eitaa logo
مسار
332 دنبال‌کننده
5هزار عکس
547 ویدیو
2 فایل
هو الحق سبک زندگی خانواده سیره شهدا داستانک تلنگر مهدوی تبادل👈 @masare_irt ادمین : @hosssna64
مشاهده در ایتا
دانلود
💠احترام گمشده ✅ پدر و مادر و حتی فرزندان نوجوان، خیلی وقتها بیش از آن که به محبت‌هایی از جنس خرید و زبان نرم، محتاج باشند، به احساس کرامت و احترام از اطرافیان نیاز دارند. 🔘 حس احترام در نحوه‌ی برخورد، نشست و برخاست و همچنین لحن بیان، می‌تواند عزت نفس را در آن‌ها تقویت کرده و روابط خانواده را بهبود ببخشد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
🏴‌دوستی با‌ اما‌م حسین علیه‌السلام ✅پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم احادیث زیادی در مدح وفضائل امام حسین علیه السلام بیان فرموده‌اند: 👌معروفترین آنها که بر روی درب ورودی حرم امام حسین علیه السلام نقش بسته است:«حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَیْناً حُسَیْنٌ سِبْطٌ مِنَ الْأَسْبَاطِ؛ حسین از من است و من هم از حسینم، هر که حسین را دوست بدارد خداوند دوست او باد، حسین فرزندزاده‌ای است از فرزندزادگان انبیاء» این حدیث در منابع اهل شیعه و تسنن ذکر شده است و حاکی از این است که حدیث معتبر می‌باشد. 🍃این حدیث متضمن سه نکته می‌باشد: ۱-اشاره به وحدت و یگانگی روحی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و امام حسین علیه السلام دارد. ۲-محبت به امام حسین علیه السلام موجب محبوب شدن نزد خداوند است. ۳-امام حسین علیه السلام به تنهائی امتی است و نسل وصایت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از ایشان امتداد می‌یابد. 📚بحارالانوار، ج۴۳،ص۲۶۱ 🆔 @tanha_rahe_narafteh
✍️ زود دیر می‌شود 🌸صدای فاطمه از پشت سیم‌های تلفن پچ‌پچ‌گونه به گوش مجید رسید:« مادر چرا سر بهم نمی‌زنی؟ » پژواک دلتنگی‌ صدا، چشمان دونده‌اش روی جملات پرونده را ثانیه‌ای متوقف کرد؛ اما صدای ارباب رجوع به چشم‌هایش فرمان دویدن دوباره داد. آرام گفت:« مادر من سرم شلوغه، به هیچکاری نمی‌رسم به بهار و سهند بگو بیان دیدنت.» 🌺قلب فاطمه مثل کاغذ باطله میان کلمات مجید مچاله و له شد، میان سینه سرفه‌های آماده فریاد را خفه کرد و با گفتن خداحافظ، سرفه‌ای دزدانه بیرون پرید. مجید شنید. اخم‌هایش در هم رفت؛ خواست بگوید که خوبی؟ ولی بوق آزاد، کلامش را بند کشید. صدای ارباب رجوع اخمش را هم با خود برد. 🌼فاطمه بدن لرزانش را با پتو قنداق پیچ کرد و حرف‌های مجید را کنار حرف‌های بهار و سهند ردیف و با بغض و سرفه قورتشان داد. با زبان لبان ترک‌خورده‌اش را تر کرد تا تشنگی را فراموش کند؛ اما تشنگی خاطره نبود که به فراموشی بسپارد. چند روز تب و سرفه جانی در بدن آب رفته از بیماری‌اش نگذاشته بود. بلند شد تا به آشپزخانه برود. چشم‌هایش سیاهی رفت و اتاق دور سرش چرخید،دومین قدم را برنداشته، افتاد. ☘️زن میانسالی از خط عابرپیاده عبور کرد و مجید خیره به ناکجا را متوجه خود کرد. صورت سفید و کشیده زن مجید را به یاد مادرش انداخت و صدای مادرش در گوشش پیچید. مجید روی فرمان کوبید و نگاهی به ساعتش انداخت. تمام مویرگ‌های سرش تیر‌ می‌کشید؛ دلش می‌خواست به خانه برود و دوش بگیرد؛ اما قبل از سبز شدن چراغ راهنما، دور زد. 🌸 به در خانه مادرش رسید، چند بار زنگ خانه را زد؛ ولی مادر در را به رویش باز نکرد. هزار فکر به مغزش هجوم آورد. تمام جیب‌هایش را گشت تا کلید خانه پدری را بیابد. از حیاط خانه مثل برق و باد گذشت. صدا زد:« مامان! کجایی؟» خودش را به اتاق مادر رساند. چراغ را روشن کرد و فریاد زد:« یا حسین!» 🌺خنکی و زبری خاک میان مشتش در کنار بوی گلاب هر چند دقیقه مجید را از خاطرات دوران کودکی به زمان حال بر می‌گرداند. چشمه خشکیده چشمانش با دیدن نام مادر روی اعلامیه فوت جوشید و شوره زار صورتش را آبیاری کرد. خورشید در حال غروب و وزش باد پاییزی قادر نبود تن رسوب کرده در خوابگاه ابدی مادرش را تکان دهد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شماره۱۴ اقای مهربونم سلام از: فاطمه به: امام حسین علیه السلام میدونی الان که این نامه رو مینوسم کجام ... توبستربیماری .. بیماری کرنا من وخانوادم وچندتاازخواهروبرادرام کرونا گرفتیم. ماهرسال توهیئت روستامون برات بال وپرمیزدیم اما . نمیدونم خیلی گنه کاریم خیلی تورو اذیت کردیم اقاجون میدونی الان کجاییم؟ توبستربیماری ایاازحال دلم خبرداری ؟ حسین جان . میدونی دلم براروضه هات براکنج هیئت اتش گرفته ؟ اماافسوس که ای بلای خانمان سوز نمیگذاره حتی به روضه هات سربزنم. حسین جان توروبه مادرت فاطمه . میدونی دلتنگ یک سینی چای وپذیرایی ازعزاداراتم. الان که این نامه رومینویسم صدام که گرفته چشمام سونداری ازدرداین مریضی اشکهایم سرازیره برای یک لحظه امدن به خانه ات اقا جون ازخودت میخوام به حق ۶ماهت علی اضغر به دستای قط شده ی برادرتون عباس ارزوی کربلا روبه دلم نذاری کربلات نیامدم اماازهمین جا دلم روراهی کربلات میکنم . قبول کن زیارتم روازراه دور اقای مهربونم ازخودتون میخام اول مریضای دیگه روشفاعت کنید بعد هم من وخانوادم تابتوانیم یک باردیگه بیام توخونت نوکری کنم اقا مهربونم میدونم ازحال دلم خبرداری حالا این دلـــــــــــــــــــــــــم واین شما دلــــــــــــــــــــــــم روبه گوشه ی ضریحت گره زدم دوست دارم گره روخودت بــــــــــــــــــــــازکنی اقای مهربون السلام علیک یا اباعبدالله وسلام علیکم ورحمت الله وبرکاتو)) ازطرف یه عاشق دل باخته فاطمه🥀🥀🥀 🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤 علیه‌السلام 🆔 @parvanehaye_ashe
😍شمام دعوتی؟ چله زیارت عاشورا به نیت: فرج امام زمان ارواحنا فداه رفع مشکلات همه مسلمانان سرنگونی ظلم ظالمان از بین رفتن بیماری منحوس کرونا اگر دوست داری در چله شرکت کنی، یک یاعلی بفرست به آیدی @taghatoae آغاز چله از روز عاشورا خواهد بود. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨مولای من! 🌹زمان در گذر است و هر روز، تاریخ تکرار می‌شود. 🍃کربلا تکرار می‌شود. 🍃یزیدیان زمانه در هر برهه‌ای از تاریخ بوده‌اند. ✨مولای من! 🍃یاریم نما تا حر تو باشم و یزید زمان را بشناسم و در مسیر ولایت تو بمانم. 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 ابراز محبت بلدی؟ ✅ نیاز به مهر و محبت، زن، مرد، بچه و سن و سال نمی‌شناسد؛ همه به آن نیاز دارند. 🔘در واقع افرادی که در زندگی خود ابراز محبت نمی‌کنند، زندگی‌شان در معرض خطر از هم پاشیدن قرار دارد. 🔘زندگی شاد و گرم، آرزوی همه انسان‌هاست؛ لذا برای دست یافتن به چنین زندگی باید روش‌های ابراز مهر و محبت را آموخت. ✅روش‌های محبت کردن : 🔹۱. نیکو سخن گفتن و استفاده از کلمات زیبا در هنگام خطاب قرار دادن طرف مقابل 🔸۲. درک طرف مقابل در موقعیت‌های مختلف 🔹۳. توجه به نیازهای طرف مقابل 🔸۴. محبت کردن بر اساس سلیقه، خصلت‌ها و ویژگی‌های طرف مقابل 🔹۵. در همه حال و همه جا باید محبت کرد. 🔸۶. احترام گذاشتن به طرف مقابل و خانواده‌اش 🆔 @tanha_rahe_narafte
🏴هشتم محرم در کربلا چه گذشت؟ 💧قحط آب در خیمه‌های حسینی 💧در این روز آب در خیمه‌های سیّد الشّهداء علیه السّلام نایاب شد. 📚 الوقایع و الحوادث، ج ۲، ص۱۵۴ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍لب تشنه 🍃کویر لب‌های چاک خورده اش را بر هم مالید. سپاه دشمن گرداگردش نیزه و شمشیر به دست ایستاده بودند. هر چند دقیقه از پس گرد و غبار، چهره غبار گرفته حسین علیه‌السلام بر بلندای ذوالجناح در میان اسب‌های فراری و تن‌های افتاده بر زمین باعث می‌شد سپاهیان آل زیاد دندان بر هم بسایند؛ شمشیر میان انگشتان بفشارند و دوباره چندین نفره به سویش حمله‌ کنند. شمشیر حسین علیه السلام صاعقه وار بر پیکرشان می نشست و آنها را مثل برگ بر روی زمین می‌ریخت. خورشید شرمسار می‌تابید. قطره‌های عرق از کوهسار تن حسین علیه‌السلام سرازیر شده بود و دریای وجودش را می‌خشکاند. ☘صدای گریه کودکان و شیون زن‌ها، چشم‌هایش را به سمت خیمه‌گاه دعوت کرد. قامت خمیده تکیه گاه و همراه همیشگی‌اش، زینب سلام الله علیها از میان خیمه‌ نمایان شد؛ میان دست‌هایش نوزاد، فریاد العطش می‌کشید. قلب حسین علیه‌السلام پاره پاره شد. نیم‌نگاهی به ورودی خیمه انداخت؛ ندیدن رباب، گره اخم‌هایش را باز کرد. 🌱چند روز قبل رباب در کنار زینب سلام الله علیها و مردان هاشمی و غیر هاشمی ایستاده بود. حسین علیه السلام به شترهای جهاز شده و اسب‌های زین شده اشاره کرد و گفت:« هرکس قصد دارد نفس خویش را در راه ما قربانی کند و آماده ملاقات با خداست، با ما حرکت کند.» رباب لبخند بر لب نشاند. علی اصغر را در آغوش گرفت و دست‌های کوچک سکینه را میان انگشت‌هایش فشرد، همراه با زینب سلام الله علیها به سمت شتر‌ها حرکت کرد. حسین علیه السلام خیره به قدم‌های آنها در دل دوباره این سخن خود را تکرار کرد:« من خانه ای را دوست دارم که سکینه و رباب در آن باشند. دوستتان دارم و تمامی دارایی ام را به پایتان می ریزم و ذره‌ای از این سخنم برنمی‌گردم.» 🌾زینب سلام الله علیها به او نزدیک شد: «حسین جانم، فرزندت تشنه است. رباب شیر ندارد تا او را سیراب کند.» حسین علیه اسلام دوباره نگاهی به سرا پرده خیمه انداخت. تکه‌های قلب پاره پاره شده‌اش به سینه‌اش نیشتر می‌زدند. علی اصغر را بغل کرد، صورت سرخ و لب‌های چاک چاک علی اصغر، قلب حسین علیه السلام را آتش زد، بر پیشانی‌اش بوسه زد. حسین علیه السلام ، علی اصغر گریان را بر روی‌ دست‌های خود بالا برد و رو به سپاه تا بن دندان مسلح آل زیاد گفت:« ای مردم! پیروان و اهل بیتم را کشتید و تنها این کودک باقی مانده است که از تشنگی لبانش را بر هم می‌زند، او را با جرعه آبی سیراب کنید.» 🍃تکان دست‌ و پای کوچک علی اصغر و صدای‌ گریه‌اش قطع شد. حسین علیه السلام خیره به گردن افتاده علی‌اصغر، او را پایین آورد و جلوی دیدگان خیسش گرفت. خون از زیر تیر فرورفته در گردن علی اصغر جاری شده بود. حسین علیه السلام دستش را زیر خون جاری گرفت؛ با چشمان تر به خیمه خیره شد. خون جمع شده میان دستش را به آسمان پاشید و گفت:« پروردگارا چه آسان است آنچه در محضر خدا بر من وارد می‌شود.» صدای شیون زن‌ها بلند شد و از خیمه بیرون رفتند. پاهای رباب سست شد. اشک از چشمانش جوشید. علی اصغرش به جای سیراب شدن در خون خودش غلتیده بود. 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از مسار
🤔شمام دوست داری با ما همراه بشی؟ چله زیارت عاشورا به نیت فرج امام زمان ارواحنا فداه و رفع مشکلات همه مسلمانان اگر دوست داری در چله شرکت کنی، یک یاعلی بفرست به آیدی @taghatoae آغاز چله از روز عاشورا خواهد بود. 🆔 @tanha_rahe_narafte
🏴🏴🏴🏴🏴 ✍ عشقبازی حسین و یارانش ▪️عاشورا ؛ یعنی عقل می‌گوید برو و عشق می‌گوید بمان. ▪️یعنی لب‌های خشکیده طفلی به تلظّی افتادن. ▪️یعنی دختری سه ساله با لب‌های ترک خورده، غُصّه عطش برادر شیرخوار خوردن. ▪️یعنی مَشک را پُر کردن و آب را روی آب ریختن با لب عطشان. ▪️یعنی ندای العطش کودکان عمو را شرمنده کردن. ▪️یعنی وداع سوزناک خواهری با بهترین خلق عالَمین. ▪️یعنی بی‌تاب شدن هفتاد و دو تن و فدا کردن جان برای یک تن. ▪️یعنی درس خوب زیستن و خوب عمل کردن و خوب مُردن. ▪️در یک کلام عاشورا؛ یعنی غروب به خون نشسته همیشه تاریخ. ▪️ " یا قدیمَ الْاِحْسان بِحَقِّ الْحُسِیْنْ اِشْفِ صَدْرِالْحُسِیْن بِظُهوُرِالْحُجّه " 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠خبرچینی ✅ برخی کودکان اخبار خانواده را به بیرون از خانه انتقال می‌دهند. در چنین موقعیتی اگر خبربَری از مسائل کم اهمیت است، مثل این که بگویند:«ما دیروز مهمان داشتیم و...» بهترین کار این است که والدین هیچ واکنشی نشان ندهند. 🔘اما اگر از مسائل مهم زندگی است، والدین باید در درجه اول این مسئله را مد نظر داشته باشند؛ شاید خودشان همین کار را می‌کنند و بچه هر چند در حال بازی است حرف‌های آنها را می‌شنود و می‌خواهد کار ایشان را تکرار کند. 🔘در ابتدا باید سعی کنند حرف‌های مهم زندگیشان را جلوی بچه‌ها با دیگران در میان نگذارند. ✅ در نهایت وقتی کودک رازهای خانواده را مطرح می‌کند، واکنش شدید نشان ندهند. او را به گوشه‌ای بکشانند و به او بگویند کار درستی نیست که مسائل خصوصی زندگیشان را در جمع تعریف می‌کند یا می‌توانند در حین تعریف او برای چند ثانیه با قیافه جدی به او نگاه کنند تا فرزند متوجه اشتباهش شود. 🆔 @tanha_rahe_narafte