eitaa logo
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
45.4هزار عکس
20.3هزار ویدیو
447 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴🕯 کمی بعد دلش هوای جبهه کرد و تصمیم گرفت به جبهه برود. ابتدا از طریق روستای دیگری اقدام به ثبت‌نام کرد، اما پایگاه بسیج روستا او را ثبت‌نام نکردند و به او گفتند: «شما اهل جبهه و جنگ نیستی!» همین یک جمله کافی بود تا با همه وجود به‌هم بریزد. همسرش می‌گفت: «آن روز وقتی محمد به خانه آمد، گریه می‌کرد و می‌گفت: من که توبه کرده‌ام چرا با من چنین رفتاری می‌کنند؟» اما او دست برنداشت. به حضرت اباعبدالله علیه‌السلام متوسل شد و مجدداً برای اعزام به جبهه به پایگاه بسیج شاندیز رفت و موضوع را برای آن‌ها شرح داد. بچه‌های پایگاه بسیج شاندیز از نحوه برخورد و تهمت‌ها و حرف‌هایی که به او زده‌اند دلخور شدند و از مسئولان پایگاه روستای او انتقاد می‌کنند که شما به چه حقی این حرف‌ها را به این بنده خدا زده‌اید؟ حالا که این کار را کرده‌اید ما نیرو‌های اعزامی روستای شما را به جبهه نمی‌فرستیم... نهایتاً پایگاه بسیج روستا از او عذرخواهی کرد و او را به جبهه اعزام کردند. او با توسل به امام حسین (علیه‌السلام) و توبه‌کنان لباس رزم پوشید و راهی میدان شد. 🍎 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🏴🕯 وقتی پای او به منطقه رسید هر کاری که از دستش بر می‌آمد انجام می‌داد. همرزمانش می‌گفتند: «گاهی نان می‌پخت و گاهی هم در خط مقدم، خط‌شکن بود. محمد آنقدر زیرک و زرنگ بود که برای شناسایی و جمع‌آوری اطلاعات وارد خاک عراق می‌شد.» همسرش برای تنها پسرشان تعریف کرده بود که: «بعد از شهادت بابا همه دوستان و همرزمانش از دلاوری و شجاعت پدرت بسیار صحبت و خاطره‌های زیادی از رشادت‌های ایشان برایمان تعریف می‌کردند.قبل از آخرین اعزام، پدرت ۱۵ روز به مرخصی آمد. با گاز خردل شیمیایی شده و حالش خوب نبود. آنقدر حالش نامساعد بود که ابتدا خبر شهادتش شایعه شد. وقتی به خانه آمد دو کیسه بزرگ لباس با خودش آورد. محلولی هم آورده بود و تاول‌های بدنش را با آن محلول ضدعفونی می‌کرد. هر روز باید لباس‌هایش را عوض می‌کرد. هر چه به محمدعلی اصرار کردم که دیگر به جبهه نرود قبول نمی‌کرد.» 🍎 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🏴🕯 قبل از آخرین اعزام، او سراغ یکی از دوستانش که قبلاً او هم مانند خودش اعتیاد داشت، رفت. پدرش که متوجه این موضوع شد به شدت عصبانی شده و گفته بود: «چرا دوباره با کسی که این همه بدبختی و مشکلات برایت درست کرده ارتباط گرفتی؟» همین دلخوری باعث شد قبل از آخرین اعزام محمدعلی با او خداحافظی نکند. پدر این شهید می‌گوید: 🎤 «مندلی من زمانی که می‌خواست به جبهه برود، برای خداحافظی پیش من آمد و یک‌ساعت دست و صورتم را بوسید. اما من حاضر نشدم صورتش را ببوسم و الان در حسرت یک بوسه‌‌اش مانده‌ام‌. من هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم که مندلی من یک روزی طلا بشود. جنازه پسرم بوی خیلی خوشی می‌داد!» 🍎 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🏴🕯 «رضا پورعلی» فرزند شهید محمدعلی پورعلی از پدرش می‌گوید:🎤 آنچه در مورد پدرم از شهادت و تشییع پیکرش می‌دانم را از زبان مادرم و هم محلی‌ها و دوستان شنیده‌ام. پدرم همانطور که خودش پیش‌بینی کرده بود به شهادت رسید. همرزمانش از آخرین لحظات رزم و شهادت مندلی‌طلا اینطور روایت کرده‌اند: «شهید محمدعلی پورعلی برای آزادسازی مهران همراه با همرزمانش راهی عملیات کربلای یک شد. در مرحله‌ای از عملیات حجم سنگین آتش دشمن، شرایط را به قدری سخت کرد که لازم بود یکی از تیربارچی‌ها خودش را به ارتفاعات برساند. شهید پورعلی داوطلب شد و آرپی‌جی‌ را برداشت و راهی شد. نیم ساعتی ایستاد و تیراندازی کرد. ناگهان تیری به قلبش اصابت کرد. یکی از دوستانش که هم‌محلی محمد بود، فریاد می‌زد: «ممدعلی تیر خورد! ممدعلی تیر خورد!» اما او بلند شد و دوباره شروع به تیراندازی کرد... محمدعلی همان موقع به هم‌محلی‌اش گفته بود: «آرام باش چیزی نشده...» اما ناگهان بر زمین افتاد. دوستش دوباره داد و بیداد کرد. محمدعلی رو به دوستش کرد و گفت: «آرام باش، مگر نمی‌بینی آقا امام حسین(علیه‌السلام) اینجا هستند. همانجا دست بر سینه گذاشت و با گفتن «السلام علیک یا اباعبدالله الحسین (ع)» و شهید شد. بعد از شهادتش، بعثی‌ها پیشروی کردند‌ و پیکر او همانجا روی زمین ماند. حدود ۲۷ روز پیکرش مهمان خاک‌های مهران بود. وقتی پیکرش را به عقب آوردند، دستش در حالی که روی سینه قرار داشت، خشک شده و صورتش سوخته بود. دقیقاً ۴۷ روز پس از اعزام، پیکر مطهر این شهید را به روستا آوردند و تشییع کردند. مردم روستا می‌گویند با اینکه پیکر او روز‌های زیادی در بیابان روی زمین افتاده بود، در فضای مسیر تشییعش بوی عطری عجیب پیچیده بود. تمام اهالی روستا در تشییع پیکر شهید تواب شرکت کرده و این عطر را با جان و دل استشمام کرده بودند. «شهید محمدعلی پورعلی» توانسته بود با توبه و شهادتش به مقام بزرگی دست پیدا کند. 🍎 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🏴🕯 او قبل از آخرین اعزامش، وقتی به دیدن دوستش رفته بود به او این طور گفته و وصیت کرده بود: «من می‌روم و ۲۰ روز دیگر شهید می‌شوم و پیکرم ۲۷ روز در بیابان می‌ماند. وقتی پیکرم را برای شما آوردند، پدرم را بالای سرم بیاورید تا من را حلال کند و بگوید که دیگر مایه آبروریزی او نیستم! پیکرم را در همان نقطه‌ای که حدّ شلاق بر من جاری شد، قرار دهید و فرزندم رضا را روی تابوتم بگذارید تا ببیند پدرش بعد از توبه به درگاه خدا و عشقی که از امام حسین(علیه‌السلام) در وجودش جاری شد، به چه مقامی رسید که خدا توبه‌کنندگان را دوست دارد.» روحش شاد و نام و خاطرش در ذهن‌ها همواره زنده و جاویدان باد‌. شادی روحش صلوات🌸 🍎 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
از شرم و ندامت دل او پُر شده بود با توبه دلش به پاکیِ دُر شده بود هنگام شهادتش طلا شد مسِ او خوشبخت، شبیه حضرت حُر شده بود ✍🏻شاعر: سارا رمضانی 🎨🖌طراح پوستر: لیلا غلامی 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
شهید مندلی طلا.mp3
زمان: حجم: 609.8K
◉━━━━━━───────♡     ↻   ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ 📻🎼تهیه و تنظیم پادکست: زهرا مبینی‌کیا 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
استاد معتز آقائی4_293413254921716281.mp3
زمان: حجم: 4.1M
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴 هر کس در یک آیه از کتاب خدا را کند، مثل این است که در ماه‌هاى دیگر را کرده باشد. ترتیل خوانی استاد معتز آقایی 💐 و یکم 💐 ثواب تلاوت قرآن هدیه میشودبه روح 🕯 ان شاءالله شفاعتشون شامل حال تک تکمون بشه 🌺🌼💐🌴💐🌼🌺 🕊 eitaa.com/joinchat/3399418009Ceebccf2e58 🥀🥀 🌺🌼💐🌴💐🌼🌺
AUD-20220714-WA0022.mp3
زمان: حجم: 8.5M
🚩 زیارت عاشورا 🔹️با صدای استاد علی فانی السلام علیک یا اباعبدالله الحسین 💚💚💚💚💚 ╼═══•❅✿•❁•✿❅•═══╾ به نیت شهیدمحمود آبسالان هدیه میشودبه حضرت پیامبراکرم(ص) 🕯 ان شاءالله شفاعتشون شامل حال تک تکمون بشه 🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊 🕊 eitaa.com/joinchat/3399418009Ceebccf2e58 🥀🥀
📣همراهان عزیز! برای دسترسی آسان‌تر به مطالب مربوط به شهید مورد نظرتان، می‌توانید از هشتگ‌های زیر استفاده کنید:#⃣👇🏻 ⚜🔅⚜🔅⚜🔅⚜🔅⚜🔅⚜🔅
12.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 اسمش محمدعلی بود . پدرش هم از نمازخون های مسجد بود ،... محمدعلی رو گرفتن تو نماز جمعه جلو چشم همه ی مردم محل و پدر شلاقش زدن ،...!!! آخرش پدرش برگشت و بهش گفت : پسر کاش اصلا نداشتمت ؛ آبرومو بردی ،...!!! 🌹 روحــشــون شــاد و یــادشــون گــرامــیــ با ذکر صلوات 🌾 •   ⃟🇮🇷 ⃟