توسل به خانم ام البنین🩷🩷 اگه حاجت دارید، امشب متوسل بشید به خانم ... این توسل بسیار مجربه این خانم معجزه ها میکنه😭 🤲🤲🤲 ✍️روزمرِگی_من_و_مامان 🧕https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb 🌼

همیشه راه ﺑﺮای ﺷﻤﺎ ﺑﺎز اﺳﺖ و ﺟﺎی رﺷﺪ دارﯾﺪ. ﺧﯿﻠﯽ از آدمها زﻧﺪﮔﯽ ﺷﺎن را ﺑﻪ ﺣﺴﺎدت و ﺳﺮﺧﻮردﮔﯽ ﻣﯽ ﮔﺬراﻧﻨﺪ و از اﯾﻨﮑﻪ دﯾﮕﺮان ﺑﻪ ﭘﯿﺸﺮﻓﺖ هاﯾﯽ دﺳﺖ ﯾﺎﻓﺘﻪ اﻧﺪ ﻧﺎراﺿﯽ هستند ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ زﻧﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﭘﯿﺘﺰای ﭘﭙﺮوﻧﯽ اﺳﺖ و هرﮔﺎه ﮐﺴﯽ ﻣﻮﻓﻖ ﻣﯽ ﺷﻮد، ﯾﮏ ﺗﮑﻪ آن ﮐﻢ ﺷﺪه و ﺳهمﯽ ﺑﺮای آﻧﺎن ﻧﻤﯽ ﻣﺎﻧﺪ. ﻧﮑﺘﻪ ای ﮐﻪ ﺑﻪ آن ﺗﻮﺟﻪ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻨﺪ اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ ﭘﯿﺘﺰا تنها ﯾﮑﯽ از ﻏﺬاھﺎی ﻣﻮﺟﻮد در ﺑﻮﻓﻪ آزاد اﺳﺖ. ﺑﺎز هم ﭘﯿﺘﺰاهای دﯾﮕﺮی در ظﺮف ﺧﻮاهند ﮔﺬاﺷﺖ. وﻗﺖ و ﻧﯿﺮوﯾﺘﺎن را ﺑﯽ ﺧﻮدی هدر ﻧﺪهید ﮐﻪ ﭼﺮا دﯾﮕﺮی ﻗﺒﻞ از ﺷﻤﺎ آﻣﺪ و آن ﺗﮑﻪ را زودﺗﺮ ﺑﺮد. ﺳهم ﺷﻤﺎ در ﺗﻨﻮر است 📚 خندیدن بدون لهجه | فیروزه جزایر دوما ✍️روزمرِگی_من_و_مامان 🧕https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb #تیکه_کتاب 🌼

همین روزها اتفاقاتِ خوب، خواهند افتاد، درست وسطِ روزمرِگی هایمان. دلخوشی ها راهشان را گم خواهند کرد و این بار به سمتِ ما روانه خواهند شد. شب هایی را می بینم که از خستگی شادی و لبخندِ روزهایمان می‌خوابیم و صبح هایی که با اشتیاق دلخوشی های تازه بیدار می‌شویم. من شک ندارم؛ یکی از همین روزها همه چیز درست خواهد شد! ✍️روزمرِگی_من_و_مامان 🧕https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb 🌼

🎥 ماجرای نماز شیخ ارده شیره 🔹حجت الاسلام #عالی ✍️روزمرِگی_من_و_مامان 🧕https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb 🌼

قمرت، یک نفره لشگر انصار خداست .... 💚💚 ✍️روزمرِگی_من_و_مامان 🧕https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb

🌼 سلام دوست من صبحت بخیر امروز به خدا بگو : خداجانم🩷 منو در برابر اتفاقاتی که تو حکمتش رو میدونی و من هیچی ازش نمیدونم صبورکن💯 ✍️روزمرِگی_من_و_مامان 🧕https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb 🌼

🌼 حلوای کدو🫓 خییلی لطیف وخوشمزه🤗 مواد لازم👇 کدوحلوایی شسته وپوست گرفته ۵۰۰ گرم(دولیوان پخته) شکر ۲ پیمانه سرخالی (۳۵۰ گرم) (می تونید کمتر بریزید) آب ۳/۴ پیمانه (۱۵۰ گرم) گلاب ۱/۴ پیمانه(۵۰ گرم) زعفران ساییده شده مقداری دارچین کمی آرد سفید قنادی ۱پیمانه (۱۵۰ گرم) (می تونید از آرد برنج هم استفاده کنید یا کمی از آرد سفید را با آرد برنج جایگزین کنید مثلا ۳/۴ پیمانه آرد سفید بریزید و۱/۴پیمانه آرد برنج) کره ۵۰ گرم روغن مایع ۱/۲ پیمانه (۱۰۰ گرم) (می تونید کره رو حذف کنید و کلا ۳/۴ پیمانه روغن مایع بریزید) طرز تهیه در ویدئو👆 نوش جان🌱 ✍روزمرگی من و مامان https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb #مطبخ 🌼

💥چهار پسر آورده بود که بلاگردان فرزندان علے باشند! 😢عباس داشته باشی و بگویے: از حسین چه خبر ...؟! 🖤السلام علیک یا ام البنین ✍️روزمرِگی_من_و_مامان 🧕https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb 🌼

#پیام_مخاطب💌 🌼 سلام خانم قربانی عزیزم شبتون بخیر ❤️ من از اعضای کانال شما هستم بعداز کارهای روزمره به کانال شما سر میزنم، با اینکه همدیگر را نمی بینیم ولی احساس میکنم میتونم سفره دلم را پیش شما باز کنم... در کانال شما خبری از یأس و ناامیدی نیست، مهربانی و همدلی موج می زند، انرژی مثبت فراوانه و اینکه روزمرگی های ساده را با جملاتی ناب به ما هدیه می‌دهید، این از همه مهمتره 😍 من یک معلم بازنشسته هستم... ازتون خواهشی دارم که اگر مرا کمک کنید یک دنیا مرا شرمنده خود کرده اید... دخترم عمل آ یو آی در پیش داره میشه با دل پاک خودتون، مادربزرگوارتون و هر عزیز دیگری که تمایل داره برای موفقیت عملش دعا کنید؟ 🥺 و اینکه خدا به دخترم بچه ی سالم و صالح عطا کنه و دل مارو شاد کنه 🤲 از لطف و مهربونی شما بینهایت سپاسگزارم و اگر قابل باشم من هم دعاگوی همه عزیزان هستم 😍 🧕:متشکرم از شما دوست عزیز خیلی محبت دارید دعاگوی شما هستم اگر لایق باشم . از اعضای محترم میخوام برای موفقیت عمل دخترخانم این دوست عزیز دعا کنند . خودم 14 صلوات میفرستم شما هم در این امر خیر شریک باشید ✍️روزمرِگی_من_و_مامان 🧕https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb 🌼

امروز علی خونه ما بود کلاس مجازی برپا بود عصری گفتم چایی ببرم خستگیش در بره دو تا چایی ریختم بردم توی اتاق گفتم علی بیا با هم چایی بخوریم خستگیت هم در بره گفت مامان نمیخوام درسهام تموم نشده گفتم نه باید بخوری به دوتامون مزه بده قبول کرد 😍 خلاصه امروز خونمون حال و هوای مدرسه داشت . ✍️روزمرِگی_من_و_مامان 🧕https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb 🌼

🌼 ثروتمند بی پول هوا بدجورى توفانى بود و آن پسر و دختر کوچولو حسابى از سرما مچاله شده بودند. هردو لباس‌هاى کهنه و گشادى به تن داشتند و پشت در خانه مى‌لرزیدند. پسرک پرسید: «ببخشین خانم! کاغذ باطله دارین» کاغذ باطله نداشتم و وضع مالى خودمان هم چنگى به دل نمى زد و نمى توانستم به آن ها کمکی کنم. مى‌خواستم یک جورى از سر خودم بازشان کنم که چشمم به پاهاى کوچک آن ها افتاد که توى دمپایى‌هاى کهنه کوچکشان قرمز شده بود. گفتم: «بیایین تو یه فنجون شیرکاکائوى گرم براتون درست کنم.» آن ها را داخل آشپزخانه بردم و کنار بخارى نشاندم تا پاهای شان را گرم کنند. بعد یک فنجان شیرکاکائو و کمى نان برشته و مربا به آن ها دادم و مشغول کار خودم شدم. زیر چشمى دیدم که دختر کوچولو فنجان خالى را در دستش گرفت و خیره به آن نگاه کرد. بعد پرسید: «ببخشین خانم! شما پولدارین؟ »نگاهى به روکش نخ نماى مبل هایمان انداختم و گفتم: «من اوه نه!» دختر کوچولو فنجان را با احتیاط روى نعلبکى گذاشت و گفت: «آخه رنگ فنجون و نعلبکى‌اش به هم مى خوره.» آن ها درحالى که بسته‌هاى کاغذى را جلوى صورتشان گرفته بودند تا باران به صورتشان شلاق نزند، رفتند. فنجان هاى سفالى آبى رنگ را برداشتم و براى اولین بار در عمرم به رنگ آن‌ها دقت کردم. بعد سیب زمینى ها را داخل آبگوشت ریختم و هم زدم. سیب زمینى، آبگوشت‍‍، سقفى بالاى سرم، همسرم، یک شغل خوب و دائمى، همه این ها به هم مى آمدند. صندلى ها را از جلوى بخارى برداشتم و سرجایشان گذاشتم و اتاق نشیمن کوچک خانه مان را مرتب کردم. لکه هاى کوچک دمپایى را از کنار بخارى، پاک نکردم. مى خواهم همیشه آن ها را همان جا نگه دارم که هیچ وقت یادم نرود چه آدم ثروتمندى هستم. ✍️روزمرگی من و مامان 🧕https://rubika.ir/roozmanomaman