◀️ پیوند دو دریا
✍ تعجیل در وصل
در راه، ام ایمن را دیدند. عقیل پیش رفت و ماجرا را شرح داد.
کلید حل مشکل، دست ام سلمه است، او بهتر می داند به پیامبر(ص) جه بگوید.
عقیل و علی علیه السلام بیرون خانه منتظر بودند. ام سلمه و ام ایمن رشته سخن را دست گرفتند؛« برای امری وقت گران بهای شما را گرفتهایم که اگر خدیجه (ع) زنده بود چشمانش به آن روشن میگشت و در آن تجلیل میکرد...»
#انسیة_الحوراء
#مشکوة_الولاء
#امام_زمان
🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꯭꯭꯭꯭꯭꧁꯭꯭
با معرفت مهدوی به جمع زمینه سازان ظهور بپیوندید
━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
@marefatmahdavi313
━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کبوتر دل من، پَر زده حرم آقا
تمام زندگیم نذر راه جانان است
#امام_زمان
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꯭꯭꯭꯭꯭꧁꯭꯭
با معرفت مهدوی به جمع زمینه سازان ظهور بپیوندید
━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
@marefatmahdavi313
━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
#راه_نهم
🦋حاج قاسم تعریف می کرد:
✨حاج احمد کاظمی همیشه میگفت، ما هیج وقت از لطف و عنایت اهل بیت, خصوصاً آقا امام رضا علیه السلام بینیاز نیستیم...
🦋حاج احمد میخواست هواپیمای سوخو را رونمایی کند. کجا؟ تهران نه، مشهد امام رضا علیه السلام.
🦋اول به ذهنم همه سختیهای مشهد آمد،اما وقتی خلبان بر فراز آسمان، هواپیما را چند دور بلاگردان امام رضا علیه السلام دور حرم چرخاند. تازه لبخند واقعی بر صورتها نشست!
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🔴 بابی انت و امی و نفسی و اهلی و مالی...؛ یعنی داراییهایم فدای آنهایی که تمام داراییشان را خرج کردند.
🔴 ساکن عرش بودند و در فرش هدایت ما را بر عهده گرفتنددر حقشان کوتاهی کردیم، ندیده گرفتند و باز محبت کردند.
🔴 دستورات خدا را برایمان فرمودند؛ ما به فرمان ابلیس زندگی گذراندیم و باز از دعایشان محروممان نکردند.
🔴 ادب و امر امام را هر کس نگه داشت شد؛حاج قاسم
🔴 ادب و امر امام، اطاعت از کلامشان است نه تنها به دل و گفتار که عمل هم باید باشد،
🔴 نمازمان، حجابمان، حلال و حراممان، کلاممان... خدا ببخشدمان😔
#حاج_قاسم
#سردار_دلها
#امام_زمان
🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꯭꯭꯭꯭꯭꧁꯭꯭
با معرفت مهدوی به جمع زمینه سازان ظهور بپیوندید
━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
@marefatmahdavi313
━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
▪️اولین فاطمه هستی که حرم دار شدی
▪️بی سبب نیست شما جلوه اسرار شدی
◾️شهادت حضرت معصومه سلام الله علیها را به محضر مقدس امام زمان ارواحنا فداه و همه منتظران تسلیت عرض می نماییم.
#امام_زمان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꯭꯭꯭꯭꯭꧁꯭꯭
با معرفت مهدوی به جمع زمینه سازان ظهور بپیوندید
━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
@marefatmahdavi313
━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَرَحْمَهُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ
#امام_زمان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꯭꯭꯭꯭꯭꧁꯭꯭
با معرفت مهدوی به جمع زمینه سازان ظهور بپیوندید
━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
@marefatmahdavi313
━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
#آخرین_منجی
📝تبار موعود✨تبعید✨
♻️باد با شدت بیشتری می وزید و درختان به حرکت موزونی وا داشته بود.
♻️راجو که با گوشی تلفن همراه خود مشغول عکسبرداری بود، نگاهی به شهریاری انداخت و پرسید:
پدر امام مهدی به چه منظوری سامراه را برای سکونت برگزیده بود؟
♻️ شهریاری، آهی کشید و پاسخ گفت: متوکل عباسی، امام حسن عسکری علیه السلام را مجبور کرده بود که در سامراه اقامت کند.
♻️ در این خصوص، ابن شهر آشوب، این گونه آورده است:
حضرت امام حسن عسکری علیه السلام، مانند پدر بزرگوارش امام هادی علیه السلام، ناچار شد در سامرا اقامت کند و مجبور بود به دربار برود و هر دوشنبه و پنجشنبه، در بارگاه خلیفه حضور یابد.
ادامه دارد....
#امام_زمان
#اللهمعجللولیکالفرج
🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꯭꯭꯭꯭꯭꧁꯭꯭
با معرفت مهدوی به جمع زمینه سازان ظهور بپیوندید
━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
@marefatmahdavi313
━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
#علی_از_زبان_علی
✍ قسمت بیست و دوم:ازدواج با دختر رسول خدا(ص)؛بخش اول
🍀برای خواستگاری از فاطمه زهرا
به محضر رسول خدا(ص) رسیدم. آن بزرگوار با روی گشاده از من استقبال کردند و با چهره ای خندان فرمودند: با من کاری داشتی؟
🍀من از نزدیک بودن خویش به رسول خدا(ص) سخن گفتم و از توفیقاتی که برای پیش قدم شدن در اسلام و فداکاری و جهاد در راه خدا نصیبم شده بود، یاد کردم.
🍀رسول خدا(ص) فرمودند: یا علی همه ی این ها را قبول دارم. تو در نظر من، برتر از این ها هستی!
🍀عرض کردم: ای رسول خدا، حال که این چنین لطفی در حق من دارید، آیا اجازه می دهید از دخترتان، فاطمه، خواستگاری کنم؟
رسول خدا(ص) فرمودند: یا علی، قبل از تو افراد دیگری نیز از دخترم فاطمه خواستگاری کرده اند؛ اما هرگاه با وی درباره ی این موضوع سخن گفتم و تقاضای خواستگاران را با وی مطرح کردم علامت نارضایتی را در چهره او دیدم. اما اکنون که تو چنین درخواستی داری، منتظر باش تا من نزد دخترم بروم و تقاضای تو را نیز به او بگویم. برمی گردم و نتیجه را به تو اطلاع می دهم.
🍀رسول خدا(ص) نزد ،دخترشان، فاطمه، رفتند. او به احترام پدر برخاست و عبای پدر را از دوشش گرفت و کفش هایش را از پا خارج کرد. آنگاه آب آورد تا رسول خدا(ص)وضو بگیرند. سپس پاهای پدر را نیز شست و در کنار وی نشست.
#رزق_علوی
#فقط_به_عشق_علی
#امام_زمان
━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
@marefatmahdavi313
━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
🟢جایگاه امام درنظام هستی
💢منزلت بی بدیل
✨از مبـاحث مهم و بنیـادین در تفکرشـیعه، بحث پیرامون ضـرورت حجت الهی در زمین و نقش امـام معصوم درحفـظ و بقـای
جهان هستی است.
✨امیرمؤمنان(ع) می فرمودند:
بارخـدایا! ناگزیر بایـددر زمین توحجتی از تو برای خلایق باشد تا ایشان را به دین تو هـدایت کنـدو علم تو را به آنهـا بیـاموزد تـاحجت تو باطل نشود و پیروان اولیاء تو پس از هـدایت گمراه نشونـد. این
حجت، یـا آشـکار است، ولی مطـاع نیست و یـا آنکه پنهـان است و یـا منتظر ظهور.
✨اگرچه شـخصا و درحـالی که مردم را
هدایت می کند، غایب باشد، اما علم و آداب او در قلوب مؤمنین ثبت است و بدان عمل می کنند.»
#مهدویت
#منجی_در_ادیان
#امام_زمان
🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꯭꯭꯭꯭꯭꧁꯭꯭
با معرفت مهدوی به جمع زمینه سازان ظهور بپیوندید
━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
@marefatmahdavi313
━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
📝 رمان#تنها_در_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_سوم
💠 در چوبی مشرف به ایوان را گشودم و از وضعیتی که در حیاط دیدم، میخکوب شدم؛ نه خبری از مجلس عزا بود و نه عزاداران!
💠 کنار حیاط کیسههای بزرگ آرد به ردیف چیده شده و جوانانی که اکثراً از همسایهها بودند، همچنان جعبههای دیگری میآوردند و مشخص بود برای شرایط #جنگی آذوقه انبار میکنند.
💠 سردستهشان هم عباس بود، با عجله این طرف و آن طرف میرفت، دستور میداد و اثری از غم در چهرهاش نبود.
💠دستم را به چهارچوب در گرفته بودم تا بتوانم سر پا بایستم و مات و مبهوت معرکهای بودم که عباس به پا کرده و اصلاً به فکر حیدر نبود که صدای مهربان زنعمو در گوشم نشست :«بهتری دخترم؟»
💠 به پشت سر چرخیدم و دیدم زنعمو هم آرامتر از دیشب به رویم لبخند میزند. وقتی دید صورتم را با اشک شستهام، به سمتم آمد و مژده داد :«دیشب بعد از اینکه تو حالت بد شد، حیدر زنگ زد.» و همین یک جمله کافی بود تا جان ز تن رفتهام برگردد که ناباورانه خندیدم و بهخدا هنوز اشک از چشمانم میبارید؛ فقط اینبار اشک شوق!
💠دیگر کلمات زنعمو را یکی درمیان میشنیدم و فقط میخواستم زودتر با حیدر حرف بزنم که خودش تماس گرفت.
💠 حالم تماشایی بود؛ بین خنده و گریه حتی نمیتوانستم جواب سلامش را بدهم که با همه خستگی، خندهاش گرفت و سر به سرم گذاشت :«واقعاً فکر کردی من دست از سرت برمیدارم؟! پسفردا شب عروسیمونه، من سرم بره واسه عروسی خودمو میرسونم!» و من هنوز از انفجار دیشب ترسیده بودم که کودکانه پرسیدم :«پس اون صدای چی بود؟»
💠صدایش قطع و وصل میشد و به سختی شنیدم که پاسخ داد :«جنگه دیگه عزیزم، هر صدایی ممکنه بیاد!» از آرامش کلامش پیدا بود فاطمه را پیدا کرده و پیش از آنکه چیزی بپرسم، خبر داد :«بلاخره تونستم با فاطمه تماس بگیرم. بنزین ماشینشون تموم شده تو جاده موندن، دارم میرم دنبالشون.»
💠 اما جای جراحت جملات دیشبم به جانش مانده بود که حرف را به هوای عاشقی برد و عصاره احساس از کلامش چکید :«نرجس! بهم قول بده #مقاوم باشی تا برگردم!»
💠انگار اخبار #آمرلی به گوشش رسیده بود و دیگر نمیتوانست نگرانیاش را پنهان کند که لحنش لرزید :«نرجس! هر اتفاقی بیفته، تو باید محکم باشی! حتی اگه آمرلی اشغال بشه، تو نباید به مرگ فکر کنی!»
💠 با هر کلمهای که میگفت، تپش قلبم شدیدتر میشد و او عاشقانه به فدایم رفت :«بهخدا دیشب وقتی گفتی خودتو میکُشی، به مرگ خودم راضی شدم!» و هنوز از تهدید عدنان خبر نداشت که صدایش سینه سپر کرد :«مگه من مرده باشم که تو اسیر دست داعش بشی!»
💠گوشم به #عاشقانههای حیدر بود و چشمم بیصدا میبارید که عباس مقابلم ظاهر شد. از نگاه نگرانش پیدا بود دوباره خبری شده و با دلشوره هشدار داد :«به حیدر بگو دیگه نمیتونه از سمت #تکریت برگرده، داعش تکریت رو گرفته!»...
#امام_زمان
#اللهمعجللولیکالفرج
🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꯭꯭꯭꯭꯭꧁꯭꯭
با معرفت مهدوی به جمع زمینه سازان ظهور بپیوندید
━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
@marefatmahdavi313
━━━⊰❀🌷❀⊱━━━