eitaa logo
مشق عشق 💞🌷
119 دنبال‌کننده
787 عکس
287 ویدیو
21 فایل
کانال مشق عشق 🌷 نذر فرهنگی 🌷 نشر روایات و کتب شهدای جلیل القدر🌷 eitaa.com/mashgheshgh313 : لینک کانال منتظر شنیدن نظرات شما عزیزان درباره کانال هستیم @seyedeh_313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐 💐 🌺 💐 🌺 💐 🌺 💐 🌻 بسم الله الرحمن الرحیم 🌻 ❣کتاب : آخرین امدادگر❣ 🧡عاشقانه های زندگی محمد حسن قاسمی 🧡 🕊 مدافع حرم 🕊 ✨نویسنده : پریسا محسن پور✨ 🌹قسمت : پنجاه 🌹 «فصل چهل و دوم» 🌹ابر می‌بارد و من می‌شوم از یار جدا... صبح روز چهارم مرداد ماه است و چه صبح متفاوتی❗️ چرایش را نمی‌دانم ولی از همین حالا دلتنگ محمد هستم که هنوز نرفته است. وسایلش را جمع کرده و دارد با بچه‌های فاطمیون حرف می‌زند. وقت خداحافظی❄️ است و من دنبال جایی می‌گردم که فقط خودمان دوتا باشیم.🍃 🌺خودش فهمیده! از چشم‌هایم حتماً خوانده که باز هم حرف دارم برایش‌ می‌گوید: «راستی اون ست بخیه رو گذاشتم این‌جا!» و با همین بهانه می‌رویم داخل اتاق عمل‼️ تنها که می‌شویم‌، می‌گویم:«وصیت‌نامه خونه است، لای کتاب اصول بیهوشی میلر‌، توی کمدم‌.» محمد دوباره کلافه می‌شود و می‌گوید: «حسن‌، داری منو می‌ترسونی‌ها!»😒 می‌گویم:«نه بابا! برو‌، فقط گفتم که بدونی جاش کجاست!» همدیگر را محکم بغل می‌کنیم‌، محکمِ محکم...😇 محمد گریه می‌کند‌، اما... من! نه!🍃 🌷چاقوی غنیمتی که عبدالزهرا هدیه داده بود بهم، می‌خواهد پس بدهد‌، نمی‌گیرم! می‌گویم: «من که گفته بودم اگر زیر 30 ثانیه بازش کنی، مال خودت!»🍃 🌸طبق معمول لپم را محکم می‌کشد! آن طرف صورتم را می‌آورم جلو و می‌گویم:«بیا این ورم بکش؛ یه وقت از رو نری؟!» می‌خندیم! و چه خنده‌ تلخی‌...☺️ خداحافظی می‌کنیم‌، شاید برای همیشه🍃 💐ایستاده‌ام کنار جاده‌، دم در ورودی بیمارستان عامر. افکارم شناور است لابلای گرد و خاک ماشینی✨ که محمد سوارش شده است و دارد دور می‌شود. دوست قدیمی‌! مراقب دغدغه‌های‌مان باش! من مرد جنگم! جایم این‌جاست‌، میان آتش و خون و بوی باروت! تو بمان و مرد جهاد🔆 فرهنگی باش، تا حرف رهبرمان زمین نماند. رفیق صمیمی‌! جانِ تو و جان قول و قرارهای‌مان... فَاللّه خَیر حافِظاً و هو ارحَم الرّاحِمین🍃✨🍃 ..... 💐 🌺 💐 🌺 💐http://eitaa.com/mashgheshgh313 🌺 💐 🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20200828-WA0007.mp3
7.73M
روز هشتم محرم نجوا با شهدا و روضه حضرت علی اکبر🖤 ..🇮🇷🏴 _••🏴🌹 ...🌹🏴••_
10.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
معرفت این بچه شهید به اهل بیت علیهم السلام خصوصا خانم زینب سلام الله علیها انسان را تکان می دهد 😭🤲😓 http://eitaa.com/mashgheshgh313 🏴🌷🏴🌷🏴🌷🏴🌷🏴
🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐 💐 🌺 💐 🌺 💐 🌺 💐 🌻 بسم الله الرحمن الرحیم 🌻 ❣کتاب : آخرین امدادگر❣ 🧡عاشقانه های زندگی محمد حسن قاسمی 🧡 🕊 مدافع حرم 🕊 ✨نویسنده : پریسا محسن پور✨ 🌹قسمت : پنجاه ویک 🌹 «فصل چهل و سوم» 🌹دیشب نشسته بودیم دورهم و من داشتم از خاطرات دوران سربازی و قبولی‌ام در آزمون استخدامی سپاه می‌گفتم که یک دفعه مجروح بد حال آوردند.🍃 🌷گلوله خورده بود به قفسه‌ سینه‌اش و ما تا نیمه‌های شب در اتاق عمل‌، در گیر جراحی‌اش بودیم. عمل که تمام شد بی‌سر و صدا یک گوشه‌، نماز صبحم🌞 را خواندم و رفتم برای استراحت‌. این روزها تمام تلاشم را می‌کنم که به زور هم شده لبخند ☺️از لب‌هایم حذف نشود. دو حس متناقض در وجودم پا گرفته که گیجم 😇می‌کند! حس شعفی که نمی‌دانم یک‌باره از کجا پیدایش شده و بغضی مدام آن هم از نوع چسبیده به راه هوایی❗️ 🌺امروز شنبه‌، نهم مرداد ماه است‌. طبق برنامه‌ همیشگی‌، قرار است دو نفر از پرستاران سوری بیمارستان مایِر با جایگزین خود در نُبُل و الزهرا تعویض شیفت شوند.🍃 🌻دکتر علی(فوق تخصص جراحی عروق‌) پیشنهاد داده با چند نفر از بچه‌های بیمارستان، همراه پرستاران سوری‌، برویم منطقه‌ نُبُل و گشتی بزنیم. با بهداری خانات هماهنگ می‌کنیم و راه می‌افتیم سمت نبل. کارهای‌مان که تمام می‌شود بازدید کوتاهی از منطقه داریم. با همه‌ بچه‌ها عکس یادگاری✨ می‌گیرم و بی‌هوا از دکتر علی حلالیت می‌گیرم. بعد از گشت‌زنی در نُبُل، سری می‌زنیم به گلزار شهدا🕊گلزار شهدایی متفاوت‌، با گل‌هایی که جای سنگ قبر کاشته شده اند. و سکوت منطقه‌ الزهرا‌، حس و حال عجیبی دارد...🍃 💐عکس زن‌ها و بچه‌های بی‌گناه و سربازان و مجاهدین سوری که این‌جا آرام گرفته‌اند و دیدن چهره‌ شهدایی🕊 که از درون قاب عکس‌ها‌، انگار دارند مرا صدا می‌زنند، قلبم❣ را عجیب به طپش می‌اندازد‌، اما به روی خودم نمی‌آورم. از کنار مزار شهدا می‌گذرم و می‌روم سر مزار عموی محیی‌الدین‌، زانو می‌زنم. حسی از درون افتاده به جانم‌... سجده می‌روم و سنگ مزارش را می‌بوسم😘 صورتم را می‌گذارم روی قبر و با داغی سنگ مزار چند لحظه از درون تهی می‌شوم.🍃 🌸می‌خواهم با نسیمی که از کنارم می‌گذرد برخیزم و سبکبار از روی زمین کنده شوم. دلم پرواز می‌خواهد! همین! والسلام!🍃✨🍃 ...... 💐 🌺 💐 🌺 💐http://eitaa.com/mashgheshgh313 🌺 💐 🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐
990531-Panahian-MaktabSardarSoleimani-02-18k.mp3
5.55M
🔉 (۲) 🔹️ 🌷 ♦️(ره) ⭐چرا دستورات دینی در همه چیز! ⭐هم اندیشی(تدبر،حکمت،تفکر) ⭐وصیت نامه سردار ⭐سفارش ولایت فقیه به علما ⭐گنجینه کشف نشده دفاع مقدس ⭐علت علاقه مردم به سردار 📅 جلسه دوم | ‌۹۹/۰۵/۳۱ 🍂۴۱دقیقه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐 💐 🌺 💐 🌺 💐 🌺 💐 🌻 بسم الله الرحمن الرحیم 🌻 ❣کتاب : آخرین امدادگر❣ 🧡عاشقانه های زندگی محمد حسن قاسمی 🧡 🕊 مدافع حرم 🕊 ✨نویسنده : پریسا محسن پور✨ 🌹قسمت : پنجاه ودو🌹 «فصل چهل و چهارم» 🌹روز یکشنبه دهم مرداد ماه سال 1395‌، یک روز تقریباً آرام با هوایی گرم داشتیم با کمک محمد حسن تجهیزات بیهوشی وترالی اورژانس را چک می کردیم.🍃 🌷نماز جماعت ظهر و عصر را خواندیم و مثل همیشه مشغول برنامه روزانه تلاوت دسته جمعی قرآن❣ بودیم، که گفتند دشمن از جنوب غربی‌، حلب را محاصره کرده و از منطقه راموسه تک‌تک مجروح آوردند.🍃 🌺ابتدا حجم کار و تعداد مجروحین کم بود ولی تا شب‌، آمار زخمی‌ها بالا رفت. من و محمدحسن مشغول کار در اتاق عمل و بیهوش کردن و رسیدگی به اوضاع وخیم مجروحین شدیم.🍃 🌸اواسط کار‌، محمد حسن برای سرکشی به وضعیت اورژانس، از اتاق عمل بیرون رفت و دقایقی بعد‌، سراسیمه برگشت و گفت مجروحی را دیده که نیاز به جراحی فوری دارد.🍃 🌻دکتر علی(فوق تخصص جراحی عروق) سریع به اورژانس مراجعه کرد و بلافاصله با مجروح بد حال وارد اتاق عمل شد. بیمار وضعیت خوبی نداشت‌😔 ترکش از قفسه سینه وارد شده بود و با شکافتن احشا داخلی، به کبد و عروق ساب کلاوین آسیب رسانده بود.🍃 💐کار جراحی توراکوتومی و لاپاراتومی و ترمیم عروق شکمی با سرعت تمام پیش می‌رفت، که ناگهان مجروح به دلیل جراحت‌های وسیع و خونریزی شدید دچار ایست قلبی❤️ شد. با مهارت دستان دکتر علی و محمد حسن‌، عملیات CPR با موفقیت انجام شد و به لطف خداوند، قلب بیمار دوباره شروع به طپییدن کرد.🍃 🌹جراحی سنگین و حساس رو به اتمام بود که دوباره دکتر را به اورژانس فرا خواندند. دکتر رفت و با عجله برگشت و گفت مجروحی سوری آورده‌اند که ترکش به ناحیه گردنش اصابت کرده و هماتوم پیش رونده دارد و سریعاً باید اینتوبه شود. به سمت اورژانس✨ دویدم و پس از لوله‌گذاری مجروح، چون هوشیار بود، کمی هم داروی آرام‌بخش زدم تا بتواند شرایط اینتوبیشن و دستگاه ونتیلاتور را تحمل کند.🍃 🌷به ناچار برای پایش علایم حیاتی بیمار‌، من همان جا در اورژانس نشستم و محمدحسن هم بر بالین مجروح بد حال داخل اتاق عمل ماند و ما خسته از کار بی‌وقفه ‌امداد و درمان آن چند مجروحی که دچار ترومای وسیع بودند‌، اصلاً متوجه غروب آفتاب و تاریکی هوا نشدیم‌.🍃 🌺تکنسین اتاق عمل، فقط یک نفر بود و محمدحسن در این بین گاهی کار کمک جراح را هم انجام می‌داد.🍃 🌻سرم را بلند کردم و با دیدن ساعت 21:30 دقیقه شب‌، نگاهی به اطراف انداختم. اورژانس نسبتاً خلوت شده بود اما به خاطر حمله و تک دشمن‌، جاده ناامن بود و همان چند مجروح جراحی شده را هم تا شب نتوانستیم به حلب اعزام کنیم.🍃 💐زخمی‌ها واقعاً نیاز به‌امکانات ICU و مراکز مجهزتر درمانی داشتند و ما همچنان در انتظار دستور اعزام بودیم. محمد حسن هنوز در ریکاوری بالای سر همان بیمار جراحی شده نشسته بود و داشت خون تزریق می‌کرد‌.🍃 🌺چند بار با اصرار گفتم: «بیا برو شام بخور من مراقبش هستم.» اما قبول نکرد و به بقیه هم گفت: «شماها برید‌، من حواسم به مریض خودم و بقیه مریضا هست.»🍃 🌷خبر دادند که نیروهای خودی وارد عمل شده‌اند منطقه ‌امن است. وقت اعزام مجروحین فرا رسیده بود و باید همراه مجروح بد حالی که زیر دستگاه ونتیلاتور بود یکی از ما دو نفر که کارشناس بیهوشی بودیم راهی می‌شدیم.🍃 🌻ابتدا قرار بر رفتن من بود، اما محمدحسن قبول نکرد و با همه خستگی که بعد آن روز سخت و پرکار داشت، خودش آماده رفتن شد.🍃✨🍃 ...... 💐 🌺 💐 🌺 💐http://eitaa.com/mashgheshgh313 🌺 💐 🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا