#داستان_بازرگان_و_طوطی 1
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_84
قصه آن بازرگان كه به هندوستان به تجارت مى رفت و پيغام دادن طوطى محبوس بطوطيان هندوستان
[بازرگانى طوطى قشنگى در قفس داشت.] [و عازم سفر هندوستان گرديد.] [در موقع رفتن به غلامان و كنيزان خود گفت هر كدام از شما هر چه مى خواهيد بگوئيد تا وقت باز گشت از سفر براى شما بياورم.] [هر كس چيزى خواست و بازرگان وعده داد كه بياورد.] [به طوطى گفت تو چه مى خواهى از هندوستان برايت بياورم.] [طوطى گفت در آن جا وقتى طوطيان هند را ديدى حال مرا به آنها بگو.] [بگو فلان طوطى كه اشتياق ديدن شما را دارد از قضا در قفس ما محبوس است.] [او بشما سلام رساند و از شما چاره جويى كرده راهنمايى خواست.] [گفت آيا سزاوار است كه من در حال اشتياق در ديار غربت با درد فراق هم آغوش شده جان بدهم.] [آيا سزاوار است كه شما با سبزه و درخت و گل و چمنزار خوش بوده من در بند باشم.] [آيا وفاى دوستان چنين است كه من در حبس و شما در بوستان باشيد.] [اقلا يك روز هنگام صبح كه در مرغزار با كمال بشاشت مشغول تفريح هستيد از اين مرغ زار ياد كنيد.] [براى اينكه ياد رفقا براى رفيق ميمنت رد خاصه وقتى كه اشتياق آنها بهم چون اشتياق ليلى و مجنون باشد.] [اى حريفان كه با محبوب خود باده گسارى مى كنيد من از خون دل خود قدحها مى نوشم.] [اگر مى خواهيد داد مرا بدهيد قدحى هم بياد من بنوشيد.] [يا آن كه بياد من كه در خاك غلطيده ام هنگام مى خوردن جرعه اى هم از شراب خود بر خاك ريزيد.] [عجبا آن سوگندها و آن عهد و ميثاقها و آن وعدههايى كه از آن لبان شيرين شنيده ام چه شد و كجا رفت]
[اگر من بد كرده ام كه بفراقم مبتلا كرده ايد اگر بنده اى بد بكند و جزاى بد بيند چه فرق ميان او و مولا توان يافت.] [اى آن كه اگر با حال خشم و جنگ بدى بر من روا دارى براى من از آواز و الحان خوش و آواز سيم هاى چنگ طرب انگيزتر است.] [اى آن كه جفايت بهتر از ملك و دولت و انتقامت از جان محبوبتر است.] [نار تو چنين است پس نورت چه خواهد بود و مجلس سور و سرورت چه قيامتى بپا خواهد كرد.] [جور تو چقدر شيرين است و تو بقدرى لطيف هستى كه كسى بكنه انديشه تو پى نمىبرد.]
[مى نالم و مى ترسم كه ناله مرا حمل بر زحمت درونيم كرده بحالم ترحم نموده جور خود را كمتر كند.] [من لطف و جور او را دوست دارم و عجب است كه عاشق دو چيز ضد يكديگر هستيم] [بخدا اگر اين خارى كه از او به دلم خليده رها شده به باغ و بستان روم چون بلبل ناله سر خواهم داد و از جدايى جورش خواهم ناليد.] [چه بلبل عجيبى دهان گشاده مىخواهد خار و گلستان را بخورد.] [اين بلبل نيست بلكه نهنگ آتشى است كه تمام ناخوشي هاى عشق در نظر او خوش است.] [او عاشق كل است و خود همان كل است و عاشق خويش است و خويشتن را همى جويد.]
👈 ادامه دارد ...
🆔 @masnavei
👈 حکایت #بازرگان_و_طوطی 2
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_85
بخش ۸۵ - صفت اجنحهٔ طیور عقول الهی
قصهٔ طوطی جان زین سان بود
کو کسی کو محرم مرغان بود
کو یکی مرغی ضعیفی بیگناه
و اندرون او سلیمان با سپاه
چون به نالد زار بیشکر و گله
افتد اندر هفت گردون غلغله
هر دمش صد نامه صد پیک از خدا
یا ربی زو، شصت لبیک از خدا
زلت او به ز طاعت نزد حق
پیش کفرش جمله ایمانها خلَق
هر دمی او را یکی معراج خاص
بر سر تاجش نهد صد تاج خاص
صورتش بر خاک و جان بر لامکان
لامکانی فوق وهم سالکان
لامکانی نه که در فهم آیدت
هر دمی در وی خیالی زایدت
بل مکان و لامکان در حکم او
همچو در حکم بهشتی چار جو
شرح این کوته کن و رخ زین بتاب
دم مزن والله اعلم بالصواب
باز میگردیم ما ای دوستان
سوی مرغ و تاجر و هندوستان
مرد بازرگان پذیرفت این پیام
کو رساند سوی جنس از وی سلام
https://eitaa.com/masnavei/46
🙏کانال مثنوی معنوی
🆔 @masnavei
صفت اجنحه ى طيور عقول الهى
[سرگذشت هبوط روح با كالبد عنصرى و رهيدن از قفس كالبد]
قصه ى طوطى جان زين سان بود كو كسى كو محرم مرغان بود
كو يكى مرغى ضعيفى بى گناه و اندرون او سليمان با سپاه
چون بنالد زار بى شكر و گله افتد اندر هفت گردون غلغله
[دعاى بنده و #لبيك حق]
هر دمش صد نامه صد پيك از خدا يا ربى زو شصت لبيك از خدا
[درجات بندگان در گناه و ثواب]
زلت او به ز طاعت نزد حق پيش كفرش جمله ايمانها خلق
[عارفان هر لحظه در معراج اند]
هر دمى او را يكى #معراج خاص بر سر تاجش نهد صد تاج خاص
صورتش بر خاك و جان بر لامكان لامكانى فوق وهم سالكان
[مفهوم لا مكان]
لامكانى نه كه در فهم آيدت هر دمى در وى خيالى زايدت
بل مكان و لامكان در حكم او همچو در حكم بهشتى چارجو
شرح اين كوته كن و رخ زين بتاب دم مزن و الله اعلم بالصواب
[ادامه حكايت بازرگان و طوطى]
باز مى گرديم ما اى دوستان سوى مرغ و تاجر و هندوستان
مرد بازرگان پذيرفت اين پيام كاو رساند سوى جنس از وى سلام
#داستان_بازرگان_و_طوطی 2
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_85
صفت اجنحه طيور عقول الهى (وصف #مردان_خدا)
[قصه طوطىٍ جان اين طور است كو كسى كه بزبان مرغان آشنا باشد.] [كو آن مرغ ضعيف بى گناهى كه در باطن او سليمان با سپاهش نهفته باشد] [وقتى خالى از شكر و شكايت همى نالد در هفت آسمان غوغا بر پا مى شود.]
[در هر دمى كه مى زند صد نامه و صد قاصد از خداوند باو مى رسد در جواب يك #يا_رب شصت #لبيك مىشنود.]
[لغزش او در نزد خدا از طاعت ديگران بهتر و كفرش از ايمان تمام خلق خوبتر است.]
[هر دمى او را معراج مخصوصى است و بر سر تاجش تاج هاى مخصوص مى نهد.] [صورتش در خاك و جانش در اوج لا مكان جاى گرفته همان لا مكانى كه از وهم سالكان راه برتر و بالاتر است.]
[اين لا مكانى نيست كه در وهم تو بگنجد و هر لحظه در باره او خيالى از خود ببافى.] [بلكه مكان و لا مكان در اختيار او است همان طور كه چهار جوى معروف بهشت در حكم اهل بهشتند] [ديگر سخن كوتاه كن و دم مزن كه خدا داناتر است.]
👈 ادامه دارد ...
🆔 @masnavei