هدایت شده از مشقِ عشق ٬ دمشق
شب جمعه بود و عملیات باز پس گیری مناطق مسکونی بود
هدایت شده از مشقِ عشق ٬ دمشق
مصطفی تعریف میکرد باید اون خونه ها پاک سازی میشد و من وایسادم گفتم داوطلب میخوام یا علی بگه
هدایت شده از مشقِ عشق ٬ دمشق
شونزده تا داعشی دوتا اتاق اونطرفتر بودن و باید پاکسازی میکردیم
هدایت شده از مشقِ عشق ٬ دمشق
میگفت من زخمی شده بودم و یکی دیگه از بچه هام زخمی بود
دیدم حسن نارنجک برداشت اومد بره سمتشون
هدایت شده از مشقِ عشق ٬ دمشق
گفتمحسن کجا
گفت یکی باید کار رو تموم کنه
و از سوراخ دیوار اومد بره داخل و اخرین نگاه رو بهم کرد
هدایت شده از مشقِ عشق ٬ دمشق
میگفت ذکر اخر رو گفت و رفت تو
صدای تیر اومد و انفجار