📖📖
«کودک،انسان،خانواده» از اون کتابهایی هست که هر والدی باید حداقل یه بار بخوندش...
وقتی تصمیم گرفتم که این کتاب رو بخونم با خودم گفته بودم روزی دو صفحه قبل از خواب 😅 اما هیجانِ خوندن و عملیاتی کردنِ راه حل هاش چنان وجدی در من به وجود آورد که ترجیح دادم گلِ وقت ام رو برای مطالعه اش اختصاص بدم و حتی تجربیاتم از عملیاتی کردنش رو بنویسم...😍
اما در مورد خودکتاب، توسط دو مادر طی پنج سال شرکت در کارگاه های دکترهایم جینات نوشته شده پس طبیعتاً خیلی مادرانه و پر از مثال های ملموسه که این شوق مطالعه رو در خواننده بیشتر میکنه ولی خب بومی سازی و مطابقت مثال ها با فرهنگ ایرانی و ارزش های دینی با خودتونه😊
در عین حال چون کتاب برپایه ی نظریات دکتر جینات نوشته شده ، ارزش علمی مطالب حفظ شده و قابل استناد هست
آخرین نکته اینکه اگر قراره برای تربیت کودک فقط سه تا کتاب روان و کاربردی رو بخونید قطعا این کتاب میتونه یکی از اون ها باشه...
#معرفی_نوشت
پ.ن: برای مطالعه ی برش هایی از کتاب میتونید اسمش رو جستجو کنید و ازش بخونید
@mamanemamooli
بمونه یادگاری از قشنگترین روز مادری که برام ثبت شد...😍
👶وقتی در دونه ام تو چشمام نگاه کرد و برای اولین بار با فهم تکرار کرد «ماما» «ماما»
👧وقتی که نازدونه ام بالاخره انقدری بزرگ شد که به فکر سوپریز کردن من باشه(چقدر منتظر دیدن و چشیدن طعم این کار از طرفش بودم بماند)
حالا بماند که چقدر با گفتنِ مامان شما اینجا نیا...😅
مامان زیر فرش یه چیزی گذاشتم شما نگاه نکن...🤪
مامان نمی خوای بری بیرون؟🤦♀
مامان نشنیدی که من به بابا چی گفتم 😂
خون به دل باباش کرد و من هربار درحالی که دلم غنج می رفت خودمو بیشتر از دفعه ی قبل به کوچه علی چپ می زدم...
#روزمادر
@mamanemamooli
✨
هر عملی که در رابطه با کودک انجام می شود مهم است، به حساب می آید و بخشی از وجود او می شود.
✨
#تک_جمله
@mamanemamooli
رو نوشت های « یک مامانِ معمولی »
✨ هر عملی که در رابطه با کودک انجام می شود مهم است، به حساب می آید و بخشی از وجود او می شود. ✨ #تک_ج
این جمله رو از کتاب «کودک،خانواده، انسان » نوشتم بنظرم جمله ی مهم و خوبی بود اما بعد از ارسال و تو تمام این دوساعت فکرم مشغول این نوع جملات بود، اولین کاری که به ذهنم رسید این بود که خیلی ریزو سوسکی😅 بیام حذفش کنم و برم...
اما به خودم گفتم پشت این حذف کردن چیه؟از چی نگرانی؟
( و این شد شروع یه گفت و گوی ذهنی...)
اینکه مادرِامروز به اندازه ی کافی دغدغه و عذاب وجدان و فکر و خیال داره ، تو دیگه زیادش نکن
اینکه صرف یه جمله بدون ادامه ی نکات و توضیحات شاید کافی نباشه...
اینکه چندتا پدر یا مادر ممکنه حالشون اون لحظه بد باشه این جمله هم بدترشون کنه
و...
بعد با خودم گفتم خب! چه جوری میشه امثال این جمله ها رو نگاه کرد ؟
یه دید اینه که حال بد کن باشه و کنارگذاشته بشه...
یه دید هم اینه که محرک باشه برای رشد و توجه به عمل هایی که داریم...
و برای لحظه هایی که از دست دادیم الحمدلله برای فرصت ترمیم...
همیشه انتخاب با ماست...
#دریچه_ی_فکر_من
@mamanemamooli
✨
ماه پر برکت رجب رو با این سوال شروع کنیم که چقدر میتونیم رحمت خدا تو ماه رجب رو بریزیم تو رفتارامون با بچه ها ؟
انقدری که بگن مامان یا بابا این مدت خیلی مهربون تر بودن...
انقدری که حال معنوی رجب وقتی بزرگ شدن تو گوشت و استخونشون باشه...
پ.ن:صوتی گوش میدادم که میگفت تو ماه رجب خدا حتی با دشمنانش هم با رحمت برخورد میکنه...خودتون دیگه حد رحمت الهی رو بگیرید و برید تا تهش....
#التماس_دعا
#رجب
#مهربانانه
@mamanemamooli
👧اومده میپرسه : مامان! یعنی منم کلاس سومی باشم میبرن اونجا؟یعنی از طرف مدرسه ماروهم میبرن جشن اونجا؟
🧕میگم:کجا مامان جان؟
👧میفرماد:جشن پیش رهبر دیگه....
🔸بیت رهبری لطفا پاسخگو باشند از حیطه ی مادری من خارجه آقاااا خارج😅
#کلاس_اولی_مون
#جشن_فرشته_ها
@mamanemamooli
🇮🇷 اما «الله اکبرِ» روی پشت بوم امسال یه جور دیگه چسبید....
پ.ن:تو خود حدیث مفصل خوان...
@mamanemamooli
📖 #تندتر_از_عقربه_ها_حرکت_کن
(روایت حرکت به سوی یک اتفاق بزرگ)
کتاب از روی سِنِ تالار خواجه نصیرالدین طوسیِ دانشگاه صنعتی اصفهان شروع می شه، وقتی یک دانشجو به دانشگاه خودش برمیگره تا از مسیری که رفته بگه....
در تمامِ طولِ کتاب من خودم رو یکی از حضار تالار میدیدم که روی صندلی های احتمالا قرمزش میخکوب حرف های آشنا اما متفاوتی شده و هر لحظه با خودم تکرار میکردم که اگر هر خانواده ی ایرانی، بتونه یکی از فرزندانش رو با این بینش و اینطوری تلاشگر تربیت کنه ...فردای #ایران_ما میتونه چقدر قشنگ و دوستداشتنی تر بشه....
*اگر شما هم مثل من تو تمام این چند سالی که حسابی صحبت از #دانش_بنیان بوده معنای دقیقش رو متوجه نمی شدید و حوصله ی سرچ علمی هم نداشتید ، پیشنهاد میکنم حتما این کتاب رو بخونید....
*این کتاب رزق روزهای شلوغِ ذهن ِ من بود...
#معرفی_نوشت
#به_روایت_نوید_نجات_بخش
#به_کوشش_بهزاد_دانشگر
#نشرمعارف
@mamanemamooli
رو نوشت های « یک مامانِ معمولی »
#تندتر_از_عقربه_ها_حرکت_کن وقتی حکم انتقالم را گذاشته بودند روی میز، مدیرمان بنده خدا بدجور شوکه ش
#تندتر_از_عقربه_ها_حرکت_کن
بابا می گفتند:«جهاد به آدم حسِ زندگی میده. اینکه بتونی جلوی شرارت بایستی ، جلوه ای از حیات رو در تو زنده میکنه. حالا گاهی جهاد بیرون از توئه و لابلای خاکریزها، گاهی هم توی خودِ تو.
جاهایی بین دو انتخاب می مونی.یکی برات سود و منفعت بیشتری داره و با رسیدن به اون شاد هستی و میتونی راحت تر زندگی کنی.اون یکی تو رو به سختی میندازه ، در عوض اطرافیانت راحت تر زندگی می کنن. این درست مثل یه مادر و پدره که به خودشون سختی میدن تا بچه هاشون راحت تر زندگی کنن، و گرنه که با درآمد کمتر و کار کمتر می تونن رفاه بیشتری برای خودشون فراهم کنن.
توی این دومی شاید سختی بیشتری تحمل کنی، اما درونت آروم تره.»
پ.ن:از این حرف قشنگ هایی که تو دل و روح آدم ثبت میشه و قبلاً حرفشو زدیم....
#مامانونهازکتابها
#یه_قاچ_کتاب
#بهزاد_دانشگر
@mamanemamooli
📖
اما لبخندی که موقع به آخر رسوندن یک کتاب رویِ لبِ آدم کشیده میشه، قشنگترین هدیه ی کتاب و نویسنده اش به خواننده است...
📖
@mamanemamooli
🧕نشسته باشی جلوی قاب تلویزیون حظِّ تصاویر دلربای مسجدالنبی رو ببری همراه با یه مولودی روح نواز...
👧یهو دختر خونه درحالی که محو تصاویرحرم پیامبر شده بگه «آرزومه برم اونجا رو ببینم....»
🔸پیامبرِ رحمت! شبِ #مبعث آرزوی دخترکوچولوی در آستانه ی هفت سالگی ام رو به روح بخشنده و مهربان شما سپردم....
#عیدِ_قشنگِ_مبعث_مبارک
@mamanemamooli
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
علی ابن ابی طالب گفت:
من درخدمتِ رسول بودم و بر هیچ سنگی و کلوخی و درختی نگذشت الا که آواز می دادند که «اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا رسولَ اللّٰه»
با خانه آمد و خدیجه را خبر داد از آن کرامت که خدای با او کرده بود.
و خدیجه از خرّمی که به دلِ او رسید بی هوش شد.
و رسول آب بر رویش می زد تا با هوش آمد و گفت :«گواهی می دهم که خدا یکی است و محمّد رسولِ خداست.»
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
#مبعث
#قاف
#یاسین_حجازی
@mamanemamooli
#برای_دایی_شهیدم
من هیچ وقت دایی ام را ندیدم اما حتم دارم خوش قد و بالا بوده که حاجی مامان (مادربزرگم) نگاهش تا سقف کشیده می شد وقتی تعریف می کرد که موقع قرعه کشی بین دایی و حاجی بابا (پدربزرگم) برای جبهه رفتن اسمش که درآمده از شادی پریده و دستش به سقف خورده....
گفتم که من هیچ وقت دایی ام را ندیدم و همه ی دل خوشی ام از دایی داشتن سالی یکبار همراه مامان به دور از چشم حاجی بابا و حاجی مامان که یه وقت به دلشان نیاید ، به انباری رفتن و نگاه کردن به لباس ها و اسباب بازی و کلاه کاسکت و قرآنِ به خون نشسته ی دایی بود و گوش دادن به خاطراتی که مامان میگفتن...
قبلاً هم گفتم من هیچ وقت دایی ام را ندیدم اما قربان صدقه های حاجی مامان پای عکسِ بزرگی که در ورودی خانه نصب شده بود و قطره های اشکش را چرا...
( گفته بودم مامان های معمولی وقتی خیلی عاشق شوند اسمشان می شود مادرِشهید....)
گفتم که من هیچ وقتِ هیچ وقت دایی ام را ندیدم اما داستان شهادتش را بارها و بارها شنیده ام آنقدری که احساس میکنم در تمام لحظات تیر خوردن و شهادت و خبرشهادتش اگرچه جسمم نبوده اما بوده ام مثل سوم شخص غایب....
حالا امروزی که گذشت سالگردِ شهادت دایی ام بوده؛کسی که هیچ وقت ندیدمش اما همیشه ی همیشه یکی از افراد پر رنگ زندگی ام هست چرا که شهدا عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ اند....
منت گذارید بر من اگر صلوات و فاتحه ای مهمانش کنید...
#دل_نوشت
@mamanemamooli
اینکه کدام یک از #پیکهاینوروزی ام بود و کدام سال از دوازده سالی که درس خواندم را یادم نیست اما بیشتر از دوازده_سیزده سال است که این سوال از پیک نوروزی گوشه ی ذهنم جا خوش کرده که «از اخبار نیمروزی پنج خبر پیشرفت علمی بنویسید...»
آن نوروز من تکلیف ام را از روی دوستانم نوشتم و سوالش ماند که من هر بار اخبار میبینم و هر خبر علمی که میشنوم زنده شود و بالا بیایید
و مثل امروزی که ساخت یک قطعه مانع قطع پای یک جوان شده به خودم بیاییم که در یک سال اخیر چقدر این سوالِ خبر علمی بالا آمده و بیشتر از هر سالی در باره اش فکر کرده ام...
و الحمدلله بخاطر نعمت علم
و الحمدلله بخاطر نعمت پیشرفت...
#شکرگزاری
@mamanemamooli
به نیابت از تک تک اعضای #یک_مامان_معمولی
#سال_نو_مبارک
#ازحرمامامحسین(علیهالسلام)
https://eitaa.com/mamanemamooli