eitaa logo
افق
3.4هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
246 ویدیو
49 فایل
واحد ادیان، فرق و قومیت‌های موسسه مصاف (افق) ارتباط با ما👇 my.masaf.ir/r/eitaa
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸 ایدئولوژی داروینیسم (قسمت اول) 🔰 در سال 1831 چارلز داروین، طبیعی‌دان انگلیسی، بر روی عرشه کشتی اعلی‌حضرت ویلیام چهارم به نام Beagle سوار شد و راهی سفری شد که دورافتاده‌ترین نقاطی را که تا آن زمان از چشم بشر دورمانده بود در بر می‌گرفت و با بازگشت او به لندن در سال 1836 خاتمه یافت. سفری که تأثیری عمیق بر اندیشه بشری داشت. بخش اعظم این سیاحت علمی پنج‌ساله صرف گردآوری شواهدی شد که بعدها به عنوان مستندات نظریه متهورانه او مورد استفاده قرار گرفتند. 💠 برای اینکه اندیشه داروین را بهتر بشناسیم بهتر است سری به مجمع الجزایر گالاپاگوس بزنیم که در این سفر مورد بازدید چارلز داروین قرار گرفت. اگر از ساحل کشور اکوادور امروزی، در شمال غربی آمریکای جنوبی حدود 700 کیلومتر به سمت شرق حرکت کنیم، به مجمع‌الجزایر گالاپاگوس می‌رسیم که در میانه اقیانوس آرام واقع شده است. این مجمع‌الجزایر از مجموعه‌ای از جزایر آتشفشانی تشکیل شده است که از تمامی قاره‌های اصلی جدا افتاده‌اند و طبیعت منحصربفرد آن توانست افق‌های جدیدی را پیش روی اندیشه بشر برای رازگشایی از معمای حیات باز کند. آنچه در این مجمع الجزایر الهام بخش داروین شد، گونه‌های مختلف فنچ هایی بودند که در جزایر متعدد این مجمع‌الجزایر زیست می‌کردند. اگرچه تمامی این فنچ‌ها مشترکات فراوانی با هم داشتند، با این حال هر جزیره میزبان گونه منحصر بفردی از فنچ بود که از نظر رفتار تغذیه‌ای، شکل پرها، شکل منقار مختص جزیره خود بودند. به عنوان مثال در یکی از جزایر نوک فنچ درازتر بود تا بتواند پوسته کاکتوس را سوراخ کرده و شیره آبدار آن را بمکد، در حالیکه در جزیره دیگر نوک فنچ کوتاه بود تا ابزار مناسبتری برای شکار حشرات باشد. ❇️ این مشاهدات، داروین را بر آن داشت که این نظریه را مطرح کند که تمامی این فنچ‌ها دارای جد مشترکی بودند و در طول زمان مکانیزمی که کشف آن را رسالت خود می‌دانست باعث شده است، با محیط جزیره خود منطبق شوند و رفته رفته اشکال متفاوتی پیدا کنند. او بیست سال عمر خود را صرف کشف این مکانیزم کرد و بالاخره در سال 1859، کتاب مشهور خود را تحت عنوان درباره منشأ گونه‌ها به نگارش درآورد و نظریه‌اش را تحت عنوان نظریه انتخاب طبیعی به عنوان مکانیزم انطباق اشکال مختلف حیات با محیط مطرح کرد. ✴️ نظریه انتخاب طبیعی به عنوان مثال در خصوص فنچ‌های مجمع‌الجزایر گالاپاگوس چنین مطرح می‌کند که تمامی این فنچ‌ها، روزگاری جد مشترکی داشته‌اند و رفته رفته در طول زمان در اثر تصادف دچار انحرافاتی جزئی در مشخصه‌های خود نسبت به والدین خود شده‌اند. طبق نظریه انتخاب طبیعی آن دسته از انحرافات که کارکردی در راستای بقای موجودات ایفاء می‌کردند، کارکرد بیشتری برای بقا یافته و به تدریج غالب می‌شدند و بدین ترتیب گونه جدیدی از دل گونه مادر خلق می‌شود که قابلیت بیشتری برای بقا در محیط متغیر زمین در اختیار دارد. این نظریه که در ادامه بیشتر درخصوص آن صحبت خواهیم کرد به خوبی می‌توانست توضیح دهد چرا فنچ‌های مجمع الجزایر گالاپاگوس هر یک دارای شکل منحصربفردی بودند که با محیط آن جزیره بیشترین سازگاری را داشته است. 💢 این فکر بدیع، بدون شک می‌توانست یکی از بزرگترین اکتشافات مغز بشری تلقی شود که توانسته بود یکی از مهمترین مولفه‌های تنوع اشکال حیات یعنی انتخاب طبیعی را در پیشگاه دانش بشری مطرح کند. اگر داروین به این بسنده می‌کرد، جا داشت که شمایلش را به عنوان یکی از بزرگترین دانشمندان عرصه زیست‌شناسی در تالار بزرگان این دانش به نمایش درآورند که سهم قابل توجهی در پیشرفت این دانش ایفاء کرده است. اما ظاهراً این جایگاه برای او بسنده نبود و او دعوی پیامبری داشت! 🔆 کانال ادیان، فرق و قومیت‌های مؤسسه مصاف (افق)  🔆 @masaf_ofogh
افق
‍ ✨ ایدیولوژی داروینیسم (قسمت دوم) 🔸 وی به دنبال آن بود که مکانیزم انتخاب طبیعی را به عنوان تنها مکانیزمی مطرح کند که تنها مسئول شکل امروزین جهانی است که در آن به سر می بریم و این ادعایی نبود که دامنه آن به دانش زیست‌شناسی محدود بماند. چنین ادعایی به معنای آن بود که تمامی حیات می‌تواند نتیجه تصادفی کور باشد. چنین جهان‌بینی به معنای آن بود که بپذیریم این جهان شگفت و دقیقی را که در آن به سر می‌بریم را نه شاهکار یک ساعت‌ساز دقیق و ذی‌شعور که پیامد تصادفی حرکات بی‌معنای خدایی کور و فاقد شعور بدانیم. ❇️ به عبارت دیگر داروینیسم تنها یک نظریه علمی نیست که دست و پای خود را به اندازه گلیم زیست‌شناسی فراخ کند، بلکه یک ایدئولوژی و جهان بینی است که نظریه خود را به تمام عرصه‌های دانش بشری گسترانده است و در صدد است اثبات کند که هیچ دلیلی ندارد که چنین قلمداد کنیم که موجود ذی‌شعوری پشت پرده آفرینش این جهان وجود داشته است، بلکه همه  شاهکار آفرینش که به چشم می‌بینیم حاصل تاسی بوده است که به اتفاق جفت شش آمده است. 💠 طبیعی است که یک ذهن دانشمند نمی‌تواند بپذیرد که تاس جهان همواره به تصادف خوب بنشیند، اما پاسخ ایدئولوژی داروینیسم به این سوال این است که این که می‌بینیم تاس جهان آفرینش همواره خوب نشسته است به دلیل آن است که تاس آنقدر ریخته شده است که بالاخره جفت شش آمده است و مکانیزم انتخاب طبیعی تنها آنچه جفت نشسته است را بر تخته جهان ماندگار کرده و از سایر ترکیبات تاس چیزی به جانمانده که ما آن را مشاهده کنیم.  💢 این جهان‌بینی هر چقدر هم که در آن زمان بدیع و هیجان‌انگیز به نظر می‌رسید، ولی هر چه بشر بیشتر آن را مزمزه کرد، در کامش تلخ‌تر و تلخ‌تر شد. داروینیسم بر آن بود که در ذهن بشر خداوند صاحب شعور، بی عیب و نقص، هدفمند، حکیم، قدسی‌مآب و پر از لطف و مرحمت را که همواره برای بشر منبع الهام و اخلاق بوده از عرش خدایی به زیر کشیده و جای آن را به خدایی کور و بی‌احساس و تصادفی بدهد. این جهان بینی، انسان را که در قصر خیالی خود در کانون جهان ایستاده و جهان را نظاره می‌کرد، به عنصری پیرامونی و حاشیه‌ای تبدیل می‌کرد که گویا قرابتی خونی نیز با میمون و شامپانزه داشته است.   🔸 تنها قطعیت حقیقت و شواهد علمی است که می‌تواند انسان را وادار کند که چنین حقیقت تلخی را بپذیرد. در این جستار قصد داریم که بدون جانبداری و پیش‌داوری، جهانی را که ایدئولوژی داروین برای ما ترسیم می‌کند به محک تجربه و استدلال بگذاریم و ببینیم پای چوبی که استدلال خود را بر آن چیده است، تا چه اندازه تاب ادعای تلخ، عبوس و دور از ذهن آن را دارد. 🔆 کانال ادیان، فرق و قومیت‌های مؤسسه مصاف (افق)  🔆 @masaf_ofogh
افق
‍ ✳️ایدئولوژی داروینیسم (قسمت سوم) ✍انکار داروین به معنای انکار تکامل نیست.  قبل از آنکه وارد جزئیات نظریه داروین شویم، لازم است به تأسی از دانشمندان عرصه بیولوژی، نظریه او را زیر تیغ جراحی برده و عناصر مختلف تشکیل دهنده نظریه او را از هم تفکیک کنیم. 🔰آنچه مخاطب عام آن را داروینیسم تلقی می‌کند، نظریه تکامل است که در مقابل نظریه خلقت دفعی قرار می‌گیرد. طرفداران نظریه تکامل یا تکامل گرایان Evolutionist ها ادعا دارند که جهان به عبارت عام و نظام موجودات زنده به طور خاص، همواره به این شکلی نبوده است که ما امروزه در آن به سر می‌بریم بلکه در طول زمان دچار تطور و تغییر شکل یا به  عبارت دقیق‌تر فرگشت یا evolution قرار گرفته است. ⚠️در مقابل خلقت‌گرایان (Creationist) اعتقاد دارند جهان از ابتدا به همین شکلی که امروز وجود دارد توسط خداوند خلق شده است.  مطمئناً مبدع نظریه تکامل شخص داروین نبوده است و افراد بسیاری پیش از او چنین ایده‌ای را حال در عرصه بیولوژی یا سایر عرصه‌های کیهان‌شناسی مطرح کرده بودند و همانطور که در ادامه به آن خواهیم پرداخت و حتی می‌توان متون کهن ادیان اصلی معاصر مانند اسلام و مسیحیت را به گونه‌ای تفسیر کرد که به تلویح با نظریه تکامل حیات منطبق باشد و حتی در مقاطعی آن را مورد تصریح قرار داده باشد. اما نظریه تکامل تنها بخشی از نظریه داروین را تشکیل می‌دهد که اتفاقاً دلیلی ندارد که با آن مخالفت کنیم. بخش منحصربفرد نظریه داروین آن دلیلی است که برای سیر تکامل مطرح می‌کند و آن را نظریه انتخاب طبیعی می‌دانیم. 💠آنچه در این جستار به دنبال راستی‌آزمایی آن هستیم نظریه انتخاب طبیعی است، نه نظریه تکامل و مخاطب ما نباید از انکار نظریه داروین چنین تلقی کند که ما به دنبال رد نظریه تکامل هستیم. کسی که قرآن یا به عنوان مثال نهج البلاغه را مطالعه کرده باشد بعید است که با این برداشت بدیهی مخالفتی داشته باشد که جهانی که در آن به سر می‌بریم همواره در حال تغییر و تبدل بوده است. اما آیا نظریه انتخاب طبیعی می‌تواند تمامی این سیر را در همه عرصه‌ها توجیه کند؟ در این جستار به دنبال پاسخ این سوال هستیم. 🔹پس بهتر است ابتدا نظریه انتخاب طبیعی داروین را شرح دهیم. شاید یک مثال بتواند کار ما را آسان کند. فرض کنیم تمام جمعیت کنونی اروپا را به سرزمین‌های استوایی آفریقا انتقال دهیم. گذشته از سایر پیامدهایی که چنین تغییری می‌تواند به دنبال داشته باشد، یک جنبه خاص که در این مثال مورد نظر ما است این خواهد بود که پوست سفید مردمان اروپا مخصوصاً مردم ساکن اسکاندیناوی به هیچ وجه تحمل آفتاب مستقیم استوایی کشورهایی مانند لیبی و مالی را نخواهند داشت. در نتیجه در طول زمان آن دسته از مردمان اروپا که پوست سفیدتری دارند، در اثر سرطان پوست حاصل از تابش عمودی آفتاب از دنیا خواهند رفت در حالیکه این نسبت مرگ و میر در میان اروپاییانی که پوست تیره‌تر دارند کمتر خواهد بود. ❇️رفته رفته پس از گذشت سالها به تدریج در اثر دست انتخاب طبیعت که در مناطق آفتابی سفید پوستان را حذف و سیاه پوستان را ابقاء می‌کند، اعقاب اروپاییان سفید پوست، به تدریج سیاه پوست می‌شوند. 🔸دستی که در این میانه از میان دو برادر روشن پوست و تیره پوست انتخاب کرده است، دست طبیعت بوده که به هیچ وجه گرایشات نژادپرستی، اخلاقی یا انسانی ندارد، بلکه تنها آن را که بیشترین امکان بقا را دارد در طبیعت  حفظ می‌کند. این خلاصه نظریه داروین است که سیاه شدن پوست سفید پوستان، دراز شدن منقار پرندگان، بلند شدن گردن زرافه و راه‌راه شدن پوست ببر را حاصل از این می‌داند که پرنده‌ای که منقار بلند دارد، انسانی که پوست سیاه دارد، زرافه‌ای که گردنی فراز دارد و ببری که پوستش راه‌راه است شانس بیشتری برای بقا دارد و به همین دلیل آنچه در طبیعت باقی می‌ماند و دست غدار آفرینش او را از صحنه گیتی محو نمی‌کند، آنی است که بیشترین سازگاری را با محیط دارد. ادامه دارد... مشاهده قسمت اول و دوم 🔆 کانال ادیان، فرق و قومیت‌های مؤسسه مصاف (افق)  تلگرام| اینستاگرام | ایتا
افق
‍ 🔸ایدئولوژی داروینیسم (قسمت چهارم) 👈 به عبارت دیگر این نظریه انتخاب طبیعی و نه نظریه تکامل بوده است که بخش منحصربفرد و بدیع اندیشه داروینیسم را تشکیل می‌دهد و همین بخش از نظریه او است که باعث شده است هنوز که هنوز است تفکر او برای برخی جذابیت داشته باشد. 💠 اگر اندیشه داروینیسم را صرفاً برابر با تکامل بگیریم، بعید نبود که تا کنون این کشف نیز در کنار سایر اکتشافات علمی به تدریج تازگی خود را از دست داده و برای بشر پیش پا افتاده و بدیهی شود. اما نظریه انتخاب طبیعی و اینکه تصادف نیز می‌تواند باعث ایجاد نظم شود، اندیشه داروین را از سطح یک کشف علمی به یک جهان‌بینی ارتقاء می‌دهد که می‌تواند تعیین‌کننده سبک زندگی ما شود و مخاطب آن نه تنها علاقه مندان به مبحث بیولوژی که تمامی انسان‌ها باشد. 💢 دوران ما را دوران سر فرود آوردن ایدئولوژیها در مقابل شواهد علمی می‌دانند و معمولاً طرفداران ایدئولوژیهای مختلف علوم انسانی مورد اتهام قرار گرفته‌اند که شواهد علمی را قربانی جهان‌بینی خاص خود می‌کنند. در این میانه ایدئولوژی داروینیسم همواره چنین ادعا داشته است که چیزی فراتر از یک جهان‌بینی ذهنی است و به مشاهدات علمی مستند شده است که بشر خوشش بیاید یا نیاید، چاره‌ای جز پذیرش آن ندارد. ✳️ در اینجا قصد داریم این نقاب را از چهره داروینیسم برداریم که گرچه نظریه تکامل آن را می‌توان بخش فاقد ایدئولوژی آن بدانیم که مستند به شواهد علمی است، اما بخش نظریه انتخاب طبیعی و تعمیم آن به تمام جهان آفرینش و نتیجه‌گیری ایدئولوژیکی که از آن می‌شود به هیچ وجه مبتنی بر شواهد علمی نیست و همانند ادیان کهن باستان صرفاً مبتنی بر خواسته بشر است که تمایل دارد جهان را آن گونه که خود می‌خواهد تفسیر کند نه آنگونه که در عالم واقع هست. ⚠️ پس آنچه در این جستار به دنبال موشکافی آن هستیم، جهان‌بینی داروینیسم و خدای کور آن است نه نظریه تکامل و مستندات علمی که آن را اثبات می‌کند. در ادامه شگفت زده خواهید شد که جهان بینی داروینیسم همچون کلیسای قرون وسطی تا چه اندازه شواهد علمی را قربانی جهان‌بینی خاص خود کرده است! مشاهده قسمت های: اول، دوم و سوم 🔆 کانال ادیان، فرق و قومیت‌های مؤسسه مصاف (افق)  🔆 @masaf_ofogh
افق
‍ ⚠️ ایدئولوژی داروینیسم (قسمت پنجم) ✍ طبیعت جهش نمی کند. طبیعی است که خدای کور داروین یعنی انتخاب طبیعی نسبت به خداوند همه‌چیزدان و همه کارتوان محدودیت‌های بیشتری برای خلق داشته باشد و پیروان ایدئولوژی داروینیسم، برای روایت سفر آفرینش با چالش‌های بیشتری مواجه باشند. اولین محدودیتی که خدای داروین در خلق دارد این است: Natura non facit saltum طبیعت جهش نمی‌کند. 👈 به عبارت دیگر، جهان تنها در صورتی می‌تواند مخلوق خدای داروین باشد که همواره گام‌های کوتاه برداشته باشد. انتخاب طبیعی مانند چکه چکه کردن پیوسته قطرات آب بر روی سنگ سخت است که اگر زمان کافی در اختیار داشته باشد می‌تواند در سنگ صلب نفوذ کرده و با حرکت بطئی، تدریجی، فرسایشی و زمانبر خود دست به اعجاز بزند. خدای داروین قادر به انجام تجلیات دفعی و جهش‌های خارق‌العاده نیست. از نظر‌ داروینیسم گشوده شدن دریای سرخ در برابر بنی اسرائیل چیزی جز افسانه نیست و تنها در صورتی حاضر خواهد بود به وقوع این معجزه اقرار کند که مانند جزر و مد آب به تدریج رخ داده باشد. به عبارت دیگر تنها جهانی می‌تواند آفریده دست خدای انتخاب طبیعی باشد که پیوسته باشد. 💢 خود داروین در کتابش درباره منشأ انواع چنین می‌نویسد: as natural selection acts solely by accumulating slight, successive favorable variations, it can produce no great or sudden modifications; it can only act by short and slow steps. Darwin, Origin of Species, 6th ed. (London: John Murray 1872), 413-414 از آنجا که انتخاب طبیعی تنها با تغییرات مطلوب، پشت سرهم، تدریجی و تجمیعی عمل می‌کند، قادر نیست که هیچ اصلاح جهشی یا ناگهانی انجام دهد؛ [این نظام] تنها با گام‌های کوتاه و کند، حرکت می‌کند. و البته در جای دیگر کار ما را ساده کرده و رسماً اعلام می‌کند که If it could be demonstrated that any complex organ existed which could not possibly have been formed by numerous successive slight modifications, my theory would absolutely break down Darwin, Origin of Species, 6th ed. (London: John Murray 1872), 146` اگر بتوان نشان داد که عضو پیچیده‌ای وجود داشته باشد که محتمل نباشد که با اصلاحات کند متعدد پشت سرهم تشکیل شده باشد، نظریه من به طور کامل از هم می‌پاشد. 🔸این گفته به معنای آن است که اگر سیر تکامل حیات از ویروسها به تک سلولیها و گیاهان و جانوران و در میان جانوران به عنوان مثال از ماهیها به دوزیستها و خزندگان و پرندگان و پستانداران را بپذیریم، این سفر شگفت‌آور تنها در صورتی می‌توانسته حاصل دست خدای انتخاب طبیعی باشد که تمام این مراحل به صورت گام به گام و تدریجی طی شده باشد. 💠 و سوال مهم این است: آیا جهان آفرینش پیوسته است؟ آیا طبیعت همواره با قدمهای کوتاه حرکت کرده است؟ آیا می توان در حد کفایت گونه هایی بین ماهیها و دوزیستها پیدا کرد تا داروینیست‌ها سر را فراز گرفته و بگویند گذار طبیعت از ماهی به قورباغه تدریجی و گام به گام رخ داده است؟ این اولین ایستگاهی است که داروینیست‌ها همچون مردان ایمان که همواره از آنها تبری جسته‌اند، بین آنچه ایدئولوژی آنها به آنها القاء می‌کند و آنچه در جهان خارج مشاهده می‌کنند دچار تناقض می‌شوند و نشان می‌دهند که متأسفانه همچون فلاسفه مدرسی برای نجات ایدئولوژی خود ابایی از سفسطه ندارند. مشاهده قسمت های قبل از اینجا 🔆 کانال ادیان، فرق و قومیت‌های مؤسسه مصاف (افق)  🔆 @masaf_ofogh
افق
‍ ‍ ⚠️ ایدئولوژی داروینیسم (قسمت ششم) ❇️ بالاخره حلقه­‌های مفقوده داروین پیدا شدند!!! این خبری است که هر از چندگاه یکبار بر فضای رسانه‌ه­ای جهان موج ایجاد می­‌کند. گویی تمام جامعه علمی تنها یک سنگواره از نظریه داروین طلبکار هستند تا بالاخره پیدا شده و به عنوان سندی موجه اثبات کند که به عنوان مثال این حلقه مفقوده انسان را به جد مشترکی که با میمونها دارد پیوند می­زند. در صورتی که بدهی داروینیسم بسیار بیشتر از این حرفهاست. 🔰داروینیسم باید اثبات کند که جهان پیوسته است و نه گسسته و این پیوستگی باید تمامی ارگان‌های زنده را شامل شود. یعنی چه؟ یعنی به عنوان مثال اگر ادعای داروینیسم را بپذیریم که بال پرندگان همان باله قورباغه یا دست مارمولک بوده که انتخاب طبیعی چنین دگردیسی را در آن به وجود آورده است، باید صدها نمونه زیستی بین قورباغه و پرنده وجود داشته باشد که چنین دگردیسی شگرفی گام به گام در آن رخ داده است. یعنی اگر به دنبال حلقه‌های میانی بین باله قورباغه و بال پرنده هستیم، باید در این میانه حلقه­‌های مفقوده‌ای پیدا شوند که 90% باله قورباغه و 10% بال پرنده باشند، سپس نمونه ای که 80% باله قورباغه و 20% بال پرنده باشد و همین طور تا بالاخره به نمونه ای برسیم که در آن باله قورباغه 100% به بال پرنده تبدیل شده باشد. 🔸چون طبیعی است که خدای کور انتخاب طبیعی این قابلیت را ندارد که به یکباره و دفعی محاسبات لازم را انجام دهد که چه تغییراتی باید در باله قورباغه صورت گیرد تا بتوان از آن به عنوان بال پرنده استفاده کرد! و اینکه گفتیم تنها برای یکی از گام‌های بلندی است که طبیعت برداشته است، البته تمام این تغییرات و دگردیسی‌ها باید همزمان با دگردیسی در سیستم تنفسی، سیستم تولید مثل، پوشش پوستی و غیره رخ داده باشد و داروینیست‌ها برای اثبات نظریه خود لازم است صدها مورد از این حلقه­‌های مفقوده سر هر پیچ تکامل ارائه دهند که تاکنون چنین مستنداتی را نه در اشکال کنونی حیات که حتی در قالب سنگواره­‌ها نیز نتوانسته‌اند ارائه کنند. 💠 شاید داستان زیر به بهترین وجهی بتواند وضعیت مضحک موجود را توضیح دهد. داستان از این قرار است که دکتر Patterson از مدافعین نظریه تکامل، کتابی برای موزه بریتانیا با عنوان ساده تکامل به نگارش درآورد. لوتر ساندرلاند از مدافعین نظریه خلقت دفعی (Creationism) نام‌ه­ای خطاب به او می­‌نویسد و سوال می­‌کند که چرا یک عکس از فسیل‌های میانی Transitional fossil در کتابش وجود ندارد و پترسون پاسخی به او می­‌دهد که می­‌تواند پرده­ از بسیاری از مسائل بردارد: ‘I fully agree with your comments on the lack of direct illustration of evolutionary transitions in my book. If I knew of any, fossil or living, I would certainly have included them. You suggest that an artist should be used to visualise such transformations, but where would he get the information from? I could not, honestly, provide it, and if I were to leave it to artistic licence, would that not mislead the reader?’ بنده کاملاً با نظرات شما در خصوص عدم وجود تصویر مستقیم از اشکال میانی تکامل در کتابم موافق هستم. اگر چنین اشکالی را سراغ داشتم، حال سنگواره باشد یا زنده، قطعاً آنها را می­گنجاندم. آیا پیشنهادتان این است که از یک نقاش استفاده کنیم تا این تبدیل‌ها را مجسم کند، حتی در این صورت اطلاعات آن را از کجا بگیریم؟ صادقانه بگویم که من نمی­توانم چنین اطلاعاتی را در اختیار او بگذارم و اگر قرار بود این کار را به یک نقاش هنرمند واگذار کنم به نظرتان چنین کاری به منزله گمراه­ کردن خواننده نبود؟ 👈 و چنین ادامه می­دهد که ‘Yet Gould [Stephen J. Gould—the now deceased professor of paleontology from Harvard University] and the American Museum people are hard to contradict when they say there are no transitional fossils. … You say that I should at least “show a photo of the fossil from which each type of organism was derived.” I will lay it on the line—there is not one such fossil for which one could make a watertight argument.’3 [Emphasis added]. با این حال به سختی می­توان جوابی در رد گفته گولد (استفان ج. گولد استاد درگذشته پالیونتولوژی دانشگاه هاروارد) و افراد موزه آمریکا داد که می­‌گویند هیچ سنگواره میانی وجود ندارد ... می­‌گویید که باید حداقل یک عکس سنگواره­ای که هر نوع ارگانیسم از آن مشتق شده است نشان بدهم همین جا به صراحت می­گویم چنین سنگواره­ای وجود ندارد که بتوان استدلال متقنی بر آن بنا کرد. ادامه دارد... مشاهده قسمت قبل 🔆 کانال ادیان، فرق و قومیت‌های مؤسسه مصاف (افق)  🔆 @masaf_ofogh
افق
‍ ❇️ ایدئولوژی داروینیسم (قسمت هفتم) ⚠️ توجه کنید این گفته یک کشیش الهی‌دان نیست، بلکه اقرار کسی است که بیشترین دسترسی و انگیزه را برای یافتن چنین اشکال میانی اگر وجود داشته­ باشند در اختیار داشته است. اینگونه متوجه می­‌شویم که پروپاگاندای تبلیغاتی که هر از چندگاه فضای­ رسانه­‌ای را پر می­‌کند که حلقه مفقوده داروین پیدا شد تا چه حد فریب‌کارانه و مزورانه است و همانطور که Gould توضیح می­دهد، بی­‌نهایت کمیاب بودن اشکال میانی در سوابق سنگواره­ای همواره فوت­ کوزه­ گری دیرینه­ شناسی بوده است. 🔰 به عبارت دیگر اگر نظریه داروین را در خصوص تکامل بپذیریم به گونه­‌ای اقرار کرده­‌ایم که هیچ مبنایی برای طبقه­ بندی موجودات زنده وجود ندارد، زیرا در این صورت بین هر گونه حیات باید هزاران شکل میانی و حلقه مفقوده وجود داشته باشند که نتوانیم بگویم قورباغه هستند یا پرنده. 💠 مایکل دنتون در کتابش می­نویسد: For readers subjected to popular and pervasive claims by evolutionary biologists that there are innumerable transitional forms of organisms, it might come as something of a surprise that there are unique taxondefining novelties not led up to gradually from some antecedent form, and which remain invariant after their actualization for vast periods of time. Michael Denton, Evolution: A theory still in Crisis; p. 39 برای خوانندگانی که در معرض دعاوی پرطرفدار و اغواگر زیست­ شناسان تکامل­ گرا قرار دارند که اشکال میانی بی­شماری از ارگانیسم ها وجود دارد، ممکن است بسیار غافلگیر کننده باشد که نوپدیدهای معرف گونه منحصربفردی وجود دارند که به تدریج از شکل های قبلی به وجود نیامده­‌اند و پس از تحقق یافتن تا دورانه‌ای طولانی تثبیت شده باقی مانده­‌اند. 🔸 شاید لازم باشد در اینجا دوباره به این نکته اشاره کنیم که استدلال ما نظریه تکامل را رد نمی­‌کند، بلکه استدلال ما به معنای آن است که نظریه انتخاب طبیعی داروین، نمی­‌تواند دلیل سیر تکامل را توضیح دهد، چون انتخاب طبیعی داروین سیر تکامل را پیوسته فرض می­‌کند، درصورتی که جهانی که مشاهده می­‌کنیم، به وضوح گسسته است. مشاهده قسمت قبل 🔆 کانال ادیان، فرق و قومیت‌های مؤسسه مصاف (افق)  🔆 @masaf_ofogh
افق
‍ ⚠️ایدئولوژی داروینیسم (قسمت هشتم) 🔰 درمطالب قبلی به این مسأله پرداختیم که اگر داروینیست‌ها بخواهند اثبات کنند که انتخاب طبیعی پدیدآورنده جهانی بوده که در آن زندگی می­‌کنیم، پس باید بار سنگین اثبات کردن این پدیده را به دوش بکشند که جهان پیوسته است و گام‌هایی که برداشته به قدری کوتاه و جزئی بوده که تصادف کور هم می­توانسته منشأ آن باشد. مسأله­ ای که به هیچ وجه با جهانی که مشاهده کرده­‌ایم و از زمان ارسطو آن را به گونه­‌های مجزا و منفک از هم طبقه­ بندی کرده­‌ایم همخوانی ندارد. ❇️ اما معضلات بی­ پایان داروینیسم به همین جا ختم نمی­‌شود. داروینیسم نه تنها باید اثبات کند که طبیعت این سیر طولانی را گام به گام طی کرده، بلکه باید جهان را متقاعد کند که هر کدام از این گام‌ها، کارکردی در راستای بقای موجود زنده ایفا کرده­‌اند!!! نمی‌دانم چه بگویم؟ کمی که در این ادعا عمیق شوید، متوجه می­شوید که تن برهنه پادشاه داروینیسم که دماغش را از فیس و افاده علم و دانش پر کرده است، تا چه حد مسخره و مضحک است. به صورتی که شاید تنها کودکی چون من بتواند به خود اجازه دهد و با انگشت اشاره او را نشان داده و بگوید پادشاه برهنه است!! شاید لازم باشد در قالب مثالی موضوع را روشن کنم، تا کمیک بودن فضا روشنتر شود. 👈 ادعای دوم داروینیست‌ها مبنی بر اینکه هر گامی که طبیعت برداشته به خودی خود کارکردی در راستای بقا ایفا می­کرده به عنوان مثال در مورد دگردیسی باله قورباغه به بال پرنده بدین معناست: نه تنها طبیعت این دگردیسی را گام به گام طی کرده است، بلکه هر کدام از این گام‌ها کارکردی در راستای بقا ایفا کرده­‌اند. یعنی باید اثبات شود که موجودی که مجهز به عضوی است که 90 درصد آن باله و 10 درصد آن بال پرنده است، باید امکان بقای بیشتری نسبت به موجودی داشته باشد که 100 درصد باله داشته است، در غیر این صورت انتخاب طبیعت چگونه می­‌توانست این گونه را از میان سایر قورباغه­‌ها باقی نگه دارد تا زمینه گام بعدی فراهم شود. 🔸در آن گام بعدی هم به همین ترتیب موجودی که مجهز به 80 درصد باله و 20 درصد بال پرنده است، باید امکان بقای بیشتری نسبت به جد 90 درصد باله خود داشته باشد تا در طبیعت بماند و در نهایت بتواند زمینه ساز آفرینش گونه جدیدی تحت عنوان پرنده شود. فکر می‌کنید لازم است بیشتر توضیح بدهم؟ اصلاً اگر بپذیریم این گذار گام به گام رخ داده باشد، سوال اصلی این است که 10% درصد بال برنده به چه دردی می­‌خورد تا بتواند کارکردی در راستای بقا ایفا کند؟ به همین سهولت از این ادعا نمی­توان گذشت و باید در قالب مثال جدیدی آن را شرح داد. گفتیم که حیات مسیری طولانی را از موجودات تک­ سلولی تا گل سرسبد آفرینش یعنی انسان طی کرده است که از پیچیدگی های روحی و ذهنی او بگذریم، سیستم پیچیده­ ای است که فقط کوچکترین اختلال در سیستم تعریق او می­‌تواند به کلی ادامه زندگی را برای او غیر ممکن کند. گفتیم که داروینیست‌ها ادعا می­‌کنند که وقتی انتخاب طبیعی می­‌تواند یک گام کوچک این مسیر طولانی را توجیه کند، دیگر کل این مسیر هر چقدر هم که طولانی باشد، تنها با جادوی زمان قابل سپارش است. 💠 یعنی اگر به سیستم میلیاردها سال زمان بدهیم، می­تواند این گام کوچک را آنقدر تکرار کند تا به سرمقصد نهایی خود یعنی انسان برسد. حال ما سعی داریم یکی از این گام های کوچک را مورد تدقیق قرار دهیم تا ببینیم آیا طبیعت نه طی میلیاردها سال که طی زمان بی­نهایت می­تواند صرفاً با انتخاب طبیعی این گام را طی کند یا خیر؟! مشاهده قسمت قبل 🔆 کانال ادیان، فرق و قومیت‌های مؤسسه مصاف (افق)  تلگرام| اینستاگرام | ایتا
افق
‍ ⚠️ ایدئولوژی داروینیسم (قسمت نهم) 🔸 یکی از گام هایی که طبیعت در این مسیر طولانی برداشته است، حرکت از گیاهان بازدانه Gymnosperm به گیاهان گلدار یا نهان­دانگان یا َAngiospermها بوده است. هنوز نه از حرکت و گردش خون و تولید مثل جانوری و سیستم عصبی خبری هست، نه سیستم تعریق و استخوان­ بندی و هزاران نکته ظریف دیگر. به ناگاه طبیعت تصمیم می­‌گیرد گامی بزرگ برداشته و طرح سیستم تولید مثل گیاهی را از آوند به گل تغییر دهد. برای کسی که چندان در موضوع عمیق نشده باشد، مسأله پیش پاافتاده و ساده­ ای به نظر می­رسد، ولی مهندسی که یک ماشین کوچک طراحی کرده باشد، می­‌داند به هم ریختن طرح، آن هم نه طرح یک نمونه منفرد بلکه طرحی که قرار است خود از خود تولید مثل کرده و نمونه­‌های بیشتری تولید کند تا چه اندازه می‌تواند دشوار باشد. با این حال طبیعت در اثر الهام خدای کور انتخاب طبیعی طرح را به کلی مورد بازبینی اصولی قرار می­‌دهد. سیستم آوند به گل تبدیل می‌شود. دانه­ ها در تخمکی پنهان می­‌شوند که قرار است در ادامه حیات گیاه به میوه تبدیل شود. برگ‌ها از حالت سوزنی و فلسی به برگ های پهن و مسطح تغییر شکل می­‌دهند و هزاران تغییر دیگر که نه تنها برای آنها نمی­‌توان شکل واسطه­‌ای و حالت گذاری پیدا کرد که واسطه بین گیاه بازدانه و نهان­‌دانه باشد که هر کدام به خودی خود هیچ کارکردی در راستای بقای گیاه ایفاء نمی­کنند که دست انتخاب طبیعت یکی را به دیگری برتری داده باشد تا اعجاز تکامل رخ داده و شاهد شکل دیگری از حیات باشیم. ❇️ حتی دانشمندانی که میلیاردها سال تکامل را تجربه کرده و صاحب شعور و هوش هستند، بعد از سال‌ها نه تنها نمی­‌توانند اشکال میانی بین گیاهان نهان­‌دانه و بازدانه را نه در گیاهان موجود که در قالب سنگواره­‌ها نشان دهند، که حتی از تجسم و تصور مسیری که تکامل برای جهش از گیاهان نهان­‌دانه به گیاهان بازدانه داشته است، عاجز مانده­‌اند. پیتر آندره Peter Endress و جیمز دویل James Doyle در این خصوص نوشته اند: The question of the structure and biology of the ancestral angiosperms, and especially their flowers, is an enduring riddle. Although we are continually gaining new insights from new fossils and new studies on phylogeny, morphology, 123 and developmental genetics in extant plants, we are still far from a final answer. There are gaps at different levels. First is the uncertainty concerning which other seed plants are the closest relatives of angiosperms, particularly extinct groups because most molecular analyses indicate that no living group of gymnosperms is any closer to angiosperms than any other. Second, even if known fossils can be recognized as angiosperm stem relatives, all such groups are morphologically well removed from angiosperms, so there is still a major gap that can only be filled by the discovery of closer stem relatives. 💠 مسأله ساختار و بیولوژی اجداد اولیه نهان­دان‌گان، مخصوصاً گل‌های آنها، یکی از معماهای ماندگار است. اگرچه همواره اطلاعات جدیدی از سنگواره­‌های جدید و تحقیقات جدید بر تکامل­ شناسی، شکل­‌شناسی، یا ژنتیک رشد گیاهان موجود به دست آورده­‌ایم، همچنان از پاسخ نهایی فرسنگ‌ها فاصله داریم. در سطوح مختلف فاصله­‌هایی وجود دارد که باید پر شود. اولین مشکل این است که اصلاً نمی­دانیم کدام دسته از سایر گیاهان دانه­ دار نزدیکترین خویشاوند نهان­‌دانگان، مخصوصاً گونه­‌های منسوخ آن هستند، زیرا بیشتر تحلیل‌های ملکولی حاکی از آن است که هیچ‌یک از گروه‌های بازدانگان نسبت به سایر گروه‌ها قرابتی به نهان­‌دانگان ندارند. 👈 حال با توجه به این اظهار عجز کمی بیشتر به ادعای داروینیست‌ها توجه کنید. اولاً که نمی­‌توانند نمونه­‌ای زنده یا فسیلی از گونه­‌های واسط بین بازدانگان و نهان­دان‌گان ارائه کنند. از آن گذشته حتی نمی­توانند این گونه­‌های میانی را با استفاده از تخیل خود تجسم کنند. با این حال ادعا می­‌کنند تمامی این تغییرات گام به گام هر یک خود به تنهایی کارکردی در جهت بقای گیاه داشته است. اینجاست که ایدئولوژی داروین چیزی در حد افسانه­ بافی‌های انسان عهد باستان می­‌شود. مشاهده قسمت قبل 🔆 کانال ادیان، فرق و قومیت‌های مؤسسه مصاف (افق)  تلگرام| اینستاگرام | ایتا
افق
‍ ✳️ ایدئولوژی داروینیسم (قسمت دهم) ⚠️ شاید پذیرش اینکه پرومتئوس انواع انسان‌ها را از خاک و آب دهان زئوس آفریده راحت­‌تر بوده با سهولت بیشتری قابل هضم باشد، تا پذیرش این ادعای داروینیست‌ها که چنین طرح عظیمی حاصل طراحی خدایی کور و فاقد شعور بوده است که برای اعجاز خود تنها به زمان نیاز داشته است!!! 💠 گذشته از این اگر این نمونه­‌های گذار که ما نه تنها از مشاهده و کشف آن که حتی از تصور آن عاجز هستیم، کارکردی در جهت بقاء ایفاء می­‌کردند، قاعدتاً شانس ماندگاری آنها از نمونه مبدأ بیشتر بوده است و دلیلی وجود نداشته که دست روزگار نمونه مبدأ را حفظ کرده و این نمونه­ های گذار را حذف کند. یعنی اگر بپذیریم که طبیعت، در قالب نمونه­‌های میانی، گام به گام خود را از بازدانگان به نهان‌دانگان رسانده است، پس حداقل برداشتی که وجود دارد این است که هر یک از این نمونه‌های میانی حداقل از اجداد بازدانه خود کارکرد بیشتری برای بقا داشته است و اگر به هر دلیلی طبیعت ترجیح داده است که این نمونه میانی را از صحنه روزگار حذف کند، به همان دلیل لازم بوده جد بازدانه او را پیش از او حذف کند. 🔸 از طرف دیگر اگر گام‌های طبیعت را همواره در راستای بقا تفسیر کنیم، در این صورت طبیعی است که چنین انتظار داشته باشیم که نوپدیدهای هر گونه که مشخصه تمایز اصلی آن گونه از گونه­‌های قبلی است، باید مهمترین نقش را در بقای آن گونه حیاتی ایفاء کند. ادعایی که به هیچ وجه با مشاهدات زیست­ شناسی تطابق ندارد و ردیه این ادعا را می­توان از زبان خود داروین نقل کرد: It might have been thought… that those parts of the structure which determined the habits of life [adaptive features]... would be of very high importance in classification. Nothing can be more false… It may even be given as a general rule, that the less any part of the organization is concerned with special habits [adaptations] the more important it becomes for classification. Charles Darwin, On the Origin of Species (1872), Chapter 14. 👈 ممکن است چنین پنداشته شود که آن بخشهایی از ساختار که تعیین کننده عادات حیاتی هستند (خصوصیات انطباقی) در طبقه­ بندی موجودات اهمیت بسیار بالایی دارند. هیچ ادعایی نمی­تواند از این اشتباه­‌تر باشد. حتی می­توان این قانون کلی را مطرح کرد که هر چه یک بخش از ساختار کمتر به عادات ویژه موجود (انطباقات) ارتباط داشته باشد، اهمیت بیشتری در طبقه­ بندی آن موجود پیدا می­کند. چارلز داروین، درباره منشأ گونه‌ها، فصل ۱۴. 🔆 کانال ادیان، فرق و قومیت‌های مؤسسه مصاف (افق)  🔆 @masaf_ofogh
افق
‍ ❇️ ایدیولوژی داروینیسم (قسمت یازدهم) 🔰از آنچه تا کنون گفته شد ممکن است مخاطب ما چنین گمان کند که به ساحت جناب داروین، یکی از بزرگترین دانشمندانی که اثری ماندگار بر اندیشه بشری گذاشته است، به اندازه کافی احترام نگذاشته­‌ایم. اگر چنین برداشتی شده است، همینجا بهترین فرصت است که عذرخواهی کنیم و در مقابل داروین کلاه از سر برداریم. قابل انکار نیست که داروین توجه بشر را به لایه­ های عمیق‌تر و شگفت­‌انگیزتری از جهانی که در آن زندگی می­‌کند، جلب کرد. 🌐 داروین این سوال را در برابر تخیل بشری مطرح کرد که به جای اینکه تنها به این بیندیشد که جهان آفرینش اکنون چه شکلی است، به این بیندیشد که جهان چگونه به این شکل درآمده است. ولی به هر حال حق بدهید که احترام ما به کاشف فرگشت نمی­تواند از احترام ما به خالق فرگشت بیشتر باشد!! با این حال از آنچه که تاکنون در رد نظریه او گفتیم نباید چنین سوءتفاهمی ایجاد شود که نظریه او هیچ کاربردی ندارد. 🔸البته که برخی پدیده­‌های زیست­‌شناسی مانند تغییرات اعمال شده در فنچ‌های مجمع الجزایر گالاپاگوس، به سادگی با نظریه او قابل توجیه هستند. حتی می­توان در برخی موارد با قیاس نظریه او را به عرصه­ های اقتصاد و سیاست تعمیم داد. با تمام این حرف ها جوهر سخن ما این است که نظریه انتخاب طبیعی را نمی­توان به تمام سیر تکامل تعمیم داد. اینکه آیا خود داروین در اصل چنین ادعایی داشته یا خیر می­‌تواند موضوعی تاریخی باشد که صرفاً کنجکاوی تاریخی ما را ارضاء می­‌کند و قضاوت در خصوص آن را برعهده تاریخ می­‌گذاریم. اما شکی نیست که نمی­توانیم در مقابل ادعای پیروان امروزین داروین همچون داوکینز سکوت کنیم که قصد دارند دامنه کاربرد نظریه انتخاب طبیعی داروین را به تمام مراحل آفرینش و حتی به قبل از آن یعنی جهان جمادات گسترش دهند. پس در این بخش سعی می­‌کنیم به این سوال پاسخ دهیم که دامنه کاربرد نظریه داروین کجاست؟ 🔆 کانال ادیان، فرق و قومیت‌های مؤسسه مصاف (افق)  🔆 @masaf_ofogh
افق
‍ ❇️ ایدئولوژی داروینیسم () 👈 برای پاسخ به این سوال باید بین خرده فرگشت و کلان فرگشت تفکیک قائل شویم. فرایند تکامل حیات مانند هر فرآیند دیگری به بخش های خرد و کلان قابل تقسیم است. به عبارت دیگر گام های کوتاهی که طی آن طبیعت در معرض تغییرات جزئی قرار گرفته است را خرده فرگشت یا Microevolution می­نامیم و گام های بلند که متضمن تغییرات پیچیده­ تر و ترکیبی­ تر هستند را کلان فرگشت یا Macroevolution می­نامیم. شاید بتوان گفت که کلان فرگشت تغییر ساز است، دل حالیکه خرده فرگشت صرفاً کوک کردن ساز است. حال با توجه به توضیحاتی که در کلیپ های قبلی ارائه کردیم، نظریه انتخاب طبیعی تنها می­تواند بخش خرده فرگشت فرآیند تکامل را توضیح دهد و از توجیه کلان فرگشت عاجز است. 🔸بگذارید با مثالی موضوع را روشن تر کنیم. فرض کنیم که ارتفاع شاخه درختانی که منبع تغذیه زرافه­ ها را تشکیل می­دهند در اثر اتفاقی موهوم و خیالی به یکباره نیم متر بلند تر شود. طبیعی است سندیکای زرافه­ ها برای جبران این مسأله باید متوسط قد تمام زرافه­ در ها را نیم متر بالاتر ببرد تا از گرسنگی منقرض نشوند و این بلند تر شدن قد به دو صورت امکان پذیر است. یک راه این است که ابعاد و فواصل مهره­ های ستون فقرات زرافه­ ها، علی الخصوص در ناحیه گردن به گونه­‌ای افزایش یابد که در مجموع بعد از چند نسل متوسط قد زرافه­‌ها نیم­‌متر افزایش پیدا کرده و با محیط زیست‌شان منطبق بشوند. یک راه دیگر هم وجود دارد و آن هم این است که هر زرافه چند مهره به تعداد مهره­‌های خود اضافه کند تا این کسری قد با افزایش تعداد مهره­‌ها جبران شود. 💠 راه حل اول را می­توانیم خرده فرگشت بنامیم، در صورتی که راه حل دوم یک کلان فرگشت است. نظریه انتخاب طبیعی تنها می­‌تواند توجیهی برای راه‌حل اول باشد که توضیح آن حتی برای کسی که چندان آشنایی با علم ژنتیک و زیست­‌شناسی ندارد دشوار نیست. طبیعی است که قد تمام زرافه­‌ها یکسان نیست و برخی از آنها از دیگر زرافه­‌ها بلندقدتر هستند. طبیعتاً بعد از این تغییر محیطی زرافه­‌های کوتاه­‌قدتر با توجه به اینکه دیگر نمی­توانند از برگ درختان تغذیه کنند، از گرسنگی می­میرند و زرافه­‌های بلندقدتر که از این تغییر محیطی ضربه کمتری می­بینند زنده می­‌مانند و بعد از چند نسل زرافه­‌ها به شکلی کاملاً قهری و بدون دخالت خارجی بلندقدتر می­‌شوند. ✳️ اما اگر زرافه­‌ها مجبور باشند که برای انطباق محیط چند مهره به تعداد مهره­‌های خود اضافه کنند، طبیعی است که نظریه انتخاب طبیعی چنین تغییری را که مستلزم به هم ریختن طرحواره این جانور است، به هیچ وجه نمی­تواند توجیه کند. اتفاقی که در عمل می افتد این است که تمام زرافه­‌ها چون قادر به این نیستند که طراحی خود را تغییر دهند، یا به عبارت دیگر جهش کلان انجام دهند، منقرض می­شوند و در این میان پایدارترین شکل حیات باقی می­ماند که همان مرگ است!!! 🔆 کانال ادیان، فرق و قومیت‌های مؤسسه مصاف (افق)  🔆 @masaf_ofogh
افق
‍ ❇️ایدئولوژی داروینیسم (قسمت سیزدهم) ✍ این تفاوت اصلی خرده فرگشت و کلان فرگشت است. این یکی از بزرگترین مغالطه‌هایی است که داروینیست‌ها در برابر چشم ما انجام داده­‌اند. آنها خرده فرگشت و کلان­‌فرگشت را یکی دانسته‌اند. به عبارت دیگر چنین قلمداد کرده­‌اند که کلان­ فرگشت، تکرار چندباره خرده­‌فرگشت است. اما حقیقت کاملاً برخلاف این گزاره است. 💠کلان­‌ فرگشت چیزی فراتر از تکرار چندباره خرده­‌فرگشت است. جوهر کلان فرگشت با خرده فرگشت تفاوت دارد. ماهیت آن چیز دیگری است. خرده فرگشت این است که ساز طبیعت خود را با حال و هوای محیط کوک کند، در حالیکه کلان­ فرگشت مشابه تصنیف یک ملودی جدید است. بله ما در مقابل افق های جدیدی که داروین و دانشمندان زیست­‌شناسی پیش روی ما گشوده­‌اند سرفرود می­آوریم. طبیعی است که اگر کاوش‌های این دانشمندان نبود، برداشت ما از طبیعت به اندازه خانه­‌های قرون وسطایی محقر می­‌ماند، اما این دانشمندان باید اذعان کنند که همچنان در بیان دلیل بسیاری از این مشاهدات عاجز مانده­‌اند. 🔸آنها صرفاً مشاهده کرده­‌اند و مشاهدات آنها به سادگی با روش علمی قابل اثبات است، اما اثبات اینکه استدلال شان در توضیح دلیل این مشاهدات درست باشد، به این سادگی نیست. شاید یک مثال دیگر بتواند بحث ما را یک پله بالاتر ببرد. فرض کنیم در کنار گونه­‌های زیستی مثل گیاهان و خزندگان و ماهی‌ها و پرندگان و سایر موارد یک گونه­ جانوری تحت عنوان مثلث‌ها داشتیم. مثلث‌هایی که حرکت می­‌کنند، رفت و آمد می­‌کنند، برای خوابیدن روی قاعده بزرگتر خود ثابت می­‌شوند، وقتی خسته یا گرسنه می­‌شوند خطوط آنها کمرنگ‌تر می­‌شود و در چنین حالتی باید کمی جوهر بخورند تا تغذیه شده و خطوط آنها پررنگ‌تر شود و بتوانند به زندگی خود ادامه دهند. شاید حتی این مثلث‌ها بتوانند تولید مثل کرده و بدین ترتیب نسل خود را ماندگار کنند. تولید مثل آنها می­‌تواند مثلاً اینگونه باشد که هر یک به عنوان مثال خط توپر ترسیم کننده خود را به دو خط موازی تغییر داده و طی فرآیند خاصی این دو خط از هم فاصله گرفته و یک مثلث واحد به دو مثلث جدید تبدیل شود. 💢حتی این حالت قابل تصور است که برخی از ما انسان‌ها این مثلث‌ها را به عنوان حیوانات خانگی نگهداری کنیم. یکی از مثلث متساوی الاضلاع خوشش می­‌آید در حالیکه دیگری عاشق مثلث قائم­‌الزاویه‌اش است. در این مورد خرده فرگشت به معنی تبدیل نسبت اضلاع مثلث است. نظریه انتخاب طبیعی می­‌تواند این را توضیح دهد که چگونه مثلث‌ها برای انطباق محیط نسبت اضلاع خود را تغییر می­‌دهند، متساوی­‌الساقین می­‌شوند، قائم­‌الزاویه می­‌شوند. بزرگ می­‌شوند، کوچک می­‌شوند و این دست تغییرات. در حالیکه در این مثال کلان فرگشت به منزله تبدیل مثلث به مربع است. مربع شدن این مثلث‌ها، تغییری است که به کلی طرحواره مثلث را به هم می­زند و جز با نظارت و طراحی ذهن صاحب شعوری که این تغییر طرح را تجسم و پیاده­‌سازی کند، امکانپذیر نخواهد بود. در این مثال خرده فرگشت به معنای قائم­‌الزاویه شدن مثلث متساوی الاضلاع است در حالیکه کلان فرگشت به معنای مربع شدن مثلث است. 🔆 کانال ادیان، فرق و قومیت‌های مؤسسه مصاف (افق)  🔆 @masaf_ofogh
افق
‍ ✳️ایدئولوژی داروینیسم (قسمت چهاردهم) ✍ شاید مثال دیگری بهتر بتواند منظور ما را انتقال دهد. این مثال را از کتاب دنیای سوفی، نوشته یوستین گاردر برداشته‌ام. یک روز صبح پدر و مادر و کودکِ دو یا سه‌سالۀ آن‌ها در آشپزخانه صبحانه می‌خورند. پس از مدتی، مادر برخاسته و شروع به شستن ظرف‌ها می‌کند و پدر به پرواز درمی‌آید، دور سقف می‌گردد و کودک زل زده و او را نگاه می‌کند. در این لحظه، کودک در ذهنش چه می‌گذرد؟ شاید پدرش را نشان بدهد و بگوید: «بابا رفت هوا». البته کودک به حیرت افتاده؛ ولی کودکِ بینوا همواره دچار حیرت است. پدرش مدام کارهای عجیب و غریب می‌کند و این پرشِ کوچک بر فراز میز صبحانه نیز لابد یکی از آن‌هاست. پدر هر روز صبح با ماشین مضحکی صورت خود را می‌تراشد؛ گاه پشت‌بام رفته و آنتن تلویزیون را به این‌طرف و آن‌طرف می‌چرخاند؛ یا این‌که سرش را زیر کاپوت ماشین کرده و صورتش را که سیاه شده، بیرون می‌آورد. در این لحظه مادر سرش را می‌چرخاند و پدر را می‌بیند که بالای میز صبحانه در هوا شناور است. مادر چه واکنشی نشان می‌دهد؟ از وحشت فریاد می‌کشد و شیشۀ مربا از دستش می‌افتد. احتمالاً لازم است که وقتی شوهرش از گردش صبحگاهی‌ خود به زمین نزول اجلال کرد، او را به بیمارستان برساند. 🔸چرا واکنش مادر و کودک تا این اندازه با هم تفاوت دارد؟ چون مادر پس از سال‌ها زندگی به جاذبه زمین عادت کرده است، اما کودک بینوا تازه وارد جهان شگفت­‌آوری شده است که پیش­‌پاافتاده­‌ترین پدیده‌ها در آن معجزه­‌ای محسوب می­‌شود. کودک اولین بار است که پشت فرمان می­‌نشیند و با حیرت به گاز و دنده و کلاچ نگاه می­‌کند، در حالیکه مادر سال‌ها رانندگی کرده و راندن ماشین برایش به سادگی راه رفتن است. اما به هر حال مادر نباید این نکته را فراموش کند که هر چقدر راننده­‌ای ماهر باشد، هنوز چیزی از این نمی­‌داند که سیستم تعلیق و احتراق و ترمز و کلاچ و انتقال قدرت خودرو چگونه کار می­کند. 💢در نهایت کودک متحیر و پرهیجان ما روزی بزرگ می­‌شود به این جهان انس می­‌گیرد و دانشگاه می­‌رود و تحصیلات عالیه سپری می­کند و ممکن است روزی به این توهم برسد که تمام معماهای جهان را کشف کرده است. ممکن است دانشمندی داروینیست شود و احساس کند، با چند کلمه و یک نظریه اثبات نشده می­تواند تمام جهان را توضیح دهد. ولی حقیقت این است که این دانشمند فرزانه، تنها به این جهان خوگرفته و عادت کرده است و هیچ یک از معماهای این جهان را حل نکرده است و اگر غبار عادت را از پیش چشمانش کنار بزند، هنوز که هنوز است باید مانند آن کودک بی­سواد متحیر این جهان و خدایی باشد که آن را آفریده است. 🔆 کانال ادیان، فرق و قومیت‌های مؤسسه مصاف (افق)  🔆 @masaf_ofogh
افق
‍ ❇️ایدئولوژی داروینیسم (قسمت پانزدهم) ✍بخش ششم: علم در صورتی علم است که بتواند پیش بینی کند!! 💠در این بخش اجازه­ دهید از دریچه جدیدی به این موضوع نگاه کنیم. بیایید فرض کنیم که داروینیست‌ها درست می­‌گویند و از زمانی که اولین جرقه حیات زده شد، تنها عاملی که حیات را به پیش رانده است، نظریه انتخاب طبیعی و ساعت­‌ساز کور آن باشد. 🔰سفر آفرینش چنین خدایی چنین می­‌تواند باشد: ابتدا چیزی نبود جز مخلوطی از غبار و گاز که نه شکل مشخصی داشت و نه ثباتی داشت که نوید آینده روشنی بدهد. به تدریج این توده غبار و گاز در پیکره سیاره­ای جامد و گدازان شکل گرفت ومتراکم شد. هزاره­‌ها چون پلک بر هم زدنی گذشتند و این ملغمه مواد مذاب مختلف در غالب گدازه آتش‌فشانی به سطح برآمدند و در اثر ثقل و سنگینی به عمق رفتند تا اینکه به تدریج پوسته این پیکره که به تدریج می­‌شد نام آن را سیاره نامید، چون گلی که در برابر آفتاب رطوبت خود را از دست می­‌دهد، خشک و سفت شده و لایه­‌های مختلف هسته گدازان زمین را چون آتشی زیر خاکستر در بر گرفتند. 👈 زمین به تدریج چون گهواره­‌ای آرام می­‌یافت تا طفل حیات را در خود سکنا دهد. اما این هسته گدازان هر از چندگاهی که مجال می­‌یافت به تدریج منفذی آتشفشانی به سطح پیدا کرده و البته در کنار مذاب، گازهای محبوس شده در لایه­‌های زیرین را به سطح فرستاد که اولین جو پایدار زمین را در قالب مخلوطی از آب، آمونیاک، نیتروژن و دی­‌اکسید کربن شکل داد و به اعجاز گرانش مانع از فرار آن شد. آب بارید و بخار شد و بارید و بخار شد و به تدریج اقیانوس و خشکی شکل گرفتند و جای خود را به اقیانوس‌ها و خشکی‌ها دادند. همین آب هر چه برای حیات لازم بود را فراهم کرد. شاید هنوز اتمسفر زمین شکل امروزین را به خود نگرفته بود که اولین جرقه حیات در دل اقیانوس زده شد. اولین موجود تک سلولی برخلاف تمام انتظارات و احتمالات در دل اقیانوس پدید آمد و بالاخره بعد از میلیاردها سال زمان آن فرارسید که خدای انتخاب طبیعی داروین وارد عمل شده و باقی مسیر حیات را طی کند. 💢اجازه بدهید در همین نقطه دکمه توقف را بزنیم و فرض کنیم که بحثی که اکنون با داروینیست‌ها داریم در آن مقطع زمانی در حال انجام بود. از یک سو سروشی آسمانی با چهره­‌ای نورانی و هاله­‌ای قدسی بر فراز سرش و نگاهی خوش­بین و روشن و آرمانی به حیات بر فراز سر این موجود تک­‌سلولی ظاهر می­‌شود. از سوی دیگر دانشمندی واقع­‌گرا که  تنها  آنچه هست را می­پذیرد و حاضر نیست ذهن خود را درگیر افسانه­‌بافی‌های آرمانگرایانه و ایده­‌آلیستی معناگرایان کند، با سری که از سنگینی اندیشه درگریبان است و چشمانی کلبی مسلک که چندان حوصله­‌ای برای زواید خیالی ندارد خود را به کنار این ذره تک­سلولی که طبق ادعای داروینیست‌ها قرار است جد تمام گونه­‌های حیات شود، می­رساند. و بحثی مشابه آنچه ما  امروز داریم میان آنها در می­‌گیرد. 🔆 کانال ادیان، فرق و قومیت‌های مؤسسه مصاف (افق)  تلگرام| اینستاگرام | ایتا
افق
‍ ✳️ ایدئولوژی داروینیسم (قسمت شانزدهم) ✍سروش آسمانی با چشمانی که از سر اطمینان بسته است چنین نوید می­‌دهد که این موجود تک­‌سلولی قرار است تکثیر شود و این فرآیند تکثیر به قدری تکرار می­‌شود که اختلالات جزئی خللی در بقای آن پدید نمی­‌آورد. و برخی از این اختلالات از آن جهت که برای بقای موجود زنده مفیدتر هستند، در طبیعت باقی می­‌مانند و این گام‌های کوچکی است که این موجود تک سلولی به سمت تکامل برمی­‌دارد. رفته رفته گیاهان بازدانه تشکیل شده و دامنه زیست خود را به خشکی می­‌کشانند و سنگ سخت را به خاک نرم تبدیل می­‌کنند که بستر مناسبتری برای رشد و حیات است. 🔸ساختارهایی برای متابولیسم و تأمین انرژی و تغذیه و تولید مثل شکل می­‌گیرد و این موجود تک سلولی رفته رفته پیچیده­‌تر و ظریف‌تر می­‌شود. سرتان را درد نیاورم، ماهی‌ها خلق می­‌شوند. از آب خارج می­‌شوند. دوزیست‌ها، خزندگان، پرندگان، پستانداران و... در نهایت از نسل همین موجود تک­‌سلولی که امروز از سر تحقیر به آن نگاه می­کنی انسانی خلق می­‌شود که سرآمد ظرافت و شکوه است. سیستم متابولیسم پیچیده­‌ای خواهد داشت که از چربی گرفته تا کربوهیدرات را می­‌تواند به غذای ساده قند تبدیل کند. 👈سیستم گردش خونی خواهد داشت که در کمتر از ثانیه در مکانیزمی که از پیشرفته­‌ترین موتور احتراق داخلی ظریفتر است، اکسیژن و مواد غذایی را در بستر خون به تمام بافت‌های بدن پمپاژ می­‌کند و دی­‌اکسید کربن را تخلیه می­‌کند. سیستم تنظیم حرارتی دارد که در هر دمای محیطی بتواند دمای بدن را در محدوده دمایی باریکی حفظ کند. سیستم تولید مثلی دارد که... سیستم عصبی دارد که... سیستم کلیوی دارد که... دانشمند کلبی مسلک و بد بین ما که حوصله­‌اش از این همه افسانه سرایی و خیالبافی سرآمده است، بالاخره به میانه صحبت او می­دود و با نهیبی رشته کلامش را پاره می­‌کند: ... یک لحظه صبر کن. این مهملات چیست که به هم می­بافی! از همانجا که گفتی این موجود تک­‌سلولی قرار است تکثیر شود متوجه شدم چه مقدار سخنانت مزخرف است. 🔹سیستم تولید مثل؟؟؟!!! در این میکروبی که به چشم نمی­‌آید؟؟؟!!! هنوز سخنانت تمام نشده بود که از بین رفت. تمام شد. به دنیای مرگ و جمادات برگشت!! غروب خورشید را ندید. چگونه وقت کردی این همه افسانه­‌ها را به هم ببافی؟ جهان ملغم‌ه­ایی از بی­‌نظمی است که هر پدیده­‌ای که در آن رخ دهد، یک گام بیشتر آن را به سمت بی­‌نظمی سوق می­‌دهد. 🔆 کانال ادیان، فرق و قومیت‌های مؤسسه مصاف (افق)  تلگرام| اینستاگرام | ایتا
افق
🔸 ایدئولوژی داروینیسم (قسمت هفدهم) 🔰 فرض کنید در آن مقطع زمانی بودیم. فرض کنید آنچه از موجود تک­‌سلولی تا انسان رخ داده بود را ندیده بودیم. فرض کنید آخر داستان را نخوانده بودیم و تنها مبتنی بر استدلال علمی می­خواستیم پیش­‌بینی کنیم چه می­‌شود؟ فرض کنید دانشمندی بودیم که هر چه از قوانین جهان تا کنون کشف شده است می­دانستیم ولی سر از آن مقطع زمانی در آورده بودیم. طرف کدامیک را می­‌گرفتیم. حرف کدامیک علمی بود؟ سروش آسمانی یا دانشمند کلبی مسلک؟ ❇️اگر همین سوال را در آن مقطع از یک داروینیست می­پرسیدیم، طبیعی است که طرف دانشمند کلبی مسلک را بگیرد و راستش را بخواهید من هم اگر در آن مقطع بودم، حاضر نبودم ادعاهای گزاف سروش آسمانی را بپذیرم. اما توجه داشته باشید که گزاف‌ترین ادعا، ادعای امروز داروینیست‌ها است که نه تنها افسانه­ بافی‌های سروش آسمانی را می­پذیرند، بلکه می­‌گویند طبیعت راهی جز این نداشته است که این مسیر افسانه­‌ای را طی کند!! هیچ تصادفی در کار نبوده. اگر فیلم را عقب بزنیم و دوباره به همان موجود تک سلولی برسیم، آن موجود تک سلولی در اثر جبر طبیعت چاره­ ای جز این نداشته است که به جایی برسد که ما رسیده‌ایم. 👈 از این منظر است که می­‌گوییم ایدئولوژی داروینیست گزافه­‌گو تر از تمام افسانه­‌سرایان الهه­‌ها و رب­‌النوع­‌های کهن است. بله داستان حیات افسانه نیست، رخ داده است. ولی اینکه تنها با نظریه انتخاب طبیعی بتوان آن را توضیح داد افسانه­‌ای بیش نیست. صرفاً یک ایدئولوژی است نه علم. ایدئولوژی که ایده آن چندان چنگی به دل نمی­زند. 🔆 کانال ادیان، فرق و قومیت‌های مؤسسه مصاف (افق)  تلگرام| اینستاگرام | ایتا