eitaa logo
مسیر بهشت🌹
6.8هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
11.8هزار ویدیو
53 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
اما سارا بدتر از این حرفها شده بود و تبدیل شد به ی دختر بدکاره و مواد فروش الان سه سال گذشته اما بازم کم و بیش ازش خبر داشتم که چیکار میکنه تا اینکه ی روز رفتم کرج خونه خواهرم بچه م بهانه گرفت و بردمش پارک روبروی خونشون که دیدم ی دختر اشنا اونجاست سرو وضع نامناسبی داشت موهای صورتیش هیچ وقت از یادم نمیره انگار متوجه سنگینی نگاهم شد که لبخند زنون به سمتم اومد وقتی صداش رو شنیدم تازه شناختمش خود سارا بود اما صورتش عوض شده بود ازم پرسید چیکار میکنم و چه خبرا منم‌گفتم که زن فرشیدم و بچه داریم حتی بهش گفتم پسرم نوزاده همون لحظه برق حسادت رو تو چشم هاش دیدم لبخند زورکی زد و گفت میبینی منم این شد زندگیم البته من مثل تو خودمو محدود نکردم و ازادم وقتی بهش گفتم شنیدم معتاد شدی بلند خندید و گفت دختر ساده بدبخت من خیلی چیزا شدم ولی مثل تو نرفتم خودمو اسیر اشپزی برای ی مرد بکنم ❌کپی حرام ❌
بچه هارو مینداخت سر زنش زهره اونم بابک و باربد و حسابی میزد و از خونه مینداخت بیرون سر ظهر و اول صبحم براش فرقی نداشت باربد شیطون بود و زرنگ وقتی بزرگ شدن فوری ی زن گرفت و ی خونه اجاره کرد رفت حتی دیگه سراغ پدرشم‌نیومد اما بابک نه، یادمه مادر بابک اون زمان با ماشین اخرین مدل میومد دنبال بابک با اینکه بزرگ شده بودن ولی داداشم بازم اذیت میکرد و نمیذاشت همو ببینن ی بار بهش گفتم داداش تو که اینارو نمیخوای و همش ول کوچه خیابونن بذار برن پیش مادرشون لب زد عه برن پیش اون و ارامش داشته باشن؟ زن دوم داداشم چند سال مدام بچه اورد ی پنج شش تایی داشت و اونا هم بزرگ شده بودن کپی حرام
بابک بچه ای بود که نیاز به محبت و توجه داشت اما برادر بی مسئولیت من هیچی براش مهم نبود دو دستی چسبیده بود به زهره و بچه هاش شش سال بابک غیب شد همه فکر میکردیم که فوت شده و ناراحت و نگرانش بودیم جز پدرش تا اینکه سر و کله ش پیدا شد هیچ کس هرگز نفهمید که بابک کجا بوده ی مدت که گذشت گفت زن میخواد و خودم براش ی دختر از ی خانواده مناسب پیدا کردم تو مدت کمی عقد و عروسی کردن و بلافاصله خدا فرزند اول رو بهشون داد هر چی به برادرم گفتم بابک و باربد هم بچه هات هستن خدا ثروت زیادی بهت داده ی خونه و مغازه م به اینها بده اما قبول نکرد و فقط به بچه هایی که از زن دومش داشت کمک میکرد باربد و بابک تو شرایط خیلی بدی زندگی میکردن و با نداری و بی پولی دست و پنجه نرم میکردن اما در عوض بچه های زهره وضع مالی خوبی داشتن کپی حرام
بعد از پیگیری هایی که کردیم فهمیدیم شبونه با ماشین تصادف کرده و در جا فوت شده خبر فوت بابک به قدری قلبم رو با درد اورد که از همونجا رفتم‌خونه برادرم و روبروش نشستم تمام حرفهای این چند سال رو بهش زدم و اخرم‌گفتم که بابک فوت شده و دیگه نیست تازه رد پشیمونی رو تو صورت برادرم دیدم اما دیر بود خبر داد که هزینه های مراسم بابک رو خودم میدم اما مادر بابک اجازه ندهاد و گفت تمام این مدت من کمکش میکردم‌حالا که مرده میخوای بشی پدر؟ کسی که به بابک زده بود خودش رو تحویل پلیس داد، برادرم که بعد از فوت بابک حسابی پشیمون بود تلاش میکرد جبران کنه اما دیگه زن بابک بهش محل نمیداد باربد هم دیگه مثل قبل با پدرش نبود و هر روز ازش فاصله میگرفت کپی حرام ⛔️
بابک بچه ای بود که واقعا ی روز خوش ندید برادرم‌ پیغام داد که برای باربد و زن و بچه بابک خونه خریده اما هیچ‌کس حاضر نشد بره تو اون خونه ها من از ارث پدری که داشتم با باربد ی زمین دادم کشاورزی کنه و بهش گفتم ی زمین دارم‌میدم بهت خونه بساز نصفش مال من نصفش مال تو قبول کرد و با زحما زیاد تونست خونه بسازه زن و بچه بابک هم تونستن با دیه بابک برای خودشون زندگی بسازن هر چی برادرم تلاش میکرد که رابطه ش رو درست کنه کسی دیگه بهش رو نمیداد به من گفت که میخوام ارث بابک رو به نام‌ بچه هاش کنم پوزخندی بهش زدم و گفتم وجدانت اینجوری اروم‌نمیشه بی انصاف اونم بچه ت بود عین بچه های زهره الان یادت افتاده که به فکرش باشی ؟، الان که زیر خاکه ؟ برادرم‌ هیچی نگفت و منم‌قبل از رفتن از خونه ش گفتم‌ فکر کن خواهری به اسم من نداری، ❌کپی حرام ❌
فراری بیست ساله بودم که مادرم بغل گوشم زمزمه هاش شروع شد همش حرف از زن گرفتن من میزد و میگفت ارزو دارم پسر بزرگم داماد بشه هر چی‌میگفتم مادر من بچه م و نمیتونم الان زندگی داری کنم میگفت من کمکت میکنم و زن داری کاری نداره همش حرف از دختر خاله م بهناز میزد و میگفت که همه چیز تمومه و همه مسائل مربوط به خانه داری رو بلده بالاخه در مقابلش کم اوردم و به خواسته ش تن دادم خیلی زود مراسم عقد و عروسی بزگزار شد و قرار شد به طور موقت با مادر و پدرم زندگی کنیم تا یه خونه فراهم‌ کنیم با پارتی بازی و اشنا بازی موفق شدم تو تهران یه کاری دست و پا‌ کنم ولی چون جایی برای موندن نداشتم و مجبوری میرفتم‌ خونه اقوام همسرمم رو نبردم فقط کار میکردم و پس انداز میکردن که بتونم زودتر خونه بگیرم ❌کپی حرام
هر سری که تماس میگرفتم مشخص بود میخواد ی چیزی بگه اما حرفی نمیزد، بخاطر اینکه خوب کار میکردم از طرف شرکت بهم خونه سازمانی دادن منم با همسرم تماس گرفتم و گفتم که فوری وسایل رو بفرست تهران تا توی خونه بچینم همسرمم به حرفم عمل کرد اولین تعطیلی رفتم به شهرستان و خواستم زنم رو بیارم که مادرم گریه کرد گفت که من و با دوتا پسر و یه خواهر معلولت تنها نذار زنت اینجا کمک منه و اگر نباشه من میمیرم انقدر مادرم ناله کرد و کرد که منم کم‌ اوردم به زنم‌ گفتم بمون گقت من میخوان و حقمه که با تو باشم من با تو ازدواج کردم نه با مادرت، من اینجا همش دارم کار میکنم بخدا خسته شدم انقدر مادرم‌ روم‌ تاثیر گذاشت که اخم غلیظی بهش کردم و گفتم همش یک ساله اینجایی نکشتنت که یه ذره م کار کنی که نمیمیری کپی‌ حرام
برگشتم تهران دیگه زندگیمون اینجوری شده بود که من میرفتم سر میزدم و تهران مجردی زندگی‌میکردم تا زنم‌میگفت منو ببر اخمش میکردم و دعوا راه میانداختم که مادر منو حق نداری تنها بذاری یک سال دیگه گذشت و زنمم دیگه نمیگفت منو ببر ی روز مثل همیشه سرکار بودم که مادرم زنگ زد و گفت زنت نیست گفتم شاید رفته خونه اقوام یا کسی اما گفت نه نیست و هر چی میگردیم پیدا نمیشه فوری خودم و رسوندم هر چی گشتیم نبود که نبود کسی هم ازش خبر نداشت که کجاست، از ترس آبرو به پلیس خبر ندادیم دو هفته گذشت و خبر رسید که خونه یکی از خاله هاش هست وقتی از خاله‌ش پرسیدم چرا بهم نگفته کجاست گفت مگه تووعقل درست حسابی داری ؟ زن گرفتی برای مادرت؟ خون جلوی چشمهام و گرفته بود قصد کشتن زنم رو داشتم ❌کپی حرام
رفتم خونه خاله م و کسی نمیتونست جلوم و بگیره فقط میگفتن بیا بیرون بکشمت یهو اومد جلوم وایساد، گفتم ولش کنید بیاد منو بکشه همه رهام کردن و مقابلش وایسادم گفتم بیا دیگه، رو کردم به همه گفتم اگر منو کشت حق شکایت ندارید، ولی باید به حرفم گوش کنی من زن توام یا مادرت؟ دو ساله زنتم ی بار دستمو گرفتی؟ از فردای عروسی رفتی تهران برای کار گفتی خونه بگیرم میام میبرمت خونه گرفتی گفتی مادرم تنهاست به من چه که تنهاست؟ قبل من چکار میکرد؟ خواهر معلولت و داداشات و مادر غرغروت افتادن سر من شبا از خستگی خوابم نمیبرد اونوقت اقا میگفت نیا تهران مادرم تنها میشه ی بار شد بیای اینجا منو ببری گردش؟ همش میگفتی مادرم گناه داره الان برا چی دنبال من میگردی؟ مگه من زنتم؟ ی خدمتکار مفتی گرفتی برای مادرت شماها دنبال من نبودید دنبال کلفت ننت بودید که برش گردونید سرکارش کپی‌ حرام
حرفهاش تلخ بود ولی حقیقت از اینکه اینجوری به روم کوبید شرمنده شدم سرتا سر حقیقت میگفت سر به زیر بهش گفتم میای بریم تهران؟ بلند خندید متعجب نگاهش کردم که گفت مگه خرم که به بهونه تهران ببریم و چند وقت بعدش برگردونیم این خراب شده من دیگه نمیخوام حتی ریختتو ببینم فقط و فقط طلاق میخوام این دو هفته م اینجا بودم که تصمیم بگیرم برای خودم، به خونه برگشتم مادرم اول طلبکار بود ولی وقتی دید منم عصبیم و اونو مقصر میدونم دیگه هیچی نگفت فردای همون روز اقدام‌ کردم و زنم رو طلاق دادم گفت انقدر ازت متنفرم که حتی نمیخوام پولت تو زندگیم بیاد برای همین مهریه م رو میبخشم از مهریه ش گذشت و فوری طلاقش دادم برگشتم تهران چندماه گذشت و مادرم دوباره گفت زن بگیر زن بگیر اولش تفره رفتم اما بعد دیدم تنهام و اذیت میشم شب ها که میرم خونه گسی منتظرم نیست کپی حرام
به ویلا رسیدیم و هر چی‌کلید انداختیم در باز نشد که نشد به شوهرم گفتم‌ حتما کلید اشتباه اوردی و اونم‌گفت درسته اون شب و داخل ی ویلا اجاره ای موندیم تا صبح بشه میدیدم که شوهرم ناراحته و عصبی ولی نمیدونستم چرا با مهربونی بهش گفتم اصلا شاید قفل خرابه غصه نخور، با تاسف نگاهم کرد و گفت تو چه ساده ای انقدر تو دنیای احمقانه خودم غرق بودم که متوجه نشم شوهرم چیکار کرده و چرا ناراحته بالاخره صبح شد شوهرم تا خود صبح راه رفت اول صبح زنگ زد برادرش و گفت رفتم ویلا کلیدم نمیخوره بهش نمیدونم از اونور چی گفت که شوهرم عین اسفند بالا و پایین میپرید، بعد از قطع کردن گوشی رو بهم گفت جمع‌کن بریم خونه تکلیفمونو روشن کنیم هر چی پرسیدم‌چرا و چی شده هیچی‌نگفت کپی حرام
۴ با اون وضع رانندگی همسرم خدا رحم که سالم موندیم مستقیم رفت خونه مادرش و اونجا همه جمع بودن شوهرم به داداشش گفت حق نداری کلید ویلا رو عوض کنی اون مال تو نیست اونم حق به جانب میگفت دیدی که کردم سر در نمیاوردم که چرا اینجوری میگن چرا برادرشوهرم باید کلید ویلای ما رو عوض کنه وسط جنگ و دعوا پرسیدم جریان چیه؟ که جاریم با خنده گفت هیچی گلم دیگه نگو ویلامون بگو ویلاتون اونجا مال ماست و شما نباید بی هماهنگی برید جا خوردم باورش سخت بود گفتم که ولی سندش به نام شوهر منه چرا باید مال شما باشه؟ از جوابش خشکم زد گفت که شوهرت زده به نام باباش که ی وقت طلاق نگیری از چنگش در بیاری باباشم قبل مرگش زده به نام شوهر من دیگه اونجا مال ماست کپی حرام ⛔️