eitaa logo
「شَهیدِگُمنام」🇵🇸
3.9هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
375 ویدیو
1 فایل
پِلاک را از گَردنت دَرآوردی گُفت: از کُجا تو را بِشناسَند..؟! گُفتی: آنکه باید بِشناسد،میشِناسَد... :)🌿 🎈۱۳۹۸/۲/۵ 🌱| 3.9k→4k کانالمون در تلگرام... :)💖 Telegram.me/martyr_314 پل ارتباطی ما با شما... :)🌱 @
مشاهده در ایتا
دانلود
، همــیشه سهــمِ ڪسانی مــی‌شـــود، ڪہ عــالــم را، مـــی‌دانند❤️ و ڪسانی ڪہ عــالــم را محضر خدا مــــی‌دانند، نمی‌ڪنند☺️ و شهدا، اینگونہ اند...😊💚 بیایید ما نیز را سهــمِ خود ڪنیم، با گناه نڪردن 👌... . . 🌱|@martyr_314
شـور شهادت به سرم آمده ڪرب و بلا در نظرم آمده حسین جان ؛ حسین جان 🌱|@martyr_314
امام‌خمینے‌(ره) : بود که مارا به پیروزی رساند ! 🌱|@martyr_314
ما با ... با می جنگیم و از او به می‌گریزیم ... 🌱|@martyr_314
• • • الهی هیچ قلبی بدون شهادت از کار نیفتد ... 🌱|@martyr_314
~🕊 🌿فرازی از وصیت نامه💌 ! این بنده ناچیز را بپذیر و مرگم را در راه خودت قرار بده. خدایا ببخش گناهانى را که پرده عصمت مى‏درد. ♥️🕊 . . 🌱|@martyr_314
🍃شهیده بنت الهدی صدر پیشگام نهضت اسلامی زنان در عراق بود. 🍃آمنه( بنت‌الهدی)صدر،شاعر، ، معلم فقه و اخلاق بود که در اسفندماه سال ۱۳۱۶ در شهر به دنیا آمد. 🍃شهیده بنت الهدی صدر در سن ۱۱ سالگی همراه دو برادر خود یعنی سید اسماعیل و سید محمدباقر صدر به رفت و تحصیلات خود را در زمینه فقه، علم حدیث، اخلاق و نزد برادرش محمدباقر صدر دنبال کرد و به درجه رسید. 🍃او وظیفه‌ی پرورش دختران از طریق برپایی کلاسهای درس و همایش را بر عهده داشت.او سال ۱٣٣۶ فعالیت خود را آغاز کرد. 🍃داستانهایی که از وی به یادگار مانده میتوان به ای کاش می‌دانستم، و اشاره کرد. 🍃بنت الهدی سه روز در مدرسه‌های بغداد و سه روز در مدرسه‌های نجف تدریس میکرد. وقتی برادرش به دلیل فعالیت های سیاسی توسط دولت عراق دستگیر شد بنت الهدی در حرم (ع) به سخنرانی پرداخت و مردم را از دستگیری مرجع دینی‌شان اگاه ساخت. 🍃نتیجه این سخنرانی مردم نجف و آزادی شهید محمد‌باقر صدر بود. حکومت عراق با دیدن این تظاهرات شهید صدر و خواهرش را به زندان انداخت. 🍃آمنه و محمدباقر صدر در ۱۹ فروردین ۱۳۵۹ به دست رژیم بعث به رسیدند🕊 ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز شهادت 📅تاریخ تولد : ۱ اسفند ۱٣۱۶ 📅تاریخ شهادت : ۱٩ فروردین ۱٣۵٩ 📅تاریخ انتشار : ۱٨ فروردین ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید :نجف قبرستان وادی السلام 🌱|@martyr_314
~🕊 🌿فࢪازۍ از وصیټ نامھ💌 بࢪادࢪان و خواهࢪان من، اگࢪ ما دࢪ ࢪاه امام زمان(عج) نباشیم بهتࢪ است هلاڪ شویم و اگࢪ دࢪ ࢪاه امام زمانمان استواࢪ بمانیم بهتࢪ است آࢪزوۍ کنیم، زیࢪا "شهادت زندگے ابدۍ است." ♥️🕊 . . 🌱|@martyr_314
~🕊 ⚘در منطقه «ام القصر» در خط پدافندى بوديم. مسئول دسته‌مان برادرى به نام « » بود. او فرد مخلصى بود و نماز شبش ترك نمى‌شد. ⚘روز آخرى كه مى خواستيم به عقب بياييم، ايشان شبش در پست نگهبانى بود و مسئول شيفت ما به حساب مى‌آمد. ما توى سنگر نشسته بوديم كه ايشان آمد و گفت: «بچه ها! بهتر است از همديگر حلاليت بخواهيم چون من تا چند دقيقه ديگر مى‌شوم!» ⚘ما با او شوخى كرديم و گفتيم: «نه بابا، آقا سيد، شما كه شهيد نمى‌شى.» گفت: «باور كنيد من شهيد مى‌شوم و همين تويوتايى كه الان از اينجا عبور كرد، وقتى برگردد، شما مرا داخل آن تويوتا مى‌گذاريد!» ⚘ما باز هم مطلب او را شوخى گرفتيم. بالاخره هر طور شد، از ما حلاليت طلبيد و دست و صورت يكديگر را بوسيديم و ايشان از سنگر بيرون رفت. هنوز ٧ _ ٨ منزل دور نشده بود كه يك خمپاره ٦٠ كنارش به زمين خورد و ايشان را به رساند. قابل توجه آنكه جنازه مطهر اين شهيد را به وسيله همان تويوتاى مزبور به عقب منتقل كرديم!💔 ✍🏻راوی: حسين تواضعى🌱 . . 🌱|@martyr_314
~🕊 🌿💌 من به این نتیجه رسیده ام که شهادت دست خودمان است انتخاب را خداوند به عهده خودمان گذاشته است این ما هستیم که میتوانیم شرایط آن را فراهم کنیم ما هستیم که تعیین کننده ‌این مسئله هستیم. ♥️🕊 . . 🌱|@martyr_314
~🕊 🌴✨ ⚘پنج، شش ساعت قبل از شهادتش ایشان را دیدم گفتم ابومحسن تو شبانه‎روز در حال خدمت و هستی باید مزدت باشد اگر شهادت نصیبت نشود یعنی اینکه ناخالصی در شما وجود دارد. ⚘پس از این حرفم شهید خیلی آرام رو به من کرد و گفت: «برای شهادت به اینجا نیامدم برای خدمت و جهاد آمدم اینجا باید طوری جهاد کرد که خداوند و حضرت‌زینب(س) از ما راضی باشند.» ⚘وقتی چند ساعت بعد خبر شهادت ابومحسن از بی‎سیم اعلام شد از حرفم پشیمان شدم و گفتم خدایا با این کارت می‎خواستی به من ثابت کنی که این بنده‎ات ناخالصی ندارد ... ✍🏻به روایت همرزم شهید ♥️🕊 🌿نام جهادی: ابومحسن . . 🌱|@martyr_314
~🕊 🌿💌 بہ گفتہ قرآن را بہ پادارید. بدانیدکہ نمازكارخانہ انسان سازے است. این نماز و قرآن است كہ عشق بہ و رانزدیڪتر مےكند. ♥️🕊 . . 🌱|@martyr_314
Narimani-Donbale Shahadatam-www.baradmusic.ir.mp3
13.57M
[🌸🍃] چی بگم روم نمیشه😔 همه آرزوم اینه روی پات شهید بشم :)💔 🌱|@martyr_314
4_5794287898828211608.mp3
13.52M
[🌸🍃] تو دست به دیواری گفتی یکم خستم تابوت تو اومد💔 خونه خرابم کرد😭😭 🌱|@martyr_314
~🕊 🌴✨ ⚘همیشه در حال بدو بدو بود و تکاپو بود مخصوصا وقتی ایام یا ائمه میشد یا ماه محرم و ماه رمضان بابا چرا اینقدر خودت رو میکنی یه کم استراحت کن فقط لبخند میزد، ⚘همش تو راه کار و هیئت و مراسمات و بود ولی الان آرام آرام انگار که میدونست زود میخواد بره به خاطر همین این دنیا همش میدوید تا در دنیای ابدی آرام بگیره و با بهترینها آرامش بگیره.. ✍🏻به روایت مادر 🌱|@martyr_314
🙃🍃 ازدواج من و عبدالرحیم، کاملاً سنتی بود. روزی که به خواستگاری بنده آمدند، همسر شهیدم گفت: من دنبال عاقبت بخیری و هستم و دوست دارم همسر آینده ام نیز با من هم قدم باشد... ایمان و عشق به اهل بیت(ع) در همان روز خواستگاری در چهره اش متبلور بود و با کلام دلنشینش که بویِ خدا می داد، من را جذب کرد✨ همسر 🌱|@martyr_314
🙃🍃 قرار بود خطبه عقد ما را جاری کند. قبل از شروع مراسم، علی آقا رو به من کرد و گفت: شنیده ام که عروس هر چه در مراسم عقد از خدا بخواهد خدا اجابت می کند. نگاهش کردم و گفتم چه آرزویی داری؟ درحالی که چشمان مهربانش را به زمین دوخته بود گفت: اگر علاقه ای به من داری دعا کنید و از خدا برای من بخواهید. از این کلام او تنم لرزید. چنین جمله ای برای یک عروس در چنین مراسمی بی‌نهایت سخت بود. سعی کردم طفره بروم اما علی مرا قسم داد و به ناچار قبول کردم. هنگام جاری شدن خطبه عقد از خداوند بزرگ هم برای خودم و هم برای علی طلب شهادت کردم و بلافاصله با چشمانی پر از اشک نگاهم را به علی دوختم؛ آثار خوشحالی در چهره‌اش آشکار بود. مراسم ازدواج ما در حضور شهید آیت‌الله مدنی و تعدادی از برادران پاسدار برگزار شد. نمی‌دانم این چه رازی است که همه پاسداران این مراسم و داماد و آیت‌الله مدنی همه به فیض شهادت نائل شدند. 🌱|@martyr_314
"هـرڪس را ڪه دوسـت داریـد، بایــد برایـش آرزوے ڪنیـد.." 🌱|@martyr_314
حال آنکه قرار است هرکسی یک روز به دنیا آمده، یک روز از دنیا‌رود، چه خوب است با باشد. شهادت در راه دفاع از حریم آل الله. بارانی اسـت که بر هرکـس نمی‌بارد و نام گِرِفت...! وقتی خدا کسی را کشت از شدت عـشق 🌱|@martyr_314
رفاقت‌ خوبہ ختـم بہ خیر شه یه خیرۍ مثل :) 🌱|@martyr_314