eitaa logo
کانال سخنرانی وحدیث مجمع الذاکرین ع ایتا
6.8هزار دنبال‌کننده
633 عکس
712 ویدیو
105 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 ویژگی‌ها وخصوصیات امام زمان(عج) 🔵 قسمت 5⃣ ۴۱-آن حضرت بنده‌ی کریم خدای تعالی است که بر خدای تعالی در سخن سبقت نمی‌گیرد و به امر خدای تعالی عمل می‌کند ۴۲-آن حضرت رهبر و پیشوای هدایت است ۴۳-او آقای والیان و حکمرانان و حاکمان است ۴۴-امام زمان دفاع کننده‌ی حامیان دین خداست ۴۵-او اهل ذکر است (که خدای تعالی در قرآن می‌فرماید: اگر چیزی را نمی‌دانید از اهل ذکر سؤال کنید) ۴۶-او باقیمانده‌ی علم خدای تعالی است ۴۷-امام زمان علیه‌السلام صاحب امر است ۴۸- امام عصر علیه‌السلام انتخاب شده‌ی خدای تعالی است ۴۹-ایشان حزب خدای تعالی است (که خدای تعالی می‌فرماید: حزب خدا پیروز هستند) ۵۰-آن حضرت گنج علم الهی است
📚آیا حضرت علی اکبر (ع) ازدواج کرده بودند؟ در باره این که حضرت علی اکبر (ع) همسر و فرزندی داشته یا خیر، دو نظر وجود دارد. برخی گفته اند که ایشان دارای فرزند نبود. اینان در باره همسر وی سخنی نگفته اند، اما بر اساس دلایلی؛ مانند این فراز از زیارت حضرت علی اکبر (ع): «...صلّى الله علیک یا أبا الحسن ثلاثا...»، می توان احتمال داد که ایشان دارای فرزند بوده. البته با جست و جوهایی که انجام شد، نام و مشخصات دقیق همسر آن حضرت به دست نیامد. پدر گرامی حضرت علی اکبر (ع) [1] ، امام حسین بن علی بن ابی طالب (ع) و مادر محترمه اش لیلی، دختر ابو مرّة بن عروة بن مسعود ثقفی است. [2] او از طایفه خوش نام و شریف بنی هاشم بود، که به پیامبر اسلام (ص)، حضرت فاطمه زهرا (س)، امیر مؤمنان علی بن ابی طالب (ع) و امام حسین (ع) نسبت دارد. علی اکبر (ع) در ماجرای عاشورا حضور فعال داشت و در تمام حالات در کنار پدرش امام حسین (ع) بود و با دشمنانش به سختی مبارزه می کرد. وی نخستین شهید بنی هاشم و آل ابی طالب در روز عاشورا بود. [3] در باره این که حضرت علی اکبر (ع) همسر و فرزندی داشته یا خیر، دو نظر وجود دارد: اول. برخی گفته اند که ایشان دارای فرزند نبود. اینان در باره همسر وی سخنی نگفته اند. [4] دوم. بر اساس دلایلی که وجود دارد، گروهی دیگر وجود زن و فرزند را برای آن جناب ثابت کرده اند. برخی از این دلایل عبارت اند از: 1. در زیارتی که ابوحمزه ثمالی از امام صادق (ع) درباره حضرت علی اکبر (ع) نقل کرده، عباراتی وجود دارد که نشان دهنده این است که علی اکبر (ع) دارای فرزند بوده است؛ مانند این فراز:«...صلّى الله علیک یا أبا الحسن ثلاثا...». [5] و یا: « صلى الله علیک و على عترتک و أهل بیتک و آبائک و أبنائک و أمهاتک الأخیار الأبرار الذین أذهب الله عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا»؛ که در این زمینه باید گفت: گرچه فراز اول را به تنهایی نمی توان دلیل قانع کننده ای برای اثبات وجود فرزندی برای ایشان دانست، اما فراز دوم قطعا نشانگر آن است که حضرت علی اکبر (ع) دارای خانواده و فرزندانی بوده است؛ زیرا کلمه «ابنائک» جمع است و نیز کلمه «عترتک» که عترت هرکسی ذرّیه و فرزندان او محسوب می شود. 2. بزنطى می گوید: از حضرت امام رضا (ع) پرسیدم: آیا کسی می تواند با زن و با کنیزى که از پدرش فرزند دار شده، ازدواج کند؟ آن حضرت فرمود: اشکالى ندارد. گفتم: از پدرت شنیدم که فرمود امام سجاد (ع) علاوه بر ازدواج با دختر امام حسن (ع) با ام ولد (کنیز صاحب فرزند) ایشان نیز ازدواج کرد... .امام در پاسخ فرمود: این طور که گفتى نیست؛ امام سجاد (ع) با دختر امام حسن (ع) ازدواج کرد و نیز با ام ولد (کنیزِ صاحب فرزند) برادرش على بن الحسین که در کربلا کشته شد، نیز ازدواج نمود. [6] از جهت سندی، شخصیت های موجود در سند این روایت ثقه هستند  و از لحاظ محتوا این روایت نشانگر آن است که حضرت علی اکبر (ع) فرزندی از یک کنیز داشته است. پس، طبق بیان فوق، حضرت علی اکبر (ع) دارای همسر و فرزند بوده، امّا با تحقیقی که انجام شد به نام و مشخصات دقیق همسر آن حضرت دست نیافتیم.
هدایت شده از کانال ادعیه وگریز
مصیبت عظیم.mp3
11.09M
حجت‌الاسلام عالی کانال ادعیه وگریزهای مجمع الذاکرین (علیه السلام)👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/466354217Cce92b3a469 برای استفاده از دعاها و گریزهای ودسترسی آسان به آن دعا برای مادحین و ذاکرین محترم
مداحی آنلاین - علمدار - استاد عالی.mp3
1.67M
🏴 ♨️علمدار نیامد! 👌بسیار دلنشین 🎤حجت الاسلام 📡 حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
◼️ چرا با آن قد و قامت رشید ،قبر کوچکی دارد؟ در زمان مرحوم علامه سید بحرالعلوم، گوشه ای از مرقد مطهر قمر بنی هاشم علیه السلام ویران شد و نیاز به تعمیر و نوسازي پیداکرد. این جریان را به علامه بحرالعلوم خبر دادند و باشد که وي با معمار در روز معینی براي دیـدار قبر مقـدس و تعیین مقـدار تعمیر به سـر مرقـدمطهر بروند. آن روز فرا رسید و آن دو با هموارد سـرداب گردیدند و از نزدیک بناي قبر را دیدنـد. در این بین، معمار نگاهی به قبر و نگاهی به علامه کرد و پرسـید: آقااجازه میفرمایید سؤال یکنم؟ علامه فرمود: بپرس. معمارگفت: ما تاکنون خوانده وشـنیده بودیم که حضـرت ابوالفضل العباس علیه السلام قامتی بلند داشته اند، به طوريکه هرگاه بر اسب سوار می‌شدند زانوانایشان برابر گوشهاي اسب میرسیده است. بنابراین باید قبر آن حضرت طول بيشتري داشته باشد، ولی من میبین مصورت قبر کوچک است، آیاشنیده هاي من دروغ است، و یا کوچکی قبر علت ديگري دارد؟! علامه به جاي پاسخ،سـر به دیوار نهاد و به شدت شـروع به گریستن کرد.گریه ي طولانی او معمار را نگران ساخت و عرض کرد: آقاي من،چرا منقلب وگریان شدي، مگر من چه گفتم؟! علامه فرمود: شـنیده هاي تو درست است، و همانگونه که گفتی حضـرت عباس علیه السـلام قامتی بلند و رشـیدداشته است،ولی سؤال تو مرا به یاد مصائب جانکاه حضـرت عباس علیه السـلام انـداخت؛ زیرا به قـدري ضـربت شمشـیر و نیزه و تیر بر وي واردشـد که بـدنش را قطعه قطعه نمود و آن قـامت بلنـد به قطعاتی کوچـک تبدیل یـافت. آیا تو انتظار داري بـدن حضـرت ابوالفضل العباس علیه السلام که قطعات آن توسط امام سـجاد زین العابدین علی بن الحسین علیهماالسلام جمع آوري و دفن شده، قبري بزرگتر از این قبر داشته باشد؟! 📚چهره درخشان قمر بنی هاشم ج١ص٢٣٣
◼️ شرح مختصری از "ضربِ عمود" در آن زمان که دست های قمر بنی هاشم حضرت اباالفضل العباس را قلم کرده بودند و آن حضرت با دندان مشک را گرفته بود و تمام تلاشش را می‌کرد تا آن را به خیمه ها برساند، نوشته اند: فَضَرَبَهُ حَكيمُ بنُ الطُّفَيلِ مِن وَراءِ نَخلَةٍ بِعَمودٍ مِن حَديدٍ عَلىٰ رَأسِهِ الشَّريفِ، فَسَقَطَ مُخُّ رَأسَهُ عَلىٰ كَتِفِهِ ▪️حکیم بن طُفیل ملعون، پشت درخت نخلی کمین کرد و از پشت آمد و با عمود آهنین چنان ضربه ای بر فرق مبارک حضرت عباس علیه السلام زد که جمجمه حضرت بر روی کتف او افتاد. فَهَوَىٰ عَن مَتنِ الْجَوادِ و هو يُنادِي: ▪️پس از بالای اسب، با صورت به زمین افتاد و فریاد برآورد: *وا أخاه! وا حسيناه! وا أبتاه! وا عليّاه* . 📚اسرارالشهاده ص٣٣۴
◼️ به فدای مظلومی که با آستین، اشک چشمش را پاک می‌کرد... وقتی که سیدالشهدا علیه السلام از علقمه به خیمه ها برمی‌گشت ، نوشته اند: و رَجَعَ إلىٰ الْخَيمَةِ و هو يُكَفْكِفُ دُمُوعَهُ بِكُمِّهِ. ▪️ او به خیمه بازمی‌گشت و با آستین لباسش، سيلاب اشک چشمانش را پاک می‌کرد. فَلَمَّا رَأوهُ مُقبِلاً، أتَتْ إلَيهِ سَكينَةُ، و لَزِمَتْ عَنانَ جَوادِهِ و قالَتْ: يا أبَتاه، هل لَکَ عِلمٌ بِعَمِّيَ الْعَبّاسِ؟ أراهُ أبطَأ، و قد وَعَدَني بِالْماءِ و لَيسَ لَهُ عادَةً أنْ يَخلِفَ وَعدَهُ، فَهَلْ شَرِبَ ماءً أو بَلَّ غَليلَه و نَسِىَ ما وَرَاءَهُ، أمْ هو يُجاهِدُ الْأعْداءَ؟ ▪️وقتی که سیدالشهدا علیه السلام نزدیک خیام رسید، حضرت سکینه علیها السلام به استقبال او آمد و عنان ذوالجناح را گرفت و عرضه داشت: ای پدرجان! آیا خبری از عمویم داری؟ می بینم که او دیر کرده است؛ او به من وعده آب داده و محال است که خلف وعده کند. آیا آب نوشیده و عطشش فروکش کرده و ما را فراموش کرده است یا در اینکه دارد با دشمنان می جنگند؟ فَعِندَها بَكَىٰ الْحسينُ عليه السّلامُ و قالَ: يا بِنتَاه! إنَّ عَمَّكِ الْعَبّاسِ قُتِلَ و بَلَغَتْ روحَهُ الْجَنانَ. ▪️در این زمان بود که گریه، امان سیدالشهدا علیه السلام برید و فرمود: عمویت عباس کشته شد و روحش به جنت خدا پرواز کرده است. 📚أسرار الشّهادة،
◼️ درد و دل جگرسوز سیدالشهداء عَلَيْهِ السَّلَام در علقمه با قمر بنی هاشم علیه السلام برخی از مقاتل، نوشته اند: وقتی که سیدالشهدا علیه السلام در علقمه، در پی برادرش ابالفضل العباس علیه السلام می آمد، اینگونه فریاد برمی آورد: أيْنَ اَخي؟ أيْنَ ساعِدِي؟ أيْنَ الْعَبّاس؟ ▪️برادرم کجاست؟ بازوی دستم کجاست؟ عباسم کجاست؟ و وقتی که بر بالین برادر رسید، اینگونه خطاب کرد : يا أخي! اَلآنَ قَلَّتْ حيلَتي، يا أخي! أنائِمٌ أنتَ و الْقَومُ يَظُنُّونَ إنّي جُبِنْتُ عَنِ الْقِتالِ، ▪️ای برادرم! الان دیگر بیچاره شدم. ای برادرم! تو اینجا آرمیدی و این جماعت گمان می‌کنند که من از جنگ می ترسم يَعِزُّ عَلَيَّ أنْ أراكَ عَلىٰ الرَّمضاءِ مُرَمِّلاً بِدِمائِكَ، يا أخي! تَركْتَني وَحيداً، غَريباً بَينَ الْأعداءِ. ▪️به خدا بر من سخت است تو را بر ریگ و رمل بیابان آغشته به خون ببینم. ای برادر! مرا تنها و غریب بین دشمنان و گذاشتی و رفتی؟! 📚وسیلة الدارین ص ٣١۵
مداحی_آنلاین_شفای_مرد_ارمنی_در_روز_تاسوعا_حجت_الاسلام_دانشمند.mp3
4.42M
🏴 ♨️شفای مرد ارمنی در روز تاسوعا 👌سخنرانی بسیار شنیدنی 🎙حجت الاسلام 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
◼️ به فدای مظلومی که با آستین، اشک چشمش را پاک می‌کرد... وقتی که سیدالشهدا علیه السلام از علقمه به خیمه ها برمی‌گشت ، نوشته اند: و رَجَعَ إلىٰ الْخَيمَةِ و هو يُكَفْكِفُ دُمُوعَهُ بِكُمِّهِ. ▪️ او به خیمه بازمی‌گشت و با آستین لباسش، سيلاب اشک چشمانش را پاک می‌کرد. فَلَمَّا رَأوهُ مُقبِلاً، أتَتْ إلَيهِ سَكينَةُ، و لَزِمَتْ عَنانَ جَوادِهِ و قالَتْ: يا أبَتاه، هل لَکَ عِلمٌ بِعَمِّيَ الْعَبّاسِ؟ أراهُ أبطَأ، و قد وَعَدَني بِالْماءِ و لَيسَ لَهُ عادَةً أنْ يَخلِفَ وَعدَهُ، فَهَلْ شَرِبَ ماءً أو بَلَّ غَليلَه و نَسِىَ ما وَرَاءَهُ، أمْ هو يُجاهِدُ الْأعْداءَ؟ ▪️وقتی که سیدالشهدا علیه السلام نزدیک خیام رسید، حضرت سکینه علیها السلام به استقبال او آمد و عنان ذوالجناح را گرفت و عرضه داشت: ای پدرجان! آیا خبری از عمویم داری؟ می بینم که او دیر کرده است؛ او به من وعده آب داده و محال است که خلف وعده کند. آیا آب نوشیده و عطشش فروکش کرده و ما را فراموش کرده است یا در اینکه دارد با دشمنان می جنگند؟ فَعِندَها بَكَىٰ الْحسينُ عليه السّلامُ و قالَ: يا بِنتَاه! إنَّ عَمَّكِ الْعَبّاسِ قُتِلَ و بَلَغَتْ روحَهُ الْجَنانَ. ▪️در این زمان بود که گریه، امان سیدالشهدا علیه السلام برید و فرمود: عمویت عباس کشته شد و روحش به جنت خدا پرواز کرده است. 📚أسرار الشّهادة، /ص۳۳۸
┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄┄ 🔴فرستاده امام زمان (علیه السلام) ابو عبید الله محمد بن زید بن مروان می گوید: روزی مردی جوان نزد من آمد، من در چهره او دقت کردم آثار بزرگی در صورتش پیدا بود، وقتی همه مردم رفتند، به او گفتم: کیستی؟ گفت: من فرستاده خلف امام زمان (علیه السلام) به نزد بعضی از برادرانش به بغداد هستم. گفتم: آیا مرکبی داری؟ گفت: آری در خانه طلحیان است. گفتم: برخیز وآن را بیاور، غلامم را نیز همراه او فرستادم. او مرکبش را آورد وآن روز نزد من ماند واز طعامی که برایش حاضر کردم خورد، وبسیاری از اسرار وافکار مرا بازگو کرد. گفتم: از کدام راه می روی؟ گفت: از نجف به سوی رمله واز آنجا به فسطاط آنگاه مرکبم را هی زده وهنگام مغرب خدمت امام زمان (علیه السلام) مشرف می شوم. صبح هنگام من نیز برای بدرقه با او حرکت کردم وقتی به پل دار صالح رسیدیم، او به تنهایی از خندق عبور کرد ومن می دیدم که در نجف فرود آمد ناگاه مقابل دیدگانم غایب شد!. 📚بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۱۷۴ و۱۷۵ → شیخ احمد ڪـافی
🔴 عنایت امام حسین علیه السلام به کریم سیاه آیة الله سید محمد کاظم طباطبایی یزدی مشهور به صاحب عروه (1253 – 1337 ق) برای صله ارحام عازم یزد بود، یک قطعه کفن برای خودش خریده در حرم امیرمؤمنان علیه السّلام همۀ قرآن را بر آن نوشته، سپس در حرم امام حسین علیه السّلام زیارت عاشورا را با تربت براطراف آن نوشته بود، در این سفر این کفن را با خودش به یزد می برد، در شب اول ورودش به یزد، در منزل یکی از دخترانش استراحت می کند، حضرت سیدالشهداء علیه السّلام به خوابش آمده می فرماید: یکی از دوستان ما فوت کرده، در مزار یزد منتظر کفن است، ما دوست داریم این کفن به او اهداء شود. بیدار می شود و می خوابد، دوبار دیگر این رؤیا تکرار می شود، لباس پوشیده به قبرستان یزد می رود و می بیند شخصی به نام «کریم سیاه» فوت کرده، او را غسل داده روی سنگ نهاده منتظر کفن هستند. تا ایشان می رسد، می گویند: کفن را آوردند. مرحوم یزدی از آن ها می پرسد: شما کی هستید؟ می گویند: همان آقایی که به شما امر فرموده کفن بیاورید، به ما نیز امر فرموده که برای تجهیز و دفن ایشان به این جا بیاییم. مرحوم یزدی می پرسد: این شخص کیست؟ می گویند: او شخصی به نام «کریم سیاه» است، یک فرد معمولی، ولی عاشق امام حسین علیه السّلام بود، در هر کجا مجلسی به نام امام حسین علیه السّلام برگزار می شد، او بدون هیچ تکلّفی حاضر می شد. جرعه ای از کرامات امام حسین، ص 97. شیخ احمد ڪـافی https://eitaa.com/manbarmajma
🔴 عبرت های عاشورا «عبید الله بن الحر جعفی» از قبیله بنی‌سعد بود. وی از هواداران عثمان بود و پس از قتل عثمان، به معاویه پیوست و در جنگ صفین علیه امام علی(ع) جنگید و پس از شهادت امام علی(ع) به کوفه رفت. عبیدالله تا زمان قیام امام حسین(ع) در کوفه سکونت داشت و از بزرگان و اشراف کوفه بود و وقتی مقدمات قیام آن حضرت فراهم شد و حضرت به طرف کوفه حرکت نمود، عبیدالله عمداً از کوفه بیرون آمد تا با امام حسین(ع) روبه‌رو نشود. اما عبیدالله در منزل‌گاهی به نام «قصر بنی مقاتل» با اباعبدالله(ع) روبه‌رو شد. امام حسین(ع) در ضمن سخنانی به او فرمود: «تو گناهان زیادی مرتکب شده‌ای، آیا می‌خواهی توبه کنی و از آن گناهان پاک گردی و در این قیام، همراه من شوی؟» اما ابن حر جعفی به امام گفت: «به خدا سوگند، ای پسر دختر پیغمبر! اگر تو در کوفه تنها نبودی و یارانی داشتی که با دشمن بجنگند، من هم یاریت می‌کردم، ولی شیعیان تو را در کوفه دیدم که از ترس بنی‌امیه در خانه‌های خود خزیده‌اند، تو را به خدا همراهی خود را از من مخواه، ولی هر قدر بتوانم با تو همراهی می‌کنم، و حاضرم این اسبم را که بی‌نظیر است به شما هدیه دهم». امام حسین(ع) نیز به او فرمود: «ما برای اسب و شمشیرت به سراغت نیامدیم، فقط به این خاطر آمدیم که از تو یاری بطلبیم. اگر نسبت به بذل جانت در راه ما بخل می‌ورزی، نیازی به چیزی از اموال تو نداریم.» و سپس این آیه از سوره کهف را خواند: «و ما کنت متخذ المضلین عضدا»؛ ما گمراهان را به یاری خود نمی‌طلبیم. امام(ع) پس از این گفتگوها به عبیدالله بن حرّ فرمود: «اگر قصد یاری ما را نداری، پس از خدا بترس و با آنان که با ما می‌جنگند، نباش! به خداسوگند! هر کس فریاد استغاثه ما را بشنود و به یاری ما نشتابد یقیناً آخرت او تباه خواهد شد.» عبیدالله بن حر عرض کرد: نه، هرگز چنین نخواهد شد! ان‌شاءالله، و من با دشمن شما همراهی نخواهم کرد. ❌ بعد از واقعه کربلا، ابن حر، به شدت پشیمان شد و به همین لحاظ به زیارت امام حسین(ع) رفت و بعد از مدتی در کنار مختار ثقفی، قیام کرد، اما بعد از زمان کوتاهی، از سپاه مختار نیز روی‌گردان شد و به لشکر مصعب در مقابل مختار پیوست و بعد از شهادت مختار، با مصعبیان نیز درگیر شد و نهایتاً در سال ۶۸ هجری، هفت سال بعد از واقعه کربلا، در آب غرق شد و دنیا و آخرت خود را تباه کرد!! شیخ احمد کافی https://eitaa.com/manbarmajma
12-mirzamohammadi-rozehshabe10(rasekhoon.net).mp3
20.46M
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین 📝روضه حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام 🎤 سلام الله علیه 🏴 ماه
روضه شب عاشورا استاد عالی .mp3
3.7M
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین 📝روضه حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام 🎤 سلام الله علیه 🏴 ماه https://eitaa.com/manbarmajma
حکایت یکی از مردان قبيله بنی اسد از عزاداری جنّیان بر بدن بی سر سیدالشهداء عليه السلام مردی از قبيله بنی اسد گوید: هنگامی که لشکر بنی امیه از کربلا رفتند، من در کنار نهر علقمه مشغول زراعت بودم. من عجایب و غرایبی از آن اجساد مقدس دیدم که جز مختصری از آنها را نمی توانم نقل نمایم. از جمله این که هر گاه بادها از روی آن اجساد بلند می‌شد و بر من می‌وزیدند، یک بوی مشک و عنبری به مشام من می‌رسید. وقتی بادها ساکن می‌شدند، ستارگانی را می‌دیدم که از آسمان به زمین نزول می‌کنند و نظیر آنها از زمین به آسمان صعود می‌نمایند. فقط من و اهل و عیالم در آنجا بودیم، شخص دیگری را ندیدیم تا از وی درباره آن منظره جویا شویم. هنگام غروب آفتاب شیری از طرف قبله می‌آمد و من پشت به او کرده و متوجه منزل خود می‌شدم. موقعی که صبح می‌شد و آفتاب طلوع می‌کرد و من از منزل خارج می‌شدم، می‌دیدم که آن شیر به سوی قبله می‌رود. با خودم می‌گفتم: این افرادی که کشته شدند از خوارج بودند و به عبیداللَّه بن زیاد خروج کردند و ابن زیاد دستور قتل ایشان را صادر نموده بود. پس چرا معجزاتی را از این کشتگان می‌بینم که از دیگران نمی بینم؟ به خدا قسم باید امشب را بیدار باشم تا بنگرم آیا این شیر از این بدن‌ها می‌خورد یا نه. وقتی آفتاب غروب کرد، دیدم آن شیر آمد. موقعی که متوجه آن شیر شدم، دیدم فوق العاده خوفناک است، لذا بدنم از دیدن وی دچار لرزه شد. این طور فکر کردم که اگر منظور این شیر خوردن گوشت بنی آدم باشد، پس باید به سراغ من بیاید. من در همین فکر بودم که دیدم آن شیر در میان کشتگان رفت و روی جسدی که نظیر آفتاب بود ایستاد و خود را روی آن انداخت. من با خودم می‌گفتم: از گوشت آن بدن می‌خورد؟ ولی دیدم صورت خود را به خون آن جسد رنگین می‌کند و همهمه می‌نماید و با خود سخن می‌گوید. من گفتم: اللَّه اکبر! این چه منظره تعجب آوری است. من همچنان مواظب آن شیر بودم تا این که تاریکی شب جهان را فرا گرفت. دیدم شمع و چراغ‌هایی آویزان بود که گویا زمین را پر کرده باشند. سپس صدای گریه و ناله و لطمه‌های جان گدازی شنیدم و به دنبال آنها رفتم. ناگاه دیدم آن ناله و گریه‌ها از زیر زمین است، شنیدم شخصی می‌گفت: وا حسیناه! وا اماماه! پوست بدن من دچار لرزه شد و نزدیک آن شخص گریان رفتم و او را به حق خدا و رسول قسم دادم و گفتم: تو کیستی؟ گفت: ما دسته از جنیان هستیم. گفتم: برای چه گریانید!؟ گفتند: ما هر روز و شب برای حسین علیه السّلام که شهید شده و تشنه بود عزاداری می‌کنیم. گفتم: همین حسینی که این شیر نزد جسدش می‌نشیند؟ گفتند: آری. آیا این شیر را می‌شناسی؟ گفتم: نه! گفتند: این شیر ،پدرش علی بن ابی طالب است. من در حالی مراجعت نمودم که اشک هایم بر صورتم می‌چکید. 📚المنتخب ج۲ص۳۲۹ 📚بحارالانوار ج۴۵ص۱۹۳
◼️ بگو بدانم پدرم را سیراب کرده‌اند یا نه... صالح بن عبدالله یهودی گوید: در وقت آتش زدن خیمه ها در اطراف صحرا نظر می‌کردم. دختری کوچک به نظر آوردم که گوشه جامه‌اش آتش گرفته بود. سراسیمه در آن بیابان به اطراف می‌نگریست و از شدت بیم میلرزید و مانند ابر بهاری می‌گریست. مرا بر حالت او رحم آمده، به نزد او تاختم که آتش جامه‌اش را خاموش کنم. نزدیک شدم و گفتم: همان‌جا بايست. آن طفل بیچاره ایستاد. دیده حسرت بر من گشود. از اسب پیاده شدم، دیدم از ترس دوید به زیر شکم اسب و بر رکاب چسبید. دلم به درد آمد آتش جامه‌اش را خاموش کردم. زبان بسته.اش را گشاد، وقتیکه این مهربانی را دید، آب در چشمش حلقه زد و فرمود: ای مرد! لبهایم را می‌بینی که از آتش عطش کبود شده؟ تو می‌توانی جرعه ای آب به کام تشنه‌ام برسانی! از شنیدن این کلام رقّت تمام برای من دست داده؛ ظرف آب از همراهان خویش گرفته به او دادم. دیدم آب را گرفته قبل از آشامیدن آهی از جگر کشید و آهسته آهسته رو به راه نهاد. پرسیدم عزم کجا داری که آهسته آهسته راه می‌سپاری؟ فرمود: خواهر کوچکتری دارم که از من تشنه تر است اجازه بده اول او را سیراب کنم. گفتم: نترس زمان منع آب گذشت؛ تو بنوش او را نیز سیراب خواهند کرد، گفت: ای مرد سوالی دارم! گفتم: بگو! گفت: پدرم در وقت عزم میدان بسیار تشنه بود، آیا سیرابش کردند و یا اینکه تشنه کام او را کشتند؟ گفتم: نه. والله تا دم آخر می‌گفت: اُسقونِی شَربَةً مِنَ الْماءِ ▪️ به من کمی آب دهید. اما کسی آبش نداد بلکه جوابش را نیز ندادند و با لب تشنه و شکم گرسنه او را کشتند. وقتی که این سخن را از من شنید آب را سرازیر گردانید وظرف آب را به من داد و گفت: اکنون که پدرم تشنه جان داده، من هم آب نخواهم خورد. دیدم از تشنگی مشرف به هلاکت است، با تهدید، آبی بر او خورانیدم اما از یاد تشنگی پدرش آبی نخورد همین قدر که لبهایش را تر نمود و قطره‌ای از آن به حلقش نرسید و با ناله و زاری بر حال پدرش میگریست. در آن حال زن بلند قامتی فریاد زد: ای دختر برادرم!کجایی که از عمه و خواهران جدایی؟ دختر از شنیدن صدای آن زن مضطر، مانند طفلی که خود را به دامان مادر پندارد خود را به دامان او انداخت و گریه درونش را عیان ساخت و هق هق گریه‌اش بلند شد. 📚بحر المصائب ج۵ ص۳۴۶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴قرائت فرازهایی از زیارت ناحیه مقدسه توسط حجت‌الاسلام والمسلمین عالی در حضور رهبر انقلاب سه ساعتی از روز که هیچ کسی توان دیدن آن را ندارد
❗️ابلیس هم گریه کرد . . .❗️ 🔹 پدر آیت الله سید محمدتقی مدرسی نقل می کند: عصر عاشورای سال ۶۱ هجری ، شیطانک ها دیدند که ابلیس سرکرده ی آنان، به سر و صورت می زند و می گرید. 🤔گفتند: امروز که تو باید خوشحال باشی از چه رو پریشانی و گریان؟ 🔹گفت: اشتباه بزرگی کردم که این جماعت را واداشتم که حسین را بکشند. 🔸گفتند:چطور؟ مگر تو نمی خواستی این جمع به ظاهر مسلمان ، راهی جهنم شوند؟ و مگر نشدند؟ 🔹گفت:چرا چنین شد ولی از این نکته غفلت کرده بودم که با این کار ، باب رحمت الهی به روی مردم باز می شود 👈هرکس به نحوی خود را در دستگاه حسین علیه السلام جای می دهد و از شفاعت او بهره مند می گردد. 📚منبع: داستانهای روح افزا صفحه ۱۲۷ 🙏 السلام علیک یا ابا عبدالله (ع) یا باب رحمه الله الواسعه @majmaozakerine
مسير حرکت اسراء اهل بيت ـ عليهم السلام ـ : ۱ـ از کربلا به کوفه: عصر روز يازدهم سرهاي شهداي کربلا را به روي نيزه زدند و بين قبايل مختلف تقسيم کردند. به دستور عمر بن سعد دختران و زنان را بر شتران بي جهاز سوار کردند و غل و زنجير بر گردن امام سجاد نهادند و به درخواست اهل بيت آنها را از کنار شهدا عبور دادند و به هنگام عبور شيون آنها بلند شد. سکينه خود را بر روي بدن پدر شهيدش انداخت ولي تعدادي از مأموران با خشونت و تازيانه سکينه را از روي بدن امام کنار کشيدند. کاروان با شتاب فاصله 12 فرسخي کربلا تا کوفه را طي کرد. مردم کوفه براي تماشا اجتماع کرده بودند. وقتي وارد کوفه شدند حضرت زينب اشاره اي کرد و با اين اشاره نفسها به سينه ها برگشت و زنگ شتران از صدا افتاد و حضرت خطبه اش را آغاز نمودند خطبه اي که هر شنونده اي را به ياد اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ مي انداخت. مردم به شدت گريه مي کردند و انگشتانشان را با دندان مي گزيدند. سپس حضرت ام کلثوم و حضرت امام سجاد نيز سخنراني کردند، سپس اسرا را وارد دار الاماره کردند و.... و پس از 4 روز بسرعت روانه شام شدند. ۲_از کوفه به شام: اسراي اهل بيت روز دوازدهم محرم وارد کوفه شدند و روز شانزدهم خارج شده و روانه شام گشتند. اين کاروان با سرعت زياد و تحت تدابير شديد امنيتي در روز اول صفر وارد شام شدند و اين کاروان در راه شهرها و منزلگاهها را پشت سر گذاشتند که برخي شهرهاي آباد و مشهور است و برخي غير مشهورند. نکته مهم اينست که برخي از مورخين گفته اند کاروان اسرا از شام به کربلا برگشته و سپس راهي مدينه شدند و دسته اي ديگر که اکثريت هستند در بيان منازل و محلهاي مسير اسراي اهل بيت نامي از کربلا نبرده اند. مرحوم سيد ابن طاووس در لهوف و مرحوم عباسقلي خان سپهر در ناسخ التواريخ و سيد ابراهيم موسوي در وسيلة الدارين في انصار الحسين ـ عليه السلام ـ و علامه مجلسي در بحار الانوار جلد 45 و... . اين دسته چنين نقل مي کنند که وقتي کاروان اهل بيت ـ عليهم السلام ـ از شام خارج شدند فضاي شهر عوض شده بود مردمي که براي ديدن اسيران جشن گرفته بودند و با شادي به استقبال آنها رفتند پس از حدود 8 روزیا 4روز اقامت همين اسيران مردم را از ظلم و جنايت تاريخي خاندان يزيد آگاه کرده و مظلوميت امام حسين ـ عليه السلام ـ را به آنها فهماندند بنابر اين مردم با ديده گريان آنها را بدرقه کردند و کاروان اسيران با احترام ظاهري زيادي از شام به سوي مدينه روان شدند. امّا همينکه از شام خارج شدند زنان و کودکان از راهنماي کاروان درخواست کردند براي حرکت به سوي مدينه راهي را انتخاب کند تا آنان بتوانند به کربلا وارد شوند. راهنما هم پذيرفت و کاروان از روز هشتم صفر از دمشق راه افتاد و مسير خود را با سرعت ادامه داد تا اينکه توانست در بيستم صفر (اربعين) به کربلا برسند.به روايتي امام سجاد سر امام را که همراهش بود در همين ايام کنار بدن مقدس امام حسين ـ عليه السلام ـ دفن کرد و به بدن ملحق کرد. اين نکته هم لازم به ذکر است که جابربن عبد الله انصاري در اربعين شهادت امام حسين ـ عليه السلام ـ يعني بيستم ماه صفر به زيارت امام شتافته است و اين قطعي است و اگر اهل بيت با جابر در کربلا ملاقات کرده باشند پس حتماً در روز اربعين به کربلا رسيده اند کما اينکه همين مطلب را سيد بن طاووس و امثال او گفته اند منازل کوفه تا شام: در تعداد منازل اختلاف است. برخي 12 مورد و برخي 24 مورد و برخي تا 28 مورد نام برده اند که عبارتند از: 1ـ حراب (خراب)  2ـ قادسيه  3ـ تکريت 4ـ وادي النخله  5ـ لواء (لبا، لينا)  6ـ کيهل (کحيل) 7ـ جهينه  8ـ موصل  9ـ نصيبين 10ـ دعوات  11ـ قنسرين  12ـ حلب 13ـ معرة النعمان  14ـ شيزر (شيرز)  15ـ کفر طاب 16ـ سيبور (سينور)  17ـ حماة    18ـ حمص 19ـ خندق الطعام (سوق الطعام)  20ـ جوسيه (حوسيه)  21ـ بعلبک 22ـ دير راهب  23ـ حرّان  24ـ عسقلان 25ـ مرزين  26ـ ميافارقين  27ـ شبذير... و پس شام (دمشق) البته کتاب هاي مختلف اين منازل را به صورت هاي مختلف ذکر کرده اند که به علت اختصار از ذکر همه آنها صرف نظر مي شود. معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر: 1ـ زينب قهرمان دختر علي، احمد صادقي اردستاني. 2ـ نگاهي کوتاه به زندگي زينب کبري. 3ـ لهوف، سيد بن طاووس. 4ـ حياة السيدة زينب، شيخ جعفر نقدي. 5ـ منتهي الامال، شيخ عباس قمي.
💠 💔امام حسین علیه السلام از ظلم به کسی که در برابر تو هیچ یاری کننده ای به جز خداوند ندارد، بر حذر باش. 📗الکافی،ج۲،ص۳۳۱ 🌱‌⃟🌸๛ =====🍃🌺🍃=====
🔴چرا امام سجاد بیمار بودند⁉️ 1⃣نکته ی اول: با مطالعه ی تاریخ و بررسی زندگی امام سجاد علیه السلام به این نکته رهنمون می شویم که حضرت، با سیاست های مختلف و شجاعت مثال زدنی خود، مکتب اهل بیت علیهم السلام و پیروان آن را و در یک کلام، اسلام عزیز را حفظ و باعث بقای آن شدند. تدبير امام سجاد در اسارت، گريه هاي امام سجاد در مدينه، ایراد خطبه و روضه خواني هاي آن حضرت و بیان معارف در قالب دعا به مدت 35  سال و تبلور آن در زبور آل محمد که همان صحیفه ی سجادیه است، شاهد و گویای این حقیقت است. پس این گونه نبوده که حضرت سجاد علیه السلام همیشه بیمار بوده و وظائف امامت را معطل گذاشته و اقدامی انجام ندهند. 2⃣نکته ی دوم: آنچه که مسلم است؛ بیماری امام زین العابدین(علیه السلام) تنها در ایام حادثه عاشورا بوده و علت آن، تقدیر الهی بود، برای این که امام سجاد(علیه السلام) زنده بماند و نسل امام حسین(علیه السلام) از این طریق حفظ شود، همان گونه که در تاریخ ثبت شده است، این بیماری سبب نجات ایشان شد. چند بار تصمیم گرفتند حضرت را بکشند، اما چون بیماری او شدید بود گفتند: بیماری او را میکشد، چرا او را بکشیم.(1) حمید بن مسلم گوید: ما به اتفاق شمر بن ذی الجوشن در خیمه‏ ها عبور می کردیم تا به علی بن حسین(علیه السلام) رسیدیم، دیدیم در شدت مرض در بستر غم و بیماری و ناتوانی خوابیده است، و با شمر جماعتی از رجاله بودند، گفتند: آیا این بیمار را بکشیم؟ من گفتم: سبحان اللَّه چه بی رحم مردمید!. همین مرض او را خواهد کشت. بدین وسیله شر ایشان را از آن حضرت برگردانیدم.(2) 📌نتیجه اینکه: بر اساس حکمت الهی، امام سجاد علیه السلام فقط در حماسه ی کربلا و عاشورا مدتی را بیمار بودند و بعد از حفظ جان حضرت، ایشان با تدبیر و شجاعت و ایفای نقش امامت و رهبری خویش باعث بقای اسلام عزیز شدند و اطلاق «امام بیمار» برای حضرت، به هیچ وجه صحیح و جایز نیست. 📚پی نوشت ها: 1 - مرتضی مطهری، حماسه حسینی، ج 1، ص 97 - 98. 2 - شیخ عباس قمی، منتهی الامال، ج 1، ص .399 https://eitaa.com/manbarmajma