eitaa logo
مثنوی معنوی
35 دنبال‌کننده
3 عکس
0 ویدیو
0 فایل
خوانش کتاب پر از حکمت مثنوی معنوی بصورت (موضوع بندی شده ) و نیز ( ترجمه ی نثر بیت به بیت)
مشاهده در ایتا
دانلود
1 قصه آن بازرگان كه به هندوستان به تجارت مى‏ رفت و پيغام دادن طوطى محبوس بطوطيان هندوستان‏ [بازرگانى طوطى قشنگى در قفس داشت.] [و عازم سفر هندوستان گرديد.] [در موقع رفتن به غلامان و كنيزان خود گفت هر كدام از شما هر چه مى ‏خواهيد بگوئيد تا وقت باز گشت از سفر براى شما بياورم.] [هر كس چيزى خواست و بازرگان وعده داد كه بياورد.] [به طوطى گفت تو چه مى ‏خواهى از هندوستان برايت بياورم.] [طوطى گفت در آن جا وقتى طوطيان هند را ديدى حال مرا به آنها بگو.] [بگو فلان طوطى كه اشتياق ديدن شما را دارد از قضا در قفس ما محبوس است.] [او بشما سلام رساند و از شما چاره جويى كرده راهنمايى خواست.] [گفت آيا سزاوار است كه من در حال اشتياق در ديار غربت با درد فراق هم آغوش شده جان بدهم.] [آيا سزاوار است كه شما با سبزه و درخت و گل و چمنزار خوش بوده من در بند باشم.] [آيا وفاى دوستان چنين است كه من در حبس و شما در بوستان باشيد.] [اقلا يك روز هنگام صبح كه در مرغزار با كمال بشاشت مشغول تفريح هستيد از اين مرغ زار ياد كنيد.] [براى اينكه ياد رفقا براى رفيق ميمنت رد خاصه وقتى كه اشتياق آنها بهم چون اشتياق ليلى و مجنون باشد.] [اى حريفان كه با محبوب خود باده گسارى مى‏ كنيد من از خون دل خود قدحها مى ‏نوشم.] [اگر مى‏ خواهيد داد مرا بدهيد قدحى هم بياد من بنوشيد.] [يا آن كه بياد من كه در خاك غلطيده ‏ام هنگام مى خوردن جرعه ‏اى هم از شراب خود بر خاك ريزيد.] [عجبا آن سوگندها و آن عهد و ميثاقها و آن وعده‏هايى كه از آن لبان شيرين شنيده ‏ام چه شد و كجا رفت‏] [اگر من بد كرده ‏ام كه بفراقم مبتلا كرده ‏ايد اگر بنده ‏اى بد بكند و جزاى بد بيند چه فرق ميان او و مولا توان يافت.] [اى آن كه اگر با حال خشم و جنگ بدى بر من روا دارى براى من از آواز و الحان خوش و آواز سيم هاى چنگ طرب انگيزتر است.] [اى آن كه جفايت بهتر از ملك و دولت و انتقامت از جان محبوبتر است.] [نار تو چنين است پس نورت چه خواهد بود و مجلس سور و سرورت چه قيامتى بپا خواهد كرد.] [جور تو چقدر شيرين است و تو بقدرى لطيف هستى كه كسى بكنه انديشه تو پى نمى‏برد.] [مى ‏نالم و مى ‏ترسم كه ناله مرا حمل بر زحمت درونيم كرده بحالم ترحم نموده جور خود را كمتر كند.] [من لطف و جور او را دوست دارم و عجب است كه عاشق دو چيز ضد يكديگر هستيم‏] [بخدا اگر اين خارى كه از او به دلم خليده رها شده به باغ و بستان روم چون بلبل ناله سر خواهم داد و از جدايى جورش خواهم ناليد.] [چه بلبل عجيبى دهان گشاده مى‏خواهد خار و گلستان را بخورد.] [اين بلبل نيست بلكه نهنگ آتشى است كه تمام ناخوشي هاى عشق در نظر او خوش است.] [او عاشق كل است و خود همان كل است و عاشق خويش است و خويشتن را همى ‏جويد.] 👈 ادامه دارد ... 🆔 @masnavei
👈 حکایت 2 بخش ۸۵ - صفت اجنحهٔ طیور عقول الهی قصهٔ طوطی جان زین سان بود کو کسی کو محرم مرغان بود کو یکی مرغی ضعیفی بی‌گناه و اندرون او سلیمان با سپاه چون به نالد زار بی‌شکر و گله افتد اندر هفت گردون غلغله هر دمش صد نامه صد پیک از خدا یا ربی زو، شصت لبیک از خدا زلت او به ز طاعت نزد حق پیش کفرش جمله ایمانها خلَق هر دمی او را یکی معراج خاص بر سر تاجش نهد صد تاج خاص صورتش بر خاک و جان بر لامکان لامکانی فوق وهم سالکان لامکانی نه که در فهم آیدت هر دمی در وی خیالی زایدت بل مکان و لامکان در حکم او همچو در حکم بهشتی چار جو شرح این کوته کن و رخ زین بتاب دم مزن والله اعلم بالصواب باز می‌گردیم ما ای دوستان سوی مرغ و تاجر و هندوستان مرد بازرگان پذیرفت این پیام کو رساند سوی جنس از وی سلام https://eitaa.com/masnavei/46 🙏کانال مثنوی معنوی 🆔 @masnavei
صفت اجنحه ‏ى طيور عقول الهى‏ [سرگذشت هبوط روح با كالبد عنصرى و رهيدن از قفس كالبد] قصه ‏ى طوطى جان زين سان بود كو كسى كو محرم مرغان بود كو يكى مرغى ضعيفى بى ‏گناه‏ و اندرون او سليمان با سپاه‏ چون بنالد زار بى ‏شكر و گله‏ افتد اندر هفت گردون غلغله‏
[دعاى بنده و حق‏] هر دمش صد نامه صد پيك از خدا يا ربى زو شصت لبيك از خدا
[درجات بندگان در گناه و ثواب‏] زلت او به ز طاعت نزد حق‏ پيش كفرش جمله ايمانها خلق‏
[عارفان هر لحظه در معراج ‏اند] هر دمى او را يكى خاص‏ بر سر تاجش نهد صد تاج خاص‏ صورتش بر خاك و جان بر لامكان‏ لامكانى فوق وهم سالكان‏
[مفهوم لا مكان‏] لامكانى نه كه در فهم آيدت‏ هر دمى در وى خيالى زايدت‏ بل مكان و لامكان در حكم او همچو در حكم بهشتى چارجو شرح اين كوته كن و رخ زين بتاب‏ دم مزن و الله اعلم بالصواب‏
[ادامه حكايت بازرگان و طوطى‏] باز مى ‏گرديم ما اى دوستان‏ سوى مرغ و تاجر و هندوستان‏ مرد بازرگان پذيرفت اين پيام‏ كاو رساند سوى جنس از وى سلام‏
2 صفت اجنحه طيور عقول الهى (وصف ) [قصه طوطىٍ جان اين طور است كو كسى كه بزبان مرغان آشنا باشد.] [كو آن مرغ ضعيف بى ‏گناهى كه در باطن او سليمان با سپاهش نهفته باشد] [وقتى خالى از شكر و شكايت همى ‏نالد در هفت آسمان غوغا بر پا مى ‏شود.] [در هر دمى كه مى ‏زند صد نامه و صد قاصد از خداوند باو مى ‏رسد در جواب يك شصت مى‏شنود.] [لغزش او در نزد خدا از طاعت ديگران بهتر و كفرش از ايمان تمام خلق خوبتر است.] [هر دمى او را معراج مخصوصى است و بر سر تاجش تاج هاى مخصوص مى ‏نهد.] [صورتش در خاك و جانش در اوج لا مكان جاى گرفته همان لا مكانى كه از وهم سالكان راه برتر و بالاتر است.] [اين لا مكانى نيست كه در وهم تو بگنجد و هر لحظه در باره او خيالى از خود ببافى.] [بلكه مكان و لا مكان در اختيار او است همان طور كه چهار جوى معروف بهشت در حكم اهل بهشتند] [ديگر سخن كوتاه كن و دم مزن كه خدا داناتر است.] 👈 ادامه دارد ... 🆔 @masnavei
👈 حکایت ([ ‏] ) در روزهای آتی انشااللله 🆔 @masnavei