eitaa logo
مشق عشق 💞🌷
122 دنبال‌کننده
787 عکس
287 ویدیو
21 فایل
کانال مشق عشق 🌷 نذر فرهنگی 🌷 نشر روایات و کتب شهدای جلیل القدر🌷 eitaa.com/mashgheshgh313 : لینک کانال منتظر شنیدن نظرات شما عزیزان درباره کانال هستیم @seyedeh_313
مشاهده در ایتا
دانلود
💐زیارت شهدا درروز پنج شنبه حدیث قدسی :هر که راعاشق شوم خواهم کشت و هرکه را بکشم خود خون بهای اوهستم خوش به سعادتت ای شهید که خدا این گونه عاشقت شدوتورا برگزید . هدیه به روح شهدا و شهدای مدافع حرم آل الله صلوات💐 🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷 http://eitaa.com/mashgheshgh313 🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️🦋♥️🦋♥️🦋♥️🦋 🦋 ♥️ 🦋 ♥️ 🦋 ♥️ 🦋 🦋🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🦋 🕊کتاب : درعا 🕊 🌺خاطرات : زندگی شهید مدافع حرم «حسن غفاری» 🌺 🎊✨نویسنده :هاجر پور واجد✨🎊 ♦️ قسمت : شصت و نه♦️ 🌻«راوی همسر شهید :» ⭕️نوبت من شد، با بچه‌ها به خدمتشان رسیدیم. اسم بچه‌ها را پرسیدند از مقام شهدای مدافعان حرم فرمودند که اجر دو شهید را دارند. یکی به‌خاطر جهادشان و دوم به‌دلیل هجرت و جهاد در کشور غریب، فرمودند: شهدای مدافعان حرم در بهشت به پرواز درمی‌آیند و از بالای سر اهل بهشت عبور می‌کنند و اهل بهشت به حالشان غبطه می‌خورند.❄️ ⭕️این‌ها را که فرمودند، آشوب دلم فروکش کرد و آرام گرفت. یک چفیه به همراه یک انگشتر به ما هدیه دادند. نوبت خانواده‌های دیگر رسید؛ اما علی انگار مجذوب آقا شده بود، مدام می‌گفت: ـ آقا، آقا.❄️ ⭕️یک بنده خدایی از افراد بیت رهبری بودند، شکلات آورد و داد به علی؛ اما ساکت نشد. به من گفتند که ببرمش بیرون تا آقا حواسشان پرت نشود. آقا پرسید: این علیِ داره گریه می‌کنه؟ گفتند: ـ بله آقا! فرمودند: ـ بیارید پیش من. علی هم از خدا خواسته دوید، رفت بغل آقا نشست. بوسه‌ای بر گونه علی زدند و فرمودند: ـ علی جان من دارم، یک یادگاری توی قرآن‌ها می‌نویسم، آرام بشین تا نوشته‌ام خط نیفته. علی هم نگاهی به آقا کرد و هیچی نگفت به دقیقه نرسید که ورجه و ورجه‌های علی آقا شروع شد. به‌صورت آقا دست می‌زد، دستش را می‌گرفت خلاصه رضایت داد که بیاید پایین، آرام آمد و بغلم نشست.❄️ ⭕️دیدار به‌پایان رسید و برگشتیم منزل؛ اما حلاوت این دیدار هر روز برایم شیرین‌تر و قشنگ‌تر می‌شود. عکس حسن را روبه‌رویم گذاشتم و باهاش حرف زدم. گفتم: ـ آقا مژده بده، نبودی که ببینی پسرت چه کرد. از عشق آقا آرام و قرار نداشت. نگران نباش، حسن جان، بچه‌هات ولایی ولایی‌اند. روزی که داشت می‌رفت، خیلی ناراحت و دلتنگ بودم. گفت: ـ فاطمه، عزیز، ناراحت نباش، من کنارتون هستم. می‌یام و می‌رم. اگر خونه بودید، سر ساعت 11، از دریچه کولر نگاهتون می‌کنم. اگر هم بیرون بودید، از توی ماه نگاهتون می‌کنم. همین هم شد سر ساعت 11 وجودش را توی خونه بیشتر از وقت‌های دیگر حس می‌کنم. هر زمان احساس تنهایی می‌کنم یا مشکلی برایم، پیش می‌آید، وجودش را لمس می‌کنم. حضورش را حس می‌کنم. راهنمایی‌ام می‌کند مشکلم را حل می‌کند.❄️ ⭕️حسن تازه برای من شروع شده، این‌هایی هم که گفتم، خاطره نیستند، یک واقعیت هستند. چون خاطره تمام می‌شود و می‌رود؛ اما حسن و زندگی حسن، مهلا و علی یک واقعیت هستند. وجود دارند و باهاشون زندگی می‌کنم. از رفتنش ناراحت نیستم؛ اما دلتنگم خوشحالم که همسر یک شهید هستم. شهیدی که با امام حسین(ع) معامله کرد و فدایی خواهرش بی‌بی زینب(س) شد. گاه نزدیک ساعت 11 گوشه حیاط فرش پهن می‌کنم. چایی و میوه و تخمه و هله‌هوله می‌یارم با علی، مرد خانه‌ام و مهلا، میوه دلم می‌نشینیم و منتظر می‌مانیم. چشممان به ماه است و دلمان به یاد حسن عزیزم که بیاید و به قولی که داده است، وفا کند. از آن بالا نگاه‌مان کند و‌ برای ما دعا کند، سر ساعت 11 هرسه تایی به ماه خیره می‌شویم. گاه علی و مهلا هر دو، هم زمان می‌گن بابا، بابا، بابا را دیدم. اگر مسخره‌ام نکنند، من هم می‌گم حسن را دیدم.❄️✨❄️ 💞 پایان 💞 🦋 ♥️ 🦋 ♥️ 🦋 ♥️http://eitaa.com/mashgheshgh313 🦋 ♥️🦋♥️🦋♥️🦋♥️🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام خدمت همراهان بزرگوار کانال مشق عشق 🌺 امشب آخرین قسمت کتاب «درعا» در کانال قرار گرفت ✨ به امید خدا و عنایت شهدا از فردا ان شاالله کتاب «گنجشکهای بابا» در کانال قرار میگیره از همه شما بزرگواران دارم 🤲 http://eitaa.com/mashgheshgh313 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 🌹 🕊 🌹 🕊 🌹 🕊 🌹 🦋بسم الله الرحمن الرحیم🦋 : گنجشک های بابا 🌺خاطرات : زندگی شهید مدافع حرم مرتضی کریمی شالی🌺 🎊✨نویسنده :هاجر پور واجد✨🎊 ♦️ مقدمه ♦️ ❣دلم به اشکی‌ که از چشمان سادات بر گونه‌اش غلطید، لرزید. دلتنگ مهربانی دستانش شدم که بر گردن کودکان دلبندش «حنانه» و «ملیکا» حلقه‌زده بود. می‌گریست ‌و می‌گریست.‌ به قول خودش خوبش در جا مانده بود.🌿 ❣خیلی سخت است که از روی دل‌تنگی با عزیزت خداحافظی نکنی؛ بدرقه‌اش نکنی؛ بعد از یازده روز، خبر آوردند که شده است. پلاکاردها بالا می‌رود و سیاه‌پوش ‌می‌شوی و بعد، خبر می‌دهند که اشتباه شده است. در اوج ناراحتی و دل‌تنگی، شوروشادی به کلبه‌ات باز می‌گردد.🌿 ❣یک‌دفعه، امیدت فرو می‌ریزد. با قطعه‌ای عکس در می‌زنند، تق‌تق، اشتباه نبود! همسرت شهید شده است. امیدت به کسی که عاشقانه منتظرش بودی، به خط پایان ‌می‌رسد. در حالی ‌که هیچ نشانی برایت نیاورند؛ یعنی نتوانند و نشود که بیاورند.🌿 ❣چه سخت است! این لحظات بلاتکلیفی به همراه که عاشقانه به انتظار پدر نشسته‌اند که بیاید و با بودنش، خوشبختی و آرامش را برایشان معنا کند.🌿 ❣با قطره‌های اشک و بغض‌های مبهوت کودکانش، قلبم فرو ریخت. با خود اندیشیدم که باید کاری کنم.🌿 ❣بغض و اشک و آه و تنهایی فاطمه و نگرانی چشمانش از بی‌بابایی «گنجشک‌های بابا»، قلم به دستم دادند تا بنویسم که هستند و نگرانی‌های ما نه از ترس، بلکه از دل‌تنگی ا‌ست.🕊❣🕊 « هاجر پورواجد » 🌹 🕊 🌹 🕊 🌹http://eitaa.com/mashgheshgh313 🕊 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا