.
در شب امامت حضرت حجت(عج) از شما عزیزان التماس دعا دارم
برای یکی از نزدیکان عزیزم😔💔
اگر مقدور بود با یک حمد شفا همراهی بفرمایید
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ
وَ عَافِنِی عَافِیةً كافِیةً شَافِیةً عَالِیةً نَامِیةً عَافِیةً
تُوَلِّدُ فِی بَدَنِی الْعَافِیةَ
عَافِیةَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ […]
وَ امْنُنْ عَلَی بِالصِّحَّةِ وَ الْأَمْنِ وَ السَّلاَمَةِ فِی دِینِی وَ بَدَنِی
[دعای ۲۳ صحیفه]
خانم خونه؛
تموم انرژی و وقتتون رو برای کارهای خونه هزینه نکنید!
✨ مهم ترین وظیفه شما؛
تامین عاطفی همسر و فرزندان تونه.
براشون وقت و انرژی کافی،داشته باشین
@mamanjoona
برای داشتن کودکی با اعصاب سالم...
#فرزند_پروری
@mamanjoona
فرزندآوری بالای ۴۵ سال در غرب
🔺 بر اساس گزارش مراکز ملی بهداشت در آمریکا (2012)، تعداد زنانی که بعد از 40 و 50 سالگی بچهدار میشوند به طور چشمگیری افزایش یافته است، درسال 2010، 297 هزار و 739 مادر در سنین 40 تا 44 سالگی فرزندآوری را تجربه کردند. این رقم نسبت به سال 2000 حدود دو برابر است.
در همین سال 9 هزار و 746 مادر نیز در سنین 45 تا 54 سالگی بچهدار شدند.
🔹به عنوان نمونه چند نفر از زنان سلبریتی غربی که بالای ۴۵ سال مادر شده اند: 👇
✓جین کاچمارک که نقش یک مادر پرمشغله با چهار فرزند را در سریالی به نام “دنیای مالکوم” بازی می کرد، خودش در دنیای واقعی سه فرزند دارد که آنها را به ترتیب در سنین ۴۲ ، ۴۴ و ۴۶ سالگی باردار شد.
✓جانت جکسون خواهر مایکل جکسون نیز از چهره های معروفی است که با به دنیا آوردن پسرش در سن ۵۰ سالگی مادر شد.
✓تامرون هال مجری سابق برنامه “تودی شو” اولین فرزندش را در ۴۸ سالگی به دنیا آورد.
✓بریژیت نیلسن –این بازیگر دانمارکی در ۵۴ سالگی پنجمین فرزندش دختری به نام فریدا را به دنیا آورد.
و موارد متعدد دیگر...
#فرزند_آوری
@mamanjoona
واگویههای مامان چهار فرشته🇵🇸🇮🇷
همانجا که نشسته بودیم پریز برق بود روی پایه داربست به فاصله ۵۰ سانتی از زمین. گوشی را زدم به شارژ.
.
با بقیه خانمها درمیان گذاشتیم و با مشورت و موافقت هر ۹ نفر بنا شد برویم زیارت و تا قبل از ساعت ۵ برگردیم به موکب
با آقایان هماهنگ کردیم ساعت ۵ راه بیفتیم سمت کربلا
وسایلمان را جمع و جور کردیم و کولهها را آماده تا به محض برگشت از حرم راه بیفتیم و معطل نشویم
سه نفر از خانمها که از نظر تیپ و پوشش با ما متفاوت بودند گفتند شما بروید ما کمی دیرتر میآییم.
من و مادر و خواهرم همانجا توی موکب وضو گرفتیم هر چه به سه نفر دیگر اصرار کردیم شما هم همینجا وضو بگیرید حرم شلوغ است و معطلی دارد نپذیرفتند و در نهایت گفتند ما دوست داریم با آب حرم مولا وضو بگیریم.
(همین هم شد باعث گرفتاری و من هنوز نتوانستم علت اصرارشان را بفهمم)
پرس و جو کردیم و مسیر یکی دو کیلومتری تا حرم را در گرمای شدید و آفتاب سوزان طی کردیم
همه مجهز به نقابِ افتابگیر و عینک دودی و چفیه خیس روی سر بودیم توی مسیر مای بارد (آب سرد) میدادند و آبپاشی میکردند بخشی از مسیر را هم با همان توریهای ساختمانی سایه کرده بودند ولی هیچ کدام گرما را چاره نمیکرد
بعد از تفتیش خلوت و راحت آن سه نفر برای رفتن به سرویس بهداشتی از ما جدا شدند قرار گذاشتیم ساعت ۴:۱۵ نهایتا ۴ ونیم همانجا باشیم تا با هم برگردیم موکب و سر قرار با آقایان
قرار شد نهایتا ۱۰ دقیقه بیشتر صبر کنیم و اگر بقیه نیامدند برویم
از اینجا به بعد خیلی شلوغ بود به هر صورت عبور کردیم بالاخره رسیدیم ورودی حرم.
خنکایش به صورت آفتاب زدهمان خورد استقبال خوبی بود...
وارد شدیم ، چه آرامش و لطفی داشت!
گویی پس از سالها دوری و دلتنگی برگشته بودیم به اصل خودمان به خانهی خودمان ،خانهی پدری...
شبیه دارالحجه حرم امام رضا (ع) بود
پایین سنگ و بالا آینه کاری ، روشن و دلنشین و آرام بخش
مسیر نسبتا زیادی را طی کردیم از پله برقیهای صاف که مثل نوار نقاله بود پایین و بالا رفتیم تا رسیدیم به صف زیارت حرم مطهر
صف قطور و طولانی بود نگاهی به ساعت انداختم اگر میرفتیم توی صف زیارت به قرارمان با همسفرهایمان نمیرسیدیم و بدقول میشدیم.
چشم چرخاندم بلکه بتوانم ضریح را ببینم و از دور سلام داده و دیده را متبرک کنم نشد.
جایی برای نشستن نداشت به ناچار وارد صحن شدیم؛ صحن ناودان طلا رو به روی باب القبله
زیر ناودان شلوغ بود، همه میخواستند جایی پیدا کنند و دو رکعت نماز بخوانند.
مادرم گفت هیچ جا سند و روایتی از استجابت دعا و نماز زیر ناودان طلا نیامده
از نماز زیر ناودان صرف نظر و به زیارت
پنجره فولاد زیر ناودان طلا بسنده نمودم.
چشم تیز کردم بلکه بتوان ضریح را دید اما نشد.
قلبم تیر میکشید و آه از نهادم برخواسته بود یعنی بیایم نجف ولی ضریح را نبینم!؟
مگر میشود!؟
کاش و ای کاش و چرا شد حدیث نفس.
چرا از صبح تا حالا توی موکب ماندیم و زودتر نیامدیم زیارت!؟
کاش برادرم من را هم صدا زده بود و با او آمده بودم...
دیگران حداقل خوابیدند و استراحت کردند من که نخوابیدم چرا نیامدم حرم!؟
ای کاش وقت داشتیم و بیشتر میماندیم تا بتوانم یک دل سیر زیارت کنم ...
بوسه بر انگور ضریح مولا که قسمتمان نشد کاش حداقل میتوانستم ایوان طلایش را ببینم و به شهادت بگیرم
ایوان نجف... هان! تو شهادت بده فردا
این دل ، همهی عمر به تسخیر علی بود
آن هم نشد؛ صحن ایوان را به روی خانمها بسته بودند مردانه بود.
غمگین و بغض در گلو نشستم روی فرشهای حیاط زیر سایه چترها و باد پنکههای مه پاش به زیارتنامه و دعا و مناجات و نماز
بغض، دردودل شد و اشک ! به زبان آمد و چکید
همان موقع گنجشکی نشست کنارم روی فرش در آن شلوغی و رفت و آمد مدت طولانی ماند و پر نکشید آنقدر ماند که اشک چشمم خشک شد و تصمیم گرفتم گوشی را از کیف بیرون بیاورم و عکس بگیرم.
وقت تمام شد وداع کردیم و با داغ بر دل نشسته از زیارت ناقص رفتیم سر قرار با همسفرانمان.
#سفرنامه_اربعین
@mamanjoona
ساعت ۴و ۲۵ دقیقه رسیدیم سر قرار ولی خبری از بقیه نبود
سه تایی چشم چرخاندیم بین جمعیت بلکه ببینیمشان
کمی بالاتر و پایینتر هم رفتیم نبودند
هر چه تماس گرفتم و پیام دادم کسی جواب نداد. ساعت میدوید ، حیران و سرگردان مانده بودیم چه کنیم!؟ منتظر بمانیم یا برویم!؟
از آن طرف هم برادرم تماس گرفته بود و میگفت با بقیه توی گرما بیرون موکب منتظرمان ایستادهاند چرا نمیآیید!؟
بیست دقیقه منتظر ماندیم نیامدند پیامشان دادم مردها صبرشان تمام شده ما میرویم موکب شما هم زودتر خودتان را برسانید.
مردها بندگان خدا یک ساعتی توی گرما منتظرمان مانده بودند وقتی دیدند بعد از این همه تاخیر بقیه خانمها هنوز نیامدهاند خیلی ناراحت شدند، خب حق هم داشتند.
مانده بودیم چه کنیم؟
نه جواب تماس و پیام میدادند نه فرصت بود بیشتر بمانیم. نه به غیرت و حس مسئولیتمان میگرفتیم رهایشان کنیم و برویم...
کولههایمان را از توی خیمه برداشتیم و رفتیم پیش بقیه.
چه کنم چاره داشتیم که یکیشان جواب پیام را داد.
گفت توی صف زیارت معطل شدهاند این را که گفت مثل کوه آتشفشان دود و آتش از سر و گوشهایم زد بیرون؛ آخر ما به خاطر کمبود وقت و قول و قراری که با آنها گذاشته بودیم قید زیارت ضریح را زده بودیم و به سلامی از دور بسنده کرده بودیم ولی آنها...
آخر چرا!!؟؟...
گرمای هوا ، بی توجهی به قول و قرار، داغِ زیارتِ نرفته ، انتظار طولانی و معطلی بیهوده و... همه دست به دست هم داده بود تا مرا منفجر کند...
عصبانی و ناراحت بودم به خود نهیب زدم آرام باش کاریست که شده با آرامش پیام دادم باشد پس زودتر خودتان را برسانید که همه منتظر شمایند
گفت نه ما هنوز نماز زیارت نخواندیم شما بروید
این دیگر برایم تیر خلاص بود بعد از ان همه انتظار توقع این یکی را نداشتم.
آخر ابتدا تصمیم خانواده ما این بود که همان سحر که رسیدیم نجف برویم زیارت حضرت امیر المومنین علی علیه السلام و بعد مسجد کوفه و سهله و از آنجا پیاده روی را شروع کنیم
ولی چون بقیه خسته بودند نپذیرفتند،ما هم برای همراهی با ایشان قبول کردیم.
(دروغ چرا!؟ من موافق نبودم به خاطر تجربه روز قبل و بدقولی و نا هماهنگیشان در قول و قرارها به جان مادرم غر زده بودم که: مادرِ من! نمیشود ۲۰ تا ادم را هماهنگ کرد بیا از همین نجف جدا شویم.
از اینجا که راه مشخص و معلوم است و مشکلی پیش نمیآید دورادور از حال هم خبر میگیریم وقتی هم رسیدیم کربلا یکدیگر را پیدا میکنیم.
ولی در جواب شنیده بودم که زیارت و کربلا و مشایه به حرم رفتن و چسبیدن به ضریح و توی حال معنوی بودن که نیست!
همین همراهیها و مدارا و کمک کردنها و از خود گذشتنها مهم و ارزشمند است .
راست میگفت و همین مرا از گفته خود شرمنده و پشیمان کرده بود و با پتک افتاده بودم به جان خودم که اینقدر خودخواه نباش ! اگر تو هم بدون مادر و خواهر و برادرت آمده بودی دوست داشتی دیگران چگونه با تو رفتار کنند؟ خوب بود رهایت کنند؟..)
ولی حالا...
کاش حداقل زودتر خبر داده بودند تا این همه معطل نمیشدیم.
هر چه اصرار کردم شما چند خانمِ تنها هستید ما منتظرتان میمانیم زود بیایید نپذیرفتند گفتند شما بروید ما خودمان میآییم.
آنچه گفته و شنیده بودم به بقیه بازگو کردم و تصمیمگیری را به آنها محول کردم.
چند تا از آقایان رفته بودند و معطل نشده بودند آنهایی هم که مانده بودند چند بار سعی کردند تماس بگیرند و مجابشان کنند زودتر برگردند ولی نتوانستند.
چند تا از مردها گفتند ما میرویم مسجد کوفه و شب میمانیم. چند عمود هم که پیاده برویم کافیاست بقیهاش را با ماشین میرویم.
آنها هم جدا شدند و رفتند.
برادرم پرسیده بود گفته بودند اگر بخواهید مسجد کوفه و سهله بروید و از آنجا پیادهروی را شروع کنید یک روز بیشتر طول میکشد
و ما وقت نداشتیم فقط ۳ روز مانده بود به اربعین
من ماندم و مادر و خواهر و برادرم ؛ عزممان جزم بود که کل مسیر را پیاده برویم
لذا از رفتن به مسجد صرف نظر نموده و از همانجا پیادهروی را آغاز کردیم.
پشت سر مرقد مولا رو به رو جاده و صحرا بدرقه با خود حیدر پیش رو حضرت زهرا ...
#سفرنامه_اربعین
@mamanjoona