eitaa logo
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.3هزار دنبال‌کننده
41.7هزار عکس
18.1هزار ویدیو
369 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹💐🥀🌴🥀💐🌹 💐 پدرم بدان هدفم از آمدن به جبهه ها ماديات جبهه ها نبود ، هدف ريا نبود ، هدف انشاءالله پاك و بسي ژرفتر از اين حرفهاست ، هدفم الله بود . آمدم جبهه خود را بسازم و به اوج كمال رسم و انشاء الله به پيروزي برسیم . اميدوارم كه بعد از شهادت من يك تغييري در دیگران به وجود آيد . يك مقدار فكر كنيد و بينديشيد درباره ي خودتان ببينيد از كجا آمده ايد و به كجا مي رويد . هدف خداوند از خلقت شما چه بوده است؟ آيا اين بوده كه اين چند سال عمر را در عيش و نوش و لهو و لعب باشيد و به فكر آخرت خود نباشيد . 🌹 🕊 🌹 🌹 🌺 💐🌼
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 رفتم داخل .. به نگهبان گفتم با فرمانده تون کار دارم .. گفت الان ساعت ۱۱ هست و ملاقاتی قبول نمی کنن ‌ رفتم در اتاقش رو زدم ..رفتم داخل روی سجاده نشسته بود ‌و داشت ذکر میگفت .. چشماش سرخ بود و خیس اشک .‌ رنگ به رو نداشت . نگران شدم .. گفتم مصطفی چیزی شده ؟ خبری شده ؟ کسی طوریش شده ؟ سرش رو انداخت پایین ، زل زد به مهرش و دانه های تسبیح رو یکی یکی رد میکرد .. آهی کشید و گفت از ساعت ۱۱ تا ۱۲ رو مخصوص خدا گذاشتم .. می شینم ، فکر می کنم و نگاه می کنم به کارهای خودم .. از خودم می پرسم . مصطفی کارهایی که کردی برای خدا بوده یا برای دل خودت ؟ صداش بغض داشت ، بغضی که به زحمت نگهش داشته بود.. دلم به حال خودم سوخت ، من کجا و مصطفی کجا !! 🌹🕊🥀
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 دلتون رو گــرفتار این پیچ و خم نڪنید، این پیچ و خم دنیا انــــسان رو به باتـــلاق می برد و گـــرفتار می ڪند، ازش نـــــجات هـــم نمیــشه پیدا ڪرد. شادی روح و 🌹🌴🥀
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 عملیات شروع شده بود گردان ما خط شکن بود همه چیز داشت خوب پیش می رفت یه دفعه خوردیم به یه کانال پر از سیم خاردارهای حلقوی باید هر جور بود از این مانع رد می شدیم عراقی ها داشتن با تانک بهمون نزدیک میشدن سید علی اکبر به بچه هایی که عقب بودن دستور عقب نشینی داد و با این که زخمی بود و دستش قطع شده کاری عجیب کرد توی فکر بودیم که یه دفعه سید خودش رو انداخت روی سیم خاردارهای حلقوی داشتیم از تعجب شاخ در میاوردیم گفت از روی من رد بشین و برین جلو تا عراقی ها نیومدند خودتونو به کانال برسونید هیچ که حاضر نبود رد بشه تا اینکه ما رو به جان امام قسم داد با گریه از روش رد شدیم آخرین نفر من بودم دستمو گرفت غرق خون شده بود و صداش در نمی یومد پهلوش شکسته بود و... اشاره کرد به پاکتی که توی جیبش بود و بهم فهموند که بردارم فکر کردم وصیت نامه اش رو نوشته برداشتم عراقی ها نزدیک شده بودند باید میرفتم تا من رو نبینند وقتی داشتم میرفتم گریه ام گرفته بود برگشتم و به فرمانده ام نگاه کردم دیدم آروم داره اشک می ریزه و به سختی دستاش رو به سمتم تکون میده فکر کردم داره باهام خدافظی می کنه ... خودم رو انداختم پشت یه خاکریز پاکت نامه فرمانده رو باز کردم خشکم زد به جای وصیت نامه یه عکس دیدم عکس دخترش بود دختری به تازه دنیا اومده بود و هنوز ندیده بودش تازه فهمیدم تکون دادن دستاش برا خدافظی نبوده میخواسته بگه برگرد یه بار هم که شده عکس دخترم رو ببینم و شهید بشم راوی : 🌹 🥀🕊
🥀💐🌹🕊🌹💐🥀 من راهم را آگاهانه انتخاب کردم و اگر وقتم را شبانه روز در اختیار این گذاشتم به این دلیل است که خود را و اسلام می دانم. انقلاب اسلامی، برگردن این بنده، حق زیادی داشته که امیدوارم توانسته باشم از آن را انجام داده باشم و مورد خداوند بوده باشم. 🥀🕊🌹
🕊🥀🌹🕊🌹🥀🕊 یه لات بود تو مشهد. داشت می‌رفت دعوا، دیدش. دستش‌رو گرفت و گفت اگه مردی بیا بریم جبهه. به غیرتش برخورد و همراه رفت جبهه! تو جبهه واسه خرید سیگار با دژبان درگیر میشه و با دستبند میارنش تو اتاق . رضا شروع میکنه به فحش دادن به وقتی دید که به توهیناش توجه نمی‌کنه، یه دفعه داد زد کچل با توام! با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت: چیه؟ چی شده عزیزم؟ چیه آقا رضا، چه سیگاری میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید. رضا که تحت تأثیر رفتار قرار گرفته میگه : میشه یه دوتا فحش بهم بدی؟! کشیده‌ای، چیزی! : چرا؟ رضا : من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده . تاحالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه! : اشتباه فکر می‌کنی! یکی اون بالاست، هرچی بهش بدی می‌کنم، نه تنها بدی نمی‌کنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده. هی آبرو بهم میده. گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده بگم بله عزیزم. یکم مثل اون بشم. رضا جاخورد و رفت تو سنگر نشست و زار زار گریه می‌کرد. اذان شد، رضا اولین عمرش بود. سر موقع قنوت صدای گریه اش بلند بود! وسط ، صدای سوت خمپاره اومد. صدای افتادن یکی روی زمین شنیده شد، رضا اولین و آخرین عمرش را خواند و پرکشید ...! شادی روح و 🕊 🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 🖼 باید به خود جرئت داد ... 🍃🌹🍃 | 🕊قرارگاه شهدا ⬇️ http://eitaa.com/joinchat/3399418009Ceebccf2e58