هدایت شده از نامه خاص
💌شما
از:ریحانه
به:منجی عالم بشریت
🌸🍃سلام مولا جانم🍃🌸
🌼آقا جانم بیایید که زمانه خیلی دلگیر شده است، غروبها روز به روز غمگینتر، دلها شده بازار سردی از عواطف.🦋
🌼مولا جان ای نسخه پایانی دست خداوند وقتی که شما بیایید هر درد درمان میشود، وقتی بیایید دلها بهاران میشود.🦋
🌼آقای مهربانم ای حلّال تمام مشکلات شما تنها بهانهی حیات هستید، شما الحق که سیفنة النجات هستید.🦋
🌼آقا جان دلتنگ آمدن شما هستم. کاش آنگونه باشم که شما میخواهید، امام عزیزم من را از نفس رهایم بدهید. جز شما که طبیب قلب من هستید، کسی را در این میان نمیبینم.🦋
🌼مولا جان برایمان دعا کنید که ما سرباز شما شویم، سربارتان نشویم.🦋
🌸🍃یابن الحسن عجل علی ظهورک🍃🌸
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
#نامه_خاص
#امام_زمان ارواحناله الفداء
#مناجات_با_منجی
🆔 @parvanehaye_ashegh
✍ مولای ما بیا
☀️صبحی دیگر آمد؛ امّا چشمان من هنوز به انتظار دیدن رویَت لحظه شماری میکند.
💗 دل بی تاب آمدنت، شنیدن صدای دلربایت، دیدن چهره پیامبرگونه ات است.
🌐 تمام جهان شادی شان به ظهور تو گره خورده.
مولای ما بیا، همین حالا بیا، دلمان را شاد کن و صبحمان را طلوعی زیبا نما.
#صبح_طلوع
#به_قلم_افراگل
#عکسنوشته_مقداد
🆔 @tanha_rahe_narafte
🌹 دعای غريق
✨دعای غریق یکی از ادعيههای سفارش شده در دوران غيبت حضرت مهدی عجلاللهتعالیفرجهالشریف است.
🌺امام صادق عليهالسلام فرمودند:«به زودی امر مشتبهی (غيبت طولانی) به شما میرسد، پس بدون نشانهای كه ديده شود و بدون امام هدايتكننده میمانيد. از آن نجات نمیيابد ،👈 مگر گسي كه دعاي غريق را بخواند. راوی میگويد:« دعاي غريق »چگونه است؟
🌸حضرت فرمودند: میگويی«یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ»
📚كمال الدين، ص۳۵۱
#مهدوی
#حدیث
#عکسنوشته_میرآفتاب
┏━~━━↬◆↫━━~━┓
@tanha_rahe_narafte
┗━~━━↬◆↫━━~━┛
💠 وقایع نزدیک ظهور در قرآن
✅ یکی از سنتهای الهی ابتلا و آزمایش است. (۱)
🔘 در دوران قبل ظهور این امتحانهای الهی سنگینتر و سختتر خواهد بود؛ چراکه انسانها باید غربال شوند تا منتظر واقعی از کسی که فقط ظهور لقلقه زبانش است، مشخص شود. (۲)
🔘 بزرگترین آزمایشها در مالها و جانهاست. در این راه ثابت قدم باشید و صبور که خدا با صابرین است. (۳)
☘☘☘☘☘☘☘
🔹۱- إِنَّ اللّه مَعَ الصَّابِرِین َ(بقره/۱۵۳)
🔸۲- و لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ ...[بقره/۱۵۵]
🔺 ترجمه : و قطعا همه شما را با چیزی از ترس، گرسنگی و کاهش در مالها و جانها و میوه ها، آزمایش میکنیم و بشارت ده به استقامت کنندگان.
🔅۳- امام صادق فرمودند: ناگُزیر باید پیش از آمدن قائم، سالی باشد که مردم در آن سال گرسنه بمانند و آنان را ترسی سخت از کشتار و کاهش اموال و کم شدن عمر و محصول فراگیرد که این در کتاب خدا بسیار آشکار است [و بعد آیه بالا را خواندند]
📚البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۳۵۹
📚الغیبه، نعمانی، ص۲۵۱
#مهدوی
#ایستگاه_فکر
#به_قلم_افراگل
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️ دلجویی امام
🍃مجید به استاد غفاری نگاه کرد، استاد هر چند قدم که برمیداشت از حرکت میایستاد و استراحت میکرد. جوانان و گروهی از کاروان همراهشان، زیر لب و در گوشی غُر میزدند که به خاطر او حرکتشان به کُندی پیش میرود.
☘امّا مجید به خاطر خدا و حقی که استاد به گردنش داشت، دست در زیر بغل او انداخت و تکیه گاه او شد تا کمتر پای تاولزدهاش را روی زمین بگذارد.
🌸وقتی به کربلا رسیدند، تاولهای پای استاد توان راه رفتن را از او گرفته بود. مجید هر روز یک ساعت زودتر بیرون میرفت و با ویلچر به هتل برمیگشت. استاد غفاری را سوار بر ویلچر میکرد و به حرم میبرد. استاد با لبخند زدن به چهره آفتاب سوخته مجید از او تشکر میکرد.
🍃روز آخر استاد ۴۰ دینار عراقی به مجید داد تا برای کاروان میوه بخرد. پول زیادی بود؛ ولی گفت:«نگران نباش پول دارم، همه را خرج کن.»
☘ برای بازگشت همه آماده شدند؛ اما استاد همچنان نمیتوانست راه برود. مجید به او گفت:«پیشتون میمونم تا بهتر بشین، بعد با هم برمیگردیم.» استاد خیره به چشمان منتظر مجید گفت:«برو، نگران نباش. خودم میتونم برگردم.»
🌺مجید با کاروان به ایران برگشت. کلاسهای دانشگاه دوباره طبق روال قبل از پیادهروی اربعین با حضور همه اساتید و دانشجویان برگزار شد. اساتید و دانشجویان زائر کربلا، همه برگشته بودند؛ جز استاد غفاری. مجید روز سوم با غیبت استاد غفاری در کلاس درس، دوباره با استاد تماس گرفت. شنیدن صدای استاد بعد از چند روز شنیدن مخاطب در دسترس نیست، خیالش را راحت کرد.
🍃 از استاد غفاری علت تأخیرش را پرسید. او گفت:«پولم تمام شده بود و کسی هم نبود که به دادم برسه. رو به حرم به امام شکایت کردم که آقا حداقل پولی که خرج زائرانت کردم رو بهم برگردون. چیزی نگذشت، موتور سواری روبریم ایستاد. با زبان عربی چیزی گفت و پولی کف دستم گذاشت و رفت. پول را شمردم ۴۰ دینار عراقی بود.»
#مهدوی
#داستانک
#به_قلم_افراگل
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
7.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💌شما
از :صبر زینبی
به : منجی عالم بشریت
سلام امام زمانم
سلام امام مهربانیها
گرچه همیشه سعادت میشد تا شب در پی نوشتن نامه باشم، اما این بار سحرگاه جمعه خداوند این لطف بیکران را به من حقیر کرد تا بتوانم چند کلامی را با شما گفتگو کنم.
بله گفتگو؛چون میدانم که کلامم را میشنوی و پاسخ میدهی و اینکه من دریافت نمیکنم ایراد از خود من است مولایم.
آقا جان ای آفتاب عالم تاب هنوز صبح آدینه است و ما امیدواریم که امروز دیگر روز ظهور باشد و از پس پرده درآیی وگرنه غروبی بس دلگیر و غمگین خواهیم داشت.
چرا که محب، بدون امامش باید محزون باشد
و ما هم در پی غم تو روز شب کردهایم تا شاید این جمعه بیایی ...شاید
اللهم عجل لولیک الفرج🤲
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
#نامه_خاص
#امام_زمان ارواحناله الفداء
#مناجات_با_منجی
🆔 @parvanehaye_ashegh
☀️تو و خورشید
سلام بر شنبه،
سلام بر صبح،
سلام به موفقیت و خوشبختی.
خورشید امروز از سمت نام تو میتابد.
برخیز و هفته را آغاز کن.
#صبح_طلوع
#به_قلم_ترنم
#عکسنوشته_میرآفتاب
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨بعد از گناه کردن چه احساسی داری؟
🌹شهید بابایی و مراسم جشن سالگرد عروسی
یک از هم کاران عباس دعوت مان کرده بود مهمانی. سال گرد ازدواج شان بود. گفته بود آدم های زیادی نمی آیند، همین آشناها هستند.
وارد کوچه که شدیم، پر از ماشین بود. گفتیم شاید مهمانان همسایه ها هستند. وقتی وارد شدیم غوغایی بود. از سبک مهمانی های آن موقع، زن و مرد با هم می رقصیدند. سر میزها مشروب هم بودو … .
🌱نتواستیم زیاد طاقت بیاوریم. زدیم بیرون. در راه عباس بغض کرده بود. وقتی رسیدیم خانه بغضش ترکید. بلند بلند گریه می کرد و سرش را به در و دیوار می کوبید.
می گفت: امشب را چه طوری باید جبران کنم. قرآن را باز کرد و تا صبح قرآن خواند.
📚آسمان؛ بابائی به روایت هسر شهید، نویسنده: علی مرج، ص ۲۵
#سیره_شهدا
#شهید_بابایی
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
🔴 دیدی گفتم ممنوع!
💠 وقتی همسرتان اشتباه میکند بلافاصله به او نگویید: دیدی گفتم؟ اگر از اشتباه كردن در حضور شما هراس داشته باشد شک نكنيد به تدريج از شما دورتر می شود و به مرور، احساس آرامش و لذتِ با شما بودن برایش کمرنگ میشود.
💠 این هراس، زمینهی از بین رفتن اقتدار و اعتماد بهنفس همسر، مخفیکاری، دروغگویی و کم شدن ارتباط کلامی او با شما شده و به مرور باعث اختلاف و سرد شدن رابطهتان خواهد شد.
💠 تغافل و یا توجیه خطای همسر در نزد دیگران، هم زمینهی اصلاح همسرتان را فراهم میکند و هم شما را در نزد او محبوب میسازد.
💠 درخطاهای بزرگ و ریشهدار که از همسرتان سر میزند اگر استمرار پیدا کرد حتماً با مشاور در میان بگذارید.
#ایستگاه_فکر
#همسرداری
#عکسنوشته_میرآفتاب
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️خیانت
🌱آریا کلید را از جیبش درآورد و در را باز کرد. با همان لباس بیرونش روی کاناپه دراز کشید. صدای زنگ تلفن او را به خود آورد. از روی کاناپه بلند شد. گوشی را برداشت. همکارش بعد از سلام و احوالپرسی گفت: «امروز سرکار نیامدی نگران شدم.»
🍃_ رفته بودم پیش وکیل.
🌸_ ناامید نباش، زودتر با همسرت صحبت کن.
🌱 آریا گوشی را گذاشت. به سمت آشپزخانه رفت. از یخچال بطری آب را برداشت. دنبال لیوان میگشت که صدای بسته شدن در را شنید. ماه گل بعد از سلام پرسید:«کی اومدی؟ حالت خوبه؟»
🍃_ چه طوری بگویم ... بیخبر از تو ... به فلاحتی چک سفید امضا (به شرط این که خیانت در امانت نکنه) دادم. نامرد داده به حاجی زاده.
🌺ماه گل به سختی بغض و خشم خود را فرو داد. ماه گل بدون مقدمه گفت:«علی خوابگاه میماند. رضا هم رفته پیش مهدی پسر داییاش، امشب نمیآید. سفره شام را بچینم؟»
🍃_نه، اشتها ندارم.
🌱ماه گل به آشپزخانه رفت و مشغول کار شد. ولی دلشوره عجیبی داشت. مرتب در گوشش میپیچید چک را حاجی زاده مبلغ نوشته، برده بانک برگشت زده، حکم جلب سیار هم گرفته، خانه، شرکت و ... دستگیرم میکنند.
☘️آریا صبح آماده شد سر کار برود، اما از خجالت نتوانست به صورت ماه گل نگاه کند با صدای گرفته خداحافظی کرد. صدای زنگ تلفن در فضای خانه پیچید. ماه گل گوشی را برداشت: «از کلانتری زنگ میزنم ... قرار شده من را ببرند زندان اوین.»
🌸ماه گل صدای کسی که میگفت: زود تمام کن را شنید. گوشی را گذاشت بیاختیار زد زیر گریه و زیر لب تکرار میکرد:«خدایا چهکار کنم؟» گویا عقربههای ساعت تنبل شده بودند خیال حرکت نداشتند. ناگهان فکری به سرش زد از خانه خارج شد.
🌱وقتی به خانه رسید هوا گرگ و میش بود. رضا مضطرب گفت:«مامان اتفاقی افتاده؟ کجا بودی؟»
☘️_رضا جان بابا، بهخاطر چک بیمحل رفته زندان. به املاکی سپردم تا خونه رو بفروشه. نمیخوام غصه بخورید. تنها راهحلمونه چون اگر قرض هم بتونیم بگیریم ، نمی تونیم پس بدیم.
ماه گل به چهره رضا چشم دوخته بود. با لبخند او خوشحال شد. سمت پنجره رفت. شب پردهاش را آویخته بود. ماه گوشهای نشسته و پرتو زیبای خود را بر زمین میتاباند. ستارهها چشمک میزدند، او از قاب پنجره به ماه نگاه کرد.
#داستانک
#همسرداری
#به_قلم_نرگس
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شما
از: معصومه
به: محبوب قلبم
سلام آقای مهربان
کی به پایان میرسد این شب هجران؟ از هجر رویت پریشانم و نالان. با تمام روسیاهیم باز صدایت میکنم یا صاحب الزمان. ای تنها فریادرس مظلومان و غریبان. آنقدر از فراقت اشک میریزم تا بیایی و در انتظار مینشینم تا شمیم روحبخشت را با چشم دل احساس کنم. مهم این است فقط بیایی. این بار دوست دارم با چشم دل تو را نظاره کنم. آقای عزیز و مهربانم جانم فدایت یاصاحب الزمان. محتاج یک نگاهت یا صاحب الزمان.😭
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
#نامه_خاص
#امام_زمان ارواحناله الفداء
#مناجات_با_منجی
ارتباط با ادمین: @taghatoae
ادمین تبادل: @tajil0313
🆔 @parvanehaye_ashegh
✍️ رنگ خدا
🍂نفس بکش در هوای پاییز
🍁بوی خاک و برگ و باران
همه رنگ و بوی خالقشان را دارند.
🌺دلت میخواهد تو هم خدایی شوی؟!
روزت را به یاد خدا شروع کن تا همهاش خدایی شوی
🌸روزتان نورانی و پر از رنگ خدا
#صبح_طلوع
#به_قلم_افراگل
#عکس_نوشته_رمیصا
🆔 @tanha_rahe_narafte