✨ آیا می دانید چگونه لطف الهی شامل حالتان خواهد شد؟
🌺شهید مطهری میگویند: گاه گاهی که به اسرار وجودی خود و کارهایم میاندیشم،احساس میکنم یکی از مسائلی که باعث خیر و برکت در زندگیام شده و همواره عنایت و لطف الهی را شامل حال من کرده است، احترام و نیکی فراوان بوده است که به والدین خود به ویژه در دوران پیری و هنگام بیماری کردهام.
🌺 یکی از فرزندان شهید مطهری میگوید: من مکرر شاهد تواضع و احترام خاص پدر و معلم عزیزم نسبت به پدر بزرگوارش بودم، هرگاه به فریمان میرفتیم پدرم تاکید داشتند که نخست به منزل پدر و مادرشان بروند. در موقع روبه رو شدن با پدر و مادر،دست آنان را میبوسیدند و به ما نیز توصیه میکردند که دست ایشان را ببوسیم.
📚گنج حکمت، ص۲۲
#سیره_شهدا
#سیره_علما
#ارتباط_با_والدین
#شهید_مطهری
#عکسنوشتهحسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
🧐موقع انتخابات در کدام جبهه هستی؟
🌹دستگاه اموی از امام حسین علیه السلام فقط یک امتیاز میخواستند و اگر آن یک امتیاز را امام به آنها میداد نه تنها کاری به کارش نداشتند، انعامها هم میکردند و امام هم، همه آن تحمل رنجها را کرد و تن به شهادت خود و کسانش داد که همان یک امتیاز را ندهد. آن یک امتیاز، فروختن رأی و عقیده بود.
🌷در آن زمان صندوق و انتخاباتی نبود، بیعت بود. بیعت آن روز رأی دادن امروز بود. پس امام اگر یک رأی غیر وجدانی و غیر مشروع میداد، شهید نمیشد. شهید شد که رأی و عقیده خودش را نفروخته باشد.
📚مجموعه آثار شهید مطهری، جلد ۱۷، صفحه ۴۶۴
#سیره_علما
#شهید_مطهری
#به_انتخاب_تو
#عکسنوشتهحسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨ به مقدسات چقدر احترام میذاری؟
🌹ما از بچگی این را دیدیم که از نظر ایشان [مرحوم پدر خودمان]، آن چه که مربوط به دین و مذهب بود، در نهایت احترام بود. نماز یک حقیقت محترم، بلکه محترمترین حقیقتها بود. ما حس می کردیم ماه رمضان که میآید، واقعا یک امر قابل احترام می آید. یک امر میآید که دارد استقبال میشود.
📚 قله پارسایی، ص۱۰۷، در احوالات شیخ محمدحسین مطهری، پدر شهید مطهری، به نقل از شهید مطهری.
#سیره_علما
#شهید_مطهری
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨برای ما الگوی کاملی بود
پوشش برای ما از نظر ایشان، چادر و حجاب کامل بود و ما هم که به درایت، فضل و ایمان ایشان اعتقاد راسخ داشتیم، بی چون و چرا میپذیرفتیم تا بعدها که خودمان به فضیلت این نوع پوشش پی بردیم. از سوی دیگر، از آن جا که مادر ما بانویی بسیار متدین، با وقار و فهیم هستند، طبیعتا برای ما الگوی کاملی بودند و ما در این زمینه تردیدی یا سؤالی نداشتیم.
📚استاد مطهری از نگاه خانواده، ص ۹۲، به نقل از سعیده مطهری
#سیره_شهدا
#شهید_مطهری
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨تا حالا دست والدینت را بوسیدی؟
پدر [شهید مطهری] همیشه دست پدربزرگ را میبوسیدند. یادم هست یک بار با مادر قهر کردم و غذا نخوردم. پدرم سر سفره نگاهی به من کردند و گفتند که آدم از حرف پدر و مادرش بدش نمیآید. از حرف هر کسی ناراحت شدی، حق با توست، ولی از حرف پدر و مادرت نباید ناراحت شوی؛ چون آن ها گوهرهای نفیسی هستند. آدمی که باعث ناراحتی پدر و مادرش شود، خیر نمیبیند. دعای پدر و مادر میتواند بسیار مثمر ثمر باشد. اگر دل مادر بشکند، در زندگی اثر سوء میگذارد. پدر میگفتند که کوچکترین بیاحترامی به پدر و مادرشان نکردهاند و یکی از عوامل پیشرفت ایشان، همین دعای خیر آنها بوده است.
📚استاد مطهری از نگاه خانواده، ص۱۳، به نقل از مجتبی مطهری، فرزند شهید مطهری
#سیره_علما
#شهید_مطهری
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨ابراز عشق و ارادت به همسر
در مدت ۲۶ سالی که با ایشان [شهید آیت الله مرتضی مطهری رحمة الله علیه] زندگی کردم، همیشه با یک حالت تواضع و آرامش با من رفتار میکردند، با صدای متین و چهره خندان؛ به طوری که من با یک ارادت و عشق خاصی کار میکردم و علاقه شدید ایشان به من و محبت هایی که می کردند، مرا در انجام کارهای منزل، رغبت و شوق عجیبی میبخشید. من بسیار کم سن و سال بودم که به منزل ایشان آمدم؛ ولی با همه آن کمی سن، هیچ وقت یادم نمیآید که از ایشان ناراحتی و رنجی دیده باشم. بسیار مهربان و با گذشت بودند، و به آسایش و راحتی من و بچهها اهمیت میدادند. آنقدر با من صمیمی و نزدیک بودند که رنج و ناراحتی مرا نمیتوانستند تحمل کنند.
📚مجله مکتب اسلام، دی ماه۱۳۶۰، سال۲۱، ش۱۰
#سیره_شهدا
#شهید_مطهری
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨چی پوشیدن مهم است یا نه؟
[در مورد لباس ما] پارچه میخریدیم و ... خیاط میدوخت.... پدر میگفتند [خیاط] ژورنال بیاورد و هر مدل معقولی که میخواستیم و در شأن ما بود، برایمان میدوخت. ایشان به ما گوشزد میکردند که هر مدلی در شأن یک جوان نیست و با لباس زننده، شخصیت انسان از دست میرود.
📚استاد مطهری از نگاه خانواده، ص۲۴، به نقل از مجتبی مطهری، فرزند شهید مطهری
#سیره_علما
#شهید_مطهری
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨توجه به نکات ظریف
پدر همیشه تشویقمان میکردند که اگر فلان نمره را بگیریم یا فلان کار را بکنیم، برایمان هدیه میخرند؛ اما مسئولیت خریدن هدیهها به عهده مادرم بود. پدر با تمام مشغلهای که داشتند، حواسشان به نکات ظریف بود، از جمله این که میدانستند من به خیاطی علاقه دارم و به مادرم میگفتند که برایم لوازم خیاطی بخرند. برای برادر و خواهر کوچکم که اهل بازی و تحرک بودند، دوچرخه میخریدند.
📚استاد مطهری از نگاه خانواده، ص۹۴، به نقل از سعیده مطهری
#سیره_شهدا
#شهید_مطهری
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨رفتار عادلانه
پدرم بسیار رفتار عادلانهای داشتند و این نکته را حتی موقعی که میوه هم میخوردیم، رعایت میکردند. یادم هست مثلا هندوانه یا خربزه را به نسبت سن ما تقسیم میکردند؛ به طوری که هیچ یک از ما فکر نمیکردیم دیگری سهم بیشتری برده و ما مغبون شدهایم. رفتار عادلانه پدر و مادرمان به گونهای بود که هیچ وقت موجبات حسادت و رقابت ما و خواهر و برادر فراهم نشد و پیوسته نسبت به هم علاقه و عاطفه خاصی داشتیم که هم چنان پا بر جاست.
📚استاد مطهری از نگاه خانواده، ص۹۳و۹۴، به نقل از سعیده مطهری، فرزند شهید مطهری
#سیره_علما
#شهید_مطهری
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨برای بچههاتون ارزش قائل هستید؟
من برای بچهها ارزش قائلم. در موقع مشخصی که باید با بچهها باشم، حتی اگر کار مهمی داشته باشم، ترجیح میدهم که آن دو ـ سه ساعت، به بچهها و درس و مشقشان برسم. در بازی بچهها شرکت میکردند و به دیدن بازی بچهها میرفتند و آنها را خیلی به ورزش تشویق میکردند. در فریمان چندین بار، خودم شاهد بودم که با آن مقام علمی، با بچهها توپ بازی میکردند. همه بچهها علاقه داشتند که با ایشان بازی کنند.
📚پاره ای از خورشید، ص۱۶۳، به نقل از آقای هادی جوان، خواهرزاده استاد مطهری
#سیره_شهدا
#شهید_مطهری
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨فضیلت اول وقت تمام شد
ایشان هم پیوسته برای بچهها دعا میكردند. من امروز اثر دعای مطهری را حتی در نوههایم میبینم. از همان دوران كودكی بسیار به رعایت ضوابط شرعی مقیدند؛ حتی نوههای من از همان دوران خردسالی، مقید به وضودار بودن هستند. بچه هفت ساله وضو میگیرد.
یك بار من به خاطر كسالت از اول وقت، نمازم مقداری عقب افتاد. وقتی وضو گرفتم، آمدم كه نماز بخوانم، دیدم جانماز مرا نوهام جمع كرده؛ دلیل این كار را سؤال كردم. این بچه خردسال گفت: مامان جان! دیگر فضلیت اول وقت تمام شده، و چون دیر آمدید، من جانماز را برداشتم.
📚فصلنامه شورای فرهنگی و اجتماعی زنان، شماره ۱۰، به نقل از همسر شهید مطهری
#سیره_علما
#شهید_مطهری
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨رعایت عدالت میان فرزندان
رابطه ما در محیط خانه با ایشان، بدون اغراق رابطه مرید و مرادی بود؛ به طوری که تمام افراد خانواده مرید پدرم بودند. روح متعبد و اخلاق نیکوی ایشان همه را مجذوب خود ساخته بود. با وجود این، به عقیده من، رعایت کامل عدالت در بین فرزندان، یکی از ابعاد شخصیتی ایشان بود که در محیط [خانه] بیشتر نمود داشت.
📚استاد مطهری از نگاه خانواده، ص۹۱، به نقل از سعیده مطهری، دختر شهید مطهری
#سیره_علما
#شهید_مطهری
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨همان محبتِ روزهای اول ازدواج
یک وقت هم من و ایشان به سفر کربلا رفته بودیم. وقتی به خانه برگشتم، دو سه تا از بچهها خواب بودند. ایشان ناراحت شدند و با بچهها دعوا کردند که چرا وقتی مادرتان از سفر کربلا برگشته، همه شما به استقبالش نیامدید؟ بسیار مهربان بودند. بعد از چندین سال زندگی، همان مهر و محبت روزهای اول ازدواج بین ما برقرار بود. روزهای پنج شنبه و جمعه وقتی ایشان به قم میرفتند، من لباس هایشان را میشستم و مرتب می کردم. اتاقشان را منظم می کردم و منتظر می ماندم تا برگردند. خلاصه هرچه از صفا و محبت و تقوای ایشان بگویم، کم گفتهام. ایشان از تمام مسائل خانه خبر داشتند و در بیشتر کارها به من و بچهها کمک میکردند. ایشان بزرگ ترین حامی و هادی من و بچه ها بودند. بیشتر صبح ها چای درست میکردند. در تمام طول زندگی به یاد ندارم که به من گفته باشند یک لیوان آب به ایشان بدهم. از ظلم به زنها بسیار ناراحت و منقلب میشدند. همیشه میگفتند: زن نباید استثمار شود.
📚سرگذشتهای ویژه، به روایت جمعی از یاران، ج۲، ص۱۰۹، به روایت همسر شهید مرتضی مطهری.
#سیره_علما
#شهید_مطهری
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨چطور به فرزندانم احکام اسلامی را بیاموزم؟
ما اوایلی كه به تهران آمده بودیم، خانه ای در خیابان ری، كوچه دردار داشتیم و چون در داخل منزل حمام نبود، ایشان روز جمعه به من میگفتند: «خانم! من امروز غذا درست میكنم و شما این دختر خانمها را به حمام ببرید و به ایشان غسل جمعه را یاد بدهید. اینها باید روش غسل و یا احكام مبتلا بهشان را بدانند. در آینده ممكن است ما نباشیم و نتوانند سؤال كنند و دچار مشكل شوند.»
📚فصلنامه شورای فرهنگی و اجتماعی زنان، شماره ۱۰، به نقل از همسر شهید مطهری
#سیره_علما
#شهید_مطهری
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨به استقبال همسرت میری؟
یادم هست یک بار برای دیدن دخترم به اصفهان رفته بودم و بعد از چند روزی با یکی از دوستانم به تهران برگشتم. نزدیکیهای سحر بود که به خانه رسیدم. وقتی وارد خانه شدم، دیدم همه بچهها خواب هستند، ولی آقا [شهید مطهری] بیدار است. چای حاضر کرده بودند، میوه و شیرینی چیده بودند و منتظر من بودند. دوستم از دیدن این منظره بسیار تعجب کرد و گفت: همه روحانیون این قدر خوب هستند؟ بعد از سلام و علیک، وقتی آقا دیدند، بچهها هنوز خوابند، با تأثر به من گفتند: میترسم یک وقت من نباشم و شما از سفر بیایید و کسی نباشد که به استقبالتان بیاید.
📚سرگذشتهای ویژه، به روایت جمعی از یاران، ج ۲، ص۱۰۸ و ۱۰۹، به روایت همسر شهید مرتضی مطهری
#سیره_علما
#شهید_مطهری
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨تربیت اسلامی فرزند چگونه باید باشد؟
ایشان [شهید مطهری] خیلی مراقب تربیت اسلامی ـ چه در رفتار و چه در گفتار ـ بودند. وقتی بچهها میخواستند به مدرسه بروند، ایشان با احترام كامل دخترها را صدا میكردند: سعیده خانم، حمیده خانم…، تشریف بیاورید؛ و بعد از ایشان سؤال میكردند؛ مثلاً سعیده خانم! شما امروز برای فاصله منزل تا مدرسه چه ذكری را در نظر دارید بگویید؟ یعنی تا این مقدار مراقب بودند و در عین محبت و عشق ورزی به بچهها، همه ضوابط و دستورات را به ایشان یاد میدادند.
📚فصلنامه شورای فرهنگی و اجتماعی زنان، شماره ۱۰، به نقل از همسر شهید مطهری
#سیره_علما
#شهید_مطهری
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨با دخترها ملایمتر باشیم
پدرم سعی میکردند به دخترها بیشتر از پسرها توجه و محبت کنند. مثلا اگر مهمان آمد و قرار بود برادر بزرگم چای بریزند یا کفششان را مرتب کنند و تعلل میکردند، به ایشان تذکر صریح میدادند؛ اما در مورد دخترها ملایم بودند.
📚استاد مطهری از نگاه خانواده، ص۹۳، به نقل از سعیده مطهری
#سیره_علما
#شهید_مطهری
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨بی اعتنایی به خرافات
🍃قدیمی های فریمان میگفتند هر کس موقع مسافرت با سیدی برخورد کنند آن سفر نحس است و باید برگردد.
☘مرتضی می خواست قم برود. مادر با آینه و قرآن جلوی در بود که سیدی آمد و گفت: «انشاالله میروید و بر نمیگردید. »
🍃دل مادر مثل سیر و سرکه می جوشید. گفت: «مرتضی مادر! امروز ۱۳ صفر است این سید هم این طور گفت؛ نرو. » اما مرتضی اعتنا نکرد و رفت.
🌸بعدها این خاطره را در منبر هم تعریف کرد:
«ما رفتیم و برگشتیم هیچ طوری هم نشد. یک مسلمان نباید فکر خودش را به این موهومات مشغول کند. پس توکل به خدا برای چیست؟ ما ها هم اسم توکل و توسل را می بریم و هم از گربه سیاه و سفید می ترسیم. کسی که می گوید توسل و توکل و ولایت، دیگر به این موهومات نباید اعتنا بکنند.»
📚 مرتضی مطهری؛ نگاهی به زندگی و مبارزات استاد شهید مطهری، نویسنده: میثم محسنی، صفحه ۱۳
#سیره_شهدا
#شهید_مطهری
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨انس با کتابخوانی
🍃استاد هم انس خاصی با مطالعه داشتند و هم تبحر خاصی در آن دارا بودند.
🌸برش اول:
در آن ایامی که شهید مطهری در مدرسه فیضیه قم ساکن بودند، شب عاشورایی به همراه داییام به حرم مطهر شرفیاب شدیم. وقتی ایشان را ملاقات کردیم، ما را به حجرهاش دعوت کرد. شامی ساده هم بار گذاشته بودند؛ آبگوشت عدس.
☘چیزی که آن شب برایم جالب بود این بود که ایشان با اینکه دو مانع برای مطالعه داشتند؛ اما از آن صرف نظر نکردند؛ یکی حضور ما و هم حجرهای هایش که یکی برادرشان و دیگری آیتالله منتظری بودند و دیگری شب عاشورا. ایشان همان طوری که کتاب دستشان بود، صفحاتی مطالعه می کردند، سپس انگشت شان را لای صفحه می گذاشتند و با ما صحبت می کردند.
🌸برش دوم:
ایشان آن قدر در مطالعه قوی بودند که در عرض چند ساعت یک کتاب دویست صفحه ای را مطالعه و فیش برداری میکردند. گاهی وقتها که ظهرها منزل ما میآمدند، بعد از ناهار کتابی برای مطالعه میخواستند. یک بار کتابی که خودم نوشته بودم را به ایشان دادم تا هم مطالعه کنند و هم راهنمایی. ایشان در همان روز تمام کتاب را مطالعه کردند و نکاتی را هم برایم نوشتند.
راوی: محمد محدثی و دیگران
📚پاره ای از خورشید؛ گفته ها و ناگفته از زندگی شهید مطهری. نویسنده: حمید رضا سید ناصری و امیر رضا ستوده، ص۳۸۷-۳۸۸
#سیره_شهدا
#شهید_مطهری
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨عنایت رسول خدا (ص) به شهید مطهری
🍃آخرین شب جمعه حیات مرتضی بود. داشت خواب می دید. پاهایش را به شدت بر زمین می زد. وقتی بیدار شد، گفتم: «چه شده؟»
☘️گفت: «خواب دیدم که من و امام خمینی (ره) مشغول زیارت خانه خدا بودیم. ناگهان متوجه شدم رسول خدا (ص) به سرعت به من نزدیک می شوند. برای اینکه به امام بی احترامی نکرده باشم، دست پاچه شدم و خودم را عقب کشیدم و با اشاره به امام گفتم: یا رسول الله (ص)! آقا از اولاد شمایند.
🌾 حضرت ضمن تأیید با امام رو بوسی کرده، دوباره سمت من متوجه شدند.
لب هایشان را روی لب هایم گذاشتند و دیگر برنداشتند. من از شدت شعف از خواب بیدار شدم. هنوز هم داغی لب های شان را روی لبانم احساس می کنم.
🍃گفتم: «انشاء الله رسول خدا (ص) سخنرانی های شما را تأیید کرده است.»
کمی سکوت کرده گفتند: «من مطئنم که به زودی اتفاق مهمی برایم خواهد افتاد.» آن خواب شیرین، پیک شهادتش بود.
راوی: همسر شهید
📚 پاره ای از خورشید صفحه ۱۰۵ و ۴۴۷
#سیره_شهدا
#شهید_مطهری
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @masare_ir
✨احترام به دوست
🍃مرتضی بیشتر برایم پدر بود تا برادر. زمستان بود و هوا خیلی سرد. مرتضی برایم یک کت خرید.
☘️فردایش که رفتم مدرسه. دیدم پسر خادم مدرسه بدون لباس گرم بود و می لرزید. کت را به او دادم. مرتضی از این که دیگر پول نداشت برایم کت بخرد، ناراحت بود. هر طور که بود یک بلوز ارزان برایم خرید.
🌾آن اوایل هم که رفته بودیم قم. یک شب نان گیرمان نیامد. مرتضی برای من یک چهارم سنگک با یک سیخ کباب خرید و خودش انار خورد.
📚مرتضی مطهری؛ نگاهی به زندگی و مبارزات استاد شهید مطهری، نویسنده: میثم محسنی، صفحه ۱۶
#سیره_شهدا
#شهید_مطهری
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @masare_ir
✨امر به معروف استوار مملکت
🍃مرتضی تازه هجده سالش شده بود. البته معمم هم بود. رفته بود فریمان دیداری تازه کند.
☘️در همان ایام در کلات حاجی رستم استوار یکْ پاسگاه مسئله ناموسی ایجاد کرده بود. عدهای داشتند میرفتند تا تذکرش دهند.
🌾 مرتضی هم با آنها همراه شد. استوار با شنیدن حرف بزرگ تر جمع گفت: «چه غلطا … » هنوز حرفش تمام نشده بود که مرتضی با یک سیلی آبدار دهان استوار را بست.
📚مرتضی مطهری؛ نگاهی به زندگی و مبارزات استاد شهید مطهری، نوسنده: میثم محسنی، صفحه ۲۱
#سیره_شهدا
#شهید_مطهری
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @masare_ir
✨شوق آموختن
🍃مرتضی از همان کودکی به مکتب و درس و مدرسه نگاه دیگری داشت. یکی از نیمه شب های تیرماه بود. هوا هم صاف و مهتابی. از خواب که بیدار شدم مرتضی را ندیدم. فکر کردم دستشویی است؛ اما آنجا هم نبود. همه جا را گشتم.
🌾اول صبح در زدند. یکی از اهالی در حالی که مرتضی را بغل کرده بود، گفت: «بچه تان پشت در مکتبخانه چمباتمه زده بود.»
مرتضی می گفت: «بیدار شدم دیدم هوا روشن است فکر کردم صبح شده و باید برم مکتب خانه.»
📚 مرتضی مطهری؛ نگاهی به زندگی و مبارزات استاد شهید مطهری، نویسنده: میثم محسنی،صفحه ۱۰
#سیره_شهدا
#شهید_مطهری
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @masare_ir
✨فرهنگ مطالعه
🌾از ده سالگی درسهای حوزه را شروع کرد. دو سال بود که در مدرسه ابدال خان مشهد درس میخواند؛ اما رضا خان با اصلاحاتش در همه حوزهها را تخته کرد.
☘مرتضی خانه نشین شده بود؛ اما بیکار نبود. کارش شده بود فقط مطالعه. بعدها در قم میگفت: «من هر چه که مایه مطالعات تاریخی دارم، مربوط به همان دو سال خانهنشینی است.»
📚کتاب مرتضی مطهری؛ نگاهی به زندگی و مبارزات استاد شهید مطهری، نوسنده: میثم محسنی، ناشر: میراث اهل قلم، نوبت چاپ: هفتم؛ بهار ۱۳۹۱؛ صفحه ۱۱
#سیره_شهدا
#شهید_مطهری
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @masare_ir
✨خواب مادر شهید مرتضی مطهری
🌾مرتضی را باردار بودم. یک شب خواب دیدم در مسجد فریمان تمام زنها نشسته اند.
خانمی نورانی با جلال خاص وارد شد و دو خانم دیگر با گلاب پاش هایی که داشتند به دنبالشان. بر روی همه زنها گلاب می پاشیدند. به من که رسیدند سه بار روی سرم گلاب ریختند.
🍃ترسیدم نکنند به خاطر کوتاهی در اعمال دینی ام باشد. علت را جویا شدم. گفت: «به خاطر آن جنینی که در رحم شماست. این بچه به اسلام خدمات بزرگی خواهد کرد.» دو ماه بعد مرتضی به دنیا آمد.
📚کتاب مرتضی مطهری؛ نگاهی به زندگی و مبارزات استاد شهید مطهری، نوسنده: میثم محسنی، ناشر: میراث اهل قلم، نوبت چاپ: هفتم؛ بهار ۱۳۹۱؛ صفحه ۵
#سیره_شهدا
#شهید_مطهری
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @masare_ir