eitaa logo
مَرقومه
142 دنبال‌کننده
112 عکس
15 ویدیو
4 فایل
|روز نامه « باران صبح روی ورق‌های دفتری.. » ‌ مُراودات: https://daigo.ir/secret/655313215 |ریحانه شناوری
مشاهده در ایتا
دانلود
شهادت، شما را آرزوست ما را افتخار دشمنان را هدف.. عاقبت حق به حق‌دار می‌رسد. پاداش شهادت به مَردش و کیفر کفر به اهل کفر و ظلم. فاصبر...
بعد از این‌همه حادثه از اول روز انقلاب تا امروز دیگر باید فهمید که شهادت، چشمان بی‌خواب و تنی خسته و همزمان لبخندی به لب می‌خواهد. شهادت را به اهل خور و خواب و راحت نمی‌دهند. شهادت را به کسانی می‌دهند که از جان کار کنند و از عده‌ای حرف بشنوند. شهادت لباس تک‌سایزی است واقعا؛ به تن همه‌شان یک‌جور است...
اگرچه این صفحه خودش روضه است. اما اگر خواستید این را بیشتر بشناسید، سری بزنید.. https://raisi.ir/
مَرقومه
اگرچه این صفحه خودش روضه است. اما اگر خواستید این #آقای‌رئیس‌جمهور را بیشتر بشناسید، سری بزنید.. htt
. عکس‌هایش را که می‌بینم، با سر و روی خاکی، وسط حلقه‌های فشرده‌ی مردم.. با خودم می‌گویم: آقا شما 'رئیس' نبودی، رفیق بودی..
مردِ دیپلماسی بود و کت‌وشلوار پوش با کفش‌های برق‌انداخته! اهل زبان خارجی و سفرهای خارجی. سال‌ها هم کار و بارش سیاستِ به اصطلاحْ بی‌پدرومادر بود و مذاکرات و از این کاخ به آن کاخ رفتن. قیافه و ظاهر دولت‌مردها را داشت؛ نه روحانی بود و نه پاسدار و نه علیه‌السلام. در همان سفرهای خارجی زن‌های بی‌حجاب مقابلش می‌نشستند و او باید با آنان گفت‌وگو هم می‌کرد؛ به اقتضای شغل! اما همین حدودِ مقتضیات است که تکلیف سرنوشت آدم‌ها را روشن می‌کند. این که به واجبات اکتفا کنی یا سراغ عیش‌های مستحبیِ فراوظیفه‌ای هم بروی!! کلاه شرع و عرف برای اهالی کلاه گذاشتن و کلاه برداشتن، خوب گشاد است. برای اهالی بی‌کلاه حوالیِ خدا اما نه... می‌شود وظیفه‌ات از کاخ کرملین به کاخ سفید، از نیویورک به شانگهای، از عربستان به الجزیره، از قاره‌ی الف به قاره‌ی ب، از این سر دنیا به آن سر دنیا رفتن باشد؛ اما نیتت، هدفت، اراده‌ات چیزی فراتر از همه‌ی این امور ظاهری باشد. چیزی که مثل گَرد طلا روی کارهایت بنشیند و ارزشمندشان کند. می‌شود بیشتر ثانیه‌های عمرت صرف 'امور خارجه‌ی مملکت' شود اما از امور مملکت نفْس خودت غافل نشوی. می‌شود مقابلت راه باز باشد و جاده دراز -همان‌گونه که برای بعضی‌های قبل از تو بود- اما تو بن‌بست قیامت را ببینی و پا از حدود رحمت الهی بیرون نگذاری، مبادا در دایره‌ی غضب گرفتار شوی -همان‌گونه که خیلی‌ها شدند و خواهند شد. آقای وزیرِ قدبلندتر از اروپایی‌ها! به قول یک عزیز، تو مایه‌ی عزت و افتخار ما بودی. پا از کشور بیرون می‌گذاشتی اما فکر و دلت با کشورت بود. برای عزت این مردم و این سرزمین سرخ، محکم قدم برمی‌داشتی و برای تو، برعکس بعضی‌ها، مذاکراتْ جایگاه دست‌بوسی و به‌پای 'مثلا دهخدای بی‌سر و پا' افتادن نبود. تو ما را قدرتمند و عزتمند دنیا می‌خواستی. آقای وزیر! من هم -مثل خیلی‌‌های دیگر- فکر نمی‌کردم بشود، اما شد. ما آدم‌ها برای خدا قاب و نقاب و لباس و کلاس نداریم. تا نقطه‌ی صفر مرزی وجودمان در تیررس دیدبانی او هست همیشه. چه سردار باشیم و 'حاج‌قاسمِ شهید'، چه پاسدار باشیم و 'محسن حججی'، چه طلبه باشیم و 'آرمان علی‌وردی'، چه بسیجی باشیم و 'روح‌الله عجمیان'، چه رئیس‌جمهور و 'آقای شهید رئیسی'، و چه اهل دیپلماسی و آقای شهید امیرعبداللهیان، اگر به نقطه‌ی عطفِ «سعی کن یه جوری زندگی کنی که خدا عاشقت بشه. اگه خدا عاشقت بشه خوب تو رو خریداری می‌کنه» برسیم؛ عِندَ ربّهم یُرزقون می‌شویم. آقای شهید! شما که تا پیش ما بودی، برای سربلندی ملت ایران رایزنی می‌کردی. حالا نزد پروردگارت هم برای سربلندی و روسفیدی همه‌مان مذاکره کن... - ریحانه شناوری
از طعن‌ها آزرده نشو. از حرف‌های بی‌ربط و جفاکاری‌ها. به قول پدر، از اول خلقت همین‌گونه بوده و خواهد بود. این‌ها همه بخش کوچکی از ماجراست. سر‌جمع، از هرگوشه‌ای هم که جمعشان کنی و روی هم تلنبار، می‌بینی مثقالی بیشتر نیست. این‌ها فقط دم و دستگاه‌هایشان بیشتر است. بوق و کرنا دستشان است و رسانه‌ی بی‌صاحبِ کاریکاتوری. هر چیزی که مطابق میل خودشان باشد را جوری بزرگ می‌کنند که خیال کنی بزرگ‌تر از آن وجود ندارد. هرچه هم که خلاف نفع و میلشان باشد را خفه می‌کنند و بایکوت! می‌دانی محبت تو را باید میان دل‌های چه کسانی جست‌وجو کرد؟ می‌دانی برای تو چه چشم‌هایی به خونِ روان نشست؟ آن بچه‌های روستای خرماکلای قائمشهر که حالا مدرسه‌ای مجهز دارند و هرصبح وقتی وارد مدرسه می‌شوند خاطره‌ی روزی که تو را آنجا از نزدیک دیدند، روزی که پرده از این مدرسه برداشتی برایشان به اشک از مقابل دیدگانشان می‌گذرد. آن جوان اهل محله نیروگاه قم که تو را در مسجد محله‌شان با چشم‌های خودش می‌دید و باور نمی‌کرد. آن زوج جوانی که با تلاش و دوندگی‌های تو حالا هم وام ازدواجشان را گرفتند و هم وام مسکن را و چندسال بعد وقتی از بالا و پایین‌های زندگی برای بچه‌هایشان تعریف می‌کنند، نام تو را می‌آورند که تنها کسی بودی که به‌عکس بقیه تلاش می‌کردی سنگ از جلوی پایشان برداری. آن دخترهای دبستانی که روز دختر با هزار شوق شاخه شاخه گل دستت می‌دادند و لبخندهای تو را می‌نگریستند و قند در دلشان آب می‌شد. آن ورزشکارهای جوانی که از مرام و معرفتت در حیرت بودند. آن فرزندان و مادران شهدایی که تو را هروقت در خانه‌هایشان میزبان بودند، غم و غصه‌ی عالم از یادشان می‌رفت. مردم دامغان که برایت نامه می‌نوشتند و منطقی و غیرمنطقی فقط از تو درخواست می‌کردند چون می‌دانستند گوش شنوا داری. پیرمردی که وسط سیلی که خانه و زندگی‌اش را آب می‌برد، تو را می‌دید که همانجایی ایستاده‌ای که او ایستاده. آن پیرزن روستای آذربایجان، آن دانشجوی دغدغه‌مند، آن... ! تو این هستی برای مردمِ ما. مردم واقعی این‌ها هستند برای کشور ما. مردم را در رسانه‌ها نمی‌جویند. مردم در حادثه‌ها کف خیابانند. مردم در روستا و شهرهایند. مردم در عکس‌های واقعی هستند. مردم این روزها تو را روی دستانشان تشییع می‌کنند آقاسید! به طعن و نیش و کنایه‌ها گوش نکن. می‌دانم صبورتر و مقاوم‌تر از این حرف‌ها هستی -کما اینکه در این چند سال و علی‌الخصوص در این سه سال بوده‌ای. اما دلت نرنجد. ما خیلی دوستت داریم. ما هنوز باور نکرده‌ایم. ما هنوز انتظار داریم زیرنویس شبکه‌ی خبر از سفرت به استان‌‌هایمان خبر بدهد. هنوز صدایت در گوش‌هایمان می‌پیچد و اشک در چشم‌هایمان... - ریحانه شناوری
هدایت شده از حسین مختاری
10.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صحبت های شهید ابراهیم رییسی در یک جمع خصوصی درباره چرایی ورود به عرصه ریاست‌جمهوری کامل ببینید🙏 ________________ |عضو شوید 👇 @hsn_mokhtari
مَرقومه
صحبت های شهید ابراهیم رییسی در یک جمع خصوصی درباره چرایی ورود به عرصه ریاست‌جمهوری کامل ببینید🙏 __
• حرف مهمی دارم! ** این فیلم را که دیدم، روزهای انتخابات مجلس برایم تداعی شد. موقعیت سختی بود! نامزدِ انقلابی واقعی و متعهد، پای کار و دلسوز، متخصص و مسئول کم بود. مانده بودیم بر سر چندراهی. بعضاً به این نتیجه رسیده بودیم که به یک، دو نفر رأی بدهیم فقط. بعضاً می‌خواستند اصلا رأی سفید بیندازند! [البته با صحبت حضرت آقا در صبح انتخابات، نظرات تغییر کرد.] همان ایام، در حوزه‌های انتخابیه‌ی برخی دیگر شهرها، افرادی که لااقل به بیشترِ همین خصائص شناخته می‌شدند، وارد میدان انتخابات شدند. و من آن روزها در این اندیشه بودم که چرا چنین افرادی از سراسر این کشور، برای دست‌یافتن به این مناصب، دل به وادی خطر نمی‌زنند؟ پس چرا در این زمینه‌ها تحصیل کرده‌اند؟ گمان می‌کنیم چه کسانی از کدام سیاره باید پایین بیایند تا روی این صندلی‌ها بنشینند؟! بعد با خودم فکر می‌کردم که واقعا کار پرمخاطره‌ای است. خطرپذیری، ظرفیت بالا و سعه‌ی صدر، و دست توسلی که لحظه‌ای از بارگاه الهی جدا نشود که مبادا در دام فساد گرفتار شوی! این‌ها برخی از مهم‌ترین لوازم پذیرش این مسئولیت‌هاست. دیروز وقتی صحبت‌های این مَرد خدا را شنیدم که با آگاهی کامل از همه‌ی جوانب ماجرا خودش را در دل این کار قرار داده و به خاطر نیت و هدفش دست از آسایش شُسته، دانستم این که حاضر باشی از آرامش و رفاه خود و خانواده‌‌ات، اوقات فراغت و تفریحت، نام و آوازه‌ی خوبت، و در نهایت جانِ خودت بگذری، کار هر کسی نیست.. کار برای حق و راه حق، جدای از یاریِ خدا که جوابِ شرط یاریِ دین خداست، زحمت و رنج دارد! مَردِ میدان می‌خواهد. حقاً که مَرد بودی آقای . ‌‌
ساده بگویم.. این عکس‌ها را خوب نگاه کنید. یک گوشه ذخیره‌شان کنید. یک جا که بارها بعد از این به آن رجوع کنید.. چرا؟! که هشتم تیرماه نام کسی را برای ریاست این جمهور بنویسیم که مدیون این آقایان نشویم. که در خطِ همین آقایان باشد. که انتخاب بعدیمان درست باشد. به این عکس‌ها و به حال و هوای این روزها خوب توجه کنید و سعی کنید پس ذهنتان به خاطر بسپارید. چرا؟ که فردایی، پشت و پیش روی مقام دیگری حرفی نزنیم که با اتفاقی، پشیمان شویم از گفته‌مان.. گاهی هم البته بالاتر از این حرف‌هاست. برخی هم همین‌جای ماجرا پشیمان نمی‌شوند؛ روزی که حق طرف صاحبانش می‌رود -یوم‌الحسرة- پشیمان خواهند شد. الهی ما از این دسته نباشیم.. [ تصاویر مربوط به تشییع شهدا در تبریز، تهران و مشهد ]
"