eitaa logo
مَــشــهَــــــدِمـانِــــه
10.2هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
2.6هزار ویدیو
64 فایل
ما اینجا هستیم تا تمام امکانات شهرمشهد رو بهت معرفی کنیم هرآنچه که در مشهد هست و ازش بی خبری اینجاست:) جهت ارتباط با ادمین 👇 @safaiy_ir جهت تبلیغات،تبادل و بخش دیفال👇 @fdm6090 مشاورحقوقی(دوشنبه ها): @law_co مشاورخانواده(چهارشنبه ها): @Ali_zadeh_0
مشاهده در ایتا
دانلود
مَــشــهَــــــدِمـانِــــه
⭕️⭕️⭕️🌱ـ﷽ـ🌱⭕️⭕️⭕️ 🕊 #با_بابا 🕊 #تجربهٔ_نزدیک_به_مرگ پی‌نوشت مربوط به قسمت ۱۶ ۱_ اما توصیف بهشت ا
⭕️⭕️⭕️🌱ـ﷽ـ🌱⭕️⭕️⭕️ 🕊 ۱۷ 🕊 همسران بهشتی ✨ من غرق در لذات بهشت بودم. آنجا هر لحظه یک زیبایی خیره کننده مشاهده مي کردم که مرا به وجد می آورد. اصلاً توصیف پذیر نبود. اکنون که این موارد را براي خودم يادآوري ميکنم، از اینکه از آن نعمتها محروم شده‌ام، صورتم خیس از اشک است. اما آنجا اتفاق جالبی برایم افتاد. سالها قبل در زماني که دبیرستان بودم، یک روز تلویزیون روشن بود و فیلم سینمایی پخش میشد. هنرپیشه این فیلم، یک زن جوان بود که به ظاهر خيلي زيبا بود. من آن زمان به ذهنم خطور کرد که این زن زیباترین زني است که دیده ام. سرم را پائین انداختم و گفتم: باید پاکي چشم خود را حفظ کنم. بعدها به طور كلي موضوع را فراموش کردم. آنجا که همه چیز در اوج زیبایی بود با خودم گفتم: آیا زنان بهشتی هم اینگونه اند؟ یکباره در میان سبزه زارهاي بهشت برزخي، مشاهده کردم که همان هنرپیشه به سمت من می‌آید! به ذهنم خطور کرد این هنرپیشه اینجا چه می کند!؟ ابتدا میخواستم مثل دنیا که در مقابل نامحرم قرار میگرفتم، سرم را پایین بگیرم. اما ملائک به من القا کردند که این زیباروي بهشتي به من تعلق دارد ... سرم را بالا گرفتم. هرچه این دختر جوان نزدیکتر شد چهره اش بیشتر نمایان ميشد. من حس کردم که چقدر زیباتر از آن هنرپیشه است! اصلاً با او قابل مقایسه نیست. این خانم جوان که به من نزدیک شد در اوج زيبايي بود! اصلاً نمي توانستم او را با زنان دنیایی مقایسه کنم. او با مهرباني به من اظهار علاقه کرد. توصیف کردن واقعاً سخت است. من محو جمال او بودم. در چهره ي او زيبايي و محبت نمایان بود. آنجا براي هر کسي همسري در اوج زيبايي و کمال وجود دارد. آنچه که ما از یک همسر زیبارو در ذهن داريم، براي ما آماده است. این هم يکي از نعمتها بود. در بهشت هیچ محدودیت استفاده از یا لذات را نداریم. حتي اگر همسري با هر شکل و قیافه و اندامی آرزو کنیم مهیا ميشود. آن هم بدون معطلی! این همه خوشي و شعف باور کردنی نبود. دوست داشتم از زور شادي فرياد بزنم. ۱پی‌نوشت البته بگویم که حس زيبايي طلبي و حس جلوه نمايي را خداوند در وجود ما قرار داده، اما باید در طریق صحیح استفاده نمائیم. همچنین: خداوند از طریق شهوت جنسی تمام خلق را امتحان ميکند. در آنجا هیچ چیز دنيايي براي اهل بهشت دغدغه نیست. اینکه همسر و فرزندان انسان چه میکنند برایشان مهم نیست. من این را حس کردم که اگر خانواده ما اهل دین باشند که خدا سرپرستي آنها را برعهده گرفته و اگر اهل نباشند، چرا باید به آنها فکر کرد؟ فقط باید برایشان دعا کرد که راه را پیدا کنند. خلاصه هرچه بگویم، نميتوانم آنچه دیده ام را به خوبی توصیف کنم. ♨️ ادامه دارد ...
⭕️⭕️⭕️🌱ـ﷽ـ🌱⭕️⭕️⭕️ 🕊 🕊 پی‌نوشت مربوط به قسمت ۱۷ ۱_ مفسران در این که حوریان همان زنان مؤمنه دنیا هستند یا از نوعی دیگر خلق می شوند؛ اختلاف دارند. در برخي آيات و روايات تأكيد شده زندگي در بهشت شبیه زندگی در زمین است و اعضاي خانواده هاي مؤمن از جمله همسران با یکدیگر خواهند بود. طبق این آیات برخی چنین نتیجه گرفته اند که زنان یا حوریان بهشتی احتمالا همان همسران در دنیا هستند که با خلقتي نو به زناني زیبا و همسال با شوهران بهشتي شان بدل ميشوند. اما از دیگر سو، طبق برخي آيات سوره واقعه، چنین برداشت میشود که زنان بهشتي دو دسته‌اند: نخست حورالعین و دوم همسرانی که از نو خلق میشوند. بنابراین، برخي معتقدند به جز زنان زمینی که با خلقتی جدید به زنان زیبا و همسال تبدیل ميشوند، حورياني ديگر از نوعي متفاوت در بهشت خلق خواهند شد. البته در روایات تاکید شده زنان زمینی مقام و منزلت بالاتري از حوریان بهشتي دارند. اما در روایات براي برخي از اعمال چون فروخوردن خشم، جهاد در راه خدا، پرهیز از مال حرام، چشم پوشی از نامحرم پاداشی مانند حوريه هاي بهشتي در نظر گرفته شده.(شیخ صدوق، من لايحضره الفقیه، ج ۳، ص ۴۷۳ و ۴۷۴) شوق و علاقه و نفس انسان، چه مرد و چه زن به گونه اي است که حرص و میل شديدي به شنیدن خوشي و نعمتهاي بهشتی دارد و به دنبال رسیدن به لذایذ نعمتهاي آن حیران و سرگردان است. خداي بزرگ نيز به آنان حق میدهد و در آیه ۷۲ زخرف میفرماید: «این بهشتی است که به سبب کارهایی که مي کرده اید، به آن دست یافته اید.» اما بهشت و نعمتهاي آن، تنها به مردان اختصاص ندارد، خدا در این مورد میفرماید: (أعدت للمتقين) « نعمتهاي بهشتي براي کسانی آفریده شده اند که پرهیزگارند و از خدا میترسند.» زیرا خداي بزرگ، در مورد پاداش، هیچ تفاوتی بین مرد و زن قائل نیست و در آیه ۱۲۴ نساء می فرماید: «کسي که اعمال شایسته انجام دهد- به شرطی که - مؤمن باشد، خواه مرد و خواه زن، چنان کساني داخل بهشت شوند و کمترین ستمي به آنان نشود.» در مورد همسراني که براي زنان در بهشت در نظر گرفته شده نیز روایات بسیاری وجود دارد.
⭕️⭕️⭕️🌱ـ﷽ـ🌱⭕️⭕️⭕️ 🕊 ۱۸ 🕊 برای خدا ✨ قبل از این ماجرا، بنده در دانشگاه و هیئت هم قاری قرآن بودم و هم مداحي میکردم. پدرم نیز قاری قرآن و مداح بود. در یکی از سؤالات نوار، آقاي پيروي از من پرسید: مداحی یا قرائت قرآن، کدام یک بیشتر ارزش دارد؟ من در جواب گفتم: کدام یک براي رضاي خداست؟ کدام یک ما را بالا برده؟ کدام یک در وجود ما غرور ایجاد نکرده؟ کدام یک باعث ریا نشده؟ هرچه براي خدا باشد ارزش دارد. کار مخفیانه که براي خدا باشد، خیلی با ارزش است و آنجا خيلي خريدار دارد. کسي که اعمالش در دنیا به جاي کمیت، کیفیت بیشتری داشته باشد، آنجا بهتر استفاده میکند. بهترین درجات بهشت براي کساني است که خالصانه براي خدا زحمت کشیدند. من افراد مخلصي را در درجات بالاي بهشت دیدم که لذات بیشتری درک می کردند. حسرت میخوردم کاش مقام من هم مثل آنها بود. در اینجا آقاي پيروي پرسيد: غیر از شهدا چه افرادی را در بهشت دیدی؟ گفتم کسانی را دیدم که در دنیا انسانهایی مهربان، ساده، بدون کینه، راستگو و خیر بودند، افرادي که مردم به آنها اعتماد داشتند. اما بگذارید به گونه ديگري آنجا را توصیف کنم. برخی پزشکان میگویند: اوج لذت در دنياي مادي در لذات جنسی است. اما آنجا لذاتي به انسان نشان داده میشد که با هیچ چیز اینجا، حتي لذت جنسی قابل مقایسه نبود! لذتي که اهل بهشت میبرند با هیچ کدام از لذت هاي دنيا قابل قیاس نیست. آنجا بهترین شرایط لذت بردن براي انسان مهیا بود. آنجا همه چیز در اوج بود. دیگر بهتر از این نميشد. آنجا همه با سلامتي و خوشي مشغول لذت بردن بودند و چيزي مانع لذت آنها نمیشد. بیخود نبود که بزرگان ما میگفتند: اي انسان، قیمت تو بهشت است، خود را به کمتر از آن نفروش.۱پی‌نوشت من غرق در این لذتها بودم. در این شرایط و مشغول نعمت ها بودم که احساس کردم جواني زيبارو به من نزدیک میشود! تا او را دیدم شناختم! پدرم حاج محمد طاهري بود. چهره اش مانند آخرین تصاویر قبل از شهادت بود! گويي سالها همدیگر را دیده ایم و می شناسیم! به کنارم آمد و مرا در آغوش گرفت. از حضور او و گرماي محبت پدرانه اش که سالها از آن محروم بودم لذت بردم. کمی با هم قدم زدیم و درد دل کردیم. احساس کردم مقام او از بقیه بهشتياني که دیدم بسیار بالاتر است. درجاتي داشت که بقیه اینگونه نبودند. این را از احترام ملائک میشد فهمید. پدر پیراهني به رنگ روشن بر تنش بود. ایشان بعد از کمی صحبت گفت: من باید بروم. سؤالي در ذهنم ایجاد شد: کجا باید برود؟ کجا بهتر از اینجا؟! پدر جواب داد: خداوند مأموريتهايي به ما در دنیا داده تا از بندگان خدا گره گشایی کنیم. من و جمعي از شهدا باید برویم اما به زودی برمی گردم. پدر این را گفت و من تنها در باغ زيباي بهشتي مشغول گشت و گذار شدم. در بهشت هوا مطبوع بود. باد و سرما و گرماي آزار دهنده وجود نداشت. هیچ محدودیت زماني و مکاني نبود. خستگي نبود. هر چه اراده ميکردي، مشاهده مي کرديم. هیچ چیز مانع خواسته هاي ما نبود. اما دفعه بعد که پدرم را دیدم به من گفت: آماده هستی به دیدار پیامبر (صلیﷲعلیه‌وآله) برویم؟ در ذهنم این بود که مگر پیامبر (صلیﷲعلیه‌وآله) اینجا هستند؟ آیا اهل بیت (علیهم السلام) در همین بهشت برزخي هستند!؟ پدر گفت: بله، اجازه دادند شما هم با ما بيايي. ♨️ ادامه دارد ... __________________ ۱_جانهاي شما را بهایی نیست جز بهشت جاویدان پس مفروشیدش جز بدان.(نهج البلاغه حکمت ۴۵۶)
مَــشــهَــــــدِمـانِــــه
⭕️⭕️⭕️🌱ـ﷽ـ🌱⭕️⭕️⭕️ 🕊 #با_بابا ۱۸ 🕊 #تجربهٔ_نزدیک_به_مرگ برای خدا ✨ قبل از این ماجرا، بنده در دان
⭕️⭕️⭕️🌱ـ﷽ـ🌱⭕️⭕️⭕️ 🕊 ۱۹ 🕊 دیدار یار ✨ به چشم بر هم زدني از محیط باغ بهشتي خودمان خارج شدیم. ما وارد باغ بسیار بزرگ و زيباتري شديم که از آنچه دیده بودم بسیار باشکوه تر و زیباتر بود. من و پدر کنار جماعتی نشستیم که بیشترشان از شهدا بودند. در مقابل ما پیامبر اعظم حضرت محمدمصطفی (صلیﷲعلیه‌وآله) قرار داشت. ایشان یک لباس بلند سفید برتن داشت و یک عباي کرمي رنگ روي لباسشان بود. موهاي بلند و زیبا، محاسن یک دست قشنگ و سنی حدود بیست و پنج تا سی سال داشتند. در سمت راست ایشان تمامي معصومین به ترتیب نشسته بودند. ابتدا امیرالمؤمنین (علیه السلام) و حضرت زهرا (سلامﷲعلیها) و سپس فرزنداشان قرار داشتند. در سمت چپ پیامبر (صلیﷲعلیه‌وآله) به ترتیب حضرت ابراهيم، موسي و عيسي (علی نبینا و آله و علیهم صلوات ﷲ) همينطور تمامی پیامبران نشسته بودند. اما همگی آنها مانند من، به چهره فوق العاده زيباي پيامبر (صلیﷲعلیه‌وآله) خیره بودند و هیچکس پلک نمیزد! آنجا همه زیبا و نوراني بودند ولي زيبايي چهره پیامبر (صلیﷲعلیه‌وآله) را با هیچکس نميتوانستم مقایسه کنم. تا آنجا که در وصف زيبايي ايشان چندین شعر سرودم. حتی یادم هست که با خودم گفتم: وقتي پیامبر (صلیﷲعلیه‌وآله) اینقدر زیباست، پس چرا در قرآن از زيبايي حوريه ها صحبت میشود!؟ البته تمام این چهره هاي زيبا از خاطرم رفته اما میدانم اگر یک بار دیگر آن جمال زیبا را ببینم جان خواهم داد! به قول مولوي: ز قیل و قال توگر خلق بو ببردندي ز حسرت و زفراقت همه بمردندي پیامبر (صلیﷲعلیه‌وآله) مشغول صحبت شد و من و دیگران سراپا گوش بودیم. احساس می کردیم که تمام حقايق هستي از سوي پیامبر به ما منتقل ميشد. به تعبیر دنيايي هيچکس پلک نمیزد! همه محو جمال بي مثال پیامبر (صلیﷲعلیه‌وآله) بودند، حتي حضرت یوسف! در میان کسانی که آنجا حضور داشتند و از محضر پیامبر (صلیﷲعلیه‌وآله) استفاده می کردند، کساني مانند شهید برونسی و حاج همت را شناختم. بقیه نیز از شهدا و دوستان پدرم بودند. آنها از لحاظ معنوي از بقیه شهدا بالاتر بودند. این را به راحتي ميشد فهمید، چرا که تمام شهدا آنجا نبودند. خوب به یاد دارم که با خودم میگفتم: هیچ لذتی در بهشت بالاتر از این نیست که انسان در محضر پیامبر (صلیﷲعلیه‌وآله) باشد. احساس میکردم سعدي نیز این چهره از پیامبر (صلیﷲعلیه‌وآله) را دیده است آنگاه که مي گويد: ماه فروماند از جمال محمد سرو نباشد به اعتدال محمد پيامبر(صلیﷲعلیه‌وآله) سخنانی بیان داشتند که بیشتر آنها را فراموش کردم. فقط یادم هست که در پایان این نکته را به ما فهماندند: شما از دیدن چهرهٔ من که یک مخلوق خداوند متعال هستم چه حالي داريد؟ حال اگر بیایید و به بهشت رضوان برویم، خواهید دید که جلوه عنايت الهي و تجلي ذات حق، با شما چه خواهد کرد.۱پی‌نوشت من احساس میکردم کل علوم هستي و کل مطالبي که احتیاج داریم تا به تکامل رسیده و لایق بهشت رضوان شویم را از زبان رسول گرامی اسلام (صلیﷲعلیه‌وآله) شنیده ام! ♨️ ادامه دارد ... _________________ ۱_ واژه رضوان به معناي رضا و خشنودي، در سیزده آیه از قرآن به کار رفته و در همه آنها مراد خشنودي حق تعالی است که از رهگذر فرمانبري از او حاصل ميشود و به همین جهت با بهشت الهي ربط يافته و حتي در چند آیه مانند آیه ۲۱ سوره توبه و آیه ۲۰ سوره حديد جزء نعمتهاي بزرگ بهشت معرفي شده است. به نظر علامه طباطبائي، در جلد سوم صفحه ۱۰۷ المیزان: ذکر رضوان در ردیف نعمتهاي بهشت، با توجه به سیاق آیه، حاکی از آن است که خشنودي خدا خود از خواستهاي انسان است. اما آيه ۷۲ سوره توبه، دلالتي بيش از اين دارد و در آن تعبیر «رضوانٌ من اللّه اکبر» آمده است. این بدان معناست که رضوان خدا، نعمتي از نوعی دیگر است که سایر نعمت ها از آن معنا می گیرند. به تعبیر علامه طباطبائي، ذیل تفسیر آیه ۱۵ آل عمران؛ نحوه تعبیر رضوان، در سیاق نکره حکایت از آن دارد که خشنودي خدا نه قابل اندازه گيري است نه وهم بشر بدان احاطه مييابد. به علاوه، حقیقت رستگاري چيزي جز کسب این رضوان نیست.
مَــشــهَــــــدِمـانِــــه
⭕️⭕️⭕️🌱ـ﷽ـ🌱⭕️⭕️⭕️ 🕊 #با_بابا ۱۹ 🕊 #تجربهٔ_نزدیک_به_مرگ دیدار یار ✨ به چشم بر هم زدني از محیط با
⭕️⭕️⭕️🌱ـ﷽ـ🌱⭕️⭕️⭕️ 🕊 ۲۰ 🕊 احمد ✨ یکی از کسانی که در محضر پیامبر (صلیﷲعلیه‌وآله) ایشان را مشاهده کردم احمد خدامي بود. او در کنار شهدا و هم مقام با آنها نشسته و سخنان پیامبر (صلیﷲعلیه‌وآله) را گوش میکرد. اما احمد شهید نشده بود! او از دوستان دوران نوجواني و جواني من بود. او مانند من کوچک بود که جنگ تمام شد، ولی تا توانست در راه شهدا قدم برداشت. یادم هست به مرحوم آیت الله واله و شهید عاصمي (سردار بزرگ تخریب) و دیگر سرداران و شهداي کاشمر خيلي ارادت داشت. احمد یک مربی فرهنگي بود و در راستاي آشنایی نسل جدید با افکار امام و شهدا قدم بر میداشت. او در مسجد و دانشگاه و هرجا میتوانست فعالیت فرهنگي مي کرد. او مهندسی متالوژی میخواند اما خودش را وقف هدایت نسل جوان کرد. احمد اخلاص عجيبي داشت. در تمامي کارهایش رضایت خدا را در نظر مي گرفت. مثلاً یک بار صبح زود باهم به کوه رفتیم. در مسیر بودیم که متوجه شدیم به خاطر زلزله، قسمتي از کوه ریزش کرده و سنگهاي بزرگ در طرف دیگر جاده آسفالته ریخته. با اینکه مسیر ما باز بود، اما احمد نگه داشت و پیاده شدیم. او گفت: ماشینهایی که از این مسیر عبور میکنند متوجه ریزش کوه نیستند و خدای نکرده با این سنگها برخورد مي کنند. ما هم با سختی این سنگها را جابجا نمودیم. بعد هم خدا را شکر و حرکت کردیم. احمد در سنین جواني مبتلا به سرطان شد و سختيهاي بسياري کشيد. او خواب شهید عاصمي را دید که به او گفت: قبل از سی سالگی از دنیا رفته و مهمان ما خواهی شد. سرانجام هم از دنیا رفت. اما برایم عجیب بود که او را هم رتبه شهدا و در حضور پیامبر (صلیﷲعلیه‌وآله) مي ديدم! ما از محضر پیامبر (صلیﷲعلیه‌وآله) خارج شدیم. بهشت رضوان، مقامی میخواست که در خور من نبود. اما من از خود بیخود شده و مست آن دیدار بودم. * * * بار دیگر پدر ميخواست به سراغ اهل دنیا برود. پدر گفت: «برخي از مردم، حاجاتي از خدا دارند که ما شهدا را واسطه قرار میدهند. ما وظیفه خود میدانیم که به اذن الهی از مشکلات برخي از آنها گره گشایی کنیم.» پدر خداحافظی کرد و رفت. من ایستاده بودم و از آنچه میدیدم لذت میبردم. واقعاً نمیتوانم آنچه میدیدم را توصیف کنم. کلمات و جملات، توانایی وصف آن همه زیبایی و شکوه را ندارد. بي دليل نیست که ميگويند: بهشت ديدني و چشيدني است، گفتني و شنيدني نيست. وقتي پدر رفت، دیدم در کنار من یک درخت زیبا در کنار نهر آبي زلال قرار دارد. به آن درخت نزدیک شدم. سیب قرمز و زرد و سبز و همچنین انواع گلابی داشت. لابلای این میوه ها، گلهاي ياس سفيد این درخت را پوشانده بود! من از عطر سیب و گلابي و گلهاي ياس و صداي آب، بوي ذكر خدا را حس ميکردم و سرمست میشدم. اولین بار بود که من سیب سبز ميديد! چند سال بعد، در یک میوه فروشی سیب سبز ديدم و سؤال کردم اینها چه فرقی با سیبهای دیگر دارد؟ گفت: سیب ترش است و مشتري خودش را دارد. ♨️ ادامه دارد ...
مَــشــهَــــــدِمـانِــــه
⭕️⭕️⭕️🌱ـ﷽ـ🌱⭕️⭕️⭕️ 🕊 #با_بابا ۲۰ 🕊 #تجربهٔ_نزدیک_به_مرگ احمد ✨ یکی از کسانی که در محضر پیامبر (ص
⭕️⭕️⭕️🌱ـ﷽ـ🌱⭕️⭕️⭕️ 🕊 ۲۱ 🕊 هبوط ۱ ✨ من در آنجا محو زيبايي درختان و بوي عطر گلها و ذکر تسبيحي بودم که از حرکت آب درک میکردم. آنجا حدیث پیامبر (صلیﷲعلیه‌وآله) که فرمودند: «مردم خوابند، وقتي ميميرند بیدار میشوند» برایم معنا شد.(بحارالانوار ج ۵۵ ص ۱۲) و هرکسی آنچه من دیده بودم را میدید، هر لحظه مشتاق رها شدن از بند دنیا و رسیدن به آن درجات بود. در آنجا افراد مختلف را ميديدم و با یک نگاه از باطن اعمال آنها مطلع میشدم. مثلاً در آنجا کسی را دیدم که با خود حدیث نفس داشت و با زبان بي زباني مي گفت: اي کاش در دنيا به جاي این همه دعا برای گشایش اقتصادي، از خدا رشد معنوي ميخواستم تا جایگاه بهتري نصيبم ميشد. اي کاش هر زمان نمازم قضا میشد، بلافاصله به جا مي آوردم. اي کاش مانند مقربین، سحرها را بیدار بودم و لذت مناجات با خدا را بیشتر حس مي کردم. اي كاش بين الطلوعين نمیخوابیدم تا برکات و روزي بيشتري نصیبم ميشد و جايگاهي بسيار بالاتر را به دست می‌آوردم. ای کاش در امتحان خدا که در طول زندگي برايم پيش آمده بود اینقدر ناله و بي تابي نمي کردم. من با صبر در مقابل سختيها، مقامات بسياري را میتوانستم کسب کنم. ای کاش آن زمانی که قدرت انجام گناه داشتم گناه نمي کردم. به راستي اگر به دستورات خدا گوش میکردم به مقامات بسیار بالاتري دست می یافتم. يکي از حقایقی که برایم آشکار شد در مورد نفس انسان بود. انسان هر قدمي بردارد یک گام خود را به مرگ نزدیک کرده و باید براي سراي آخرت تلاش کند. اما لذت هاي دنيا مانع اين امر مي شود. اما باید بدانیم تمام لذات دنیا با سختيها و مشکلات آمیخته شده. در مورد حقیقت لذت باید گفت: همه مردم لذت هاي جسمي و دنيايي را درک ميکنند، اما درک لذات معنوي کار هر كسي نیست. اگر کسی لذات معنوی را درک کند، دیگر آن را با لذتهاي زودگذر دنيايی عوض نخواهد کرد. این را در زندگي بزرگان دیده ایم که حاضر نیستند لذت نماز شب را با هیچ چیزی عوض کنند. يکي ديگر از مواردي که بنده متوجه شدم در مورد حضور در جمع مسلمین و جماعت بود. اسلام ديني است که بیش از فردي بودن به حضور در اجتماع توصیه می کند. من آنجا حديث «يَدُاللّهِ مَعَ الجَماعَة» را به خوبی درک کردم. به طور مثال اگر یک گروه به دیدار یک مسئول بروند و تقاضایی داشته باشند خيلي زودتر نتیجه می گیرند تا اینکه تک تک به سراغ او بروند. براي همين است که حضور در نماز جماعت این قدر تاکید شده و براي بسياري از عبادات صفت جمع به کار برده شده. افرادی که در دنیا در میان اجتماع مسلمین حضور داشته و در راه حل مشکلات مردم تلاش ميکردند نسبت به کساني که گوشه نشيني داشته و مشغول عبادت بودند مقام بسیار بالاتري داشتند. از دیگر مواردي که درک نمودم موضوع شیطان بود. شیطان در دنیا در کنار ما هست و ما را وسوسه میکند، اما فراموش نکنیم خالق ما و شيطان يكي است. يعني خداي ما مي تواند جلوي نفوذ شیطان را بگیرد. براي همين راهکارهایی به ما ارائه داده. هرگاه دستورات خدا را انجام ندهیم و مرتکب گناه شویم راه نفوذ شیطان را به سوي خودمان باز کرده ایم. حتي اصرار بر گناهان صغیره شیطان را به ما نزدیک مي کند. برعکس وقتی انسان گناه آماده ای را ترک کند یکباره با دریای رحمت الهي مواجه ميشود و در معنويات بسیار رشد میکند مانند مرحوم ابن سیرین و شيخ رجبعلي خياط و ... اما یکی از مواردی که در دوري شيطان از ما تأثیر دارد توجه ویژه به نماز است. اینکه از دقایقی قبل از نماز به فکر باشیم و مقدمات را به خوبي انجام دهیم. با لباس پاکیزه و انجام مستحبات وارد نماز شویم، در کسب معنویات و دوري از شيطان بسیار تاثیر دارد. ♨️ ادامه دارد ...
مَــشــهَــــــدِمـانِــــه
⭕️⭕️⭕️🌱ـ﷽ـ🌱⭕️⭕️⭕️ 🕊 #با_بابا ۲۱ 🕊 #تجربهٔ_نزدیک_به_مرگ هبوط ۱ ✨ من در آنجا محو زيبايي درختان و
⭕️⭕️⭕️🌱ـ﷽ـ🌱⭕️⭕️⭕️ 🕊 ۲۲ 🕊 هبوط ۲ ✨ من در بهشت برزخي مشغول گشت و گذار و استفاده بودم که ناگهان مشاهده کردم دو ملک جوان کنار من ایستاده اند! آنها بی مقدمه گفتند: شما باید به دنیا برگردي. فکر کردم شوخی میکنند. با تعجب گفتم: براي چي؟ من اصلاً برنمیگردم. مگر اینجا بهشت جاویدان نیست؟ گفتند: شما امتحانهایی در پیش داري که باید آنها را سپري کني تا با مقامی کامل به اینجا بازگردي. با حالتي شبيه به التماس گفتم: خواهش میکنم این حرف را نزنید. بگذارید اینجا بمانم. من نميتوانم زیباترین مقامات دنیا را با آنچه اینجا میبینم مقایسه کنم. در دنیا بهترین شرایط، با صدها سختي همراه است، اما اینجا همه چیز لذت محض است. دوباره التماس کردم. حتي یادم هست که حاضر بودم سخت ترین شرایط را تحمل کنم اما آنجا بمانم. حتي گفتم: اجازه بدهید اینجا بمانم اما مرا عذاب کنید! درست مثل کودکي که ميخواهد در پارک مشغول بازي باشد اما والدین او ممانعت میکنند، التماس و گریه کردم، حتي خدا را صدا کردم اما آنها قبول نکردند. دوست داشتم پدرم در کنارم بود و با او درد دل میکردم اما گویا او هم راضی به رضای خدا بود. حتي يادم هست که به من گفتند: تو لیاقت پیدا کردی به خاطر برخي اعمالت و با شفاعت پدرت، با جمع خوبان به دیدار پیامبر (صلیﷲعلیه‌وآله) نائل شوی. این توفیق نصیب هرکسي نمي شود. در بهشت برزخی کسانی هستند که سالهاست حضور دارند، اما درجه ایمان آنها به حدی نبود که توفیق دیدار پیامبر (صلیﷲعلیه‌وآله) را داشته باشند. شما خوشحال باش که چنین سعادتي داشتی. امیدوار باش که بار دیگر باز گردي. بعد به من گفتند: ببین پدرت چه مقامي دارد. برخي از بزرگان در برزخ هستند که سالی یکبار ميتوانند پیامبر (صلیﷲعلیه‌وآله) را ملاقات کنند. برخی ماهی یک بار، برخي ها هفته ای یکبار و ...اما پدر شما هر روز دوبار به دیدار پیامبر (صلیﷲعلیه‌وآله) نائل میشود. این به خاطر خودسازي و اعمال ایشان در دنیا بود. شما هم تلاش کن تا با چنین مقامي به برزخ بازگردي. بعد یکی از آنها گفت: تو ميخواستي چهره پیامبر (صلیﷲعلیه‌وآله) را مشاهده کنی که موفق شدي. شما چند سؤال هم داشتي، یکی اینکه چرا گفته‌اند: شهدا زنده اند؟ چرا گفته‌اند: تفاوت دنیا با آخرت، مانند تفاوت زندگي در رحم به زندگي در دنیاست؟ چرا باید سوره حمد اینقدر در نمازها تکرار شود؟ چرا هر روز بارها در نماز به بندگي و نبوت پیامبر (صلیﷲعلیه‌وآله) اقرار می کنیم؟ تو ميخواستي درجات اهل بیت (علیهم السلام) را ببيني. در مورد ایمان به غیب سؤال داشتي، آيا جواب گرفتی؟ گفتم: بله. جواب همه را گرفتم. ناگاه به گریه افتادم تا بلکه در بهشت بمانم اما آنها بلافاصله مرا به سوي بدنم رهسپار و از کنار همان درخت زیبا به سوي زمين فرستادند. همینطور که گریه میکردم و خدا را صدا میزدم، یکباره دیدم روي تخت بیمارستان هستم و به داخل بدنم برگشته ام و تمام بدنم درد میکند! پرستار بالای سرم بود و شرایط مرا بررسي مي کرد. یکباره داد زد و خبر داد که من به هوش آمده ام. من با ناراحتي از اینکه از بهشت الهي خارج شده ام، ناله میکردم. آن زمان بعد از ظهر ۲۲ تیرماه ۱۳۸۲ و ۱۸ روز بعد از سانحه بود. ساعتی بعد پزشک جراح، بالاي سرم آمد. تمام فامیل و دوستان از شنیدن این خبر خوشحال شدند و فقط من بودم که از این اتفاق ناراحت بودم. ♨️ ادامه دارد ...
مَــشــهَــــــدِمـانِــــه
⭕️⭕️⭕️🌱ـ﷽ـ🌱⭕️⭕️⭕️ 🕊 #با_بابا ۲۲ 🕊 #تجربهٔ_نزدیک_به_مرگ هبوط ۲ ✨ من در بهشت برزخي مشغول گشت و گذار
⭕️⭕️⭕️🌱ـ﷽ـ🌱⭕️⭕️⭕️ 🕊 ۲۳ 🕊 رؤیای صادقه ✨ مدتي بعد از این تجربه و بازگشت به دنیا، زندگي برايم تیره و تار شد. وقتي که هوش و حواس من برگشت، مرتب گریه میکردم و ناراحت بودم که چرا از بهشت الهي رانده شدم. من بیش از همه عاشق این بودم که بار دیگر به محضر پیامبر اسلام (صلیﷲعلیه‌وآله) شرفیاب شوم. البته این را بگویم که چهره زیبای پیامبر (صلیﷲعلیه‌وآله) و اهل بیت (علیهم السلام) از ذهن من خارج شده بود، وگرنه باور کنید اگر آن زیبایی مطلق را به یاد می‌آوردم حتماً از هوش ميرفتم. اما مرتب با خود میگفتم: چرا اعمال من کامل نبود تا همان جا بمانم. يعني نقص اعمال من در کجا بود؟ خيلي این موضوعات مرا به خود مشغول کرده بود. روزها و شبها گذشت. تا اینکه یک شب در عالم رؤیا چند نفري مهمان من شدند. مشاهده کردم که پدرم حاج محمد و چند تن از دوستان شهیدش به همراه عالم وارسته مرحوم آیت الله شیخ محمد واله به دیدار من آمدند. آیت الله واله از اساتید اخلاق و شاگردان میرزا جواد آقا تهرانی بودند که پدرم از ارادتمندان ایشان به حساب می‌آمد. این عالم جلیل القدر در سال ۷۵ از دنیا رفت و در حرم رضوي به خاک سپرده شد. وقتی این بزرگواران در کنارم قرار گرفتند آیت الله واله فرمودند: شما چرا ناراحتی؟ جایگاه بهشتی شما محفوظ است، تو به این دنیا بازگشتی تا نقائص اعمالت را کامل کنی و جایگاه بهتری را مهیا نمایی. بعد فرمودند: خدا تو را دوست داشت که بار دیگر به تو فرصت داد. همیشه این دعا را بخوان: ربنا لاتزغ قلوبنا بعد اذ هديتنا... از خدا بخواه که از مسیر ایمان و معرفتی که به دست آوردی دور نشوي. آیت الله واله ادامه دادند: «این سفر براي تو معراجي بود که با حقایق هستي آگاه شوي و بداني انسان بیهوده آفریده نشده. شما ميتواني با ذکر این ماجرا، تأثیر مثبت در بقيه مؤمنين ايجاد نمايي. اگر خدا بخواهد ايمان برخي افراد با شنیدن ماجرای شما تقویت خواهد شد.» بعد تمام مطالبی که پیامبر (صلیﷲعلیه‌وآله) بیان کرده بودند را تکرار کردند و مرا آرام نمودند. من یکباره از خواب پریدم! این رویای صادقه آرامش خاصي در من ایجاد کرد. مانند کسی که بعد از مدتها از معشوق خودش میشنود، آرامش پیدا کردم و از شوق اشک میریختم. یقین پیدا کردم که این ماجرا نیز از الطاف خاص الهي بوده. بسياري از مطالب پیامبر (صلیﷲعلیه‌وآله) در ذهن من ماندگار شد. آنها را با خودم تکرار می کردم تا فراموش نکنم. چند روز بعد پدر عزیزم را دوباره در خواب دیدم. ایشان که میدانست من قاری قرآن هستم به من گفت: مصطفی، صحیفه سجادیه را حفظ کن. گفتم: پدر جان خيلي سخت است. من هنوز از لحاظ حافظه مثل قبل نشده ام. گفت: برو و هر چقدر ميتواني از صحیفه بخوان و حفظ کن. نکات خيلي خوبي به دست خواهي آورد. چون این دعاها عشق بازي با خداست و تو را آرام میکند. البته پدرم از زمان شهادت به یاد من بود. یادم هست من هنوز به دبستان نرفته بودم که پدر را در خواب دیدم. روي زانوي پدر نشسته بودم که یک توپ کوچک و زیبا که ميدرخشيد را روي زمین دیدم. میخواستم به سمتش بروم که پدر دستم را گرفت و گفت: پسرم بنشی، خیلی به دنبال دنیا نباش. ظاهر دنیا زیباست، اما ارزش ندارد به خاطر آن از من جدا شوي. ♨️ ادامه دارد ...
مَــشــهَــــــدِمـانِــــه
⭕️⭕️⭕️🌱ـ﷽ـ🌱⭕️⭕️⭕️ 🕊 #با_بابا ۲۳ 🕊 #تجربهٔ_نزدیک_به_مرگ رؤیای صادقه ✨ مدتي بعد از این تجربه و با
⭕️⭕️⭕️🌱ـ﷽ـ🌱⭕️⭕️⭕️ 🕊 ۲۴ 🕊 برکت مشهد ✨ وقتی که سلامتی را به دست آوردم، پدرم را بار دیگر در خواب دیدم. همراه با یکی از همرزمان شهیدش به دیدن من آمدند. خیلی از زیارت آنها خوشحال شدم. آنها هم از این که میدیدند من صحیح و سالم شده و مشغول ادامه تحصیل شده‌ام خوشحال بودند. دوست پدرم را میشناختم. از سرداران شهید بود. به من گفت: از پسر من خبر داري؟ گفتم: بله، از دانشجويان خيلي خوب است. او الان هم در يکي از دانشگاههاي معتبر تهران است. این شهید بزرگوار با ناراحتی گفت: چرا در همین مشهد درس را ادامه نداد؟ اي کاش مثل شما دانشگاه مشهد را انتخاب می کرد. من هم گفتم: دانشگاهی که درس مي خواند خیلی خوب است. اما ایشان با ناراحتي گفت: کاش در نزد امام رضا (علیه السلام) ميماند و از برکت مشهد بهره میبرد. نفهمیدم چرا این شهید از این موضوع ناراحت بود. اما فرزند این شهید، از دوستان من و از بسيجي هاي مؤمن بود. پدران ما باهم در جبهه رفیق بودند و هر دو شهید شدند. بعدها فهمیدم که چرا پدر آن جوان نگران و ناراحت بود! دوست من مدرک مهندسي و سپس کارشناسی ارشد را گرفت، اما متأسفانه به خاطر شرایط حاکم بر آن دانشگاه، رفته رفته از ارزشها دور شد! او به توصیه برخي اساتيدش به خارج از کشور رفت و مقیم شد! بعدها شنیدم که متاسفانه تمامی ارزشهایی که پدرانمان در راه آنها فدا شدند را زیر پا گذاشته. البته من نیز در يکي از دانشگاههاي تهران پذیرفته شدم، اما به دلیل شرایط فرهنگی تهران و همچنین حضور در کنار امام رضا (علیه السلام) و نزدیک بودن به مادر، مشهد را انتخاب کردم ... سالها از آن ماجرا گذشت. در دهه نود دوست داشتم به جمع مدافعین حرم بپیوندم. اما چون فرزند شهید بودم قبول نکردند. با شهادت سردار سلیمانی، یک شب رؤیای عجیب دیگری دیدم. من در یک حسینیه بودم و شهیدان حاج قاسم سليماني و ابراهیم هادي به مردم خوش آمد میگفتند. آنها با روي خندان به مردم مي گفتند: بنشینید، بعد براي مردم سخنراني کردند. بنده نیز به توصیه آن دو شهید عزیز، مشغول پذيرايي بودم. برخي از مردم عجله داشتند که زودتر پذيرايي شوند که این شهیدان والامقام از مردم خواستند: عجله نکنند و گوش کنند! بعد براي مردم سخناني گفتند که براي من آشنا بود! بعد از حدود شانزده سال، احساس کردم همان نصیحت هایی که پیامبر (صلیﷲعلیه‌وآله) فرمودند و آیت الله واله اشاره کردند را بیان نمودند. سخنانی که هیچگاه کهنه نمی شوند. دوباره عطر و بوي نبوي را حس کردم و آرام شدم. سردار سليماني رو به من گفت: شما مسئول پذيرايي از مردم هست. من شما را قبول دارم. هرچه دوست داري بیاور. در همان خواب احساس کردم که حاجي با این کلام، از طرف شهدا به من میگوید که ماجراي خودت را نقل کن و اینگونه از مردم پذیرایی معنوی کن! وقتي از خواب پریدم، تمامی آنچه به خاطر داشتم را نوشتم تا فراموش نشود. با اینکه بارها از مراکز مختلف و حتي صدا و سیما، براي ثبت ماجرای تجربه نزدیک به مرگ من تماس گرفته بودند، اما به هیچکدام جواب نداده بودم تا اینکه روز بعد، از گروه شهید هادي تماس گرفتند. من این تقارن را به فال نیک گرفتم و جواب مثبت دادم و.... ♨️ ادامه دارد ...
مَــشــهَــــــدِمـانِــــه
⭕️⭕️⭕️🌱ـ﷽ـ🌱⭕️⭕️⭕️ 🕊 #با_بابا ۲۴ 🕊 #تجربهٔ_نزدیک_به_مرگ برکت مشهد ✨ وقتی که سلامتی را به دست آور
⭕️⭕️⭕️🌱ـ﷽ـ🌱⭕️⭕️⭕️ 🕊 ۲۵ 🕊 پاک باش و خدمتگذار ۱ ✨ سخنانی که از پیامبر (صلیﷲعلیه‌وآله) شنیدم حرف جديدي نبود. تمام آنها در روایات به صورت ویژه تأکید شده بود. ولي شنيدن آنها از زبان آخرین فرستاده خدا لذت ديگري داشت. من آنجا احساس میکردم مرا به جمع شهدا دعوت کرده اند تا راه و رسم زندگی صحیح را با کمک شهدا پیدا کنم. و این چیزی بود که بارها از خدا خواسته بودم. آنچه به یاد آوردم را بر روی کاغذ اینگونه نوشتم: اولین صحبت ایشان در مورد امتحانات الهي بود. اینکه انسان در هر کجا و هر مرحله اي باشد مورد امتحان خدا قرار میگیرد و امتحان خدا از مواردي است که ما نقطه ضعف داریم. باید تلاش کنیم تا ضعف خودمان را برطرف کنیم. یعنی انسان باید تلاش کند از این امتحانات نمره قبولی بگیرد. همچنین تذکر دادند که انسان باید راضي باشد به آنچه خدا براي او مقدر کرده و تلاش کند تا رضایت خدا را در تمام امور کسب کند. سپس پیامبر (صلیﷲعلیه‌وآله) به جمع شهدا که در مقابل ایشان بودند فرمودند: «شما نقاط ضعف خود را برطرف کردید و توانستید که از امتحانات الهي هر لحظه براي انسانها ایجاد ميشود سربلند بیرون بیایید.» مورد ديگري که پيامبر (صلیﷲعلیه‌وآله) فرمودند؛ ایمان به غیب بود. درست است که خداوند به چشم ظاهر دیده نمي شود، اما آن که ایمان به غیب دارد، حضور خداوند را در تمام مراحل زندگي و لحظه لحظه عمر خود حس میکند. آنان که به غیب ایمان دارند، عالم را محضر خدا ميبينند، لذا هیچگاه به سراغ گناه نمیروند و شما شهدا ایمان به غیب داشتید برای همین گرفتار گناهان نشدید. در ادامه پیامبر (صلیﷲعلیه‌وآله) فرمودند: «مسلمانان حداقل روزي ده بار در نمازهایشان می گویند: «اهدانا الصراط المستقیم» اما همه آنها براي هدايت در مسیر مستقیم تلاش نمی کنند! با اینکه پیدا کردن راه درست سخت نیست. خداوند براي هدايت بشر، قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) را فرستاد و راه را هموار نمود، اما بسياري از مردم آلوده دنیا شدند و نمي خواهند هدایت شوند. اما شما شهدا فهمیدید که در دنیا چگونه زندگی کنید و چگونه هدایت یابید.» بعد ادامه دادند: «برخي از خداوند میخواهند که گمراه نشوند. خداوند به همین دلیل، اتفاقاتي براي آنها رقم میزند، اما آنها ناراحت میشوند و ناله و فریاد می کنند. اما شما شهدا هرچه در دنیا دیدید یاد خدا افتادید و در سختيها صبر کردید. شما یقین داشتید که هر لحظه از عمر را که به یاد خداوند نبودید ضرر کرده اید، لذا هموار یاد خدا بودید و به همین دلیل آرامش داشتید.» در ادامه پیامبر (صلیﷲعلیه‌وآله) رو به شهدا فرمودند: «شما قبل از هر چیز خودتان را اصلاح کردید تا اینکه توانستید در بقیه تأثیرگذار باشید. نیتهای شما پاک بود. اعمال شما خوب بود و خداوند متعال پذیرفت. شما ميدانستيد واجبات و مستحبات براي نزديکي انسان به خداست. شیطان شدید تلاش میکند که شما را از خداوند متعال دور کند. اما شما دقت کردید واجبات را فداي مستحبات نکردید. اما برخي براي انجام یک مستحب حق الناس برگردن خود قرار مي دهند! شما کیفیت اعمالتان بالا بود که توانستید به این مقام برسید، شما به دنبال کمیت نبودید، بلکه اگر اعمال مستحب کمتري داشتید، ولی کیفیت و اخلاص اعمال شما باعث شد که اکنون اینجا هستید.» همان لحظه حديثي که ميفرمايد: «یک ساعت فکر کردن از هفتاد سال عبادت بالاتر است» در ذهن من آمد. پیامبر(صلیﷲعلیه‌وآله) فرمودند: «خداوند در قرآن بارها تبعیت کردن بی دلیل از اکثریت را مذمت کرده و می فرماید: بل اکثرهم لا يعقلون .... شما عقل خود را به کار بستيد و بي دليل از اکثریت تبعیت نکردید. مردم گرفتار روزمرگی و گناهان شدند، اما شما شهدا با اینکه کار سختي بود، خود را از صف اهل دنیا جدا کردید. بعد ادامه دادند مردم در کسب دنیا عجله میکردند و شب و روز خود را وقف دنیا کردند، اما براي معنويات تنبلي مي کنند. ولی شما به اندازه از دنیا استفاده کردید و در انجام کار خیر عجله داشتید و مصداق؛ فاستبقوا الخيرات شدید. برخلاف اهل دنیا یاد مرگ بودید و شما به زیارت اهل قبور ميرفتید تا متذکر شوید. شما سعي ميکردید همیشه با وضو باشید و خود را در محضر خداوند متعال حس میکردید.» ♨️ ادامه دارد ...
مَــشــهَــــــدِمـانِــــه
⭕️⭕️⭕️🌱ـ﷽ـ🌱⭕️⭕️⭕️ 🕊 #با_بابا ۲۵ 🕊 #تجربهٔ_نزدیک_به_مرگ پاک باش و خدمتگذار ۱ ✨ سخنانی که از پیام
⭕️⭕️⭕️🌱ـ﷽ـ🌱⭕️⭕️⭕️ 🕊 ۲۶ 🕊 پاک باش و خدمتگزار ۲ ✨ بعد [ پیامبر ص] فرمودند: «الصلوة معراج المومن.» نماز مثل پله هاي نردبان است که انسان را به اوج کمال میرساند. اما برخی در همان پله هاي اول درجا میزنند و این کار را خسته کننده و تکراری میدانند. عده زيادي از مسلمانان به نماز به عنوان یک عادت روزانه نگاه میکنند، اما نباید اینگونه باشد. نماز است که انسان را در مسير الهي حرکت میدهد. اینکه پنج بار در روز نماز مي خوانيد براي اين است که از نماز نیرو بگیرید تا بتوانید در مقابل شیطان ایستادگی کنید. اما شما شهدا به نماز به چشم فرصت پرواز نگاه کردید. روزانه حداقل پنج بار از این فرصت براي معراج استفاده کردید. نماز برایتان عادت نشد. شما به هر درجه اي رسيديد از نمازتان بود. شما اگر به کسی کمک می کردید دنبال دیده شدن نبوديد و ميدانستيد آنکه باید ببیند، ميبيند. لذا بر شک و وسواس که از حملات شیاطین است با توکل بر خدا پیروز شدید. شما همیشه کاري مي کرديد که خداوند دستور داده و همواره خداوند در مقابل دیدگان شما بود.(الم يعلم بان الله يري) شما اهل قرائت و عمل و تدبر در قرآن بودید، چرا که دستور خداوند متعال بود. شما به آیه «فاقروا ماتيسر من القرآن» به خوبی عمل می کردید. قرآن مثل تنفسی که به جسم انسان حيات ميدهد، به روح شما جلا میداد و شما را در مسیر زندگی کمک مینماید. اما بسياري از مردم از کتاب الهی فاصله گرفتند و فکر کردند خودشان ميتوانند راه سعادت را پیدا کنند. شما اهل بیت علیهم السلام را مانند کشتي نوح میدانستید که سرمایه وجودي شما را حفظ میکنند و آن را به مقصد میرسانند و یقین داشتید که بدون ولایت اهل بیت علیهم السلام بار اعمال شما به مقصد نمي رسد. بسياري از اهل دنیا خود را گرفتار لغو و بیهودگی کردند و فرصت عمر را تباه نمودند، شیطان نیز هر بار با ابزار یا وسيله‌اي متفاوت مردم را از خداوند دور و سرگرم امور دنیایی میکند.(من اینجا ناخودآگاه یاد ماهواره و رسانه ها و فضاي مجازي افتادم.) اما شما از لحظه لحظه عمر خود به خوبی استفاده کردید و خود را گرفتار لغویات نکردید. شما هر لحظه مشتاق دیدار پروردگار بودید و براي مرگ آماده بودید. شما اهل صبر بودید و مشکلات را تحمل ميكرديد. لذا خداوند مقام شما را بالا برد. شما با خوبان همنشین بودید و از بيداري سحر و استغفار کمک میگرفتید تا ایمان خود را تقویت کنید.» پیامبر (ص) بار دیگر خطاب به جمع شهدا فرمودند: «شما هر روز با خودتان محاسبه نفس داشتید. از خودتان حساب ميکشیدید. شما دیدید زندگي دنیا چقدر کوتاه بود، لذا براي اينجا برنامه ريزي کرديد. شما در نمازهایتان توجه داشتید. میدانستید در مقابل چه کسی ایستاده اید. شما در دنیا سعي کردید سرمایه عمر را خوب استفاده کنید، لذا تحمل سختيها برایتان راحت بود. محیط خود را طوری تنظیم کردید که همیشه به یاد خدا باشید. شما حضور خدا را همه جا حس میکردید لذا هیچ ترسی در دل نداشتید. خود را آلوده نکردید و شاهد بودید که در گرفتاري ها، راه خروج براي شما نمایان میشد و از خزانه غیب الهی و بدون حساب روزي شما مي رسيد.» پیامبر(ص) ادامه دادند: «شما دیگران را برخود مقدم داشتید. بارها گره از مشکلات مردم گشودید. شما چون ميفهميديد، در سختی ها بی صبری نکردید. دنیا را مسیر عبور ميدانستيد نه وطن. طوري برنامه ریزی میکردید که گويي ميخواهيد تا ابد زنده باشيد ولي هر لحظه شوق دیدار خدا را داشتید. هدایت بندگان خداوند براي شما مهم بود، لذا فکر میکردید تا به بهترین حالت این کار انجام گیرد. در امر به معروف و نهي از منکر تلاش میکردید تا درست انجام دهید و آبروي افراد را در معرض خطر قرار ندهید. شما سعي مي کرديد در دنیا عصباني نشوید و اگر خشمی هم داشتید به خاطر خدا بود و حدود را رعایت می کردید.» آخرین مطلبی که به خاطر دارم پیامبر (ص) فرمودند: «در ایام زندگی انسان، نسيمهاي رحمتي از سوي خدا وزیدن میگیرد. برخي به خاطر همان روحیات خاص اهل دنيا و تنبلي و رفاه طلبی از این نسیم الهی فاصله می گیرند. اما خوشا به سعادت شما که خود را در مسیر این نسیمهای رحمت قرار دادید. بعد از صحبتهاي پيامبر (ص) بسياري از آيات قرآن براي من تداعي شد. چون خودم قاری قرآن بوده و با قرآن مأنوس بودم و بسياري از آیات را به یاد داشتم. اما خلاصه کلام این بود: پاک باش و خدمتگزار بعدها وقتي ياد خاطرات بهشت و همنشيني با شهدا و نبی مکرم اسلام می افتادم به سراغ کلام الله ميرفتم. قرائت قرآن مرا یاد بهترین ساعات عمرم می انداخت. با خود میگفتم: چون میسر نیست بر من کام او عشق بازي ميکنم با نام او خلاصه اینکه بعدها وقتي آيات قرآن را میخواندم به یاد سخنان نبی مکرم مي افتادم و برخي آياتي که مرتبط با سخنان پیامبر (ص) بود را مینوشتم.۱پی‌نوشت ♨️ ادامه دارد
مَــشــهَــــــدِمـانِــــه
⭕️⭕️⭕️🌱ـ﷽ـ🌱⭕️⭕️⭕️ 🕊 #با_بابا ۲۶ 🕊 #تجربهٔ_نزدیک_به_مرگ پاک باش و خدمتگزار ۲ ✨ بعد [ پیامبر ص] فر
⭕️️⭕️⭕️🌱ـ﷽ـ🌱⭕️⭕️⭕️ 🕊 ۲۷ 🕊 کرامات رضوی ✨ در روزهاي تنهايي در خانه و زمانی که حالم کمي بهتر شده بود، بهترین یاور من پدر همسرم بود. از او میخواستم تا از گذشته ها برایم بگوید. یکبار به من گفت: از سال ۱۳۶۰ که ازدواج کردم خادمي حرم رضوي آرزوي من بود که بعد از جنگ محقق شد. نميداني من چه چیزهایی در این حرم ديده ام. من رفقایی داشتم که شهادت خودشان را از آقا امام رضا (علیه السلام) گرفتند و راهی جبهه شدند و دیگر بازنگشتند. خوب یادم هست که چند نفر از بچه هاي رزمنده، بعد از زیارت پیش من آمدند و گفتند: آقا ابراهیم، شاهد باش این آخرین زیارت ما بود. ما برات شهادت را از مولاي خودمان گرفتیم. آنها رفتند و چند روز بعد در تشییع شهدا، پیکرهای این دوستانم را در حرم طواف دادم. ایشان ادامه داد: من پس از ازدواج تا مدت ها بچه دار نميشدم. به سراغ بهترین پزشکان رفتیم، اما نتیجه نگرفتیم. خودم تک پسر خانواده بودم و پنج خواهر داشتم. همه دوست داشتند فرزندانم را ببینند. من متوسل به امام رضا (علیه السلام) شده و سپس راهي جبهه شدم. من و پدرت همیشه با هم بودیم. هربار حاج محمد مشهد می آمد در منزل مادري ما مستقر ميشد. مادر من خيلي حاجي طاهري را دوست داشت. در سالهاي اول جنگ به سختی مجروح و شيميايي شدم. دیگر بعید بود صاحب اولاد شوم. اما از عنایات الهی و توسل به امام عصر (عجلﷲفرجه) و کرامات امام رضا (علیه السلام) خداوند چهار فرزند سالم و صالح به من عطا کرد. آقا ابراهيم نفس عميقي کشید و گفت من از این حرم کرامات بسياري شاهد بودم. خیلی از این حرفها را جایی نگفته ام. من گفتم: یک کرامتي که براي خودتان رخ داد را بگویید. حاج ابراهیم کمي فکر کرد و گفت: اوایل دهه هفتاد یک مشکل مالی پیدا کردم. من سه میلیون تومان پول براي شش ماه احتیاج داشتم. این مبلغ در آن زمان خيلي بود. به هر جايي که مراجعه کردم بی فایده بود. تا اینکه یک بار که در حرم، مشغول بودم به خودم گفتم: تو امام رضا (علیه السلام) را داري، کجا میروی؟! با گریه رو به ضریح گفتم: آقا جان، همین امروز باید سه میلیون به طلبکار برسانم. آبرویم در خطر است. درد دلهاي من با آقا که تمام شد، یکی از دوستان رزمنده را دیدم. از رفقاي قديمي بود. با هم کمی صحبت کردیم، اما دلم شور میزد که چه میشود!؟ دوست من وقتي ميخواست خداحافظی کند گفت: آقاي پيروي، من راهي سفر خارج هستم و تا چند ماه دیگر برنمی گردم. من مبلغي پول دارم که نمیخواهم در بانک قرار دهم. اگر مشکلي نباشد این مبلغ را به شما قرض ميدهم. پیش شما باشد، هر زمان احتیاج شد خبر میدهم که آماده کنید و برگردانید. او وارد اتاق خدام شد و کیفش را باز کرد. دو میلیون تومان پول نقد بیرون آورد. ایشان مبلغ را تحویل داد و از حرم بیرون رفت. خيلي خوشحال شدم. آنها را داخل یک کیسه گذاشتم، اما به امام رضا (علیه السلام) عرض کردم: آقا جان، من سه میلیون احتیاج داشتم. نیم ساعت بعد، زماني که ميخواستم پست خادمي را تحویل دهم، دوباره این دوست من برگشت و گفت: آقاي پيروی، یک میلیون تومان دیگر هم هست. این هم پیش شما باشد تا شش ماه دیگه هم احتیاجی ندارم. ایشان پول را به من داد و رفت. تا شش ماه بعد که مشکل من حل شد سراغی از این پول نگرفت. آقاي پيروي به من گفت: اینقدر از این حرم کرامات دیده ام که اینها مسائل پیش پا افتاده است. ♨️ ادامه دارد ...