eitaa logo
مسار
338 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
526 ویدیو
2 فایل
هو الحق سبک زندگی خانواده سیره شهدا داستانک تلنگر مهدوی تبادل👈 @masare_irt ادمین : @hosssna64
مشاهده در ایتا
دانلود
کی مسئول تره؟؟ خداوند برای راحتی زنان در خانواده، قسمتی از فعالیت روزمره را که با روحیه آنها سازگار نبود را از روی دوش آنها برداشت. ولی زن نیز در خانواده وظایفی دارد و در برابر انجام این وظائف زنان دو دسته می‌شوند: ▪️دسته اول:صالحان و درستکاران و کسانی که متعهد و خاضع‌اند در برابر نظام خانواده و در غیاب همسر خود حفظ الغیب می‌کنند. ✅مردان در قبال این زنان موظف به رعایت حداکثر احترام و حق‌شناسی‌اند. ▪️دسته دوم:زنانی که از وظائف خود سرپیچی می‌کنند و نشانه‌هایی از ناسازگاری دارند. ✅ در قبال این بانوان وظایفی برای مردان به‌طور مرحله‌ای پیش می‌آید که البته در همه مراحل نباید از عدل خارج شوند. ✨...فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِلْغَیْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّهُ ۚ وَاللَّاتِی تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ... ...پس زنان شایسته مطیع شوهران و در غیبت آنان حافظ (حقوق آنها) باشند از آن رو که خدا هم (حقوق زنان را) حفظ فرموده‌است. و زنانی که از نافرمانی آنان (در حقوق همسری) بیمناکید ... 📖سوره نساء، آیه۳۴ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍نمک زندگی ❌دعوای والدین دلایل مختلفی دارد: گاهی مسائل مادی‌ست. بعضی وقت‌ها فشار کاری‌ست. زمانی تفاوت در برخورد با فرزندان و دخالت خانواده‌هاست. 💯ولی عامل اصلی دعوا، نداشتن مهارت حل مسئله است. نبود همین مهارت باعث می‌شود بدترین راه که همان دعواست را انتخاب می‌کنند. ♨️دعوا می‌تواند زمینه‌ساز ترک خانه توسط یکی از والدین، کتک‌کاری و شکستن وسایل خانه شود. 🔻بیشتر فرزندان، خود را سبب دعوای پدر و مادر می‌دانند. به ویژه وقتی درگیری والدین به خاطر آنها باشد. فرزند احساس گناه می‌کند. - چرا من باعث دعوا شدم؟ - وجود من برای پدر و مادر دردسرساز است. همین‌هاست که سلامت روان فرزندان را در معرض خطر قرار می‌دهد. 🔺فرزندان برای مواجهه با دعوای والدین می‌توانند راهکارهایی را در نظر بگیرند. قبل از بیان موارد آن، یک نکته مهم را توجه داشته باشید: در مرتبه اول محافظت از خودتان را مدنظر داشته باشید. سپس بهترین شیوه را به کار گیرید. شش راهکار وجود دارد که ان‌شاءالله در قسمت‌های بعد به آن پرداخته خواهد شد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
🔍علل قیام عاشورا چه بود؟ 2- امر به معروف و نهی از منکرمبنای حرکت اعتراض آمیز امام(ع): ♨️این اعتراض با هجرت و انتقال از مدینه به مکه صورت می گیرد اعم از اینکه حرکت دارای اثر باشد یا نباشد، چون بعضی از امر به معروف و نهی از منکرهای غیر مؤثر هستند که در تاریخ می مانند و اثرات بعدی دارند. 💡بنابر این دوره‌ای که امام حسین(ع) در مکه به سر می برد؛ همین اعتراض به عنوان امربه معروف و نهی از منکر حساب می شود و امام(ع) در حال امر به معروف و نهی از منکر گفتاری و عملی بوده است. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️قهرمان من 🎇حالا دیگر سپیده نیز مانند سایه، کنار پنجره‌ای با قاب آهنی ایستاده‌بود که شیشه‌های ترک‌خورده‌ و پرده‌ی ضخیم و رنگ و رو رفته‌اش گویای وضع مالی پایین خانواده بود. ⚡️در آن لحظه سپیده به این فکر می‌کرد که دختر یک پدر زحمت‌کش و معتقد را فقط کینه و لج‌بازی‌های احمقانه‌اش می‌تواند این‌گونه تا مرز بدبختی ببرد که آخر سر، از خجالت پدر، روزها خود را در اتاقی شش در چهار حبس‌ کند که در آن با دو خواهرش هم‌اتاقی می‌شد. گوشه‌ای از آن اتاق را هم ردیف رختخواب‌‌های خانواده اشغال‌کرده و جای یک نفر را می‌گرفت. 😓سایه از خجالتش مدام مراقب بود هر موقع پدر در خانه نیست برای رفتن به دستشویی و انجام کارهای ضروری‌ از اتاق بیرون بیاید. سپیده با عمیق‌شدن در چشم‌های سایه دلش‌ گرفت. پدر همیشه می‌گفت: «این بچه، تندی و زیاده‌خواهی‌ را از مادرش به ارث برده، به کم راضی نیست و با حقوق کارمندی من، زندگی رو جهنم خودش می‌دونه.» 💥برای این‌که حال و هوای خواهرش را عوض کند، با لبخندی نمکین گفت: «واای آبجی بزرگه! چشات چقد قشنگ بودنا، من تا حالا توجه نکرده‌ بودم.» سایه با شنیدن این جمله‌ انگار خاطره‌ی دردآوری یادش افتاده‌ باشد، دستش را جلوی دهانش گرفت و هق هق گریه‌اش بلند شد و منتظر پرسیدن سپیده نماند: «اون مرتیکه‌ی نامرد هم همیشه اینو می‌گفت. دیگه باورم شده‌بود که به خاطر خودم دوستم داره ...» 😩سپیده ابروهایش را در هم کشید. لب‌هایش را به نشانه‌ی اعتراض کش داد و در حالی که دستش را دور گردن او حلقه می‌کرد گفت: «ای بابا! این‌که نمیشه عزیزدلم! با هر چیز کوچیکی یاد گذشته‌ بکنی! اصن ... اصن دیگه حق نداری تو این اتاق تنها بمونی.» کمی مکث کرد و با پوزخندی در گوشه‌ی لبش ادامه داد: «خودتم که می‌خواستی نامردی بکنی ...» 👀بعد چشمهایش را درشت‌ کرد و دست بر چانه‌ی سایه گذاشت: «ببینمت! از شکنجه‌های مامان من می‌خواستی دربری؟! یا انتقام طلاق مامانت رو از بابا بگیری؟! » سایه فشاری روی قلبش احساس کرد، آه عمیقی کشید: «سپیده! دیگه هیچ‌کس تو این خونه منو نمی‌خواد، حتی بابا ... » وسط حرف‌هایش، چهره‌ی خجالت‌زده‌ی پدر در کلانتری از ذهنش رد شد که دانه‌های عرق بر پیشانی‌اش صف بسته‌ بود و او مدام با پشت دست آن‌ها را پاک می‌کرد. 🍁در حالی‌که با یادآوری آن لحظه‌ی تلخ، عرق سردی بر تنش نشسته‌ بود، رو به سپیده گفت: «یه جا خونده‌ بودم که گاهی وقتا یک برگ زرد هم می‌تونه یک درخت رو خم کنه، اون روز به اون جمله خندیدم. ولی تو کلانتری، بابا رو دیدم که چطور برگ زردی مث من خمش کرده‌ بود ...» ادامه‌دارد ... 🆔 @masare_ir
مسار
✍هندوانه‌ی سربسته #قسمت_اول 🧨تیک‌تاک ساعت، هر لحظه او را به منفجر شدن نزدیک می‌کرد. عقربه‌ها سلانه
✍هندوانه سربسته 🚪در را بازکرد. هادی مثل همیشه کتاب📒 در دست بود. پدر از روشویی بیرون آمد و برای دستان خیسش دنبال حوله می‌گشت.🧻 پدرام در چارچوب در ایستاد: «نچ نچ نچ. خونواده‌ی یه پزشک🩺، باید اینطوری غرق روزمرگی باشن؟!» مادر که دستمال به دست گاز را پاک می‌کرد، ناگهان چراغ ذهنش💡 روشن شد و یادش آمد که امروز، روز اعلام نتایج است: «چی شده خب؟ چند شدی؟» ابرو بالا برد🤨 و جواب داد: «هیچی دیگه، اینطوری که شما دغدغه و هیجان از خودتون نشون میدید،حتما وقتی بشنوید ۳رقمی شدم، میرید و با خونسردی تمام، باقی گاز رو پاک میکنید!»😏 🍃برای اینکه پدرام هول کنکور را نداشته باشد، همیشه خود را خونسرد نشان می‌داد؛ حتی وقتی در آزمون‌های کلاس کنکور، رتبه‌اش پایین می‌شد، طوری برخورد می‌کرد که انگار تنها اتفاقی که افتاده، ایجاد خراشی کوچک روی دست پسرش بوده! اما این دیگر خونسردی‌بردار نبود! ✨ دستمال را روی گاز رها کرد و با لب‌های کش آمده سمت پزشکِ در چارچوب در رفت: «بچه تو که من رو توی این یه‌سال جون به لب‌کردی!» ☘پدر هم با همان دستان خیس قدم برداشت و بغلش کرد: «قربون قد و بالای پسرم برم که به وقت خیسی، حوله‌ست و به وقت پیری و طبیب!» 😈هادی هم عقب نماند و گفت: «بابا غلیان احساساتت، پدرام رو مور مور کرده!» 🌿شادی قبول شدن و شوخی پدر، صدای خنده‌شان را بلند کرد. 🚞یکی دوماه، فرصت زیادی نبود برای گرفتن خوابگاه و راست و ریس کردن کارهای ثبت‌نام دانشگاه. با خیال اینکه پسری محکم و کامل دارند، او را راهی پایتخت کردند... ادامه دارد... 🆔 @masare_ir