☘️💐🌾🍁🌼🌴
🍂🍃🌸🍃💐
☘💐🌱
🌾🥀
☘️ 🌹﷽🌹
کتاب_هوری🌹🍃
زندگی_نامه_و_خاطرات :
سردار_شهید_سید_علی_هاشمی 🌷🕊
( قسمت نوزدهم)🌹🍃
#پیمان(۲)
🌼علی سنش از من کمتر بود اما همیشه احترام من را نگه می داشت. البته من هم علی رو مثل پسرم دوست داشتم یک روز به من گفت: جناب سرهنگ جوادی ، بیا برویم خانه مجید سیلاوی. گفتم: برای چی علی جان؟ گفت: شهید شده بیا بریم به خانواده اش تسلیت بگیم با هم رفتیم رو به روی خانه شهید حسینیه کوچکی بود رفتم و دیدم که علی یک حصیر کف آنجا انداخته بعد آمد جلو و گفت: می دانید چرا شما را آوردم اینجا تا از شما پیمان بگیرم پرسیدم علی جان چه پیمانی گفت: من می خوام قول بدهید که مثل ۱۵ دی ۱۳۵۹ که عملیات نصر بود و در آن شرایط سخت عقب نیامدی بعد از این هم عقب نیایی و تا آخر بمانی گفتم: علی جان خودت که دیدی ما آنجا هم آخر پای کار بودیم اما حالا که از من قول می خواهی چشم، قول می دم و تا آخر می ایستم خدا رو شکر که پس از سال ها هنوز روی قولی که به علی داده ام ایستاده ام.
🌼بعد از عملیات ثامن الائمه و در دی ماه سال ۱۳۶۰ دستور تشکیل یگان های سپاه صادر شد به دنبال این فرمان تیپ های امام حسین، نجف اشرف، محمد رسول ﷲ و ... تشکیل شد سپاه حمیدیه هم باید به تیپ تبدیل می شد حاج علی که خیلی به استخاره اعتقاد داشت برای انتخاب اسم تیپ قرآن را باز کرد و سوره نور آمد برای همین اسم تیپ را نور گذاشت تیپ ۳۷ نور با فرماندهی علی هاشمی در خوزستان تشکیل شد محل استقرار تیپ را هم منطقه ای طراح سید جابر و کرخه تعیین کرد جالب است آن که آن موقع حاج علی یک جوان بیست ساله بود در همان دی ماه و در عملیات طریق القدس شهرستان بستان آزاد شد عملیاتی که پاتک های شدید عراق همراه شد اما بسیار موفق بود از اینجا به بعد ارتباط حاج علی با فرماندهی سپاه برادر محسن رضایی بیشتر شد قرار شد عملیات بعدی در منطقه دشت عباس و شوش و ... بسیار باشد که منطقه بسیار وسیعی در خوزستان بود.
🌼از ماه ها قبل کار هماهنگ و نیروها آماده شدند عملیات بزرگ فتح المبین در راه بود خوزستان آماده اتفاقات بزرگی می شد موقع تقسیم وظایف اعلام شد که تیپ ما عملیاتی ایذایی فریب دشمن را باید انجام دهد عملیات ما تاثیر زیادی در پیروزی عملیات فتح المبین می گذاشت. در جنوب حمیدیه و کنار رودخانه کرخه منطقه سید جابر قرار داشت که بچه های گروه شهید چمران در آنجا مستقر بودند ما از آنجا شروع کردیم به کارشناسی و اطلاعات عملیات ما در این محور بود. برای این منظور حاج علی طرح عملیاتی خاصی را نوشته و آماده کرد کارشناسی و جمع آوری اطلاعات حدود ۴۵ روز طول کشید.
ادامه_دارد......
🌴
🔻
🌴http://eitaa.com/mashgheshgh313
🔻
🌴
🔻
🌴
♦️🌴🔻🌴🔻🌴🔻🌴
🏝#روزتبخیرمولایمن🏝
مهدی صاحب زمان ای حجت پروردگار
یادگار حیدر و حامی دین کردگار
قائم آل محمد، جانشین عسکری
ای دو نور چشم نرگس مصطفی را یادگار
حجت یزدان بیا عالم نما پر عدل و داد
منجی عالم به عالم عدل را کن بر قرار
⚘وَ احْفَظْهُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ وَ عَنْ يَمِينِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ (وَ مِنْ فَوْقِهِ وَ مِنْ تَحْتِهِ)
و آن امام را از مقابل رو و پشت سر و از سمت راست و چپ و از بالا و پايين محفوظ بدار⚘
📚مفاتیح الجنان،دعای عصر غیبت
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
☘️💐🌾🍁🌼🌴
🍂🍃🌸🍃💐
☘💐🌱
🌾🥀
☘️ 🌹﷽🌹
کتاب_هوری🌹🍃
زندگی_نامه_و_خاطرات :
سردار_شهید_سید_علی_هاشمی 🌷🕊
( قسمت بیستم)🌹🍃
#راه_کار
🌼بعد درباره مسائل اطلاعاتی از من سوال هایی پرسید که برایش شرح دادم حاجی خوب به نقشه ها خیره شد با تیزبینی خاصی پرسید: راهی وجود نداره که ما بتوانیم از پهلو به دشمن بزنیم و حمله رو در رو با دشمن انجام ندهیم؟ برای اینکه اینجا منطقه اش پر از مین و سیم خار داره و کار مشکل می شه.اما من بر اساس شناسایی ها گفتم: نه و بر روی حمله از رو به رو اصرار داشتم تا حاجی بپذیرد.
🌼هر چه به حاجی توضیح دادم حرف خودش را می زد اصرار داشت که ما دشمن را دور بزنیم.
می گفت: دلم می گوید راهی هست نتوانستم قانعش کنم در نهایت قرار شد خودم یک بار دیگر به شناسایی بروم اما قبل از رفتن به من حرفی زد که علت آن همه اصرارش را متوجه شدم.
حاجی گفت: خیال نکن طرح نوشتن و گفتن رمز عملیات کار آسانی است من وقتی زیر طرح رو امضا می کنم بدنم می لرزه جان بچه های مردم دست ما هستند آن بچه ای که مادرش چندین سال با زجر و بدبختی بزرگش کرده و حالا تحویل من داده نباید بی خود جانش به خطر بیفته. خیره شده بودم به حاجی، این حرف درس بزرگی برایم بود.
🌼موقعی که برای شناسایی رفتم حال و هوای خاصی داشتم. همه اش به فکر جمله حاج علی بودم که گفته بود: دلم می گوید راه هست این جمله به من امید می داد. بعد از شناسایی سردم بود حسابی خسته و گرسنه بودم؛ اما خوشحال که موفق شدم دو معبر پیدا کنم. مثل کسی که دلش می خواهد خبری را هر چه زودتر به عزیزش بدهد دل دل می کردم که کی به مقر برسم تا حاج علی را از وجود دو تا معبر خوب آگاه کنم. در حمیدیه حاجی منتظرم بود تا من رو دید گفت: ها چه خبر؟
گفتم: راه پیدا شد آن هم چه معبرهایی دو تا راه برایت پیدا کردم. گزارشم را که دادم حاجی حرفی به من زد که هنوز بعد از سال ها از یادم نرفته.
حاجی گفت: علی ناصری به خدا قسم من می دانستم که راه هست چون دلم می گفت که راه هست اما اگر تو بیشتر از آن اصرار می کردی که راهی نیست باور می کردم من به شما اعتماد دارم اگر بگویی کرخه خشک شده باور می کنم این حرف حاجی به اندازه پنجاه مدال شجاعت و حتی بالاتر از آن برایم ارزش داشت همین کلام بود که علاقه من به حاجی را صد برابر کرد.
ادامه_دارد.......
🌴
🔻
🌴http://eitaa.com/mashgheshgh313
🔻
🌴
🔻
🌴
♦️🌴🔻🌴🔻🌴🔻🌴
دعای فرج
هنوز هلی کوپتر برای برگشت بلند نشده بود که درگیری سنگینی آغاز شد.20 دقیقه طول کشید تا نیروها آرایش بگیرند و عملیات پاک سازی منطقه را آغاز کنند.
ناآشنایی با محل و کم بودن مهمات باعث شد تا بخشی از نیروها عقب نشینی کنند.
هلی کوپتر آمد و بچه ها را برد، سروان علی صیاد شیرازی و نیروهایش جاماندند.علی که متوجه نگاه های نگران و ناامید همراهان شد، شروع کرد دوره های نظامی مختلفی را که دیده بود برای آنان شرح دادن تا بدین وسیله اعتمادشان را جلب کند و تابع دستوراتش باشند.
علی به امام زمان -عجل الله تعالی فرجه الشریف- متوسل شد و دعای فرج خواند.
خودش می گفت:" همین که دعا را خواندم، بلافاصله طرح عملیات به ذهنم خطور کرد و تمام تاکتیک هایی را که به صورت تئوری خوانده و هیچ وقت عملا استفاده نکرده بودم به ذهنم رسید؛ آن هم تاکتیک عبور از منطقه خطر و شرایطی که احساس می کردیم در محاصره ایم".
ـــــــــــــــــــــــ
خاطره ای از شهید علی صیاد شیرازی /عاشق ترین صیاد،ص53-54
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلیل حضور حداکثری در انتخابات از نگاه #شهید_مدافع_حرم
#شهید_مدافع_حرم_روحالله_صحرایی🌷🕊 همواره بر حضور پرشور در انتخابات تاکید داشت و دلیلی جالبی را عنوان میکرد.
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات 💐
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
☘️💐🌾🍁🌼🌴
🍂🍃🌸🍃💐
☘💐🌱
🌾🥀
☘️ 🌹﷽🌹
کتاب_هوری🌹🍃
زندگی_نامه_و_خاطرات :
سردار_شهید_سید_علی_هاشمی 🌷🕊
( قسمت بیست و یکم)🌹🍃
#ام_الحسنین(س)
🌼آماده شدیم برای عملیات، در بین ما یک روحانی بود به نام شیخ حکیم شوشتری که بچه حصیر آباد بود. چند روز قبل از حمله حاجی رفت پیش ایشان و گفت: « دوست دارم این عملیات رو به نام حضرت فاطمه(س) نامگذاری کنم آن حضرت چه صفات و یا القابی داشتند؟ حاج آقا گفتند: حضرت فاطمه( س) القاب زیادی دارند بتول، صدیقه، مرضیه، کوثر . علی آقا باز پرسید: دیگه چی؟ حاج آقا ادامه داد: راضیه، زکیه ، ام الحسنین.
یادم نمی رم وقتی علی آقا نام ام الحسنین (س) را شنید خیلی خوشحال شد و گفت: عالیه بعد با حالت خاصی گفت: این نام خیلی جالبه. ام الحسنین (س)، چه اسم قشنگی، اسم عملیات رو می گذاریم ام الحسنین( س)، هم اسم خانم فاطمه (س) است و هم نام امام حسن و امام حسین(ع). رمز عملیات را هم می گذاریم یا فاطمه الزهرا (س)، اگر کسی این حالت علی آقا را می دید شاید تعجب می کرد اما همه ما می دانستیم که ارادت علی آقا به خانم فاطمه زهرا(س) تا چه حد است. او کسی بود که در مراسم های حضرت زهرا (س) حضور فعال داشت توسلات او هم بیشتر به مادر سادات بود بعد از آن علی آقا به فرماندهان بزرگ جنگ پیشنهاد کرد که رمز فتح المبین را یا زهرا(س) بگذارند. آن ها هم قبول کردند.
🌼عملیات فتح المبین قرار بود از منطقه شوش و دشت عباس در شمال خوزستان انجام شود عملیات ام الحسنین(س) بیشتر در جهت منحرف کردن ذهن دشمن در حمیدیه بود که نزدیک به صد کیلومتر با منطقه شوش فاصله داشت. حاج علی که یک فرمانده نخبه و با استعداد بود شروع به آرایش نیروها کرد مهم ترین کار او فریب دشمن بود. او به نحوی نیروها را آرایش داد که عراقی ها کاملا فریب خوردند آن ها فکر کردند عملیات اصلی رزمندگان در منطقه حمیدیه است به هر حال عملیات ام الحسنین(س) برای گمراه کردن دشمن و از بین بردن مسیر عبور عراقی ها آغاز شد. این عملیات توانست دشمن را سرگرم کند و تلفات زیادی از دشمن بگیرد و در ضمن حرکت دشمن را در جبهه ی شوش کُند کند.
🌼فردای روز عملیات، دشمن پاتک سنگینی آغاز کرد به طوری که حتی از رودخانه ی کرخه هم عبور کرد و به طرف ما آمد. اما این درست همان چیزی بود که حاج علی می خواست حاجی کاری کرده بود که لشکر 6 زرهی عراق درگیر ماجرا شود و این برای پیروزی در فتح المبین لازم بود دشمن روی رودخانه پل زد و تانک هایش را عبور داد. نبرد سختی در گرفت آن ها به خوبی فریب خوردند. کانون جنگ منطقه عملیاتی سید جابر شد یگان های مختلف دشمن به این منطقه اعزام می شدند و ... بچه ها هم انصافا مقاومت جانانه ای کردند نگذاشتند دشمن جلوتر بیاید سرانجام بعد از سه روز پاتک زرهی دشمن دفع شد.
🌼با اعلام شروع فتح المبین دشمن متوجه اصل ماجرا شد و مجبور به عقب نشینی گرید. بعد از عملیات حاج علی در مصاحبه ای گفت: با توجه به این حملاتی که در بازی دراز و دیگر مناطق ، مثل ﷲ اکبر ، غرب سوسنگرد ، آبادان ، شوش و جاهای دیگر انجام شد کاملا ً فهمیدیم که پیروزی در هجوم است. ما هم هر گاه اراده کنیم که هجوم ببریم، نیروهای اسلام پیروز بوده اند و این درس نه یک بار بلکه چندین مرتبه برای ما تکرار شده و ان شاﷲ با توجه به وعده هایی که قرآن کریم و همچنین امام خمینی به ما داده اند اگر هجوم ببریم، صد درصد پیروزی است. ما هم با توکل با خداوند و توجه به این صحبت ها قصد هجوم داریم، هر روز با برنامه ریزی هایی که می شود و عملیات هایی که برادران انجام می دهند ان شاء ﷲ مواضع اشغالی را از مزدوران باز پس می گیریم.
ادامه دارد........
🌴
🔻http://eitaa.com/mashgheshgh313
🌴
🔻
🌴
🔻
🌴
♦️🌴🔻🌴🔻🌴🔻🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوست دارم رقص پرچم تو
دلو برده محبت تو...♥
#شب_زیارتی_ابا_عبدﷲ
#روزتبخیرمولایمن
🏝ای یوسف گم گشتهٔ
غایب ز نظرها
جان بر لب عشاق
رسیدست کجایی؟
باز آی و نظر کن
به من خستهٔ بیمار
جانم به فدایت
که طبیب دل مایی🏝
⚘بحِفْظِكَ الَّذِي لاَ يَضِيعُ مَنْ حَفِظْتَهُ بِهِ وَ احْفَظْ فِيهِ رَسُولَكَ وَ وَصِيَّ رَسُولِكَ عَلَيْهِ وَ آلِهِ السَّلاَمُ
او را با حفظ خود كه هر كس در حفظ و پناه توست هرگز آسيبى نمی بیند، حفظ کن.
به وجود او [آيين و شرع] رسولت و وصى رسولت كه تحيت حق بر او و آل او باد حفظ فرما⚘
📚مفاتیح الجنان،دعای عصر غیبت
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
☘️💐🌾🍁🌼🌴
🍂🍃🌸🍃💐
☘💐🌱
🌾🥀
☘️ 🌹﷽🌹
کتاب_هوری🌹🍃
زندگی_نامه_و_خاطرات :
سردار_شهید_سید_علی_هاشمی 🌷🕊
( قسمت بیست و دوم)🌹🍃
#کلاس_فرماندهی
🌼عملیات فتح المبین در شمال خوزستان به خوبی آغاز شد حاجی گروهی از بچه ها را فرستاد اواسط جاده اهواز به خرمشهر، می خواست امکانات و استعدادهای دشمن را شناسایی کنند این در حالی بود که آن منطقه در حوزه استحفاظی و کاری ما نبود اما حاج علی دستور داده بود که ما با هماهنگی مسئولان، در شناسایی آن منطقه شرکت کنیم یادم هست شناسایی ها با موفقیت انجام شد بر اساس آن ، حاجی مشغول بررسی و نوشتن طرحی برای آزاد سازی خرمشهر و چگونگی حمله به مواضع دشمن در آن منطقه شد البته آن موقع هنوز کسی به فکر آزادی خرمشهر نبود بعد از تکمیل طرح آن را برای مقامات سپاه فرستاد بعد از چند روز تأیید کلی طرح به دست حاجی رسید حاجی در آن ایام، نیروهای برگزیده تیپ نور را در جلسه ای جمع کرد و گفت: شما فرماندهان آینده جنگ هستید ممکن است من زنده نباشم، شما باید بتوانید جنگ را اداره کنید برای همین یک دوره کلاس فرماندهی هست که همه باید در آن شرکت کنید، خودم هم درس می دهم. هرکس هم که نیاید و غیبت کند، جریمه اش این است که اجازه ندارد به عملیات برود. این حرف را که از حاجی شنیدم به ذکاوتش احسنت گفتم رگ خواب بچه ها را خوب می دانست فهمیده بود بچه ها برای رفتن عملیات هر کاری می کنند؛ این بهترین جریمه بود تا همه بچه ها مجبور شوند در کلاس شرکت کنند.
🌼حاجی هر آنچه را که به صورت عملی یاد گرفته بود به ما انتقال داد کلاس های او واقعا آموزنده بود در همه وقایع مربوطه به جنگ به صورت موشکافانه وارد می شد این ها همه از هوش و ذکاوت او بود این در مقابل کلاس های تئوری که او با واقعیات جنگ فاصله داشت خیلی با ارزش بود. بعد از آن بود که کارهای عملیاتی را برای آزادی خرمشهر شروع کرد. حاجی هم شجاع و دلاور بود، هم خونسرد و هم ریز بین. در تصمیم گیری ها همه جوانب را می سنجید و بهترین راه را انتخاب می کرد یادم هست یک دوره ای در سپاه حمیدیه برقرار کرد و به ما آموزش داد. دوره آموزش فنون جنگ و بحث فرماندهی بود خوب به یاد دارم که یکی از مسئولان آمد و این جزوه ها را دید بعد گفت: این ها رو کی نوشته: کی بهتون درس داده؟ گفتم: فرمانده ما علی هاشمی. با تعجب گفت: علی هاشمی؟! همین جوان بیست ساله؟! بعد با تعجب گفت: این باید کار کسی باشه که سال ها توی مسائل جنگی و نظامی بوده تا بتونه این چیزها رو بیان کنه، راست می گفت چیزهایی که حاج علی بیان می کرد، شاید یک سرلشکر هم اطلاع نداشت! در حالی که او یک جوان ساده اما بسیار باذکاوت بود حاج علی از برادر به ما نزدیک تر بود ما حتی مشکلات خصوصی را به او می گفتیم با راهنمایی های حاج علی مشکلات ما حل می شد به ما همیشه می گفت: توصیه می کنم خونسرد و با تقوا باشید، خدا را مد نظر بگیرید.
ادامه_دارد.........
🌴
🔻http://eitaa.com/mashgheshgh313
🌴
🔻
🌴
🔻
🌴
♦️🌴🔻🌴🔻🌴🔻🌴