✍احترامگذاشتن در هر شرایطی
⭕️مواقعی پیش میآید که والدین بخاطر بیحوصلگی یا عدم توجه به زمان، سراغ فرزندان خود را میگیرند.
❌مثلا صبحزود یا ظهر وقت خواب با فرزند خود تماس میگیرند.
💯در چنین مواقعی نیز فرزندان باید با روی گشاده پذیرای آنان باشند.
🔘فراموش نکنند که همین والدین برای کمک و اجابت خواستههای آنان، نه تنها از خواب پریدهاند؛ بلکه اصلا شب تا صبح را نخوابیدهاند.
✅ پس حواسمان باشد همواره و در هر شرایطی باید با والدین خود با احترام برخورد کرد.
#ایستگاه_فکر
#ارتباط_با_والدین
#به_قلم_بهاردلها
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍سالگرد
🍃 مهین از صبح به یکیک بچههایش زنگ زد تا برای سالگرد پدرشان بیایند؛ ولی همه یک جواب دادند: «سرمون شلوغ وقت نداریم.» او فقط توانست بگوید: «باشه اشکال نداره به کارتون برسید.»
☘بعد آهی کشید، خیره به عکس همسرش گفت: «دیدی حسن آقا نیومدن، هر کدوم کار دارن. حتی نپرسیدن حالت چه طور.»
در حالی که بلند میشد، گفت: «برم یه سر به آشپزخونه بزنم. برمیگردم. »
💫مهین در آشپزخانه همه چیز را آماده کرد.
با آژانس تماس گرفت. ظرف حلوا رو برداشت و چادرش را سرش کرد باز روبه روی عکس حسن آقا ایستاد و گفت: «خوب من دارم میام پیشت.»
⚡️سرمزار همسرش نشست و درد و دل کرد: « میبینی حسن آقا بچهها بیوفا شدن. هی این همه زحمت کشیدی. زحمت اومدن سر مزارت رو هم نمیکشن. » همان طور درد ودل میکرد.
که سایه کسانی را حس کرد سر بلند کرد. دو پسرش و دخترش آمده بودند. ریحانه نشست کنار مزار پدرش و گفت: «مامان ما رو ببخش، حواسمون رفت پی کارهای خودمون. »
✨دست مادرش را گرفت و بوسید. محمد و علی هم کنار مادر نشستن و عذرخواهی کردند: «مامان باور کن سرمون شلوغ بود. »
🌾_اشکالی نداره پسرم کار همیشه هست؛ ولی بزرگترها یه روزی میرسه که نیستند؛ قدر کنار هم بودن بدونید.
#داستانک
#ارتباط_با_والدین
#به_قلم_سرداردلها
🆔 @tanha_rahe_narafte
🤬ارتباط با والدین بداخلاق
🔅توی قدم اول بدان و آگاه باش که پدر و مادر ذاتا آدمای بدی نیستند و خوب راهکارهای ادامه رو بخون.
🔘تصویر واقعی از والدینت رو باور کن: پدر و مادر بینقصی که دائما در دسترس بچههاشون هستند و اصلا خطا نمیکنند حتی توی داستانها هم وجود ندارند! حتی بعضیوقتا از سر نگرانی و مهربونی بیشاز حد باعث میشن که اعتماد به نفست بیاد پایین یا خیلی آدم وابستهای بشی.
🔘مواظب باش توی تله احساس گناه گیر نیفتی: بعضیوقتا والدین نمیتونن تو رو مجاب کنن که خواسته نامعقولی که دارن رو برآورده کنی پس به تو میگن که فرزندم قلبمو شکستی!😅 اگه خواستهشون نامعقول هست مطمئن باش که تو از انجام اون کار معافی. بهشون بگو که خیلی دوسشون داری ولی...
🌱پدر و مادرِ دوستای تو هم، ایدهآل نیستن. اگه یه روز بتونی نامرئی بشی و توی زندگیشون سرک بکشی اینو متوجه میشی.😉
#ایستگاه_فکر
#ارتباط_با_والدین
#به_قلم_شفیره
#عکس_نوشته_میرآفتاب
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍مهرههای رنگی
🍃رادیوی ماشین روشن بود. موسیقی بی کلام ملایمی پخش میشد. سامان دستی به موهای قهوهای رنگ خود کشید.
☘یاد حرف مادر بزرگش افتاد: «اگه میخوای کسی رو نابود کنی، کافیه اونو محصورش کنی، اونوقت میبینی که خود به خود پژمرده میشه.»
🍁پدر سامان به خاطر جراحی ناموفق ستون فقرات؛ دیگر نمیتوانست روی پاهایش به ایستد و راه برود. اسماعیل بعد از آن جراحی، روی ویلچر نشست. او گاهی نفس عمیقی میکشید و با حسرت میگفت: «از کار افتاده شدم.»
🌾 سامان هر روز صبح، اول وقت سوئیچ ماشین پدرش را بر میداشت و در شهر مسافرکشی میکرد. آن روز وقتی به پایانه مسافربری رسید و مسافرها پیاده شدند. کنار خیابان توقف کرد؛ ولی از ماشین پیاده نشد، به صندلی تکیه داد. ساعتی نگذشته بود که ماشین را روشن و حرکت کرد.
🍃زمانی که به خانه رسید سلامی به پدر و مادرش داد. بعد کیسههای نایلونی را کنار اتاق گذاشت. سامان با پدر و مادرش شام خورد. کمی استراحت کرد، به سمت کیسهها رفت و گفت: «مامان یه زیر انداز با چند تا کاسه ملامین بده.»
⚡️_میخوای چی کار کنی؟
💫_بیژن دوستم، زیورآلات دست ساز میفروشه، با مهره و کش درست میشه. وسایلشو آوردم تا شبها که بیکارم دستبند درست کنم.
🍃صدیقه زیرانداز چهار خانه سبز رنگی را پهن کرد. سامان نمونههای دستبند و گردنبند را روی سینی گذاشت. صدیقه با ذوق نشست و به سامان گفت: «یه توضیحی بده، منم درست کنم.»
☘_ساخت دستبند با مهره و کش هستش؛
اول کش رو میکشی قبل از این که مهرهها رو رد کنی. بعد به این اندازه قیچی میکنی، وقتی مهرهها رو مثل نمونه از کش رد کردی انتهای دو طرف کشها رو به سمت هم میکشی تا مهرهها به هم بچسبند بعد گرهی محکم، اضافهی کش رو قیچی و بعدش روی گره، کمی چسب مایع میزنی.
✨اسماعیل با دقت به حرفهای سامان گوش میداد که یک مرتبه گفت: «سامان! منم میتونم بهت کمک کنم!؟» سامان از جایش بلند شد و به سمت پدرش رفت دستهای پدر را میان دستهایش گرفت و گفت: «بابا! دستات هنوز کارگشاست؛ با قلب مهربونت دعام کن!»
#داستانک
#ارتباط_با_والدین
#به_قلم_رخساره
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍بینظیر
🔥وقتی واژه پرطنین والدین و فرزندان شنیده میشود، شعلهای از احساس زبانه میکشد تا دفتری پر شود از این موجودات بینظیر خدا.
خالق با خلقت گرانبهاترین مخلوق؛ یعنی پدر و مادر، قدرتنمایی کرده است.
🔸 اولین قدم در برابر این نعمت بزرگ الهی، سپاسگزاری و قدرشناسی از آنهاست.
فرزند نابترین گوهر هستی، به دست پدر و مادر شکل میگیرد و همین است که به وجودشان معنا میبخشد.
🔸بنابراین قدم بعدی در برابر این مخلوق زیبای خدا، عمل به فرمودهی پیامبر عزیزمان است که فرمودند:
آنکه پدر و مادرش را خشنود کند، خدا را خشنود کرده و کسی که پدر و مادر خود را به خشم آورد، خدا را به خشم آورده است.*
📚*کنز العمال، ج ۱۶، ص ۴۷۰
#ایستگاه_فکر
#ارتباط_با_والدین
#به_قلم_پرواز
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
اثرات توجه به والدین
💯احترام به پدر و مادر جایگاه و اهمیت بالایی دارد؛ چرا که سبب پیشرفت و ترقی و پیمودن پلههای کمال میشود و نشانهی شناخت شایستهی بنده خداست؛
⭕️چون که اگر فرد حق پدر و مادرش را رعایت کند، حق پروردگار را نیز رعایت خواهد کرد.
❌این که برخی ممکن است فکر کنند که عبادت مستحب و واجبات مختلف را انجام بدهند، اما با بی حرمتی به والدین یا پرخاش به آن ها یا به امور آنها نرسیدن و آن ها را به خانه سالمندان سپردن میتوانند به مقام و جایگاهی برسند، سخت در اشتباهند.
⭕️در صورتی که رضایت والدین و دعای خیر آنان سبب عاقبت به خیری و رفع مشکلات دنیوی و اخروی می شود؛ اما عاق والدین سبب اثرات بدی در دنیا و آخرت می شود.
🔹قال الصادق(علیهالسلام): «بر الوالدین من حسن معرفة العبد بالله اذ لا عبادة اسرع بلوغا بصاحبها الی رضی الله من حرمة الوالدین المسلمین لوجه الله تعالی.»
🔸امام صادق(علیهالسلام) فرمود: «نیکی به پدر و مادر نشانه شناخت شایسته بنده خداست؛ زیرا هیچ عبادتی زودتر از رعایت حرمت پدر و مادر مسلمان به خاطر خدا انسان را به رضایت خدا نمی رساند.»
📚 بحار الانوار، ج 74، ص 77.
#ایستگاه_فکر
#ارتباط_با_والدین
#به_قلم_آلاله
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍عصای مادر
🍃مادربزرگ آرام و به سختی از جایش بلند شد. با تکیه بر دیوار کنارش ایستاد. چشم چرخاند تا عصایش را بیابد و راه بیفتد؛ اما انگار نوههایش از سر بازیگوشی عصا را پنهان کردهبودند.
☘مادربزرگ اندکی عصبانی شد: «وروجکها مگه نگفتم با عصای من کاری نداشته باشین، مگه دستم بهتون نرسه، من با این پاها بدون عصا نمیتونم راه برم آخه ...» و سعیکرد چند قدمی راه برود اما پاهایش هیچ انعطافی نداشتند و یاریاش نکردند و نتوانست حرکتی بکند، در حالیکه سعی میکرد بنشیند ناگهان افتاد و از درد نالهی شدیدی کرد و انگار دلش از این همه اذیتشدن و دردکشیدن شکسته باشد گوشهی چشمش شبنم اشکی نشست.
🌾 آنروز که نوبت مینا بود مواظب مادر باشد، از صدای نالهی دردناک مادر به دلهره افتاد و با شتاب خود را به اتاق رساند، با دیدن حال مادر شروع کرد به غر زدن : «آخه مامان چرا مواظب نیستین؟! اگه یه بار دیگه با این شدت بیفتین زبونم لال جاییتون بشکنه چکار میخواین بکنین؟!! جایی میخواین برین صدا کنین بیام کمکتون خب ... » و با استرس دست و پای مادر را وارسی کرد که طوری نشدهباشد.
✨در میان غرزدنهای مینا حرارت محبت کودکانهای وجود پردرد مادربزرگ را آرام کرد.
علی که گویا دلش برای مادربزرگش سوخته باشد، در حالی که دستان کوچکش را بر پاهای مادربزرگ میکشید و آنها را ماساژ میداد، میگفت: «مامان بزرگ رو دعوا نکن مامان، همهش تقصیر ما بود که پای چوبیش رو قائم کردیم فقط میخواستیم بازی کنیم.»
💫سپس بلندشد و دستانش را دور گردن مادربزرگ حلقه کرد و صورت مادربزرگ را بوسید. مادربزرگ در میان آنهمه دردی که داشت دلخوشیهایش را که بچههایش بودند در مقابل خود مجسمکرد. مینا که نگران مادر شده بود و حتی شیرینزبانی پسرش آرامش نکرده، دیگر نمیدانست چه بگوید؟! بلندشد و مُسکنی برای مادر آورد، پاهایش را ماساژ داد و دنبال عصای مادر رفت.
#داستانک
#ارتباط_با_والدین
#به_قلم_قاصدک
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍قدردانی
✨کتاب نورانی حق را در دست میگیرم و ورق میزنم، آیهای نظرم را به خودش جلب میکند شروع به خواندنش میکنم:
🌱بسمالله الرّحمن الرّحیم:"وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما کَما رَبَّیانی صَغیراً"
بگو: پروردگارا آن دو را مورد رحمت قرار بده همانگونه که مرا در کودکی پرورش دادند."
💡خدا، جای حق نشسته و میداند چه کسانی را با چه عظمتی خلق نموده. میداند که اطاعتشان را در ردیف اطاعت خویش قرار داده است و حتی از گفتن کوچکترین کلمهی"اُفّ" به این آفریدهها، منع کردهاست.
🌷پدر و مادر عزیز، بودنمان را مدیون شما هستیم پینهی دستان و چین و چروک صورتتان، دستمزدی است که از ما گرفتهاید.
مگر میتوانیم این همه رنج و سختیتان را جوابگو باشیم؟!
تنها کاری که از دستمان بر میآید این است که:
🤲از خداوند میخواهیم تا همیشه زیر چتر عنایت و رحمت خویش قرارتان دهد.
📚سورهی اسرا، آیهی ۲۴
#ایستگاه_فکر
#ارتباط_با_والدین
#به_قلم_پرواز
#عکسنوشته_حسنا
🆔@tanha_rahe_narafte
✍افسوس و تنهایی
🍃هر چه غصه میخوردم، هر چه اشک را مهمان گونههایم میکردم دیگر هیچ فایدهای نداشت. دلم حسابی گرفته بود، هر روز از خانه تا مدرسه را فقط گریه میکردم. انگار همین دیروز بود که خانم مدیر گفت: «فردا جلسهای با والدین هست باید یکی از والدینتان به مدرسه بیایند.»
☘ وقتی این سخن را شنیدم احساس شرم کردم، باز ذهن خودمم را درگیر کردم که ای وای باید چه کنم؟ به خانه که رسیدم بوی قورمه سبزی مادرم گرسنگیام را چند برابر کرد، پدرم عصا زنان جلو آمد گفت: «ناهید جان بابا کی آمدی برو دست و صورتت بشور بیا ناهار بخوریم ما منتظر تو بودیم.»
✨نامه دعوت را روی طاقچه گذاشتم مادرم گفت: «ناهید جان این چیه؟ باز همان حس شرم در وجودم دوباره زبانه کشید و به حالت غیظی گفتم: «دعوت نامه مدرسه است اما چه فایده شما که نمیتونین بیاین باز باید برم از خاله اعظم التماس کنم، بیاد.»
🌾سرم را برگردانم به مادرم نگاه کردم دیدم اشک صورتش را پاک می.کند. من همیشه به خاطر این که پدر و مادرم پیر بودند دوست نداشتم که دوستان و معلمهایم آنان را ببینند برای همین همیشه هر وقت جلسهای بود خاله اعظم را میبردم.
💫من تنها فرزند این خانواده و به قول گفتنی بچه ی بعد از هرگزی بودم. ای کاش آن روزها اینقدر نادان نبودم پدر و مادرم الان شش ماه هست در یک تصادف از دنیا رفتهاند.
پیش خاله اعظم زندگی میکنم اما دیگر هر روز خبری از بوی خوشمزه غذای مادرم، دست پر مهر پدرم و آغوش گرمشان نیست. من همیشه با آنان بد حرف زدم و فقط آنان را پیر می دیدم چرا این همه نقاط مثبتشان را نمی دیدم. حالا من ماندم و یک عالمه افسوس و تنهایی.
#داستانک
#ارتباط_با_والدین
#به_قلم_بهاردلها
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍لبخندی با مهر
🌱پدر و مادر، عزیز و گرامی هستند. برای قدردانی از زحمات والدین میتوان کارهای مختلفی را انجام داد؛ و اما سادهترین راه قدردانی از والدین در بهترین زمان:
🔅۱. هنگامی که پدر یا مادر از سر کار میآیند. با لبخند به استقبالشان برویم، نه این که در اتاق خود، بیاعتنا به حضورشان مشغول باشیم.
🔅۲. در جمع کردن سفره یا شستن ظرفها به مادرمان کمک کنیم.
🔅۳. در گرفتن خرید خانه از دست پدر عجله کنید و به او نوشیدنی خنک بدهید.
#ایستگاه_فکر
#ارتباط_با_والدین
#به_قلم_رخساره
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍گرهخوردن وجودمان به وجودش
⭕️اگر پدر نبود، من و تو هم نبودیم. خداوند واسطهی بخشیدن نعمت حیات و هستی را، پدر قرار داد.
🔺همان نعمتی که اگر نباشد، سعادت و تکاملی هم در کار نیست
و بالاترین نعمت خداست.
💡هرچه استعداد و توانایی در وجود ماست؛ از ناحیهی پدر و مادر، به وراثت رسیده است.
💎خداوند به این وسیله، حق پدر را بزرگترین حقها قرار داد. تا جایی که؛
🔸امامسجادعلیهالسلام فرمودند:
حق پدرت این است که بدانی او اصل(ریشه) تو است و تو فرع(شاخه) او هستی و اگر او نبود تو نبودی، پس هر امر خوشایندی در وجودت دیدی بدان که از پدرت داری و به همین اندازه سپاسگزار او باش.*
💫به حقیقت پدر واژهی مقدسیست که حقش در موارد بسیاری نادیده گرفته شده است.
💥دعاییهویی: خدایا توفیق پاسداشت حق پدر را به ما عنایت بفرما🤲
🔹* الإمامُ زينُ العابدينَ عليه السلام : أمّا حَقُّ أبيكَ فأن تَعلَمَ أنّهُ أصلُكَ و أنّهُ لَولاهُ لَم تَكُن ، فَمهما رَأيتَ في نَفسِكَ مِمّا يُعجِبُكَ فاعلَمْ أنّ أباكَ أصلُ النِّعمَةِ علَيكَ فيهِ ، فاحمَدِ اللّه َ و اشكُرْهُ على قَدرِ ذلكَ ، و لا قُوَّة إلاّ باللّه.
📚*بحارالأنوار، جلد۱، صفحه۶.
#ایستگاه_فکر
#ارتباط_با_والدین
#به_قلم_افراگل
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍ماهی بزرگ
🍃دلش برای ماهی بزرگی که صید کرده بود سوخت. با خود گفت که این ماهی، ماهی عالی و عجیبی است و میداند که من چقدر پیرم. تا به حال ماهی به این پر زوری نگرفتهام، ماهی به این غریبی نگرفتهام. شاید میداند که نباید از آب بیرون بپرد.
☘ولی ماهی نمیدانست. نمیدانست پیرمرد چقدر پیر است، بیرون پرید. پرید و وقتی نگاهش به ریشهای سفید پیرمرد افتاد، دلش نیامد او را اذیت کند. ماهی مهربان بود. مادر بود و همیشه مادرها مهربانند. ماهی مهربان؛ دوباره به آب برگشت تا لذت صید را به کام مرد بنشاند.
🎋مرد دوباره قلاب را در آب انداخت. ماهی آخرین نگاهش را به فرزندانش کرد که مشغول خودشان بودند. کسی یاد او نبود.
🌾همه را سر و سامان داده بود و به زودی فصل تخم ریزیشان میرسید. کار نکردهای نداشت. لبخندی زد؛ بیآنکه از کسی خداحافظی کند، طعمه به دهان گرفت. کمی بعد ماهی در میان دستهای پیرمرد، آرام گرفت و پیرمرد لبخندزنان راهی خانه شد. او نمیدانست امشب بچه ماهیها، به عزای مادرشان می نشینند.
#داستانک
#ارتباط_با_والدین
#به_قلم_ترنم
🆔 @tanha_rahe_narafte