۷فروردین۱۴۰۳ #استادشیروانی
صلح با طبیعت با جنبه های ظاهری و طبیعی خودمان
نگاه فراتری را نسبت به طبیعت ، تنظیم کنیم
بیتفاوت از کنار طبیعتِ بدن و نفس هم
رد نشویم
زبانِ گفتار هستی رابشناسیم
خودِصادقِ خردمند پیامبر توانست پیامبر را تایید کند
#حضرت_یوسف_ع
❇️الّا من رحم ربّی
من ممکن هست خطا کنم ....
نه اینکه پیامبران خطا میکردند نه ؛
برای اینکه به ما بگویند خطا جزء سبک زندگی ماست
ترس از خطا جلوی حرکت ما را میگیرد
❇️پیامبر فرمود
أَرْبَعَهٌ فِی الذَّنْبِ شَرٌّ مِنَ الذَّنْبِ الِاسْتِحْقَارُ وَ الِافْتِخَارُ وَ الِاسْتِبْشَارُ وَ الْإِصْرَار
چهار چیز در گناه وجود دارد که از خود گناه بدتر است
۱.کوچک شمردن گناه
۲. افتخار کردن به گناه
۳.شادمانی کردن به گناه
۴. #اصرار برآن
مستدرک الوسائل ومستنبط المسائل،ج۱۱،ص۳۴۹
❇️عن الحسن بن علي قال :واعلم أن مروة القناعة والرضا أكثر من مروة الاعطاء
جوانمردی و نیک مردی و تعادلی که در رضایتمندی وجود دارد بیشتر از جوانمردی هنگام بخشش است
مسئله ی خودتان را بگذارید روی رضایتمندی
❇️ #سعدی:
ای قناعت! توانگرم گردان
که ورای تو هیچ نعمت نیست
کنج صبر اختیار لقمان است
هر که را صبر نیست حکمت نیست
🍂بیش از حد خودتان را فراتر از طبیعت و دیگر عناصر طبیعت مثل جماد و نبات و حیوان و ... در نظر نگیر
❇️#سعدی بوستان باب ششم در قناعت
خبر ده به درویش سلطان پرست
که سلطان ز درویش مسکین ترست
گدا را کند یک درم سیم سیر
فریدون به ملک عجم نیم سیر
گدایی که بر خاطرش بند نیست
به از پادشاهی که خرسند نیست
بخسبند خوش روستایی و جفت
به ذوقی که سلطان در ایوان نخفت
میخواهید ببینید مرگتان چطوریه به خواب خودتان توجه کنید
برون دادِ درونیاتِ ما بعد از مرگ ، بسیار شبیه خواب های ماست
۱۰ فروردین ۱۴۰۳
#استادشیروانی
#شب_قدر
مواجهه ی پیامبر با نوعِ انسان است نه فردِ انسان
انسان در این مسیر به وحی خودش میرسد #وحی = رسیدن به منبع آگاهی ، از خود گسیختگی ، رهیدگی
پیامبر نقشه ی ما را برای رسیدن به وحی خودمان ، ترسیم میکند
#وحی ضروریِ هر انسانی است نه ممتنع یا حتی ممکن
#پیامبر_ص فرمودند :
❇️ « لولا تکثیر فی کلامکم ، و تمریج فی قلوبکم ، لرایتم ما اری ، و لسمعتم ما اسمع »
اگر هرج و مرج در قلوبتان نباشد ، مییابید ، آنچه را من یافته ام ...☺️
#مولوی:
❇️گفت پیغامبر که چون کوبی دری.
عاقبت زان در برون آید سری
ابهام با علم حصولی برای انسان رفع نمیشود باید به حضور برسی
.....................................................
#مولوی حکایت مارگیر بغداد
✨یک حکایت بشنو از تاریخگوی
تا بری زین راز سرپوشیده بوی
✨مارگیری رفت سوی کوهسار
تا بگیرد او به افسونهاش مار
✨او همیجستی یکی ماری شگرف
گرد کوهستان و در ایام برف
✨اژدهایی مرده دید آنجا عظیم
که دلش از شکل او شد پر ز بیم
✨مارگیر اندر زمستان شدید
مار میجست اژدهایی مرده دید
✨آدمی کوهیست چون مفتون شود
کوه اندر مار حیران چون شود
✨خویشتن نشناخت مسکین آدمی
از فزونی آمد و شد در کمی
✨خویشتن را آدمی ارزان فروخت
بود اطلس خویش بر دلقی بدوخت
✨صد هزاران مار و که حیران اوست
او چرا حیران شدهست و ماردوست
✨او همی مرده گمان بردش ولیک
زنده بود و او ندیدش نیک نیک
✨او ز سرماها و برف افسرده بود
زنده بود و شکل مرده مینمود
✨تا به بغداد آمد آن هنگامهجو
تا نهد هنگامهای بر چارسو
✨بر لب شط مرد هنگامه نهاد
غلغله در شهر بغداد اوفتاد
✨مارگیری اژدها آورده است
بوالعجب نادر شکاری کرده است
❇️فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ قَالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا يَا لَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِيَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٍ ﴿۷۹﴾سوره قصص
آنگاه قارون (روزی) با زیور و تجمل بسیار بر قومش در آمد، مردم دنیا طلب (که او را دیدند) گفتند: ای کاش همان قدر که به قارون از مال دنیا دادند به ما هم عطا میشد که او بهره بزرگ و حظّ وافری را داراست
✨جمع آمد صد هزاران خامریش
صید او گشته چو او از ابلهیش
مردمانِ خام ریش فکر میکردند، او چه چیزی را صید کرده است..
✨بر لب شط مرد هنگامه نهاد
غلغله در شهر بغداد اوفتاد
✨بسته بودش با رسنهای غلیظ
احتیاطی کرده بودش آن حفیظ
✨در درنگ انتظار و اتفاق
تافت بر آن مار خورشید عراق
✨و اژدها کز زمهریر افسرده بود
زیر صد گونه پلاس و پرده بود
✨مرده بود و زنده گشت او از شگفت
اژدها بر خویش جنبیدن گرفت
✨با تحیر نعرهها انگیختند
جملگان از جنبشش بگریختند
✨آفتاب گرمسیرش گرم کرد
رفت از اعضای او اخلاط سرد
✨مارگیر از ترس بر جا خشک گشت
که چه آوردم من از کهسار و دشت
✨اژدها یک لقمه کرد آن گیج را
سهل باشد خونخوری حجاج را
❇️✨نفست اژدرهاست او کی مرده است
از غم و بی آلتی افسرده است
✨کرمکست آن اژدها از دست فقر
پشهای گردد ز جاه و مال صقر
✨اژدها را دار در برف فراق
هین مکش او را به خورشید عراق
✨تا فسرده میبود آن اژدهات
لقمهٔ اویی چو او یابد نجات
✨میکشانش در جهاد و در قتال
مردوار الله یجزیک الوصال
✨صدهزاران خلق ز اژدرهای او
در هزیمت کشته شد از رای او
وقتی اکنون گرایی را فراموش کردید کم کم به فساد نزدیک میشوید
اضافات را به خودمان نزدیک کنیم، فساد نزدیک میشود..
#سعدی : خنک آنکه آسایش مرد و زن گزیند به آرایش خویشتن
وقتی این روند برعکس بشود ، فساد نزدیک میشود
❇️همین الان و هم برای الان به #وحی خودمان برسیم
به ندای درونی خودمان برسیم
بهترین بیت #مولوی :
❇️مؤمن آن باشد که اندر جزر و مد
کافر از ایمان او حسرت خورد
نمیگوید مؤمن آنست که فلسفه بلد باشد ، نماز بخواند یا هر چیز دیگری:
مولوی ، ایمان را رفتار معنوی ، تفسیر میکند
#تربیت_فرزند : به جای تربیت بچه ، آنها را به موقعیت های موضع گیری خودمان دعوت کنیم
Hesameddin Seraj - Booy E Behesht -(mestersong.ir).mp3
21.89M
حضرت #سعدی 🍂
تو را نادیدن ما غم نباشد
که در خیلت به از ما کم نباشد
من از دست تو در عالم نهم روی
ولیکن چون تو در عالم نباشد
عجب گر در چمن برپای خیزی
که سرو راست پیشت خم نباشد
مبادا در جهان دلتنگ رویی
که رویت بیند و خرم نباشد
من اول روز دانستم که این عهد
که با من میکنی محکم نباشد
که دانستم که هرگز سازگاری
پری را با بنی آدم نباشد
مکن یارا دلم مجروح مگذار
که هیچم در جهان مرهم نباشد
بیا تا جان شیرین در تو ریزم
که بخل و دوستی با هم نباشد
نخواهم بی تو یک دم زندگانی
که طیب عیش بی همدم نباشد
نظر گویند سعدی با که داری
که غم با یار گفتن غم نباشد
حدیث دوست با دشمن نگویم
که هرگز مدعی محرم نباشد
#یادمان_نرود_موسیقی_خوب_بشنویم
12.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد
دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی
چه حکایت از فراقت که نداشتم ولیکن
تو چو روی باز کردی دَرِ ماجرا ببستی
نظری به دوستان کن که هزار بار از آن بِه
که تحیّتی نویسی و هدایتی فرستی
دل دردمند ما را که اسیر توست یارا
به وصالْ مرهمی نِه چو به انتظار خستی
نه عجب که قلب دشمن شکنی به روز هَیجا
تو که قلب دوستان را به مفارقت شکستی
برو ای فقیه دانا به خدای بخش ما را
تو و زهد و پارسایی من و عاشقی و مستی
دل هوشمند باید که به دلبری سپاری
که چو قبلهایت باشد بِه از آن که خود پرستی
چو زمام بخت و دولت نه به دست جهد باشد
چه کنند اگر زبونی نکنند و زیردستی
گِله از فراق یاران و جفای روزگاران
نه طریق توست سعدی کم خویش گیر و رستی
#سعدی.علیه.الرحمه