eitaa logo
مفشوی یک انسان چندمنظوره
793 دنبال‌کننده
141 عکس
24 ویدیو
41 فایل
مفشو= کیسه‌ی قند یا کیسه‌ی حاوی انواع گیاهان دارویی [به لهجه‌ی کرمانی] انسان چندمنظوره= انسانی که چند کاربری مختلف داشته و انسانی که از هرچیزی که می‌گوید، چندین منظور دارد.
مشاهده در ایتا
دانلود
. 📌 راه و بی‌راه غدیر تاریخ؛ طرح نبی‌اکرم صلی‌الله علیه و آله و طرح بدیل آن 🔸 زمان: یکشنبه ۱۱ تیرماه ۱۴۰۲ 🔹 نوع برگزاری: مجازی (آنلاین و آفلاین) 🔸 تعداد جلسات: ۲ جلسه ۱ ساعته 👤 مدرس: سید میثم میرتاج‌الدینی ⭕️ ظرفیت محدود 💰 هزینه ثبت نام: مقدار دلخواه شما (از هزار تومان تا ۱۱۰ هزار تومان) ▪️ نکته: به دلیل ایام مبارک غدیر، هزینه این دوره به خواست شما تعلق گرفته و تمام هزینه این دوره، برای نشر معارف امیرالمؤمنین و اهل بیت صرف خواهد شد. ⏺ ثبت نام از طریق لینک زیر: https://qasasschool.ir/shop/way-and-noway/ (بعد از ثبت نام، لینک کانال دوره، از طریق پیامک برای شما ارسال خواهد شد) 📅 مهلت ثبت نام: ساعت ۱۲ ظهر یکشنبه ۱۱ تیر ماه 🆔 @qasas_school
3767_56002.pdf
617.6K
📌 آینده از چه زمانی مهم شد؟ مطلبی پیرامون آینده و امید در اسلام و خلأ جدی که وجود دارد. در صفحه اندیشه روزنامه جوان ( فایل پی‌دی‌اف) یا لینک زیر بخوانید: https://www.javann.ir/004thV @Masihane
3773_56104.pdf
386.4K
📌 برگی از تاریخ بی‌تفاوتی مطلبی پیرامون "بی‌تفاوتی" جامعه‌ی کوفه در یک دوره‌ی تقریبا ۲۰ساله و یافتن اسباب آن در نگاه برخی اندیشمندان در صفحه اندیشه روزنامه جوان ( فایل پی‌دی‌اف) یا لینک زیر بخوانید: http://www.javann.ir/004u9C @Masihane
3785_56307.pdf
599.7K
🔰تبلیغ با زندگی.. خط انتقال معارف! در فایل پی‌دی‌اف یا لینک زیر بخوانید👇 http://www.Javann.ir/004v2E @Masihane
💠 حسینِ جذاب، حسین جنتلمن 🔸 در روزهای حسینیم، روزهایی که هرکس حسینِ خودش را به جهان معرفی می‌کند و این شخصی‌سازی کردن شخصیت فراتاریخی مانند حسین، هرچند برکات روانی دارد؛ لکن آفت‌هایی را هم یدک می‌کشد. 🔹 حسینِ جذاب، حسین این‌روزهای فضای مجازی است. حسینی که گویا ما آن را از یک تاریخ پروپیمان جدا کرده‌ایم و از آن یک قاب ساخته و کوبیده‌ایم به دیوار. پس وقتی بناست یک قاب از حسین نشان دهیم، جذابیت اولین اولویت است. لکن حسین برای من و شمای مذهبی، بی‌هیچ تلاشی جذاب هست. که اگر نبود تمام سال را آویزان نام و نشانش نبودیم. ⁉️ پس بناست حسین را برای کدام قشر جذاب کنند؟ برای قشری که معیارهای پسندش بیش از آنکه بر گرد آرمان‌های حسین بچرخد، بر حول لایف‌استایل حسین می‌گردد. ‼️ اما مگر جذب لایف‌استایل حسین شدن ایرادی دارد؟ طبعا ایرادی ندارد و یحتمل بابی برای آشنایی با آرمان‌های حسین هم باشد. 🔺 لکن یک سوال اهمیت دارد: چنین حسین شخصی‌سازی شده‌ای در چه مقیاسی می‌تواند حرکت بیافریند؟ آیا از دلِ صورتی‌بازها که حسین‌شان بیش از آنکه امام تاریخ باشد صرفا یک رقیبِ شخصی برای یزید است، مجاهدِ مبارزِ مصلحِ مدافع مظلوم و مستضعف درمی‌آید؟ 🧐 حسینِ جذابِ تاریخ همانی است که انقلاب اسلامی را جرقه زد و نسبت میان این حسین با حسین این‌روزهای مجازی چیست؟ @Masihane
3790_56392.pdf
435.9K
عاشورا؛ تعقل ذیل تعلق. آیا عقل فارغ از گرایش و تعلقات داریم؟ در فایل پی‌دی‌اف یا لینک زیر بخوانید👇 http://www.javann.ir/004vSh @Masihane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دورهمی کتاب، این‌بار با اثری از صادق کرمیار با عنوان دوشنبه، ۹ مرداد، ساعت ۱۲ در کتابشهر کرمان @Masihane
ما به حسین سفر نمی‌کنیم، با حسین می‌کوچیم... رحلت می‌کنیم! @Masihane
🔰 «عُجبِ به موضوع»، از ریشه‌های سلب توفیق است. استاد سیّد مُنیرالدّین حسینیِ الهاشمی: "اینکه بگوییم «کار ما موضوعاً شق‌ّالقمر است! عالَم، بستگی به موضوع کار ما دارد!» چه معنایی دارد؟! این نکته را می‌خواهم عرض کنم که اکثر عدم توفیق‌های ما، گاهی به «عُجْب به نفس» برمی‌گردد و گاهی به «عُجْب به موضوع (بدین معنا که انسان یک نحوه استعلایی نسبت به موضوع کار خود داشته باشد). اگر از خود شما سؤال کنند که یک ماشینی داریم که شامل موتور، سیلندر، دینام، دلکو، جعبه فرمان، گیربکس می‌شود، خود شما می‌گویید: تمام این اجزاء برای ماشین لازم است و هر قطعه‌ای که نباشد، انتقال نیرو به جاذبه انجام نمی‌گیرد و در نتیجه ماشین حرکت نمی‌کند. ولی به موضوع کار خودمان که می‌رسد، یک مرتبه در قلبمان پیدا می‌شود که بگوییم: کار ما در بحث اصول فقه، شق‌ّالقمر است و همه چیز حول این اصول می‌چرخد! حالا اگر فردا از بحث اصول خارج شده و یک کار عینی شروع کردیم، می‌گوییم: حالا این کار، شق‌ّالقمر است! چون این کار از عینیت می‌خواهد شق‌ّالقمر کند، ولی کار قبلی از استنباط بود! این همان استعلاء است؛ چیز دیگری نیست! اگر ما در محیط کار، کار دیگران را سبک شمردیم و گفتیم که کار آن‌ها به طفیل سر ما می‌چرخند و ما علمدار هستیم، این، صدمه می‌زند و موفق به آن کارِ خیر نمی‌شویم. اگر هم این کارها منشأ رشد باشد، در دستگاه غیرالهی منشأ رشد است! در دستگاه مادی به‌وسیله تشویق‌هایی که گاهی با کف‌زدن همراه است، مراتب عُجب را رشد می‌دهند، اما در دستگاه امام زمان(عج) این‌گونه نیست. نباید با تمام توان خود سعی کنید که شاخ و بال و کبّاده و عَلَم و کُتَل درست کنید، بلکه کارتان را خوب انجام دهید. البته این را یقین داشته باشید که شکر نعمتِ حضرت حق را هر کسی انجام دهد، زیاده‌ای که لازم باشد به او عطا می‌شود و زیاده‌ای هم که برای او مضر باشد به او، رحمةً من الله تبارک و تعالی، داده نمی‌شود. «لَئِن شَکَرتُم لَاَزیدَنَّکُم». اگر کفر به آن اضافه شد، خذلان و مصداق «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ» خواهد بود. لذا اولین تقاضا این است که نگویید: موضوع کار ما موضوع اصلی است و باید تمامی نیروهای مجموعه به این کار بپردازند؛ این صحبت‌ها قابل قبول نیست! در رفتارها و صحبت‌هایی که در محیط کارتان طرح می‌شود این‌گونه نباشد که معنای شاخ و شانه کشیدن و اینکه ما امروز یک سر و گردن از شما بالاتر هستیم را داشته باشد. این‌ها بسیار مُضرّ است. در ته قلبتان این‌گونه باشد که واقعاً احساس کنید که نسبت به آحاد افرادِ دیگر، دست‌بوس هستید؛ یعنی در ذهنتان این‌گونه باشد که ممکن است دیگری یک اخلاصی داشته باشد که من فاقد آن باشم و من یک اطلاعی داشته باشم که بیشتر از او مکلّف باشم، بنابراین، من به عذاب نزدیک‌تر باشم و او به رحمت حق، نزدیک‌تر. خدای متعال هرچه را به هر کس در این عالَم داده است، برای امتحان است." (تیرماه ۱۳‌۷۷) ☑️ @AndisheMonir @Masihane
مفشوی یک انسان چندمنظوره
🔰 «عُجبِ به موضوع»، از ریشه‌های سلب توفیق است. استاد سیّد مُنیرالدّین حسینیِ الهاشمی: "اینکه بگوی
یکی از مهم‌ترین دلایلی که بسیاری از کارهای ما به نتیجه‌ی درست نمی‌رسه، همین عُجب و غرورها در مواجهه با سایر نیروهای هم‌جبهه‌ایست. اینکه فکر می‌کنیم ما داریم شاخ غول می‌شکنیم و دیگران همه وِل‌معطل هستند..
پنج‌شنبه ۱۹ مرداد سال ۲ ساعت ۵ عصر حادثه بود. غفلت. بی‌هوا، بی‌آنکه نگاه کنم در ماشین را به سمت خیابان باز کردم. بعدِ صدایِ برخورد، موتوری را دیدم که کف خیابان ولو شده. جلدی موتورش را از روی پایش برداشتم. دستش روی گوشش بود. پیچ‌وتاب بدنش نشان از درد داشت. خون از لای انگشت‌ها زد بیرون. مردم رسیدند. کمک کردند. همه منتظر دعوا بودیم. چشم‌انتظار فحش و بدوبیراه و بعد حتی کتک‌کاری. اینکه من بگویم چرا وقت رانندگی با گوشی کار می‌کردی؟ بگویم چرا اینقدر چسبیده به ماشین‌های پارک شده می‌راندی؟ بگویم ببین درِ ماشینِ نازنینم را مچاله کردی... بگویم و بگویم و همه اینها را با چاشنی توهین و فحاشی. او هم بگوید کوری؟ چرا نگاه نکردی؟ مگر در طویله است بی‌هوا بازش می‌کنی؟ از پشت کدام کوه آمده‌ای شهر؟ ببین چه بلایی سرم آوردی؟ ولی هیچ کدام از این بگومگوها اتفاق نیافتاد. حادثه بود ولی درگیری نه. خیلی نجیب رفت نشست روی صندلی که شاطر نانوای سنگک برایش آورده بود. یکی که می‌خورد بلد باشد گفت سرت را کج بگیر خون گوشت بیرون بریزد. یکی دیگر مدام چک می‌کرد سرگیجه و حالت تهوع نداشته باشد. من هم دل‌نگرانش جست می‌زدم این‌ور و آن‌ور که مبادا بلایی سر جوان مردم آورده باشم. دستمال می‌دادم که خون‌ها را پاک کند. اورژانس را گرفتم، پشت‌بندش پلیس را. نه سرگیجه داشت نه حالت تهوع. اورژانس پرسید هوشیاری دارد؟‌ جواب بله بود. هوشیار بود که آرام نشسته بود و جنجال نمی‌کرد. اسنپ موتوری بود. مامور انتقال دوتا پیتزا. گوشی را چک می‌کرد برای یافتن آدرس که من بی‌هوا و غافلانه در را باز کرده بودم. اورژانس رسید. معاینه کرد. خون گوش برای ضربه به سر نبود. تیزی زاویه‌ی در‌ ماشین، لاله‌گوش را چاک داده بود. پانسمان مختصری کرد و گفت حتی بخیه هم نمی‌خواهد. ولی محض احتیاط برود بیمارستان. حال عمومی‌اش خوب بود. از سلامتی که خیال‌مان راحت شد، پلیس راهنمایی هم رسید. گرفتن مدارک و یادداشت اسم و فامیل و چک کردن وضعیت تصادف مختصر که تمام شد، گفت یا منتظر پلیس باشید که به شکایت‌ها رسیدگی کند. یا بین خودتان حل و فصل کنید که کار به بردن وسایل نقلیه و پارکینگ و دنگ‌وفنگ‌هایش نرسد. من می‌دانستم صددرصد مقصرم. ولی اسنپ‌موتوری آنقدر نجیب بود که شک کردم. نکند مقصر است که عوض گردن‌کشی، گردن‌کج کرده؟! رام (نه آرام) نشسته تا از زیر خسارت مچاله کردن در، در برود؟! شماره رفقایی که می‌شناختم را گرفتم. اهل فن را. کارشناس‌ها. گفتند صددرصد مقصری. خسارت را همین اول بده که هیچ‌کدام‌تان از کاروبار نیافتید. خودش گواهینامه نداشت. موتورش هم پلاک. نه او رغبتی به شکایت داشت، نه من حوصله‌ی دویدن‌های اداری و نه پلیسی که بعدا آمد علاقه‌ای به درست کردن پرونده. پول پیتزاها و خسارت کله‌چراغ موتور را می‌خواست، به‌علاوه پول چندلیتر بنزینی که ریخته بود کف خیابان. تسویه کردم. بعد گفتم زخم گوش‌ت؟ گفت شکایتی ندارم. سهم خودش را از حادثه پذیرفته بود. قسمت خودش از غفلت. از چک کردن گوشی هنگام رانندگی. مصالحه کردیم و تمام شد. حالا من مانده‌ام از سرشب با دو چیز: یک: چرا با آنکه می‌دانستم مقصرم، با خوب رفتار کردن جوان موتوری به شک افتادم؟ یعنی اگر هارت‌وپورت می‌کرد، به من می‌قبولاند تقصیر را؟ حالا که نجیبانه نشست و حتی آخ نگفت و داد هم نزد، باید شک می‌کردم؟ وای بر من! دو: در دنیای واقعی، غفلت من فقط به خودم آسیب نمی‌زند. دامن یکی دیگر را هم می‌گیرد. غفلت من می‌توانست جان یک جوان، که حتمی عزیز چند نفر است را بگیرد. از این نباید غافل شد. @Masihane