از ویلای ساحلی تا آخرین تولد
آخر شب خسته و خموده بنا شد فیلم ببینیم. اولویت یک طنز زرد بود. چون قصدی جز از روی فراغت خندیدن نداشتیم. #ویلای_ساحلی را پِلی کردیم. نزدیک یک ربع بهش فرصت دادیم تا ما را بخنداند. فرصت زیادی بود ولی دریغ از یک مضحکهبازی که لبخند بیاورد. قهقهه گرفتن پیشکش. من کاری به نقدهای فراستیطور ندارم. چون ما تعمدا یک طنز زرد انتخاب کرده بودیم. اسمش هم جار میزد سخیف است و مبتذل. با این حال حتی توقع زرد ما را هم برآورده نکرد.
دماغسوخته رفتیم سراغ یک کار جدی. #آخرین_تولد شاید میتوانست دلمان را به دست بیاورد. به این امید که چیزی ناب رو کند از کشور همسایه: افغانستان؛ مثل سفرنامهی مهیج و جذاب امیرخانی یعنی جانستان کابلستان. کمی به فیلم فرصت دادیم تا خودش را اثبات کند. ولی مسخره بود با کلیشههایی تهرانزده. حیف وقت! ده دقیقه اول، دوتا از بازیگران بالای دهبار گفتند: تشویش مکن! یک نابلدیِ روی مخ!
#سید_میثم
@Masihane