eitaa logo
مشق عشق 💞🌷
120 دنبال‌کننده
787 عکس
287 ویدیو
21 فایل
کانال مشق عشق 🌷 نذر فرهنگی 🌷 نشر روایات و کتب شهدای جلیل القدر🌷 eitaa.com/mashgheshgh313 : لینک کانال منتظر شنیدن نظرات شما عزیزان درباره کانال هستیم @seyedeh_313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلیل حضور حداکثری در انتخابات از نگاه 🌷🕊 همواره بر حضور پرشور در انتخابات تاکید داشت و دلیلی جالبی را عنوان می‌کرد. 💐 🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
☘️💐🌾🍁🌼🌴 🍂🍃🌸🍃💐 ☘💐🌱 🌾🥀 ☘️ 🌹﷽🌹 کتاب_هوری🌹🍃 زندگی_نامه_و_خاطرات : سردار_شهید_سید_علی_هاشمی 🌷🕊 ( قسمت بیست و یکم)🌹🍃 (س) 🌼آماده شدیم برای عملیات، در بین ما یک روحانی بود به نام شیخ حکیم شوشتری که بچه حصیر آباد بود. چند روز قبل از حمله حاجی رفت پیش ایشان و گفت: « دوست دارم این عملیات رو به نام حضرت فاطمه(س) نامگذاری کنم آن حضرت چه صفات و یا القابی داشتند؟ حاج آقا گفتند: حضرت فاطمه( س) القاب زیادی دارند بتول، صدیقه، مرضیه، کوثر . علی آقا باز پرسید: دیگه چی؟ حاج آقا ادامه داد: راضیه، زکیه ، ام الحسنین. یادم نمی رم وقتی علی آقا نام ام الحسنین (س) را شنید خیلی خوشحال شد و گفت: عالیه بعد با حالت خاصی گفت: این نام خیلی جالبه. ام الحسنین (س)، چه اسم قشنگی، اسم عملیات رو می گذاریم ام الحسنین( س)، هم اسم خانم فاطمه (س) است و هم نام امام حسن و امام حسین(ع). رمز عملیات را هم می گذاریم یا فاطمه الزهرا (س)، اگر کسی این حالت علی آقا را می دید شاید تعجب می کرد اما همه ما می دانستیم که ارادت علی آقا به خانم فاطمه زهرا(س) تا چه حد است. او کسی بود که در مراسم های حضرت زهرا (س) حضور فعال داشت توسلات او هم بیشتر به مادر سادات بود بعد از آن علی آقا به فرماندهان بزرگ جنگ پیشنهاد کرد که رمز فتح المبین را یا زهرا(س) بگذارند. آن ها هم قبول کردند. 🌼عملیات فتح المبین قرار بود از منطقه شوش و دشت عباس در شمال خوزستان انجام شود عملیات ام الحسنین(س) بیشتر در جهت منحرف کردن ذهن دشمن در حمیدیه بود که نزدیک به صد کیلومتر با منطقه شوش فاصله داشت. حاج علی که یک فرمانده نخبه و با استعداد بود شروع به آرایش نیروها کرد مهم ترین کار او فریب دشمن بود. او به نحوی نیروها را آرایش داد که عراقی ها کاملا فریب خوردند آن ها فکر کردند عملیات اصلی رزمندگان در منطقه حمیدیه است به هر حال عملیات ام الحسنین(س) برای گمراه کردن دشمن و از بین بردن مسیر عبور عراقی ها آغاز شد. این عملیات توانست دشمن را سرگرم کند و تلفات زیادی از دشمن بگیرد و در ضمن حرکت دشمن را در جبهه ی شوش کُند کند. 🌼فردای روز عملیات، دشمن پاتک سنگینی آغاز کرد به طوری که حتی از رودخانه ی کرخه هم عبور کرد و به طرف ما آمد. اما این درست همان چیزی بود که حاج علی می خواست حاجی کاری کرده بود که لشکر 6 زرهی عراق درگیر ماجرا شود و این برای پیروزی در فتح المبین لازم بود دشمن روی رودخانه پل زد و تانک هایش را عبور داد. نبرد سختی در گرفت آن ها به خوبی فریب خوردند. کانون جنگ منطقه عملیاتی سید جابر شد یگان های مختلف دشمن به این منطقه اعزام می شدند و ... بچه ها هم انصافا مقاومت جانانه ای کردند نگذاشتند دشمن جلوتر بیاید سرانجام بعد از سه روز پاتک زرهی دشمن دفع شد. 🌼با اعلام شروع فتح المبین دشمن متوجه اصل ماجرا شد و مجبور به عقب نشینی گرید. بعد از عملیات حاج علی در مصاحبه ای گفت: با توجه به این حملاتی که در بازی دراز و دیگر مناطق ، مثل ﷲ اکبر ، غرب سوسنگرد ، آبادان ، شوش و جاهای دیگر انجام شد کاملا ً فهمیدیم که پیروزی در هجوم است. ما هم هر گاه اراده کنیم که هجوم ببریم، نیروهای اسلام پیروز بوده اند و این درس نه یک بار بلکه چندین مرتبه برای ما تکرار شده و ان شاﷲ با توجه به وعده هایی که قرآن کریم و همچنین امام خمینی به ما داده اند اگر هجوم ببریم، صد درصد پیروزی است. ما هم با توکل با خداوند و توجه به این صحبت ها قصد هجوم داریم، هر روز با برنامه ریزی هایی که می شود و عملیات هایی که برادران انجام می دهند ان شاء ﷲ مواضع اشغالی را از مزدوران باز پس می گیریم. ادامه دارد........ 🌴 🔻http://eitaa.com/mashgheshgh313 🌴 🔻 🌴 🔻 🌴 ♦️🌴🔻🌴🔻🌴🔻🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏝ای یوسف گم گشتهٔ غایب ز نظرها جان بر لب عشاق رسیدست کجایی؟ باز آی و نظر کن به من خستهٔ بیمار جانم به فدایت که طبیب دل مایی🏝 ⚘بحِفْظِكَ الَّذِي لاَ يَضِيعُ مَنْ حَفِظْتَهُ بِهِ وَ احْفَظْ فِيهِ رَسُولَكَ وَ وَصِيَّ رَسُولِكَ عَلَيْهِ وَ آلِهِ السَّلاَمُ او را با حفظ خود كه هر كس در حفظ و پناه توست هرگز آسيبى نمی بیند، حفظ کن. به وجود او [آيين و شرع] رسولت و وصى رسولت كه تحيت حق بر او و آل او باد حفظ فرما⚘ 📚مفاتیح الجنان،دعای عصر غیبت 🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
☘️💐🌾🍁🌼🌴 🍂🍃🌸🍃💐 ☘💐🌱 🌾🥀 ☘️ 🌹﷽🌹 کتاب_هوری🌹🍃 زندگی_نامه_و_خاطرات : سردار_شهید_سید_علی_هاشمی 🌷🕊 ( قسمت بیست و دوم)🌹🍃 🌼عملیات فتح المبین در شمال خوزستان به خوبی آغاز شد حاجی گروهی از بچه ها را فرستاد اواسط جاده اهواز به خرمشهر، می خواست امکانات و استعدادهای دشمن را شناسایی کنند این در حالی بود که آن منطقه در حوزه استحفاظی و کاری ما نبود اما حاج علی دستور داده بود که ما با هماهنگی مسئولان، در شناسایی آن منطقه شرکت کنیم یادم هست شناسایی ها با موفقیت انجام شد بر اساس آن ، حاجی مشغول بررسی و نوشتن طرحی برای آزاد سازی خرمشهر و چگونگی حمله به مواضع دشمن در آن منطقه شد البته آن موقع هنوز کسی به فکر آزادی خرمشهر نبود بعد از تکمیل طرح آن را برای مقامات سپاه فرستاد بعد از چند روز تأیید کلی طرح به دست حاجی رسید حاجی در آن ایام، نیروهای برگزیده تیپ نور را در جلسه ای جمع کرد و گفت: شما فرماندهان آینده جنگ هستید ممکن است من زنده نباشم، شما باید بتوانید جنگ را اداره کنید برای همین یک دوره کلاس فرماندهی هست که همه باید در آن شرکت کنید، خودم هم درس می دهم. هرکس هم که نیاید و غیبت کند، جریمه اش این است که اجازه ندارد به عملیات برود. این حرف را که از حاجی شنیدم به ذکاوتش احسنت گفتم رگ خواب بچه ها را خوب می دانست فهمیده بود بچه ها برای رفتن عملیات هر کاری می کنند؛ این بهترین جریمه بود تا همه بچه ها مجبور شوند در کلاس شرکت کنند. 🌼حاجی هر آنچه را که به صورت عملی یاد گرفته بود به ما انتقال داد کلاس های او واقعا آموزنده بود در همه وقایع مربوطه به جنگ به صورت موشکافانه وارد می شد این ها همه از هوش و ذکاوت او بود این در مقابل کلاس های تئوری که او با واقعیات جنگ فاصله داشت خیلی با ارزش بود. بعد از آن بود که کارهای عملیاتی را برای آزادی خرمشهر شروع کرد. حاجی هم شجاع و دلاور بود، هم خونسرد و هم ریز بین. در تصمیم گیری ها همه جوانب را می سنجید و بهترین راه را انتخاب می کرد یادم هست یک دوره ای در سپاه حمیدیه برقرار کرد و به ما آموزش داد. دوره آموزش فنون جنگ و بحث فرماندهی بود خوب به یاد دارم که یکی از مسئولان آمد و این جزوه ها را دید بعد گفت: این ها رو کی نوشته: کی بهتون درس داده؟ گفتم: فرمانده ما علی هاشمی. با تعجب گفت: علی هاشمی؟! همین جوان بیست ساله؟! بعد با تعجب گفت: این باید کار کسی باشه که سال ها توی مسائل جنگی و نظامی بوده تا بتونه این چیزها رو بیان کنه، راست می گفت چیزهایی که حاج علی بیان می کرد، شاید یک سرلشکر هم اطلاع نداشت! در حالی که او یک جوان ساده اما بسیار باذکاوت بود حاج علی از برادر به ما نزدیک تر بود ما حتی مشکلات خصوصی را به او می گفتیم با راهنمایی های حاج علی مشکلات ما حل می شد به ما همیشه می گفت: توصیه می کنم خونسرد و با تقوا باشید، خدا را مد نظر بگیرید. ادامه_دارد......... 🌴 🔻http://eitaa.com/mashgheshgh313 🌴 🔻 🌴 🔻 🌴 ♦️🌴🔻🌴🔻🌴🔻🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*سالروز آغاز ولایت و رهبری حضرت آیت الله عظمی خامنه ای بر امت مسلمان،کشور و ملت ایران تبریک و تهنیت عرض می نماییم* http://eitaa.com/mashgheshgh313 🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃
☘️💐🌾🍁🌼🌴 🍂🍃🌸🍃💐 ☘💐🌱 🌾🥀 ☘️ 🌹﷽🌹 کتاب_هوری🌹🍃 زندگی_نامه_و_خاطرات : سردار_شهید_سید_علی_هاشمی 🌷🕊 ( قسمت بیست و سوم)🌹🍃 🌼فروردین ۱۳۶۱ و بعد از عملیات ام الحسنین ( س) علی آقا بچه های تیپ را که حالا در زمینه اطلاعات و شناسایی ورزیده شده بودند به چند گروه کوچک و بزرگ تقسیم کرد، اما با این حال خودش هم در شناسایی شرکت می کرد. حاجی در برنامه های شناسایی هم به دنبال نیرو سازی بود از برادران عرب و بومی منطقه بهترین نیروهای عملیاتی و اطلاعاتی را تربیت می کرد. 🌼یک بار با حاجی برای شناسایی تا نزدیک سنگرهای دشمن رفتیم در حال بررسی منطقه بودیم که به حاجی گفتم: عراقی ها رو ول کن ، با این ها چی کار کنیم! حاجی حواسش به سنگر دشمن بود و متوجه حرف من نشد. مجبور شدم دست حاجی را بگیرم. این بار وقتی سرش را چرخاند متوجه حرفم شد مقابل ما حدود چهل تا سگ گرسنه با زبان های آویزان بودند. حاجی هم مثل من خشکش زد آهسته گفتم: حاجی عراقی ها اینجا نیستند. با این سگ ها چه کار کنیم؟ ما یک اسلحه بیشتر همراهمان نیست. حاجی گفت: اشکالی نداره، شلیک می کنیم و بعدش فرار می کنیم و بعد اینکار را کردیم. مدتی بعد قرار شد منطقه طلائیه را از ارتشی ها تحویل بگیریم تا جزء محدوده ی فعالیت ما بشود. در جلسه ای که به همین منظور تشکیل شد متوجه شدیم که نقشه ی شناسایی و اطلاعات ما با اطلاعات برادران ارتش متفاوت است. حاجی برای حل این مشکل، من را از نیروهای تیپ ۳۷ انتخاب کرد تا با دو نفر از نیروهای ارتش برای شناسایی به منطقه بروم تا اختلاف بر طرف شود. ارتشی ها از من پرسیدند : اسلحه که همراهت هست؟ من که حاضر جوابی ام بین بچه ها مشهور بود گفتم: نه کسی که شناسایی می ره اسلحه نمی خواد. با این جمله گروهبان ارتش از همان ابتدای خاکریز بسم ﷲ را گفت و جلو افتاد بعد به پشت سرش اشاره کرد و گفت: شتری بیاین. من هم که تا آن موقع چنین اصطلاحی را نشنیده بودم با تعجب پرسیدم شتری چیه؟ گروهبان گفت: بیا دنبالم ببین شتری چیه؟ با شتری رفتن صد متر را دو ساعته طی کردیم! یک پا می گذاشتند زمین و یک پا نمی گذاشتند! تا اینکه صبرم تمام شد و گفتم: این طوری که نمی شه، اگر ما بخوایم تا خاکریز عراقی ها برسیم یک ماه طول می کشه، حالا شما بیایین دنبال من تا بگم شتری چیه؟ گروهبان پرسید: چه جوری برادر؟ من هم گفتم بیاین. من الان روش اسبی رو به شما یاد می دم بعد شروع کردم به دویدن. گروهبان هم دائم با صدایی آهسته می گفت: برادر ، برادر نکن این کارو، خطرناکه ، نباید بدویم و ... 🌼در همین بین که گروهبان دائم اخطار می داد گفتم: این هم سیم خاردار عراقی ها ، مگه قرار نبود تا اینجا بیاییم. گروهبان هم با تعجب دست کشید به سیم خار دار و گفت: یعنی ما تا اینجا اومدیم؟ با وجود مخالفت گروهبان ارتشی، وارد میدان مین شدم و کارشناسایی را تکمیل کردم موقع برگشت به برادرهای ارتشی گفتم حالا می خواید شتری بر گردیم یا اسبی؟ بالاخره در برگشت هم اسبی آمدیم و اختلاف نقشه ها برطرف شد. ادامه_دارد......... 🌴 🔻 🌴http://eitaa.com/mashgheshgh313 🔻 🌴 🔻 🌴 ♦️🌴🔻🌴🔻🌴🔻🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💫بِسمِ الله الرّحمن الرّحیم💫 ✨اَللهمَّ کُن لولیَّک الحُجةِ بنِ الحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیهِ و عَلی ابائهِ فی هذهِ السّاعةِ، و فی کُلّ ساعَة وَلیّا و حافظاً وقائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیناً حَتّی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعاً و تُمَتّعَهُ فیها طَویلاً .✨ 🌹✨ 🌼🌼🌼 http://eitaa.com/mashgheshgh313 🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃