eitaa logo
مشق عشق 💞🌷
122 دنبال‌کننده
787 عکس
287 ویدیو
21 فایل
کانال مشق عشق 🌷 نذر فرهنگی 🌷 نشر روایات و کتب شهدای جلیل القدر🌷 eitaa.com/mashgheshgh313 : لینک کانال منتظر شنیدن نظرات شما عزیزان درباره کانال هستیم @seyedeh_313
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 از سلوک و مکتب حاج قاسم سلیمانی 🍃🌷🍃 http://eitaa.com/mashgheshgh313 🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃
❤️عاشقانه های شهید باکری…❤️ 💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖 حمید_و_فاطمه… ﺷﺎﻳﺪ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ لحظه هایی ﻛﻪ با ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺘﻴﻢ… نمازای دو نفره مون بود…❤️ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﻧﻤﺎﺯاﻣﻮ ﺑﻬﺶ ﺍﻗﺘﺪﺍ ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ…❤ ﺍﮔﻪ ﺩﻭﺗﺎیی…💚💛 کنار ﻫﻢ ﺑﻮﺩﻳﻢ…💛💚 ﺍﻣﻜﺎﻥ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻧﻤﺎﺯﺍﻣﻮنو ﺟﺪﺍ ﺑﺨﻮﻧﻴﻢ… چقد ﺣﺲ ﺧﻮﺑﻴﻪ… ﻛﻪ ﺩو نفر…💗 ﺍﻳﻨﻘﺪه همو ﻗﺒﻮﻝ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻦ…💗 منطقه که میرفت… تحمل خونه بدون حمید…💗 واسم سخت بود… وقتی_تو_نباشی_چه_امیدی_به_بقایم…؟ این_خانه_ی_بی_نام_و_نشان_سهم_کلنگ_است… میرﻓﺘﻢ ﺧﻮﺍﺑﮕﺎﻩ ﭘﻴﺶ ﺩﺧﺘﺮﺍ… ﻳﺎ ﭘﻴﺶ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺣﻤﻴﺪ ﻳﺎ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎﺩﺭﻡ…. ﺑﻌﺪ ﻣﺪتی که برمیگشت… واسه پیدا کردنم،همه جا زنگ میزد… میگفتن:"بازم حمید،ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺭﻭ ﮔﻢ ﻛﺮﺩﻩ..💜 ﺯﻭﺩ ﭘﻴﺪﺍم میکرﺩ… ظرف ﺩﻭ،ﺳﻪ ﺳﺎﻋﺖ… ولی من ﺑﻴﺴﺖ ﻭ ﭘﻨﺞ ﺳﺎله که… گلی_گم_کرده_ام_می_جویم_او_را…💔 ﺍﮔﻪ ﺑﻬﻢ ﺑﮕﻦ ﭼﻪ قشنگی ای ﺗﻮ ﺍﻳﻦ ﺩﻧﻴﺎست… ﻛﻪ خیییلیی ﺑﻬﻤﻮﻥ ﺳﺨﺖ ﮔﺬﺷﺖ… ﻣﻴﮕﻢ :"💛 …عشق...💛 عجیب_درد_عشق_و_عاشقی_مانند_افیون_است.. که_هر_جا_لذتی_باشد_درون_درد_مدفون_است… ﻭقتی ﺟﻮﻭﻧﺎی الان میگن ﻛﻪ ﻧﻪ… ﺍصلا ﺍﺯ ﺍﻳﻦ خبرا نیست… از حرفشون خیلی ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ میشم… ﭼﺮﺍ ﻣﻔﻬﻮﻡ عشقو درک نمیکنن…؟! ﺍﻻﻥ ﺍﺭﺗﺒﺎﻃ ﺑﻴﻦ ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮو… خیییلیﺑﮕﻦ ﺍﻳﺪﻩ ﺁﻟﻪ…! تو تقسیم کار خونه ست… ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎ ﺍﻳﻨﺠﻮﺭی ﻧﺒﻮﺩ… ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎ ﻫﺮ کسی ﺯﺭنگی میکرد… ﺗﺎ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻛﺎﺭ ﻛﻨﻪ ﺗﺎ ﺍﻭﻥ یکی ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﻛﻨﻪ… این در حالی بود… که قبل ازدواج…💝 ﺗﻮ خونه بهم میگفتن… ﺁﺷﭙﺰﻱ ﻛﻦ… میگفتم ﺁﺷﭙﺰ میگیرم… میگفتن ﻛﺎﺭ ﻛﻦ… میگفتم ﻛﻠﻔﺖ میگیرم… ﻫﺮ ﻛﺎﺭی میگفتن،ﻳﻪﺟﻮﺍﺏ تو آستینم ﺩﺍﺷﺘﻢ… ﺑﺎ ﺣﻤﻴﺪ که ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻛﺮﺩم… ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻢ ﺑﺎﻭﺭﺗﻮﻥ ﻣﻴﺸﻪ ﻳﺎ ﻧﻪ… حتی ﺍﺯ ﺷﺴﺘﻦ ﻟﺒﺎسای ﺣﻤﻴﺪ ﻟﺬﺕ میبردم…❤ 💚خانم امیرانی،همسر شهید حمید باکری💚 🍃💐اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ💐🍃 http://eitaa.com/mashgheshgh313 🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❇️سرباز وفرار از زن بی حجاب خاطره ای از شهید برونسی http://eitaa.com/mashgheshgh313 🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨❤️🍃✨❤️🍃✨❤️ ❤️ 🍃 ✨ ❤️ 🍃 ✨ ❤️ 🕊بسم الله الرحمن الرحیم 🕊 💥💫کتاب : عصمت 💫💥 ⭐️🌺نویسنده :سیده رقیه آذرنگ🌺⭐️ ☄💫بر اساس زندگی : «شهیده عصمت پورانوری »💫☄ 💥✨قسمت : هفدهم✨💥 در دوران دبیرستان منیژه🌸، داشتن نوعی یونیفرم، الزامی بود و می‌بایست تمامی دانش‌آموزان آن را تهیه می‌کردند و می پوشیدند. این مدل یونیفرم، لباس پوشیده‌ای 🌿نبود و چیزی بود که منیژه از آن تنفر داشت. خود من هم با ‌چنین پوششی مخالف بودم. روز اول با پوششی کامل🌹 به مدرسه رفت، وقتی به خانه آمد با دیدن چهره‌اش فهمیدم از چیزی ناراحت شده. سلام کرد و رفت توی اتاق با همان لباس‌ها نشست و تکیه داد به دیوار، سرش را گذاشته بود روی زانوهایش، چیزی نمی‌گفت. 😔رفتم کنارش نشستم و دستم را بردم زیر چانه‌اش سرش را بلند کردم. چشم‌هایش از اشک سرخ😭 شده بود. با بغضی که ته گلویش مانده بود، زد زیر گریه و گفت: «من دیگه مدرسه نمی‌رم.» با تعجب گفتم: «چرا؟!»🤔 گفت: «امروز، خانم مدیر کلی جلو بچه‌ها سرم داد زد و بهم گفت: باید از قانون لباس فرم پیروی کنی. اگه دیدم فردا هم با این لباسا اومدی اصلاً اجازه نمی‌دم بری کلاس!»🧐 دستش را گرفتم و گفتم: «بلند شو ببینم، دختر من گریه نمی‌کنه.»👌 هرجوری بود از دلش درآوردم. به او گفتم: فردا خودم میام باهات مدرسه» صبح زود منیژه بیدار شد تا به مدرسه برود. من هم چادرم را سر کردم و باهم راه افتادیم به مدرسه✨ که رسیدیم منیژه اتاق مدیر را به من نشان داد. وقتی وارد اتاق شدم، مدیر پشت میزش بود و معلمان هم روی صندلی‌ها با آن لباس‌های به قول خودشان فرم شاهنشاهی نشسته بودند و هیچ کس را تحویل نمی‌گرفتند. حتی حاضر نبودند جواب سلاممان 😔را بدهند با هم حرف می‌زدند و میوه تعارف می‌کردند.🍃🌸🍃 ادامه دارد ....... http://eitaa.com/mashgheshgh313 ✨🍃❤️✨🍃❤️✨🍃❤️✨🍃❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨❤️🍃✨❤️🍃✨❤️ ❤️ 🍃 ✨ ❤️ 🍃 ✨ ❤️ 🕊بسم الله الرحمن الرحیم 🕊 💥💫کتاب : عصمت 💫💥 ⭐️🌺نویسنده :سیده رقیه آذرنگ🌺⭐️ ☄💫بر اساس زندگی : «شهیده عصمت پورانوری »💫☄ 💥✨قسمت : هجدهم✨💥 دست منیژه را گرفتم و رفتم سر میز مدیر، سرش پایین بود و کتاب📙 می‌خواند سلام کردم، سرش را تکان داد گفتم: «من مادر پورانوری هستم. همون که گفتید لباسش مناسب مدرسه نیست» با بی‌خیالی سرش را بلند کرد و گفت: «من همه حرف‌ها رو به دخترت 🧕گفتم، چیه! قشون‌کشی راه انداخته!» بهم برخورد، چادرم را محکم‌تر گرفتم و گفتم: «ببین خانم، من چهار تا دختر 👧دارم می‌خوای بلیط جهنم رو برا خودم بخرم و دخترام رو بی‌حجاب کنم، برا آخرتم چه کنم؟!»🤔 مدیر با لبخندی تمسخرآمیز به ‌من نگاه کرد و با صدای بلند گفت: «این قانون مدرسه‌اس و دختر شما هم از این امر مستثنی نیست.»🧐 من هم در کمال خونسردی و با آرامش به او گفتم: «من از هیچ‌کس به جز خدا ترسی ندارم لباسش همینه که می‌بینی اگه دوست نداری پروندهٔ دخترم🌸 رو بده می‌خوام از مدرسه ببرمش، اصلاً نمی‌خوام یه لحظه هم اینجا بمونه.» مدیر گفت: «پس لابد می‌خوای بی‌سواد بمونه؟!»🤔 گفتم: «می‌فرستمش کلاس قرآن و خیاطی یادش می‌دم تا همین جا که سواد خوندن و نوشتن یاد گرفته بسشه👌» من روی حرفم پافشاری می‌کردم و مدام تکرار می‌کردم: «اومدم دخترم رو از مدرسه ببرم.»🧐 معلم‌ها ساکت شدند و زل زده بودند به من و منیژه ، مدیر از اینکه می‌دید من خودم دخترم را در مدرسه ثبت‌نام کرده‌ام و حالا آمده‌ام که او را ببرم، خیلی تعجب 😟کرده بود. از پشت میز بلند شد و آمد کنارم ایستاد و با دستش روی شانه‌ام زد وگفت: «حالا می‌خوای بری خانه چه‌کار کنی که این‌قدر عجله داری؟»😉 گفتم: «دارم می‌رم، شام عروسی خواهرم رو درست کنم.» بعد از کمی با کنایه ادامه دادم: «اگه بخوایین براتون بفرستم!»😏 با وقاحت گفت: «آره، باید سهم غذای منو بفرستی.» گفتم: «باشه می‌فرستم.»🌿 بعد از کلی بحث و جدل، مدیر نتوانست صحبت‌های مرا رد کند و به ناچار پذیرفت. به ‌خانه برگشتم، نزدیک غروب بود که زنگ خانه✨ به صدا درآمد. توی حیاط مشغول غذا پختن بودم. چادرم را سر کردم و رفتم دم در، مستخدم مدرسه بود، سلام کرد و بی‌مقدمه گفت: «شام مدیر رو بهم بدین ببرم.»🌿 برگشتم و به منیژه گفتم: «بدو یه بشقاب و یه کاسه با یه سینی از آشپزخانه برام بیار.»😕 وقتی غذا را در ظرف‌ها می‌ریختم توی دلم با خودم گفتم: «او می‌خواست اگه این قضیه عروسی💞 صحت نداشته باشه، با ما برخورد کنه.» دوباره چادرم را سر کردم و سینی غذا را بردم دم در و دادم دست مستخدم، منیژه وقتی فهمید مستخدم آمده، گفت: «مادر اینا ول کن نیستن.» گفتم: «تو فکر نباش»🍃🌸🍃 ادامه دارد ......... http://eitaa.com/mashgheshgh313 ✨🍃❤️✨🍃❤️✨🍃❤️✨🍃❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✋ایســــــــــٺ شُما یِڪ پِیغام 💭 اَز ســــــۅے🎈 ♥️شُہَـــــــــدا♥️ دارید http://eitaa.com/mashgheshgh313 🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا