eitaa logo
مشق عشق 💞🌷
122 دنبال‌کننده
787 عکس
287 ویدیو
21 فایل
کانال مشق عشق 🌷 نذر فرهنگی 🌷 نشر روایات و کتب شهدای جلیل القدر🌷 eitaa.com/mashgheshgh313 : لینک کانال منتظر شنیدن نظرات شما عزیزان درباره کانال هستیم @seyedeh_313
مشاهده در ایتا
دانلود
✨❤️🍃✨❤️🍃✨❤️ ❤️ 🍃 ✨ ❤️ 🍃 ✨ ❤️ 🕊بسم الله الرحمن الرحیم 🕊 💥💫کتاب : عصمت 💫💥 ⭐️🌺نویسنده :سیده رقیه آذرنگ🌺⭐️ ☄💫بر اساس زندگی : «شهیده عصمت پورانوری »💫☄ 💥✨قسمت : چهل✨💥 ◀️شانزدهم مهرماه سال 59 بود ساعت ده شب، در خانه خواب بودیم که صدای وحشتناکی😱 در شهر پیچید. زمین می‌لرزید. شیشه‌ها خرد شد و ریزه ریزه توی حیاط پرت شدند وقتی این صدا را شنیدیم، ناخودآگاه 😟از جایمان بلند شدیم با عجله و ترس دویدیم توی حیاط، جیغ و فریاد همسایه‌ها می‌آمد صدا خیلی نزدیک بود آن‌قدر موج انفجار شدید❌ بود که ترکش‌های ریز و درشت، تکه‌ شیشه‌های در و پنجره اتاق‌ها، توی در و دیوار فرو رفته بود؛ اما عجیب‌تر جایی که من و بچه‌ها خوابیده بودیم، پشت درِ هال، یک شیشهٔ بلند داشت که هیچ آسیبی ندیده بود. اگر می‌شکست معلوم نبود چه اتفاقی می‌افتاد.😔 غلامعلی و علیرضا رفتند توی کوچه، مردم وحشت زده😱 از خانه‌ها بیرون دویدند من و دخترها هم دنبالشان رفتیم. گرد و غبار همه جا را پوشانده بود بعد از کمی شنیدیم که عراق🇮🇶 محلهٔ سیاهپوشان و چولیان را با موشک زده است. مردها رفتند برای کمک و تا روشن شدن هوا در محل انفجار ماندند.🕊 ◀️فردای آن روز، رادیو و تلویزیون را که روشن کردیم، خبر حمله عراق به شهرهای مرزی کشور پخش می‌شد. صدام رسماً اعلام جنگ کرده بود. با خودم گفتم: «یعنی چی می‌خواد بشه؟! خدا بخیرکنه!»🙏 ◀️بچه‌ها هم هاج و واج به همدیگر نگاه می‌کردند. با اینکه تازه جنگ شروع شده بود؛ اما هنوز توی دلمان🌸 امید داشتیم همه چیزی ختم به خیر شود و دوباره شهر به آرامش برگردد. فکر می‌کردیم جنگیدن مثل شکست دادن حکومت پهلوی است که با راهپیمایی و تظاهرات✊ حل شود. هنوز درست و حسابی شرایط را درک نکرده بودیم، که عراق پشت سر هم دزفول را بمباران💣 می‌کرد. ◀️از آن روز به بعد نگهبانی بسیجیان در خیابان‌ها و محله‌ها شروع شد. مردم به روشنایی در شب🌗 حساس بودند. برق شهر از غروب قطع می‌شد. تا دید هواپیماهای عراقی کمتر باشد. حتی یک کبریت را هم، شب در فضای بیرون روشن💡 نمی‌کردیم. پرده تمام پنجره‌ها کشیده شد و نوار ضربدری چسب، روی شیشه‌ها جا خوش کرد. شب که می‌شد توی اولین ساعات بامداد، وقتی که همهٔ مردم خواب😴 بودند، عراقی‌ها با شدت بیشتری شهر را با راکت و موشک می‌کوبیدند ما هم تا آن روز اصلاً نمی‌دانستیم راکت و موشک چیست🤔 وقتی که صدایی می‌آمد می‌رفتیم توی شوادون و پناه می‌گرفتیم. موشک‌باران که شروع شد برای اولین بار فهمیدیم این عراق دست بردار نیست.🍃🌸🍃 http://eitaa.com/mashgheshgh313 ✨🍃❤️✨🍃❤️✨🍃❤️✨🍃❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨❤️🍃✨❤️🍃✨❤️ ❤️ 🍃 ✨ ❤️ 🍃 ✨ ❤️ 🕊بسم الله الرحمن الرحیم 🕊 💥💫کتاب : عصمت 💫💥 ⭐️🌺نویسنده :سیده رقیه آذرنگ🌺⭐️ ☄💫بر اساس زندگی : «شهیده عصمت پورانوری »💫☄ 💥✨قسمت : چهل ویک✨💥 ◀️صدای انفجارها آن‌قدر بلند و وحشتناک از دور و نزدیک به گوشمان می‌رسید که روزی نبود که چند منطقه بمباران💣 نشود. شکسته شدن دیوار صوتی و رفت و آمد هواپیماهای عراقی بالای سرمان، صدای ضد هوایی‌هایی که در شهر مستقر شدند و آژیر قرمز و سفید و زرد، صدای سوت ⭕️خمپاره و موشک، کم‌کم برایمان عادی شده بود به مردم گفته می‌شد برای در امان ماندن از حملات دشمن بعثی به اردوگاه‌های شهرهایی که از مناطق جنگی دور بودند بروند؛ اما راضی نمی‌شدند. آن‌هایی هم که می‌رفتند هنوز یک ماه نشده برمی‌گشتند. همه می‌گفتند: «توی خانه‌های خودمان شهید🌷 بشیم بهتر از آوارگی‌ است.» ◀️یک روز مسئولین شهر به مردم پیشنهاد دادند به روستاهای اطراف شهر بروند تا تلفات کمتر باشد. مردم موافقت✅ کردند و در اوج جنگ به روستاهای اطراف رفتند؛ اما برای چند روزی هم که می‌ماندند به شهر تردد داشتند. اوضاع که آرام می‌شد، برمی‌گشتند. ◀️روستانشینان و مردمان سخت‌کوش و مهمان‌نوازی که در آنجا زندگی می‌کردند از دل و جان🤩 پذیرای مردم شهر می‌شدند. حتی در بعضی صحنه‌های امداد و نجات مردها‌شان به شهر می‌آمدند و به یاری مجروحانی💐 که زیر خروار‌ها خاک و گل مانده بودند می‌شتافتند. ◀️کم‌کم مردم توانستند نوع موشک‌ها را از هم تشخیص دهند، آن هم از روی صدا، موشک 3 متری یک صدا 🌿داشت. موشک 6 تا 12 متری یک صدا، خمپاره، توپ و ... صداهایی دیگر، اوضاع ناگوار و بحرانی روزهای اول جنگ، خیلی آزارم می‌داد؛ اما سعی می‌کردم روحیه و ظاهرم را حفظ کنم. خودم را به کارهای خانه مشغول می‌کردم.🌻 ◀️مردم هم به تهدیدهای عراق توجهی نداشتند. موج رادیو را که می‌چرخاندیم، گوینده عراق با آن لهجهٔ کُردی 🌸می‌گفت: «به خبری که هم اکنون از گزارش ستاد فرماندهی حزب بعث عراق به دست من رسیده شما شنوندگان عزیز را آگاه می‌سازم. ارتش غیور عراق از امروز شهرهای ❌نام برده زیر را توسط جنگنده‌های هوایی خود و نیروی موشکی و زمینی، مورد اصابت قرار خواهد داد که در ادامه همین گزارش، از مردم این شهرها خواسته شده تا محل زندگی خود را ترک و به مکان‌های امن پناه✳️ برده تا از این حملات به آن‌ها آسیبی نرسد که قبلاً هشدار دهنده معذور است. الف) دزفول، ب) مریوان، ج) سرپل ذهاب و ... .» اما مردم سرشان به خانه زندگی‌شان گرم بود.🍃🌸🍃 ادامه دارد ......... http://eitaa.com/mashgheshgh313 ✨🍃❤️✨🍃❤️✨🍃❤️✨🍃❤️
و مکتب حاج قاسم سلیمانی 🍃🌷🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/mashgheshgh313 🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهیدان وقران 💥شهید عبدالمهدی مغفوری 👈 کرمان 🌷 نغمه کوثر،قران 💥 🌺💥🌺💥🌺💥🌺💥 💠وقتی پیکر شهید عبدالمهدی مغفوری را آوردند حال مساعدی نداشتم، داشتم گریه می کردم. در حزن و اندوه بودم که ناگهان صدایی شنیدم که می گفت: شهید قرآن می خواند. یکی از روحانیون هم قسم خورد که صدای قرآن او را شنیده است. گفتم خدایا این شهید چه مقامی پیش شما دارد که این کرامت را به وی عطا کردی که از جنازه اش پس از چند روز که شهید شده صدای تلاوت قرآن می آید. 💥 🌺💥🌺💥🌺💥🌺💥 💠وضو گرفتم رفتم بالای سرش و روی او را کنار زدم. رنگش مثل مهتابی نور می داد. و بوی عطر عجیبی از پیکرش به مشام می رسید. وقتی گوشم را نزدیک صورت و دهانش نزدیک کردم، مثل کسی که برق به او وصل کرده باشند در جا خشکم زد. چون من هم از او تلاوت قرآن شنیدم. درست یادمه در همان لحظه ای که گوشم نزدیک دهان او بود شنیدم که سوره کوثر را می خواند. چند نفر دیگر هم شنیده بودند که قرآن می خواند. 💥 🌺💥🌺💥🌺💥🌺💥 📚 کتاب لحظه های آسمانی، صفحه 69 http://eitaa.com/mashgheshgh313 🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨❤️🍃✨❤️🍃✨❤️ ❤️ 🍃 ✨ ❤️ 🍃 ✨ ❤️ 🕊بسم الله الرحمن الرحیم 🕊 💥💫کتاب : عصمت 💫💥 ⭐️🌺نویسنده :سیده رقیه آذرنگ🌺⭐️ ☄💫بر اساس زندگی : «شهیده عصمت پورانوری »💫☄ 💥✨قسمت : چهل و دو✨💥 ◀️روزها می‌گذشت و ما خبرها را از رادیو شهری دزفول دنبال می‌کردیم. رادیویی📻 که به همت چند جوان مؤمن راه‌اندازی شد و ما را در تمام روز همراهی می‌کرد. هر منطقه‌ای که بمباران می‌شد مردم اطلاع⭕️ پیدا می‌کردند. بچه‌ها می‌رفتند، غلامعلی می‌رفت، گاهی من هم با زن‌های همسایه می‌رفتیم و به خرابه‌هایی 😔که بر جا مانده بود خیره می‌شدیم و لعنت می‌فرستادیم به صدام و دار و دسته‌اش. ترکش‌ موشک‌ها در و دیوار شهر را ویران کرده بود. اکثر حملات در شب🌙 اتفاق می‌افتاد. درست موقعی که مردم خواب بودند. مردها با بیل و کلنگ برای کمک می‌رفتند. همه می‌گفتند شاید کسی زیر آوار زنده باشد. برق که نبود با چراغ‌قوه 🔦و فانوس توی شهر می‌گشتند. انس و الفت مردم با هم بیشتر شده بود.🌸 ◀️از فردای اولین بمباران تشییع شهدا با شکوهی تکرار نشدنی شروع شد. مرد و زن، پیر و جوان، کودک و طفل شیرخوار بر دستان مردم تا گلزارهای شهدا 🌷تشییع می‌شد. ساخت و ساز خانه‌ها هم همین‌طور. هر جا که با حملات موشکی ویران می‌شد، هنوز ساعاتی نگذشته با کمک مردم 🌺دوباره در آنجا بنای جدیدی ساخته می‌شد. صدام رحم نداشت. می‌خواست کاری کند که مردم شهر را خالی کنند. پشت سر هم می‌گفت: «الف دزفول.»🌸 هر وقت هم که کم می‌آورد با حملات بیشتری ما را تهدید 🌿می‌کرد؛ اما آیت‌الله قاضی در سخنرانی‌هایش و در خطبه‌های نماز جمعه‌هایی که پر شور در زیر بمب و موشک برگزار می‌شد مردم را به صبر و مقاومت👌 دعوت می‌کرد. مردم هم از شجاعتش حساب می‌بردند. حرفش برایمان سند بود، دلمان قرص🔶 بود که نماینده امام خمینی(ره) هم خودش در خط مقدم جبهه است. هر جمعه برای شنیدن سخنرانی‌اش به مصلی می‌رفتیم، نماز جمعه♦️ را به امامت ایشان اقامه می‌کردیم. به خاطر کهولت سنی به سختی روی پایش می‌ایستاد و سخنرانی🌻 می‌کرد. برای ترغیب جوانان گاهی لباس سپاهی می‌پوشید وآن‌ها را راهی جبهه‌ها می‌کرد. موقع اعزامشان محکم می‌گفت: «من خاک پای رزمندگان🌼 را توتیای چشمانم می‌کنم.» و به ما روحیه می‌داد.🍃🌸🍃 ادامه دارد ....... http://eitaa.com/mashgheshgh313 ✨🍃❤️✨🍃❤️✨🍃❤️✨🍃❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_310569730.mp3
3.7M
ای_تمام_آرزویم، غم_تو_شد_آبرویم‌... 🎤:کربلایی جواد مقدم ..🌹🍃 http://eitaa.com/mashgheshgh313 🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃