🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐
💐
🌺
💐
🌺
💐
🌺
💐
🌻 بسم الله الرحمن الرحیم 🌻
❣کتاب : آخرین امدادگر❣
🧡عاشقانه های زندگی #شهید محمد حسن قاسمی 🧡
🕊 #شهید مدافع حرم 🕊
✨نویسنده : پریسا محسن پور✨
🌹قسمت : چهل و هشت🌹
«ادامه فصل چهل و یک»
🌹و...
اما، من...
باز هم چیزی چنگ میاندازد به سینهام!
از بحث ازدواج✨ که خارج میشویم، میبینیم مسیرمان خیلی طولانی شده است. ساعت سه و نیم شب است و تاریکی مطلق و جادهای خاموش! آنقدر خاموش که انگار دارد با تمام وجود به حرفهایمان گوش میدهد.🍃
🌷حالا دیگر رسیدهایم نزدیک سه راهی که نیروهای حاجز (نگهبانهای سوری) پست میدهند.
برای اینکه اشتباهی تیراندازی 💥 نکنند، دور میزنیم و از سینه کش خاکی جاده، برمیگردیم به سمت بیمارستان.🍃
🌺با یک تأکید خاصی میگویم: «ایشالا برگردم باید پیگیر اون مدرسه اسلامی باشیم، که نیروهای کادر درمانِ پاسدار، از دوران مدرسه متعهد بار بیان و بعدش وارد جامعه و سیستم سپاه بشن. نگرانم😔 برای مدرسه و کارهای نیمه تمامش. محمد! نکنه کار رها بشه؟؟ باید روی اخلاق و تحصیلات خودمون کار کنیم، بعدش یه یا علی بگیم و کارها رو شروع کنیم🍃
🌺و...
من، باز هم دلم امان نمیدهد...
امشب، شب عجیبی است!
بیهوا گریزی میزنیم به همه خاطرات دور و نزدیک مشترکمان.🍃
💐ولی من مدام دارم دل دل میکنم که بحث را بکشانم به حرف اصلی!
حرفهایمان میرود به سمت شهادت🕊 و لیاقت... اولین باری است که با هم این طوری داریم صحبت میکنیم. قبل از امشب، همیشه آخر حرفهایمان، یا توی سر هم میزدیم یا دیوانهبازی و اینها!
ولی این دفعه، من کاملاً جدیام، جدی و مصمم!👌
میگویم:«محمد! چند تا حرف توی دلم هست که رازه، ولی خودمم نمیدونم چرا میخوام بگم!»🍃
🌻محمد مثل همیشه میزند به مسخره بازی و با خنده😊 جواب میدهد:«منو گرفتی؟ نکنه میخوای شهید بشی از این ادا و اطوارا در میاری؟ فیلم بازی نکن!»
ولی باز، من...
با خنده نگاهی به صورتم میاندازد و وقتی هیچ تغییری در من نمیبیند، لبخند از صورتش پر میکشد و در تاریکی شب، گم میشود.❄️
میگویم:«اول یه قرار بذاریم!»
و....🍃
🌸یکباره میزنم به سیم آخر و رازی را به محمد میگویم که مدتهاست روی قلبم سنگینی میکند.
و میگویم برایش هر چه را که باید بداند! راز من از امشب در سینه محمد✨ جا خوش میکند و قول میگیرم تا زنده است به کسی نگوید.🍃
🌹به چشمهایش زل میزنم...معلوم است دلش لرزیده، اما مثل قضیه نوشتن وصیتنامه به روی خودش نمیآورد. هول شده و سخت نفس میکشد و من دارم صدای نامنظم نفسهایش را میشنوم...
دستم را محکم گرفته!
کاش میدانست که...🍃✨
#ادامه_دارد..........
💐
🌺
💐
🌺
💐http://eitaa.com/mashgheshgh313
🌺
💐
🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐
🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐
💐
🌺
💐
🌺
💐
🌺
💐
🌻 بسم الله الرحمن الرحیم 🌻
❣کتاب : آخرین امدادگر❣
🧡عاشقانه های زندگی #شهید محمد حسن قاسمی 🧡
🕊 #شهید مدافع حرم 🕊
✨نویسنده : پریسا محسن پور✨
🌹قسمت : چهل و نه🌹
«ادامه فصل چهل و یکم»
🌹شب از نیمه گذشته و داریم به بیمارستان نزدیک میشویم، اما من عمداً سرعت قدمهایم را کم میکنم. میخواهم✨ بیشتر حرف بزنم برایش، بیشتر از همه این چند سالی که با هم رفیق بودهایم! جاده عامر امشب ما دوتا را سخت در بر گرفته است، شاید برای آخرین بار!😔
بغض راه گلویمان را بسته و همین حالاست که بشکند...🍃
🌷یک لحظه توی دلم انگار طوفان شن بلند میشود:«آخ!.. دلتنگیهای مادرم را به که بسپارم؟»😭
و بعد...
خدا دست میگذارد روی قلبم ❤️و توی دلم تکرار میکنم:
«أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»
رسیدهایم بیمارستان
خنکای دم صبح و لحظات اذان، مرا یاد احمد میاندازد!🍃
🌸امشب یک دل سیر، روضه عصر عاشورا میخواهم.
محمد اذان میگوید و بعد از نماز جماعت میرود تا بخوابد، اما معلوم است که فکرش 💥حسابی درگیر حرفهای من شده!
حس شیطنت، قلقلکم میدهد؛ منتظر میشوم خوابش ببرد و بعد، محکم با لگد میزنم به شکمش!😏
میپرد هوا و گیج خواب، میگوید:«بگیر بخواب، دیگه چته؟»
میگویم:«اون امانتیها که توی قرارمون گفتم؛ بیا بذار توی جیبت، یادت نره!»🤔
بیهیچ حرفی، میگیرد و میگذارد توی جیب لباسش؛ یک سربند یا اباالفضل، یک جامهری سبز با تصویر حرم امام حسین(ع)❣ و رازمان!
تأکید میکنم و میگویم:«ببین؛ پس قرارمون این شد که هر کی زودتر شهید🕊 بشه، اون یکی این امانتیها رو بذاره توی قبرش!»🍃
💐برمیخیزد و مینشیند، خواب از سرش پریده! میگوید:«اصلاً از کجا معلوم اول تو شهید بشی، که اینا رو دادی دست من؟ شاید فردا هواپیمای ما رو زدن!»😒
با بدجنسی جواب میدهم:«تو یه موجودی هستی که فقط من میشناسمت! نترس هیچیت نمیشه!!»
و تلخ، میخندیم...😊
🌻باز هم شاید برای آخرین بار...
دلم از آشوب و تب و تاب هر شبش افتاده است و آرام گرفتهام.
این آخرین کاری بود که باید انجام میدادم برای خودم:
رازم، امانتیهایم و حرفهای آخرم....🍃✨🍃
#ادامه_دارد .....
💐
🌺
💐
🌺
💐http://eitaa.com/mashgheshgh313
🌺
💐
🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐
990530-Panahian-MaktabeSardarSoleymani-01-18k.mp3
9.8M
🔉 #مکتب_سردار_سلیمانی(۱)
🔹️#استاد_پناهیان
🌷#مکتب_حاج_قاسم
♦️#مکتب_امام_خمینی(ره)
👈بحث مکتب و مهمترین ویژگی های شهید سردار سلیمانی
💥یاران آخرالزمانی
💥سوره مائده آیه ۵۴
💥مرد عمل(صاحب مکتب)
⭐تجلی مکتب در شخص
⚡کارگاه تفهیم مفاهیم
💢قصه های قرآنی
📅 جلسه اول | ۹۹/۰۵/۳۰
🍂۵۴دقیقه
🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐
💐
🌺
💐
🌺
💐
🌺
💐
🌻 بسم الله الرحمن الرحیم 🌻
❣کتاب : آخرین امدادگر❣
🧡عاشقانه های زندگی #شهید محمد حسن قاسمی 🧡
🕊 #شهید مدافع حرم 🕊
✨نویسنده : پریسا محسن پور✨
🌹قسمت : پنجاه 🌹
«فصل چهل و دوم»
🌹ابر میبارد و من میشوم از یار جدا...
صبح روز چهارم مرداد ماه است و چه صبح متفاوتی❗️
چرایش را نمیدانم ولی از همین حالا دلتنگ محمد هستم که هنوز نرفته است. وسایلش را جمع کرده و دارد با بچههای فاطمیون حرف میزند. وقت خداحافظی❄️ است و من دنبال جایی میگردم که فقط خودمان دوتا باشیم.🍃
🌺خودش فهمیده! از چشمهایم حتماً خوانده که باز هم حرف دارم برایش
میگوید: «راستی اون ست بخیه رو گذاشتم اینجا!» و با همین بهانه میرویم داخل اتاق عمل‼️
تنها که میشویم، میگویم:«وصیتنامه خونه است، لای کتاب اصول بیهوشی میلر، توی کمدم.» محمد دوباره کلافه میشود و میگوید: «حسن، داری منو میترسونیها!»😒 میگویم:«نه بابا! برو، فقط گفتم که بدونی جاش کجاست!»
همدیگر را محکم بغل میکنیم، محکمِ محکم...😇
محمد گریه میکند، اما... من! نه!🍃
🌷چاقوی غنیمتی که عبدالزهرا هدیه داده بود بهم، میخواهد پس بدهد، نمیگیرم! میگویم: «من که گفته بودم اگر زیر 30 ثانیه بازش کنی، مال خودت!»🍃
🌸طبق معمول لپم را محکم میکشد!
آن طرف صورتم را میآورم جلو و میگویم:«بیا این ورم بکش؛ یه وقت از رو نری؟!»
میخندیم! و چه خنده تلخی...☺️
خداحافظی میکنیم، شاید برای همیشه🍃
💐ایستادهام کنار جاده، دم در ورودی بیمارستان عامر.
افکارم شناور است لابلای گرد و خاک ماشینی✨ که محمد سوارش شده است و دارد دور میشود.
دوست قدیمی! مراقب دغدغههایمان باش!
من مرد جنگم! جایم اینجاست، میان آتش و خون و بوی باروت!
تو بمان و مرد جهاد🔆 فرهنگی باش، تا حرف رهبرمان زمین نماند.
رفیق صمیمی!
جانِ تو و جان قول و قرارهایمان...
فَاللّه خَیر حافِظاً و هو ارحَم الرّاحِمین🍃✨🍃
#ادامه_دارد.....
💐
🌺
💐
🌺
💐http://eitaa.com/mashgheshgh313
🌺
💐
🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐
AUD-20200828-WA0007.mp3
7.73M
روز هشتم محرم
#میثم_مطیعی
نجوا با شهدا و روضه حضرت علی اکبر🖤
#ما_ملت_امام_حسینیم..🇮🇷🏴
_••🏴🌹 #یاحسین...🌹🏴••_
10.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
معرفت این بچه شهید به اهل بیت علیهم السلام خصوصا خانم زینب سلام الله علیها انسان را تکان می دهد 😭🤲😓
http://eitaa.com/mashgheshgh313
🏴🌷🏴🌷🏴🌷🏴🌷🏴