eitaa logo
مشق عشق 💞🌷
122 دنبال‌کننده
787 عکس
287 ویدیو
21 فایل
کانال مشق عشق 🌷 نذر فرهنگی 🌷 نشر روایات و کتب شهدای جلیل القدر🌷 eitaa.com/mashgheshgh313 : لینک کانال منتظر شنیدن نظرات شما عزیزان درباره کانال هستیم @seyedeh_313
مشاهده در ایتا
دانلود
فکرش را نمی‌کردیم ادامه‌ ی راهتان اینقدر سخت باشد... http://eitaa.com/mashgheshgh313✨ 🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
رَفِیــقَ مَــنْ لارَفِیـــقَ لَہ خون زيادے از پای من رفتہ بود. بی حس شده بودم. عراقے ها اما مطمئن بودند كہ زنده نيستم حالت عجيبے داشتم. فقط مےگفتم: يا صـاحـب الـزمـان ادرڪنی هوا تاريڪ شده بود. خوش سيما و نورانے بالای سرم آمد. چشمانم را بہ سختے باز ڪردم. مرا بہ آرامے بلند ڪرد. از ميدان مين خارج شد. در گوشہ ای امن مرا روے زمين گذاشت. آهستہ و آرام. من دردے حس نمےڪردم! آن ڪلے با من صحبت ڪرد. بعد فرمودند: ڪسی مےآيد و شما را نجات مي دهد. ! لحظاتے بعد آمد. با همان صلابت هميشگے مرا بہ دوش گرفت و حرڪت ڪرد آن ، ابـراهيــم را دوست خود معرفے ڪرد خوشا بہ حالش... 🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عشق تو مهربان را باید بہ جان خریدن باید برای یوسف از چاه دل بریدن آقا بگو کجایی ما منتظر نشستیم از تو بہ یک اشاره از ما به سر دویدن اللهم عجل لولیڪ الفرج 🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
☘️💐🌾🍁🌼🌴 🍂🍃🌸🍃💐 ☘💐🌱 🌾🥀 ☘️ 🌹﷽🌹 کتاب_پا_برهنه_در_وادی_مقدس🌼 🍃🌼زندگی_نامه_و_خاطرات : 🌟🌟 ( قسمت_بیست و یکم)💦💥 من_یک_نیروی_رزمی_ام ⬅️در سال های مختلف دوران جنگ چندین بار ترکیب تیپ ها و لشکرها تغییر کرد زمانی که سید حمید به واسطه همراهی با علی هاشمی در تیپ ۳۷ نور فعال بود مدتی بعد این تیپ منحل شد و برای بچه های آن وظایف دیگری مشخص کردند وظایف جدید با تخصص بچه ها سازگار نبود و بیشتر امور اداری و پشتیبانی را شامل می شد. ⬅️یک روز سید حمید را دیدم که می خواهد با موتور برود بیرون گفتم کجا می خواهی بروی سید گفت: می روم یک سری به بچه ها بزنم رفت و برگشت بعد که دیدمش گفت رفتم بستان از انجا به چزابه و لب مرز تا به منطقه عملیاتی محرم رسیدم نمی دانم چطور این همه راه را با موتور رفته بود سید می گفت من نمی توانم یک جا بمانم دنبال جایی می گردم که از من بیشتر استفاده شود از ساکن بودن بدش می آمد می گفت من نیروی رزمی ام از روز اول با خدای خودم عهد کرده ام که کار رزمی انجام دهم بعد از اینکه سید تصمیم گرفت از پیش ما برود مسولان به فکر افتادند و همه ما رفتیم توی اطلاعات شناسایی ها در خدمت سردار علی هاشمی هر جا جنگ بود هر جا شناسایی سخت بود هر جا حمله بود و هر جا کارهای سخت بود سر و کله سید حمید پیدا می شد اما هیچ گاه بیکاری را تحمل نمی کرد فرماندهان نیز از دست او ناراحت می شدند که چرا ول می کند و می رود سید هم می گفت من نمی توانم بیکار بمانم برای همین روزهای اول به سید خیلی سخت می گرفتند بعد که دیدند نمی شود مهارش کرد و سید حمید هر جا تکلیفش اقتضا کند حتی در شرایط سخت حاضر می شود آزادش گذاشتند روحش نمی توانست آرام بگیرد جلوی غرب یا هر جایی. ⬅️ او در سخت ترین مراحل کار اطلاعات عملیات حاضر بود و وظیفه اش را انجام می داد بعد که نیروهای اطلاعات می رفتند برای استراحت او در مراحل عملیات ها حاضر می شد و به فرماندهان کمک می کرد عصبانیتش وقتی بود که به او می گفتند توی عملیات وارد نشد سید قهر می کرد تند تند حرف می زد و می گفت من باید بروم هر طور بود رضایت فرمانده را می گرفت و می رفت دنبال راهی که می دانست درست است همیشه گوشش برای عملیات تیز بود تا می فهمید توی یک منطقه دیگر عملیات است کلافه می شد و دنبال راهی می گشت که هر جور شده خودش را برساند به بچه ها قبل از خیبر فهمیده بود عملیات است فهمیده بود بچه های لشکر ۴۱ ثار الله هم در آن عملیات حضور دارند رفت پیش علی هاشمی که من می خواهم بروم عملیات علی هاشمی گفت تو نباید بروی باید بمانی اینجا من کارت دارم سید گفت من نمی توانم اینجا بایستم الان آنجا به من نیاز دارند تو فقط یک موتور به من بده من خودم را به شما می رسانم. ⬅️بعد ادامه داد خواهش می کنم برای من از ولایت و سلسله مراتب نگو من آمده ام جبهه که مفید باشم نه اینکه در این قرار گاه بمانم آنجا علی هاشمی را به جده اش حضرت زهرا سلام ﷲ علیها قسم داد که اگر نگذاری من بروم ... این قسم ورد زبانش بود و حرف اول و آخرش علی هاشمی گفت خب برو ... بعد یک موتور به او داد و سید حمید رفت... ⬅️برای مرخصی به رفسنجان هم که می رفت همین طور بود در سه چهار روزی که مرخصی بود در خانه نبود با عده ای درباره جبهه صحبت می کرد یا با جبهه رفته ها درباره ضرورت حضور دوباره آن ها صحبت می کرد دست آخر هنگام بازگشت به جبهه عهده ای را با خود همراه می کرد. ادامه_دارد....... 🔼 ♦️http://eitaa.com/mashgheshgh313 🔼 ♦️ 🔼 ♦️ ▶️♦️▶️♦️▶️♦️▶️
4_438669684527595697.mp3
5.73M
....😭 ...😭 💐 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پاییز و غمِ هجرِ تو افزون شده برگرد چون بـرگِ خزان دیده دلم خون شده برگرد لیلای پریشان شده در قامت این باغ حالات رُخم چون رخ مجنون شده برگرد... 🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
☘️💐🌾🍁🌼🌴 🍂🍃🌸🍃💐 ☘💐🌱 🌾🥀 ☘️ 🌹﷽🌹 کتاب_پا_برهنه_در_وادی_مقدس🌼 🍃🌼زندگی_نامه_و_خاطرات : 🌟🌟 ( قسمت_بیست و دوم)💦💥 ⬅️رفتیم تدارکات تا یک سری وسایل برای سید حمید بگیریم مسئول تدارکات گفت سید چیزی از ما نمی گیرد معمولا خودش از شهر وسایلش را تهیه می کند می گوید نمی خواهد از بیت المال استفاده کند تعجب کردم رفتم پیش سید حمید و گفتم چرا این کار را می کنی گفت نمی توانم می ترسم بروم زیر بار دین مردم. او از بیت المال استفاده نمی کرد تا زیر بار حق الناس نرود اما همین سید حمید وقت کار کردن که می شد از هیج کاری کم نمی گذاشت همه می دانستند سید پا درد و روماتیسم دارد منتهی وقتی حرف از دویدن و دنبال کار رفتن می شد سید زودتر از همه خودش را حاضر می کرد می گفت خب حالا باید چی کار کنم؟ شاید این حدیث را از امام باقر شنیده بود که فرمودند پنج کس هستند که من و هر پیامبر مستجاب الدعوه ای آنان را لعنت کرده است، آن کس که در کتاب خدا آیه ای را زیاد گرداند، کسی که سنت و روش مرا رها کند، کسی که قضا و قدر خدا را تکذیب کند، کسی که حرمت اهل بیت مرا که خدا واجب فرموده نگه ندارد و کسی که اموال عمومی بیت المال را به خود منحصر سازد و تصرف در آن را به نفع خود حلال شمارد. ⬅️ سید حمید در این موضوع بسیار احتیاط می کرد اگر پولی از جبهه می گرفت می برد در راه خیر خرج می کرد بارها دیده بودم که به همرزمایش کمک می کرد مادرش می گفت وقتی میخواست به جبهه اعزام شود پول کرایه ماشین را ما توی جیبش می گذاشتیم هیچ چیز را برای خودش نمی خواست حتی پول، هر چه می گذشت دلبستگی سید حمید به دنیا کمتر می شد دیگر دنیای حلال برایش ارزشی نداشت چه رسد به بیت المال و یا خدای نکرده پول حرام بعضی وقت ها دوست هایش را می آورد خانه می برد در اتاق و می خواباندشان کف اتاق بعد سرشان فریاد می کشید که باید این طور باشید و آن طور عمل کنید صدایشان بلند می شد می رفتم صدایش می کردم و می گفتم ننه درد و بلات به جانم این ها مهمان تو هستند چرا با آن ها این طور رفتار می کنی چطور دلت می آید که اذیتشون کنی و سرشان فریاد بکشی سید با خنده های همیشگی اش آرامم می کرد و می گفت بی بی چون مهمانم هستند این طوری باهاشون برخورد می کنم می خواهم یادشان بدهم که چه طوری تو جبهه پهلو به پهلو شوند که تیر بهشون نخوره در واقع داشت به آن ها آموزش می داد و بعد از آن ها حلالیت می طلبید. ⬅️سید حمید این اواخر از همه دوستان و آشنایان خصوصا از کسانی که شاید در دوران جوانی در حق آنها ظلم کرده بود حلالیت طلبید این جمله آخر وصیت نامه اش بود که از همه حلالیت خواسته بود. ادامه_دارد........ 🔼 ♦️ 🔼http://eitaa.com/mashgheshgh313 ♦️ 🔼 ♦️ ▶️♦️▶️♦️▶️♦️▶️
نميدانم شهادت شرط زیبا دیدن است یادل به دریا زدن؟ ولی هر چه هست جز دریادلان دل به دریا نمیزنند... 🌷🕊 💐 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
☘️💐🌾🍁🌼🌴 🍂🍃🌸🍃💐 ☘💐🌱 🌾🥀 ☘️ 🌹﷽🌹 کتاب_پا_برهنه_در_وادی_مقدس🌼 🍃🌼زندگی_نامه_و_خاطرات : 🌟🌟 ( قسمت_بیست و سوم)💦💥 ⬅️دو ماه پس از عملیات ناموفق والفجر مقدماتی عملیات والفجر ۱ در منطقه شمال غربی فکه تا بلندی های حمرین طرح ریزی شد در ساعت پایانی شب ۲۰ فروردین ۱۳۶۲ با حمله یگان های سپاه و ارتش به فرماندهی سرهنگ علی صیاد شیرازی فرمانده وقت نیروی زمینی ارتش آغاز شد در عملیات والفجر ۱ روش هجوم تغییر کرده و در پوشش آتش برای در هم کوبیدن دشمن برگزیده شد بر این اساس عملیات اجرای آتش انبوه توپخانه شروع شد شصت هزار گلوله توپ بر مواضع عراقی ها فرو ریخت که تا آن زمان بی سابقه بود البته دشمن نیز با صدها هزار گلوله به استقبال نیروهای ایران آمد موقعیت منطقه عملیاتی والفجر بیشتر تپه ماهور بوده و بلندی های مهم آن از ۱۸۰ متر تجاوز نمی کرد. ⬅️از صبح همان روز عملیات تا پایان ششمین روز عملیات عراق بارها دست به پاتک زد و چندین مرتبه بلندی های منطقه در دست طرفین رد و بدل شد اما نیروهای خودی توانستند اهداف به دست آمده را تثبیت کرده و حالت پدافند به خود بگیرند در پایان این عملیات هفت هزار نفر از نیروهای دشمن کشته و زخمی و اسیر شدند صدها دستگاه تانک و نفربر زرهی منهدم شد و آسیب های جدی به دشمن وارد شد در این عملیات سید حمید با گردان قدس و من با گردان فتح همراه بودم شب وارد عمل شدیم در محور ما با وجود میدان مین و موانع متعدد میان این دو ارتفاع ۱۳۵ و ۱۳۹ با این حال نیروهای ما با دادن تلفاتی توانستند هدف های خود را به طور کامل تصرف کنند اما آتش عراقی ها خیلی سنگین بود وضعیت محورها متفاوت بود بیشتر هدف ها تصرف نشده بود در برخی محورها نیروها نتوانسته بودند عملیات رخنه و پیش روی را عملی کنند و در بعضی محورها نیز موفقیت های محدودی به دست آمده بود لذا صبح روز عملیات به همه یگان های قرار گاه دستور عقب نشینی داده شد ما ساعت چهار صبح عقب نشینی کنیم برادر میر حسینی قائم مقام لشکر خودش امد و دستور عقب نشینی را صادر کرد تاکید کرد که همه نیروها را عقب بکشیم تا حدود هشت صبح دیگر کسی نمانده بود آمدیم پشت خاکریز صحبت این بود که کی شهید شده کی اسیر و کی مجروح یک باره یاد سید افتادم بلند شدم و دنبال او گشتم هر کس چیزی می گفت یکی می گفت مجروح شده آمدن بردنش یکی می گفت نه شهید نشده دیگری می گفت مانده و ... ⬅️گذشت تا صبح روز بعد یکدفعه دیدیم خودش آمد خوشحال شدم رفتم به استقبالش و گفتم سید کجا بودی گفت تو محاصره گیر کرده بودم نتوانستم بر گردم او ادامه داد درست وسط عراقی ها بودیم از سر شب تا صبح تو کانال اول خط بودم کنار تیربار چی عراقی او مرا نمی دید تشنگی امانم را بریده بود خیران بودم چی کار کنم به هر شکلی بود استقامت کردم و مخفی شدیم تا دیدم سرشان گرم است از چنگشان در رفتم و الان هم خدمت شما هستم. ادامه_دارد........ 🔼 ♦️ 🔼http://eitaa.com/mashgheshgh313 ♦️ 🔼 ♦️ ▶️♦️▶️♦️▶️♦️▶️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا