رضایت از کانال👆
سلام دوست عزیزم
ما هم از حضور شما در جمع صمیمی مون متشکریم🌺
✍️کانال روزمرگی من و مامان
https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb
🌸🌸🌸
#زيارت_روز جمعه به نام امام زمان عج
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ ،السَّلامُ عَلَيْكَ يَا نُورَ اللَّهِ الَّذِي يَهْتَدِي بِهِ الْمُهْتَدُونَ وَ يُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ،السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخَائِفُ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْوَلِيُّ النَّاصِحُ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا سَفِينَةَ النَّجَاةِ ،السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ الْحَيَاةِ ،السَّلامُ عَلَيْكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ وَ عَلَى آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ عَجَّلَ اللَّهُ لَكَ مَا وَعَدَكَ مِنَ النَّصْرِوَ ظُهُورِ الْأَمْر.السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلايَ أَنَا مَوْلاكَ عَارِفٌ بِأُولاكَ وَ أُخْرَاكَ أَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى بِكَ وَ بِآلِ بَيْتِكَ وَ أَنْتَظِرُ ظُهُورَكَ وَ ظُهُورَ الْحَقِّ عَلَى يَدَيْكَ،وَ أَسْأَلُ الله أَنْ يُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ أَنْ يَجْعَلَنِي مِنَ المُنْتَظِرِينَ لَكَ وَ التَّابِعِينَ وَالنَّاصِرِينَ لَكَ عَلى أَعْدائِكَ، وَ المُسْتَشْهَدِينَ بَيْنَ يَدَيْكَ فِي جُمْلَةِ أَوْلِيائِكَ ،
يامَوْلايَ ياصاحِبَ الزَّمانِ،صَلَواتُ الله عَلَيْكَ وَ عَلى آلِ بَيْتِكَ، هذا يَوْمُ الجُمُعَةِ وَ هُوَ يَوْمُكَ المُتَوَقَّعُ فِيهِ ظُهُورُكَ، وَ الفَرَجُ فِيهِ لِلْمُؤْمِنِينَ عَلى يَدَيْكَ، وَ قَتْلُ الكافِرِينَ بِسَيْفِكَ،و أَنا يا مَوْلايَ فِيهِ ضَيْفُكَ وَ جارُكَ، وَأَنْتَ يا مَولايَ كَرِيمٌ مِنْ أَوْلادِ الكِرامِ وَ مَأْمُورٌ بِالضِّيافَةِ وَ الاِجارَةِ فَأَضِفْنِي وَأَجِرْنِي صَلَواتُ الله عَلَيْكَ و عَلى أَهْلِ بَيْتِكَ
التماس دعا🤲
#محرم
زمان: سال 61هجری
وقتی امام حسین برای حبیب نامه نوشت،
این چنین آغازکرد:
من الغریب الی الحبیب...
واینگونه حبیب به کربلادعوت شد و به یاری امام اش شتافت...
واینک...کمی درنگ کن...
نامه ی امام به تو هم رسیده!
از
مهدی غریب
به
تمام کسانی که تنهایی اش را درک کرده اند...
توهم میتوانی حبیب امام ات شوی ...
همراه شو با گنج کاغذی به نام الی الحبیب
#محرم
✍️کانال روزمرگی من و مامان
https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb
#تیکه_کتاب📖
در جامعهای كه زنان از وظيفهی مادری خارج شوند و نقش پدری به عهده گيرند، افراد آن جامعه از بهشت محروم میشوند. اگر زنان نقش پدر را به عهده گرفتند و خانواده دارای دو پدر شد، خسارت اصلی که همان غفلت از نقش مادری است سر بر میآورد.
نقش تربيت_کودکان به عهدهی هيچكس غير از مادران نمیتواند قرار گيرد. تربيت کودکان را به عهدهی هركس گذاشتيد، به عهدهی ناكس و نااهل گذاشتهايد. نه مدرسه، نه استاد، نه مهد_کودک، هيچكدام بههيچوجه مقامش، مقام تربيت حقيقی كه مسير انسان را به بهشت سوق دهد، نيست. اين مادر -يعنی زن- است که بايد در مسير رسالت اصلیاش که همان تربيت انسان است قرار گيرد و از اين جهت، مظهر خداست. همانطور که خدا پناه روح هر انسانی است، مادران پناه روح کودکانشان هستند.
نوشته: استاد اصغر طاهرزاده
از کتاب: «زن آنگونه که باید باشد»
✍️کانال روزمرگی من و مامان
https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb
دیشب بچه ها خونمون بودند
وقتی که رفتن دیدم محمد فادی و نورا
چه بلایی سر آشپز خونمون آوردن
نمیدونم این وسایلو رو از کجا در آوردن 😄
شما هم نوه هاتون میان خونتون ازین کارا میکنن 👆😭
✍️کانال روزمرگی من و مامان
https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb
.
من آقای مداح نیستم!
ولی اگر بودم، تمام این ده شب روضهی عمه میخواندم!
اینطور رسم است که روضهخوانها هر شبِ محرم، روضهی یکی از شهدا را بخوانند.
من هم میخواندم، اما به سَبکِ خودم!
مثلا شبِ اول که روضهی مسلم، باب است، از آنجایی میخواندم که خبرِ مسلم را آوردند، خبر آنقدر وهمآور بود که همانجا یک عده از کاروان حسین جدا شدند، زینب صورت برگرداند دید دارند میروند!
هِی نگاهِ حسینش کرد، هِی نگاهِ این ترسیدهها که به همین راحتی حسین را رها میکنند...
هر چه که باشد، خب خانم است دیگر! حتما تَهِ دلش خالی شد، اما دوید خودش را رساند به حسین: دورت بگردم عزیر خواهر، همهشان هم که بروند، خودم هستم...
بعد هم دوید سمتِ خیامِ بیبیها، آرامشان کرد، دلداریشان داد، نگذاشت یک وقت بترسند...
باز دوید سمت حسین، باز برگشت سمت زنها و بچهها...
هی دوید این سمت باز برگشت آن سو، که نگذارد یک وقت دلهره به جان طفل یا زنی بیفتد ...
یا مثلا شبِ چهارم که روضهی جناب حر را میخوانند، از آنجایی میخواندم که حر راه را بست، میگفتم زینب پردهی کجاوهها را انداخت تا یک وقت این زنها و بچهها چشمشان به قد و قامت حر نیفتد و قالب تهی کنند! بچهها را مشغول بازی کرد، زنها را گرمِ تسبیح...
همان روز، بینِ خیمهها آنقدر دوید و آنقدر به دانهدانهشان سر زد و به تکتکشان رسید که تا شب خودش از پا افتاده بود اما نگذاشت یک وقت کسی از اهل حرم، آب توی دلش تکان بخورد...
یا مثلا وقتی قرار بود روضهی هر کدام از شهدا را بخوانم، میگفتم هر کس از شهدا که به زمین افتاد زینب تا وسط میدان هروله کرد، بالای سر هر شهیدی رفت خودش همانجا شهید شد، اما نگذاشت حسین کنار شهید، جان بدهد!
برای همه شهدا دوید، به عدد تمام شهدا به دادِ حسینش رسید، از کنار تمام مقتلها حسین را بلند کرد و به خیمهگاه رساند...
اما نوبت به دو آقازادی خودش که رسید، دوید توی پستوی خیمهگاه خودش را پنهان کرد، یک جایی که یک وقت با حسین چشم به چشم نشود و خدای نکرده حسین یک لحظه از رویَش خجالت بکشد، حتی پیکرها را هم که آوردند از خیمهگاه بیرون نیامد، میخواست بگوید حسین جان اصلا حرفش را هم نزن، اصلا قابلت را نداشت، کاش جای دو پسر دوهزار پسر داشتم که فدایت شوند....
در تمام روضه ها، محور را زینب قرار میدادم و اول و آخرِ همهی روضهها را به زینب گره میزدم...
آنقدر از زینب میخواندم و از زینب میگفتم تا دلها را برای شام غریبان آماده کنم...
بعد تازه آن وقت روضهی اصلی را رو میکردم...
حالا این زینبی که از روز اول دویده، از روز اول به داد همه رسیده، از روز اول نگذاشته آب توی دلی کسی تکان بخورد...
حالا تازه دویدنهایش شروع شده...
اول باید یک دور همهی بچهها و زنها را فرار بدهد...
یک دور دنبال یک یکشان بدود، یک وقت آتش به دامنشان نگرفته باشد...
یک دور تمامشان را بغل کند یک وقت از ترس قالب تهی نکرده باشند...
در تمام این دویدنها دنبال این هشتاد و چند زن و بچه، هِی تا یک مسیری بدود و باز برگردد یک وقت آتش به خیمه زین العابدین نیفتاده باشد...
بعدِ غارتِ خیمهگاه، باز دویدنهای بعدش شروع شود، حالا بدود تا بچهها را پیدا کند...
بچهها را بشمارد و هی توی شماردنها کم بیاورد و در هر بار کم آمدنِ عددِ بچهها، خودش فروپاشد و قلبش از جا بیرون شود و باز با سرعت بیشتر بدود تا گم شدهها را پیدا کند...
بعد باز دور بعدیِ دویدنهایش شروع شود، هِی تا لب فرات بدود قدری آب بردارد، خودش لب به آب نزند، آب را به زنها و بچهها بنوشاند و دوباره بدود تا قدری دیگر آب بیاورد....
تازه اینها هنوز حتی یک خرده از دویدنهای زینب نبود...
از فردای عاشورا که کاروان را راه انداختند، تازه دویدنهای زینب شروع شد!
زینب هِی پِی این شترهای بی جحاز دوید تا یک وقت بچهای از آن بالا پایین نیفتد...
تا یک وقت، سری از بالای نیزهها فرونیفتد...
من آقای مداح نیستم
ولی اگر بودم
تمام این ده شب، روضهی دویدنهای زینب را میخواندم...
آن وقت شب یازدهم که مجلسم تمام میشد و بساط روضهها از همه جا جمع میشد، دیگر خیالم راحت بود، اینها که روضههای زینب را شنیدند، تا خودِ اربعین خواهند سوخت، حتی اگر دیگر جایی خبر از روضه نباشد...
✍ملیحه سادات مهدوی
اجر این روضه و اشکی که با خوندن این چند سطر به چشم کسی بیاد، تقدیم به پدر و مادرم که همه چیزم و بطور خاص محبت اهلبیت رو مدیونشون هستم.
@sharaboabrisham
ومن از کودکی آموختم میان همه عشق ها
عشق به [حسین] چیز دیگریست !....
سلام صبح بخیر🪴🖤🪴
✍️کانال روزمرگی من و مامان
https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb
سلام واحترام دوستان گرامی امروزبا مطالب
🍒 مطبخ
🍒پاسخ مشاور
🍒ارسالی
🍒انگیزشی
🍒پاسخ به سوال آشپزی
و.....در خدمت شما هستیم
#مطبخ
طرز تهیه حلوای هویج
مواد لازم:
هویج ۵۰۰ گرم
زعفران دم کرده ۳ قاشق غذا خوری
گلاب نصف پیمانه
کره ۴۰ گرم
شیر نصف پیمانه
آرد شیرینی پزی ۱پیمانه
روغن مایع نصف پیمانه
هل ساییده شده یک چهارم قاشق چای خوری
شکر ۱ پیمانه
طرز تهیه:
برای تهیه حلوای خوشمزه با هویج در ابتدای کار، هویج ها را شسته و خرد می کنیم. سپس درون یک قابلمه می ریزیم. شیر را هم به آن اضافه کرده و روی حرارت ملایم قرار می دهیم تا هویج ها بپزد و نرم شود.
سپس هویج را از تابه خارج کرده و با دو قاشق از همان شیر، درون میکسر می ریزیم و کاملا پوره می کنیم. هویج پوره شده را همراه با شکر، هل و گلاب درون یک قابلمه می ریزیم و روی حرارت قرار می دهیم تا شکر در شهد هویج حل شود.
سپس از روی حرارت برمی داریم و کنار می گذاریم تا خنک شود. یک تابه برداشته و روی حرارت قرار می دهیم تا داغ شود. سپس آرد را داخل ماهیتابه می ریزیم و با حرارت خیلی کم تفت می دهیم تا بوی خامی آرد برود و کمی رنگ آن تغییر کند.
در این مرحله مدام باید آرد را هم بزنیم تا به خوبی تفت بخورد. بعد از ۳۰ دقیقه، که آرد با حرارت ملایم تفت داده شد، بوی آرد تغییر می کند و شروع به تغییر رنگ می کند. زمانی که یک درجه تیره تر شد، آرد آماده است.
بعد از تفت خوردن آرد، آن را دو بار الک کرده و به تابه بر می گردانیم. روغن و کره را به آن اضافه کرده و مجدد تفت می دهیم.
زمانی که ترکیب آرد و روغن داغ شد و شروع به جوشیدن کرد، شهد هویج را به آن اضافه کرده و مدام هم می زنیم تا بافت حلوا کاملا یکدست و منسجم شود. در همین مرحله زعفران دم کرده را هم اضافه می کنیم.
مجددا حلوا را به صورت مرتب هم می زنیم تا حلوا شکل بگیرد. حلوا که شکل گرفت و از تابه جدا شد و حالت گهواره ای به خود گرفت، حلوا را به شکل دلخواه فرم داده و در ظرف سرو می ریزیم و آن را با خلال بادام و پسته تزیین می کنیم.
✍️کانال روزمرگی من و مامان
https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb
#درس_امروز
مادربزرگم همیشه می گفت:
"تو آخرین روز زندگیت،با خودت ملاقات میکنی!
باید جواب تمام بدی هایی که در حق خودت کردی
رو به خودت پس بدی،باید جواب همه ی
غصه های بی فایده ای که خوردی رو به خودت پس بدی،باید جواب همه ی شادی ها و لبخندهایی که از خودت دریغ کردی رو به خودت پس بدی!
میگفت جوری زندگی کن که لااقل آخرین روز زندگیت شرمنده خودت نشی..
✍️کانال روزمرگی من و مامان
https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb
#انگیزشی
هیچکس مانند شما تربیت نشده، جای شما نبوده و بهجای شما زندگی نکرده است. تجربههایی که نگرش فعلیتان درمورد زندگی را شکل دادهاند با تجربههای هر فرد دیگری که روی زمین زندگی میکند کاملا متفاوت است؛ بنابراین از کسی انتظار نداشته باشید شما را کاملا درک کند. بعضیها میتوانند ارتباط نزدیکی برقرار کنند و بعضی دیگر حتی نمیتوانند بفهمند درمورد چهچیزی حرف میزنید.
✍️کانال روزمرگی من و مامان
https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb