکراه‌فی‌الدین» نمیتواند مجوّز اباحه‌گری باشد. ✍ ملااحمدی @Maktabkhaaneh
♨️ بحثی فلسفی در «فلسفۀ نبوّت» بخش اوّل چندی پیش بین من و یکی از دوستان مجازیِ اهل‌فلسفه (آقای محراب هاشم‌زاده) گفت‌وگویی در باب «فلسفۀ نبوّت» شکل گرفت. طرح مسئله با ایشان بود و من در پاسخ ایشان سعی کردم از موضعی کاملاً فلسفی (و نه کلامی)، چراییِ نبوّت و خاتمیّت را توضیح دهم و از منظر معرفت‌شناسانه معقولیّت باور به نبیّ را نشان دهم. ✖️ گرچه مسئله‌ی اوّل حول «خاتمیّت» بود، امّا بخاطر اینکه پاسخ به آن متوقّف بر پاسخ دقیقی به اصلِ پرسش از «فلسفۀ نبوّت» یعنی «سرّ نیاز به نبیّ» بود، پاسخ را از اینجا پیش گرفتم... طبعاً توقّع این نمی‌رفت که یکی از طرفینِ گفت‌وگو در نهایت از موضع خود عقب‌نشینی کند. اما اصل چالش فلسفی‌ای که نسبت به نبوّت مطرح شد برای من مهمّ بود و تلاشی که برای پاسخ در فرایندِ گفت‌وگو تکوّن یافت، احتمالاً مفید باشد. لذا متن آن را در اینجا می‌آورَم. 📍اصل گفت‌وگو را اینجا میتوان دید؛ اما متن آن را -با همان ادبیاتِ عامیانه‌اش- از پرسشِ مهمّ آقای هاشم‌زاده آغاز میکنم که مبدأ ورودِ بنده به بحث بود: 🔸 ‏‎هاشم‌زاده: سوال اینه که «با پیامبر چی تموم شد؟» به نظر میاد هرچی توی تاریخ میاییم جلو، دایره‌ی چیزهایی که با پیامبر تموم شده، کم‌تر و کم‌تر میشن. و تقریباً، اون نیاز به پیامبر که سبب میشه بگیم «چرا خدا پیامبر نفرستاد دیگه؟» امروز تقریبا رفع شده. میتونیم بگیم خدا پیامبری نفرستاد چون نیازی نیست! 🔹 ملااحمدی: ‏‎‎یعنی بشریت بدون آموزه‌های پیام‌بر میتونه هر نیازی که برای ساختنِ «ابدیّت» خودش داره رو تأمین کنه؟ 🔰 ادامه در بخش دوّم @Maktabkhaaneh
مکتب‌خانه
♨️ بحثی فلسفی در «فلسفۀ نبوّت» بخش اوّل چندی پیش بین من و یکی از دوستان مجازیِ اهل‌فلسفه (آقای محر
♨️ بحثی فلسفی در «فلسفۀ نبوّت» بخش دوّم 🔸 هاشم‌زاده: ‏‎‎ابدیت اصلا چی هست؟ بعد، آموزه‌ی پیامبر چی هست که بشریت رو برای ....؟ 🔹 ملااحمدی: ‏‎‎حالا شما ممکنه اصل واقعی‌بودنِ این مفهوم رو انکار کنی یا اشکال دیگری بهش داشته باشی. اما اصلی‌ترین داعیه‌ی انبیاء از اول تا خاتم این بوده که انسان رو برای ابدیت بسازن. اصلی‌ترین آموزه‌ی همشون هم «توحید» بوده. البته نه به‌مثابه یک انگاره‌ی ذهنی... 🔸‏‎ هاشم‌زاده: فرض کن من میگم یه دستور دارم برای زندگی در «الف»، خب ما اگه ندونیم الف چیه، از کجا میفهمی دستور من برای زندگی در الف خوبه یا نه؟ ‏‎ 🔹 ملااحمدی: ‏‎‎این سوال دقیقاً ورود به محتوای گفتگوی انبیاء در طول تاریخ هست. پرسش مخاطبان انبیاء از نوح تا خاتم حول همین مسئله بوده. غرض اینکه اساساً سنخ این مسئله جوری نیست که بشه در موردش گفت «هرچی زمان گذشته بشر خودش تونسته به جوابش پی ببره و الان دیگه بی‌نیاز از پیامبر شده». ‏‎ 🔸 هاشم‌زاده: بازم من سوالم رو جواب نگرفتم، ابدیت چیه دقیقا و چرا؟ من مشکلم این نیست انبیا از نوح به این سوال پرداختن یا مثلا از یوسف به بعد یا خود خاتم یا.... سوالم اینه که چیه و چرا؟ 🔹 ملااحمدی: ‏‎‎‏‎ببین سوال «چیه و چرا» کاملاً بجا هست. اما بحث من اصلا پاسخ به این سوال نیست. حرفم اینه که جنس این سوال «حل‌شدنی با رشد علمی و عقلیِ بشر» نیست که بگی با گذر زمان دیگه به پیامبر نیازی نداریم. نبیّ میکه من برای پاسخ به مسئله‌ای مبعوث شدم که اساساً عقل بشر مستقلاً به پاسخش راهی نداره. 🔸 هاشم‌زاده: ‏‎خب اگه ندونیم چیه و چرا از کجا بدونیم پیامبر هم حلش کرده یا نه؟ 🔹 ملااحمدی: ‏‎‎پیامبر مدعی هست که حلش کرده. حالا شما وارد گفتگو باهاش میشوید و نهایتاً یا می‌پذیرید یا نه. اما اگر سخن نبیّ رو نپذیریم، این پرسش اساساً بی‌جواب می‌مونه و من و شما بدون نبیّ راهی به حلش نداریم. گذشت زمان و رشد علمی و فکری هم نمیتونه تو این زمینه کمکی به بشر بکنه. 🔸 ‏‎هاشم‌زاده: حرف منم همینه، پیامبر هم یکی هم ردیف بقیه، یک جوابی داده میبنیم جوابش مشکل رو حل میکنه یا نه. 🔹 ملااحمدی: ‏‎‎‏‎هم‌ردیفی از این‌جهت که میگی محل بحث نیست. محل بحث اینه که اساسِ «طرح مسئله‌ی ابدیت» برای انسان و «پاسخش» چیزی هست که فقط از نبیّ برمیاد. جز پیامبر کسی نمیتونه ادعای پاسخ داشته باشه چون جز او کسی به اون ساحتِ وجودی راهی نداره و نمیتونه داشته باشه که بتونه ازش خبری بده. ‏‎ 🔸 هاشم‌زاده: خب این یه ادعاست دیگه کل بحث من اینه، دلیل این ادعا چیه؟‏‎‎دلیلش رو باید شما اینطور نشون بدی که بگی ابدیت چیه و چرا، و چرا حالا پاسخ پیامبر بهش بهترین پاسخه. تا دلیل ادعا روشن نشه، ارزشی نداره. 🔹 ملااحمدی: ‏‎‎‏‎دقیقاً، همینی که گفتی هم بخشی از مدّعای پیامبر هست که بالاخره باید برای مخاطب اثبات بشه. اما نکته اینجاس که حتی قبل از دلیل، اصل «ادعا» هم فقط از کسی برمیاد که بتونه دلیلی برای اثباتِ راه‌داشتن به ساحت وجودیِ برتر (که ما ازش تعبیر به «ملکوت» میکنیم) وجود داشته باشه. ‏‎یعنی شما برای اثبات صحت ادعا، حتی لازم نیست بری محتوای اون رو بررسی کنی. قبلش فقط کافیه ازش مطالبه کنی دلیلی بیاره که نشون بده او «صلاحیت طرح ادعا» رو داره. 🔸 هاشم‌زاده: دوتا اشکال هست، اولاً بررسی صلاحیتش باز وابسته به چیستی و چرایی ابدیته، اگه ما ندونیم مشتف و انتگرال چیه، چطوری بفهمیم کی صلاحیت داره مشتق بگیره؟ و در ثانی این شرط لازمه و نه کافی، هر ریاضی دانی صلاحیت مشتق گیری داره، ولی الزاما جوابش درست نیست. 🔰 ادامه در بخش سوّم @Maktabkhaaneh
مکتب‌خانه
♨️ بحثی فلسفی در «فلسفۀ نبوّت» بخش دوّم 🔸 هاشم‌زاده: ‏‎‎ابدیت اصلا چی هست؟ بعد، آموزه‌ی پیامبر چی
♨️ بحثی فلسفی در «فلسفۀ نبوّت» بخش دوّم 🔹 ملااحمدی: ‏‎‎‏‎اگر فرض بگیریم چیستی‌اش برای مخاطب روشن شد و اتفاقاً مخاطب رو بلحاظ وجودی (اگزیستنسیل) درگیر هم کرد و به چالش کشید، در اینصورت اثباتِ «راه‌داشتن به ملکوت» [=صلاحیت طرح ادّعا] منطقاً میتونه گرهِ ذهنی مخاطب در پاسخ به چرایی رو هم حل کنه. چون مخاطب ‏‎اگر یقین کنه که گوینده (نبیّ) صلاحیت طرح ادعا رو داره (=به ملکوت راه داره و میتونه ازش خبر بده) دیگه منطقاً میتونه اطمینان کنه محتوای خبری که میده هم درسته. چون با عقل خودش هیچ دسترسی به ملکوت نداره که بخواد صحّت‌‌سنجی کنه. البته اگر طلب دلیل بکنه، نبیّ باید در حد عقلش اقناعش کنه. 🔸 هاشم‌زاده: منطقاً زمانی درسته که التزام منطقی بین این موارد باشه، درگیری وجودی که میگی یقین روانشناختیه و ارزشی نداره برای اثبات صحت ادعا. 🔹‏‎ ملااحمدی: ‏‎‎برهانش که واضحه: کسیکه که از x خبر دارد، اگر درباره‌ی x خبری بدهد، منطقاً خبرش معتبر است. إخبار درباره‌ی ملکوت توسط کسیکه از ملکوت خبر دارد، منطقاً معتبر است. فقط باقی میمونه اثباتِ خبرداشتن از ملکوت برای مخاطبان که از بحث ما خارج است. 🔸 هاشم‌زاده: خب نشد دیگه ببین الان هفشتا کامنته من دارم یه سوال رو تکرار میکنم! ما اول باید بدونیم x چیه تا بعد بگیم کسی میتونه ازش خبر داشته باشه یا نه و حالا خبرش درسته یا نه! و به نظرم الان صحبت به دور افتاده. 🔹 ملااحمدی: ‏‎‎‏‎خب منم هی دارم تلاش میکنم نشون بدم که سؤالت ورود به محتوای ادعای پیامبر هست و من درباره‌ی خود ادعا دارم صحبت میکنم 😊... فقط نمیدونم چرا بحث من و تو هی به دور می‌افته 😁 🔸 هاشم‌زاده: خب باید تقدم و تأخّر منطقی رو دید، شما ادعا میکنی پیامبر پاسخ الف رو داره! من میگم بگو ببنیم الف چیه تا ببنیم پیامبر پاسخ داره یا پاسخ‌نما و در موردش فکر کنم، لازمه از این نقطه شروع کنیم و پرش به گام بعدی منطقا صحیح نیست. تازه همچنان هم سوالات دیگه هست که لازمه بررسی بشن که بماند. 🔹 ملااحمدی: ‏‎‎‏‎تا جایی که میدونم، بررسی «صلاحیتِ اصل ادعا» بر «صحتِ محتوای ادعا» تقدّم منطقی داره. اینکه «الف چیست؟» ورود در محتوای ادعا هست. حرف من (ناظر به نقطه‌ی شروع گفتگو) اینه که اصل ادّعا انقدر بزرگ و خطیر هست که نمیشه در موردش ادعا کرد علاوه‌بر نبیّ، شخص دیگری صلاحیت طرحش رو داره و با گذشت زمان و رشد فکری بشر دیگه از پیام‌آورش بی‌نیاز شده. @Maktabkhaaneh
🔰 اولین جلسه نامســألـــگــی علـــوم پایــه در ایــران «علم همـــواره مدعی این بوده است که جهـــان چیزی برای «اکتشـــاف» دارد و این اکتشـــاف را برای حیات انسان ضروری می‌دانسته است. جهانِ پر از نـــزاع، آشـــوب، بی‌نظمی و جهانِ پر از اتفاقات کاتـــوره‌ای که به‌غایت، بی‌غایت به نظر می‌رسند، اجازه حیـــات را از انسان می‌گیرد. علـــم قرار بوده نشان دهد که چگونه جهـــان جایی برای زندگی انسان است. از همین رو نیز بوده است که چند‌هزار سال است که انســـان‌ها، دانشمندان را تکریم کرده و برای ایشان، از دسترنج خودشان، اسبـــاب امرار معاش و حیات فراهم کرده‌اند و از همین رو چند هزار سال است که جوامع، «نهاد علم» را به رسمیت شناخته‌اند و آرزوی شکل‌گیری دانشمنـــد را تبدیل به آرزوی کودکی و نوجـــوانی فرزندانشان کرده‌اند.» ✨آگـاهـے‌‌ بـــراے‌‌ سامـــانے‌‌ دیگــر✨ مدرســـه تـ؋ــــکر و نــوآوری نگــــــاهـ ‌ 🆔️ @sch_negah
تفسیر امام (ره) از «لا اکراه فی الدین» «طريق وصول به سعادت را باز نموده و چاه را از راه روشن فرموده. تو خود به پاى خود در چاه مى‌افتى و از راه معوج مى‌شوى، رحمت را چه نقصانى است‌؟ اگر ممكن بود طريق خير و سعادت را به مردم به طور ديگر نشان بدهند، مى‌دادند، به موجب وسعت رحمت، و اگر ممكن بود اكراها مردم را به سعادت برسانند مى‌رساندند، لكن هيهات! راه آخرت راهى است كه جز با قدم اختيار نمى‌توان آن را پيمود، سعادت با زور حاصل نشود، فضيلت و عمل صالح بدون اختيار فضيلت نيست و عمل صالح نمى‌باشد، و شايد معنى آيۀ شريفۀ لاٰ إِكْرٰاهَ فِي اَلدِّينِ‌ نيز همين باشد. بلى، آنچه در آن، اعمال اكراه و اجبار مى‌توان نمود صورت دين الهى است نه حقيقت آن. انبياء عليهم السلام مأمور بودند كه صورت را با هر طور ممكن است تحميل مردم كنند تا صورت عالم صورت عدل الهى شود و مردم را ارشاد به باطن نمايند تا مردم به قدم خود آن را بپيمايند و به سعادت برسند. بالجمله، اين نيز از غرور شيطان است كه دست انسان را با طمع رحمت از رحمت كوتاه كند.» امام خمینی (ره)، آداب الصلاة (چاپ قدیم)، صفحه 37 @Mahdi_Takallou
هدایت شده از اطراف|م.ص.صاد
چند روزی است در جمعی از دوستان انقلابی و اهل رسانه هستم. بی شک مهمترین نقد به "ما" اشعری مسلک بودن ماست! (قید غالبی و نه همه) ما جریان انقلابی تا زمانیکه مانع از فکر و اندیشه خود میشویم به اعتبار اینکه دیگری فکر کرده است دچار انسداد اشعری گونه هستیم. اقامه منویات رهبری در میان ما خود به مانع اقامه تبدیل شده. مقوله فکر و اندیشه را به مثابه دستور می‌انگاریم و حتی مانع از پردازش الفاظ می‌شویم. امتداد فکری و آنجا که دستور به فکر هم میدهد باز به دلیل روحیه اشعری‌گری مانعیت دارد.
مکتب‌خانه
♨️ منِ استعلایی به‌مثابه فلسفۀ استعمار! 📍 دعویِ استعلایی، نه یک نظریه‌ی فلسفیِ بی‌گناه، بلکه یک سلا
❗️هیچ دستگاه فلسفی  به اندازه نظریه‌ی درباره‌ی دولت (مثال الهی که روی زمین وجود دارد) زمینه را برای و آماده نساخته است. 🔻 حتی این اندیشه که در هر دورانی از تاریخ یک ملّت و فقط یک ملّت وجود دارد که نماینده‌ی واقعیِ روح جهان است و این ملّت حق دارد که بر سایر ملل فرمان براند، نخستین بار از دهان هگل بیرون آمده است. 🔸 در نخستین دهه‌های قرن نوزدهم، پدیدارشدن و افزایش دائمِ نفوذ آرمان‌های ناسیونالیستی را به چشم می‌بینیم، اما این رویداد در تاریخ اندیشه‌ی سیاسی رویداد تازه‌ای بود؛ رویدادی بود آبستن پی‌آمدهای دور و دراز و ترسناک، زیرا یک دستگاه اخلاقی و یک از چنین ناسیونالیسم امپریالیستیِ بی‌رحمانه.ای دفاع میکرد. ▪️ زیرا هگل اعلام کرده بود که در برابر آن ملتی که در لحظه‌ی معیّنی از تاریخ باید یگانه عامل روح جهان شناخته شود، سایر ملل، مطلقاً  هیچ حقی ندارند. 📖 ارنست کاسیرر ؛ کتاب «افسانه‌ی دولت»؛ صفحه ۳۴۵ @Maktabkhaaneh
. برای تهیهٔ گزارش این دوصفحه خیلی وقت گذاشتم ولی باید بگم حظ بردم. هیچ می‌دونید ما چند زن ورزشکار داریم؟ لینک مطالعهٔ ایران جمعه: https://irannewspaper.ir/sp-224/26?fbclid=PAAaaovE342yBNc-HJd8CuLhhbM13vBDJSfaD-iqALwRoOmhhSqNf1Fjb9FRQ @masture
مکتب‌خانه
تفسیر امام (ره) از «لا اکراه فی الدین» «طريق وصول به سعادت را باز نموده و چاه را از راه روشن فرمود
علامه طباطبایی (رضوان‌الله‌علیه) : 🔹 در جمله‌ی «لا اکراه فی ‏الدین»، دینِ اجباری نفی شده است. چون دین عبارت است از یک سلسله معارف علمی که معارفی عملی به دنبال دارد؛ و جامع همه‌ی آن معارف، یک کلمه است و آن عبارت است از ‏«اعتقادات»، 🔺 و اعتقاد و ایمان هم از امور قلبی است که اکراه و اجبار در آن راه ندارد، چون کاربرد اکراه تنها در اعمال ظاهری است، که عبارت است از حرکاتی مادی و بدنی ‏(مکانیکی)، و اما اعتقاد قلبی برای خود، علل و اسباب دیگری از سنخ خود اعتقاد و ادراک دارد و محال است که مثلا جهل، علم را نتیجه دهد، و یا مقدمات غیر علمی، تصدیقی علمی را بزاید. 📖 ترجمه تفسیر المیزان، جلد۲ ، صفحه ۶۴۱ 📌پ.ن: این مطلب دلالت بر همان نکته دارد که گفتیم این آیه ناظر به مقامِ ثبوت است و یک مطلب تکوینی را بیان میکند؛ نه‌اینکه مطلبی هنجاری مربوط به کنش‌های دینی باشد. گرچه میتوان از این مطلب تکوینی، نکته‌ای هنجاری استنباط کرد. @Maktabkhaaneh