#حکایت_آب_دهان_انداختن_دشمن_روی_علی 3
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_165
سؤال كردن آن كافر از آن حضرت كه چون بر من ظفر يافتى چرا از قتل من اعراض فرمودى و مرا نكشتى
[( 3773) آن تازه مسلمان با حال مستى و طرب عرض كرد.] [( 3774) كه يا امير المؤمنين سخن بگو تا جان چون جنينى كه در شكم مادرى مىجنبد بجنبش در آيد.] [( 3775) هر جنينى را هفت ستاره بنوبت خدمت مىكنند و عوامل طبيعت بتدريج كار مىكنند.] [( 3776) تا نوبت آن رسد كه جان گيرد آن وقت است كه آفتاب مربى او مىگردد.] [() وقتى نوبت تدبير و تربيت آفتاب رسيد جنين از ستاره رو به آفتاب مىرود.] [( 3777) جنين از اثر آفتاب بجنبش مىآيد و آفتاب است كه باو جان و حركت عطا مىكند.] [( 3778) و از ستارگان ديگر فقط نقش و صورتى بخود مىگيرد زندگى و جان گرفتنش از آفتاب است.] [( 3779) جنين در رحم از كدام راه با آفتاب مربوط شده؟] [( 3780) از يك راه پنهانى كه حس ما آن را درك نمىكند بلى آفتاب آسمان راهها دارد.] [( 3781) همان راهى كه زر بوسيله آن در معدن كامل و سنگ در درون خاك ياقوت مىگردد.] [( 3782) راهى كه بلعل رنگ سرخ داده و به آهن برق مىبخشد.] [( 3783) آن راهى كه ميوه نارس را پخته و مىرساند و بسرگشتگان دل دارى داده راهنمايى مىكند.] [( 3784) يا على اى باز تند پر الهى كه با شاه و با دست شاه مأنوسى بگو.] [( 3785) بگو باز عنقا شكار شاه اى كسى كه بدون سپاه و لشكر فقط بوسيله وجود خود سپاهى را مغلوب مىكنى.] [( 3786) اى امت واحد كه يكى هستى و بمنزله صد هزار [1] بگو بگو اى كسى كه من شكار باز تو شدهام.] [( 3787) در حال غضب اين بخشش و رحمت براى چيست؟ و اژدها را از دست دادن چه علت دارد؟]
#امام_على علیه السلام
👈 ادامه دارد ...
🆔 @masnavei
👈 حکایت #آب_دهان_انداختن_دشمن_به_روی_علی بن ابیطالب 3
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_166
بخش ۱۶۶ - جواب گفتن امیر المؤمنین کی سبب افکندن شمشیر از دست چه بوده است در آن حالت
قسمت اول
گفت من تیغ از پی حق میزنم
بندهٔ حقم نه مامور تنم
شیر حقم نیستم شیر هوا
فعل من بر دین من باشد گوا
ما رمیت اذ رمیتم در حراب
من چو تیغم وان زننده آفتاب
رخت خود را من ز ره بر داشتم
غیر حق را من عدم انگاشتم
سایهایام کدخداام آفتاب
حاجبم من نیستم او را حجاب
من چو تیغم پر گهرهای وصال
زنده گردانم نه کشته در قتال
خون نپوشد گوهر تیغ مرا
باد از جا کی برد میغ مرا
که نیم کوهم ز حلم و صبر و داد
کوه را کی در رباید تند باد
آنک از بادی رود از جا خسیست
زانک باد ناموافق خود بسیست
باد خشم و باد شهوت باد آز
برد او را که نبود اهل نماز
کوهم و هستی من بنیاد اوست
ور شوم چون کاه بادم یاد اوست
جز به باد او نجنبد میل من
نیست جز عشق احد سرخیل من
خشم بر شاهان شه و ما را غلام
خشم را هم بستهام زیر لگام
تیغ حلمم گردن خشمم زدست
خشم حق بر من چو رحمت آمدست
غرق نورم گرچه سقفم شد خراب
روضه گشتم گرچه هستم بوتراب
چون در آمد علتی اندر غزا
تیغ را دیدم نهان کردن سزا
تا احب لله آید نام من
تا که ابغض لله آید کام من
تا که اعطا لله آید جود من
تا که امسک لله آید بود من
بخل من لله عطا لله و بس
جمله للهام نیم من آن کس
وانچ لله میکنم تقلید نیست
نیست تخییل و گمان جز دید نیست
ز اجتهاد و از تحری رستهام
آستین بر دامن حق بستهام
گر همیپرم همیبینم مطار
ور همیگردم همیبینم مدار
ور کشم باری بدانم تا کجا
ماهم و خورشید پیشم پیشوا
بیش ازین با خلق گفتن روی نیست
بحر را گنجایی اندر جوی نیست
پست میگویم به اندازهٔ عقول
عیب نبود این بود کار رسول
https://eitaa.com/masnavei/51
#امام_على علیه السلام
🙏کانال مثنوی معنوی
🆔 @masnavei
👈 حکایت #آب_دهان_انداختن_دشمن_به_روی_علی بن ابیطالب 4
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_166
بخش ۱۶۶ - جواب گفتن امیر المؤمنین کی سبب افکندن شمشیر از دست چه بوده است در آن حالت
قسمت دوم
از غرض حرم گواهی حر شنو
که گواهی بندگان نه ارزد دو جو
در شریعت مر گواهی بنده را
نیست قدری وقت دعوی و قضا
گر هزاران بنده باشندت گواه
بر نسنجد شرع ایشان را به کاه
بندهٔ شهوت بتر نزدیک حق
از غلام و بندگان مسترق
کین بیک لفظی شود از خواجه حر
وان زید شیرین میرد سخت مر
بندهٔ شهوت ندارد خود خلاص
جز به فضل ایزد و انعام خاص
در چهی افتاد کان را غور نیست
وان گناه اوست جبر و جور نیست
در چهی انداخت او خود را که من
درخور قعرش نمییابم رسن
بس کنم گر این سخن افزون شود
خود جگر چه بود که خارا خون شود
این جگرها خون نشد نه از سختی است
غفلت و مشغولی و بدبختی است
خون شود روزی که خونش سود نیست
خون شو آن وقتی که خون مردود نیست
چون گواهی بندگان مقبول نیست
عدل او باشد که بندهٔ غول نیست
گشت ارسلناک شاهد در نذر
زانک بود از کون او حر بن حر
چونک حرم خشم کی بندد مرا
نیست اینجا جز صفات حق در آ
اندر آ کآزاد کردت فضل حق
زانک رحمت داشت بر خشمش سبق
اندر آ اکنون که رستی از خطر
سنگ بودی کیمیا کردت گهر
رستهای از کفر و خارستان او
چون گلی بشکف به سروستان هو
تو منی و من توم ای محتشم
تو علی بودی علی را چون کشم
معصیت کردی به از هر طاعتی
آسمان پیمودهای در ساعتی
بس خجسته معصیت کان کرد مرد
نه ز خاری بر دمد اوراق ورد
نه گناه عمر و قصد رسول
میکشیدش تا بدرگاه قبول
نه بسحر ساحران فرعونشان
میکشید و گشت دولت عونشان
گر نبودی سحرشان و آن جحود
کی کشیدیشان به فرعون عنود
کی بدیدندی عصا و معجزات
معصیت طاعت شد ای قوم عصات
ناامیدی را خدا گردن زدست
چون گنه مانند طاعت آمدست
چون مبدل میکند او سیئات
طاعتیاش میکند رغم وشات
زین شود مرجوم شیطان رجیم
وز حسد او بطرقد گردد دو نیم
او بکوشد تا گناهی پرورد
زان گنه ما را به چاهی آورد
چون ببیند کان گنه شد طاعتی
گردد او را نامبارک ساعتی
اندر آ من در گشادم مر ترا
تف زدی و تحفه دادم مر ترا
مر جفاگر را چنینها میدهم
پیش پای چپ چه سان سر مینهم
پس وفاگر را چه بخشم تو بدان
گنجها و ملکهای جاودان
https://eitaa.com/masnavei/51
#امام_على علیه السلام
🙏کانال مثنوی معنوی
🆔 @masnavei
#حکایت_آب_دهان_انداختن_دشمن_روی_علی 4
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_166
قسمت اول
جواب گفتن امير المؤمنين كه سبب افكندن شمشير چه بود در آن حالت
[( 3788) حضرت فرمود من براى خدا شمشير مىزنم بنده حقم و از طرف خدا مأمورم مأمور تن و مجرى خواهش او نيستم.] [( 3789) من اسد اللَّه هستم شير خدايم نه شير هواى نفس كار من گواه دين من است.] [( 3790) من شمشيرم و زننده آن حق است ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ [فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لكِنَّ اَللَّهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اَللَّهَ رَمى 8: 17 شما آنها را نكشتيد بلكه خدا كشت تير انداختى تو نبودى كه تير انداختى بلكه خدا تير انداخت (سوره انفال آيه 17) ] كه در قرآن خواندهاى بيان همين معنى است.] [( 3791) من خود را از ميان برده و غير حق را عدم دانستهام].
[( 3793) من چون شمشيرى هستم كه از گوهر و جواهرات وصال دانه نشان شده در جنگ نمىكشم بلكه زنده مىكنم.] [( 3792) من سايه هستم و كدخداى من آفتاب است من حاجبم و حجاب نيستم.] [( 3794) گوهر تيغم را خون نمىپوشد و ابر هيبتم را باد از جاى نكند.] [( 3795) من كاه نيستم بلكه كوهى هستم كه بادهاى تند در وى اثرى ندارد.] [( 3796) آن كه از يك بادى از جا كنده مىشود خسى بيش نيست البته در راه باد ناموافق بسيار مىوزد.] [( 3797) باد خشم و باد شهوت و باد آز و حرص اينها بادهاى ناموافق هستند و كسانى را از جاى مىكنند و مىبرند كه اهل نياز نباشند.] [( 3798) من كوهم و بنياد هستى من او است اگر وقتى چون كاه شوم بادى كه بمن مىوزد فقط بادى است كه از ديار دوست مىآيد.] [( 3799) ميل و ارادهام جز بياد او حركت نمىكند و سر خيل تمايلات من جز عشق آن يگانه عالم هستى نبوده و نيست.] [( 3800) خشم و غضب بر پادشاهان سلطنت دارد ولى غلام حلقه بگوش ما است و من خشم را لگام زده و در تحت اطاعت خود آوردهام.] [( 3801) شمشير حلمم خشم و غضبم را گردن زده و خشم حق براى من بصورت رحمت ظاهر شده است.] [( 3802) اگر چه سقف خانهام خراب شده ولى غرق نور آفتاب گشتهام اگر بو تراب لقب يافتهام باغ با صفايى شدهام.] [( 3803) چون در موقع جنگ نقص و علتى را مشاهده كردم كه مىخواهد بخلوص نيت من حمله كند بهتر ديدم كه شمشير را غلاف كنم.] [( 3804) تا دوستى من براى خدا و دشمنيم براى خدا باشد.] [( 3805) تا بتوان در باره بخشش من گفت كه در راه خدا عطا كرده و در باره امساكم حكم كرد كه براى خدا امساك كرد.] [( 3806) بخل و عطاى من فقط براى خدا بوده بلكه همه وجودم براى خدا است و متعلق بكسى نيست.] [( 3807) آن چه براى خدا مىكنم از روى تقليد نبوده تخيل و گمان و وهم نيست بلكه بالعيان مىبينم.] [( 3808) از اجتهاد و جستجو و مجاهده گذشته آستين خود را بدامان حق بستهام].
[( 3809) اگر بپرواز آيم خط پرواز خود را ديده و مىشناسم اگر گردش كنم مدار خويش را مىبينم.] [( 3810) اگر بارى بر دوش گيرم مىدانم تا كجا برم من ماهم و خورشيدم پيشواست.] [( 3811) بيش از اين بيان اين مطلب با خلق روا نيست زيرا دريا در جوى نخواهد گنجيد.] [( 3812) از حد خود تنزل كرده در مرتبه پائين سخن مىگويم كه باندازه عقل مردم باشد چه باك از اين تنزل كه اين كار حضرت رسول است.] [( 3813) من از غرض نفسانى آزادم از شخص آزاد گواهى بشنو كه گواهى بندگان به جوى نيرزد.] [( 3814) در شريعت هم گواهى بندگان و غلامان مقبول نيست.] [( 3815) اگر هزاران بنده گواه داشته باشى شرع در موقع قضاوت ارزشى براى آنها قائل نيست].
#امام_على علیه السلام
👈 ادامه دارد ...
🆔 @masnavei
#حکایت_آب_دهان_انداختن_دشمن_روی_علی 5
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_166
قسمت دوم
[( 3816) بنده شهوت از بندگان معمولى نزد حق بمراتب بدتر است.] [( 3817) اين بنده بيك كلمه ممكن است آزاد شود ولى بنده شهوت شيرين زيسته و بسختى و تلخى خواهد مرد.] [( 3818) بنده شهوت جز بفضل و انعام خاص خداوندى ممكن نيست روى آزادى ببيند.] [( 3819) آن كه بچاه افتاده خلاصى ندارد و ظلم و جورى هم در باره او نشده فقط گناه از خود او است] [( 3820) او خود را بچاه انداخته پس از آن مىگويد در اينجا ريسمان نيست كه من بالا روم.] [( 3821) سخن را كوتاه مىكنم كه اگر بيشتر بگويم جگرها كه سهل است سنگ خارا خون مىشود.] [( 3822) اين جگرها كه خون نشده از شدت سختى و مشغولى و غفلت و بد بختى است.] [( 3823) وقتى خون خواهد شد كه سودى ندارد پس اى جگر بيا و وقتى خون بشو كه خون را مىپذيرند و رد نمىكنند.] [( 3824) چون گواهى بندگان مقبول نيست عادل كسى است كه بنده غول نيست.] [( 3825) اينكه بحضرت رسول ص در اندرز دادن و ترسانيدن مردم شاهد خطاب كردند [اشاره به آيه شريفه واقعه در سوره فتح إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً 48: 8 يعنى اى محمد ترا فرستاديم بعنوان شاهد و مژده دهنده و ترساننده.] براى اين بود كه او در عالم پدر بر پدر آزاد بود.] [( 3826) من كه آزادم خشم چگونه اسيرم خواهد كرد در اين مرحله جز صفات حق اجازه ورود ندارد.] [( 3827) (خطاب حضرت بحريف خود) بيا كه لطف خداوندى آزادت كرد براى اينكه لطفش بر قهرش پيشى گرفته است.] [( 3828) بيا كه از خطر جستى سنگ بودى و اكنون از بركت كيمياى خداوندى گوهر شدى.] [( 3829) تو اكنون از خارستان كفر رسته و در بستان عالم الهى گل شكفتهاى هستى.] [( 3830) تو منى و من تو من با تو خوشم تو على هستى من على را چگونه ممكن است بكشم].
[( 3831) اگر معصيت كردهاى بهتر از هر طاعتى است تو عرصه آسمان را در ساعتى پيمودهاى.] [( 3832) چه معصيت مباركى كه آن مرد كرد بلى گل سرخ از خار بيرون مىآيد.] [( 3833) مگر نه عمر را قصد آزار رسول كشيد تا بدرگاه قبول رسانيد.] [( 3834) مگر سحره فرعون نبودند كه سحر آنها باعث شد كه فرعون آنان را فرستاد تا دولت يارشان گرديد.] [( 3835) اگر سحر آنها و انكارشان نبود و نزد فرعونشان نمىكشيد.] [( 3836) كى عصاى موسى و معجزات او را مىديدند؟ اى گناهكاران نگاه كنيد معصيت بدل بطاعت گرديده.] [( 3837) پس بدانيد كه خدا نااميدى را گردن زده و از ميان برده براى اينكه گناه مثل طاعت ممكن است بنجات كسى منتهى گردد.] [( 3838) خداوند على رغم بىهوده گويان گناهان و بديها را بطاعت و خوبى تبديل مىكند.] [( 3839) اين كار تيرى است كه بقلب شيطان فرو مىرود و از حسد مىتركد] [( 3840) زيرا كه او كوشش مىكند كه ما را وادار بگناهى كند و در نتيجه بچاه دوزخ سرازيرمان سازد.] [( 3841) براى او كه ببيند آن گناه طاعت شده ساعت نامباركى خواهد بود.] [( 3842) (باز خطاب حضرت بحريف خود) بيا كه من در بروى تو گشادم توقف كردى و من بتو تحفه دادم].
[( 3843) با جفاكاران كه اين رفتار را كرده از جان و دل سر جلو پاى آنها مىگذارم.] [( 3844) پس وفاداران را چه خواهم بخشيد؟ البته به آنها گنجها و ملكهاى جاويدان خواهم داد.] [( 3845) من آن جوانمردى هستم كه بخونى
#امام_على علیه السلام
👈 ادامه دارد ...
🆔 @masnavei
#حکایت_ابن_ملجم 1
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_167
قسمت اول
گفتن پيغمبر بگوش ركابدار امير المؤمنين على (ع) كه هر آينه كشتن على بدست تو خواهد بود
[( 3846) (بقيه فرمايش حضرت على ع) پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله روزى بگوش مستخدم من گفت كه روزى سر من بدست او ضربت خواهد خورد] [( 3847) و باو در نتيجه وحى كه رسيده بود خبر داد كه هلاكت من بالاخره بدست او انجام خواهد گرفت.] [( 3848) آن مستخدم بمن مىگويد كه مرا قبلا بكش تا اين خطاى بزرگ از من سر نزند.] [( 3849) من مىگويم چون مرگ من بدست تو است من با قضا چه توانم كرد و در مقابل او چه حيلهاى از من بر مىآيد.] [( 3850) او در مقابل من بخاك مىافتد كه بيا براى خدا مرا با شمشير دو نيمه كن.] [( 3851) تا من باين عاقبت بد دچار نشوم و جانم به آتش عذاب نسوزد.] [( 3852) من مىگويم برو كه ديگر كار گذشته و قلم قضا آن چه نوشته تغيير پذير نيست و از آن قلم علمها سر نگون شده است.] [( 3853) من هيچ كينهاى از تو در دل ندارم زيرا من اين كار را از تو نمىدانم.] [( 3854) تو آلت حقى و كننده كار دست حق است من چگونه بر آلت حق اعتراض توانم كرد.] [( 3855) او گفت اگر اين طور است پس اين قصاص براى چيست؟ گفتم او هم از حق است و اين يك راز پنهانيست.] [( 3856) اگر او بكار خود اعتراض كند از همان اعتراض سبزهها مىروياند.] [( 3857) فقط او مىتواند بكار خود اعتراض كند زيرا كه در قهر و لطف يگانه است.] [( 3858) در اين شهر حوادث او امير است و در كشورها مالك تدبير امور منحصر باو است] [( 3859) او اگر آلت خود را بشكند آن شكسته را هم خوب و بجا قرار مىدهد.] [( 3860) اگر آيتى را نسخ يا فراموش مىكند پس از آن بهتر يا مثل آن را خواهد آورد.] [( 3861) هر شريعتى را كه خداوند نسخ كرد او بمنزله گياه بود و در عوض او گل بوجود آورد.] [( 3862) شب كارهاى روز را منسوخ مىكند و بدنهايى كه عقل و خرد از آنها مىجوشيد چون جماد مىشوند] [( 3863) پس از آن باز از اثر روشنى روز شب منسوخ شده سكون و خمودت و خموشى از نور آتش افروز روز مىسوزند و تمام مىشوند.] [( 3864) اگر چه خواب و سكون عبارت از تاريكى است ولى در درون ظلمت آب حيات هست.] [( 3865) در همان تاريكى عقلها تازه شده و يك وقفه و سكونتى سرمايه حركت و جنجال و هاى هو مىگردد.] [( 3866) از ضد ضد پديدار نموده از تاريكى روشنى بوجود مىآورد.] [( 3867) جنگ حضرت رسول ص باعث صلح ايام بعد گرديد.] [( 3868) آن حضرت هزاران سر بريد تا سر اهل جهان در امان باشد.] [( 3869) باغبان از آن جهت شاخ سبز را مىبرد تا نخل قد كشيده و شاخ و بر دهد.] [( 3870) شخص دانا علفها را از باغ مىكند تا باغ ميوه داده و خرم گردد.] [( 3871) طبيب دندان بد را از آن جهت مىكند كه يك نفر دوست از درد راحت شود.] [( 3872) پس ترقى و تعالى درون نقصهاست و زندگى شهدا در فناى آنها است.]
#امام_على علیه السلام
👈 ادامه دارد ...
🆔 @masnavei
#حکایت_ابن_ملجم 2
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_167
قسمت دوم
[( 3873) وقتى گلوى روزى خوارى بريده شد در حق آنها فرمودند كه نزد خداى خود روزى مىخورند و شادند [اشاره به آيه شريفه واقعه در سوره آل عمران كه مىفرمايد وَ لا تَحْسَبَنَّ اَلَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اَللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ فَرِحِينَ بِما آتاهُمُ اَللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ 3: 169- 170 يعنى كسانى را كه در راه خدا كشته شدهاند مرده تصور نكنيد بلكه آنها زنده بوده نزد پروردگار خود روزى مىخورند و شادند به آن چه خداوند از فضل خود به آنها عطا فرموده].] [( 3874) گلوى حيوان كه بريده شود براى گلوى انسان بوده و خوراك او است و بقدرش افزوده مىشود چون حيوان جزء انسان مىگردد] [( 3875) از اينجا قياس كن كه اگر گلوى انسان بريده شود از آن چه نتيجه بزرگتر گرفته خواهد شد.] [( 3876) او يك گلوى سومى نتيجه مىدهد كه آن را شربت حق و انوار خدايى نوازش مىكند.] [( 3877) گلوى بريده شربت مىخورد ولى گلويى كه از لا رسته در بلا مرده و فانى گشته است] [( 3878) بس است اى پست همت تا كى حيات جانت با نان بايد باشد.] [( 3879) از آن چون درخت بيد بىثمر هستى كه براى نان آبروى خود ريختى].
[( 3880) اگر جان حس تو از نان ناگزير است متوسل به كيميا شده اين مس حس خود را طلا كن.] [( 3881) اگر مىخواهى جامه شويى كنى بايد به محله گازران بروى.] [( 3882) اگر چه نان روزه ترا شكست ولى تو به شكسته بند متوسل شو.] [( 3883) چون دست او شكسته بند است پس شكستن او رفو كردن است.] [( 3884) اگر تو چيزى را بشكنى مىگويد بيا درستش كن و البته تو نمىتوانى درست كنى.] [( 3885) پس شكستن حق كسى است كه مىتواند رفو كند.] [( 3886) آن كه مىتواند بدوزد او حق دارد و مىتواند پاره كند او است كه هر چه بفروشد مىتواند بهتر از آن را بخرد.] [( 3887) خانه را خراب و زير و زبر مىكند پس از آن در مدت يك ساعت معمورتر و آباد تر از اول بنا مىكند.] [( 3888) اگر سرى را از بدن جدا كند مىتواند در يك آن صد هزار سر ايجاد كند.] [( 3889) اگر قصاص را بر جانيان مقرر نمىفرمود و اگر نمىگفت قصاص مايه زندگانى است [1].] [( 3890) چه كسى زهره آن را داشت كه پيش خود كسى را كه اسير حكم و تقدير حق بوده بعنوان قصاص بكشد.] [( 3891) زيرا هر كس كه چشمش باز باشد مىداند آن كشنده سخره تقدير بوده است.] [( 3892) هر كس كه محكوم بحكم تقدير شد بر سر فرزند خود شمشير خواهد زد.] [( 3893) بترس و بر بدان طعنه مزن و بدان كه در مقابل دام حكم تقدير عاجز صرف هستى]
#امام_على علیه السلام
👈 ادامه دارد ...
🆔 @masnavei
#حکایت_آب_دهان_انداختن_دشمن_روی_علی 6
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_169
بقيه قصه امير المؤمنين على عليه السلام و مسامحت و اغماض كردن او با خونى خويش
[( 3926) على عليه السلام فرمود من دشمن را روز و شب بچشم خود ديده و نسبت باو خشم ندارم.] [( 3927) براى اينكه مرگ چون جان در نظر من شيرين بوده و مرگ من بزندگى دست يافته است.] [( 3928) مرگ بىمرگى براى ما ميسر و برگ بىبرگى مكرمتى است كه بما شده.] [( 3929) مرگ ما بظاهر مرگ و در باطن زندگى است ظاهرش قطع شدن دنباله حيات و باطنش حيات جاويد است.] [( 3930) براى جنين زادن از رحم چون مرگ مىنمايد ولى همين كار عبارت از زندگى نوينى است در جهان.] [( 3931) چون من عاشق و مايل بمرگ هستم اينكه نهى كرده و فرمودهاند خود را بدست خود بمهلكه نياندازيد راجع بمن است.] [( 3932) براى اينكه نهى همواره از چيزى است كه نزد انسان شيرين و خوش است [1] و تلخ را حاجت نهى نيست.] [( 3933) چيزى كه در نظر كسى تلخ است همان تلخى و بد طعمى نهى از خوردن او است.] [( 3934) دانه مرگ براى من شيرين و گوارا گرديده بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ 3: 169 در حق من نازل شده.] [( 3935) دوستان عزيزم مرا بكشيد كه در كشتن من زندگانى جاويد نصيب من خواهد بود.] [( 3936) زندگى من در مرگ من است تا چند دور از وطن اصلى خود بمانم.] [( 3937) اگر در اين جهان من غريب نبوده و در فراق نبودم إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ 2: 156 نمىفرمودند زيرا رجوع در وقتى است كه كسى در جايى بوده و ثانياً به آن جا بر گردد.] [( 3938) آرى راجع كسى است كه بشهر خود بر گردد و از اختلاف و تفرقه دهر بسوى يگانگى رجوع كند.]
#امام_على علیه السلام
👈 ادامه دارد ...
🆔 @masnavei
#حکایت_آب_دهان_انداختن_دشمن_روی_علی 7
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_170
افتادن ركابدار در پاى امير المؤمنين على عليه السلام كه اى امير مرا بكش و از اين بليه برهان
[( 3939) ركابدار عرض كرد يا على مرا بكش تا آن روزگار تلخ و ساعات هولناك را نبينم.] [( 3940) خون خود را بر تو حلال مىكنم خون مرا بريز تا من آن روزگار را نبينم.] [( 3941) گفتم اگر هر ذرهاى در اين عالم بصورت يك نفر خونريز خنجر بدست گرفته قصد كشتن ترا بكنند].
[( 3942) يك سر موى تو را هم نمىتوانند ببرند براى اينكه قلم تقدير اين طور در باره تو نوشته شده است.] [( 3943) ولى غم مخور كه من تو را شفاعت خواهم كرد من بنده تن نيستم بلكه بروح سرورى دارم.] [( 3944) اين تن در نزد من قيمتى ندارد و بدون احتياج باين تن جوانمرد و جوانمرد زادهام]. [( 3945) خنجر و شمشير در نظرم گل و ريحان و مرگ در پيش من بزمگاه و گلستان خندان است.] [( 3946) كسى كه اين طور تن را بىاهميت بشمارد كى براى بدست آوردن رياست و خلافت حريص خواهد بود.] [( 3947) اينكه بظاهر او داراى جاه و حكمرانى گرديد براى آن بود كه باميران درس حكم و امارت بدهد.] [( 3948) و بامارت و حكومت جان ديگرى بدهد و نخل خلافت داراى ثمر گردد.]
#امام_على علیه السلام
👈 ادامه دارد ...
🆔 @masnavei
#حکایت_آب_دهان_انداختن_دشمن_روی_علی 8
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_172
گفتن امير المؤمنين عليه السلام با قرين خود كه چون خدو انداختى بر روى من نفس من جنبيد و اخلاص عمل نماند مانع كشتن تو آن شد
[( 3976) حضرت امير ع فرمود كه اى پهلوان در موقع جنگ.] [( 3977) چون تف بروى من انداختى نفس من تحريك شده و خوى من تبه گرديد].
[( 3978) پس كشتن تو نيمى براى حق و نيمى براى هوا مىشد در كار حق شريك روا نبود.] [( 3979) نقش تو را دست مولى رسم كرده و تو متعلق بخدا بوده و مال من نيستى.] [( 3980) نقش حق را فقط بايد بامر حق شكست و بر شيشه دوست جز سنگ دوست نبايد زد.] [( 3981) آن شخص اين سخن را شنيده نورى در دل او تابيدن گرفت و زنار كفرش دريده شد.] [( 3982) عرض كرد من بد خيال مىكردم و تو را طور ديگر گمان مىبردم.] [( 3983) تو ترازوى حق بودهاى.] [( 3984) تو بيگانه نبوده اصل و تبار و خويش من بوده و فروغ شمع كيش و آئين من بودهاى.] [( 3985) من غلام شمع آن چراغى هستم كه چراغ تو از آن روشن شده.] [( 3986) من بنده آن درياى نورم كه امواجش چنين گوهرى ظاهر نموده.] [( 3987) شهادت را بر من عرضه كن كه من تو را بهترين خلق زمانه ديدهام] [( 3988) بالاخره پنجاه نفر از خويشان و بستگان آن شخص با كمال اشتياق بدين اسلام گرويدند.] [( 3989) على عليه السلام با شمشير حلم آن پنجاه نفر را از شمشير معاف نمود.] [( 3990) بلى شمشير حلم از شمشير آهن تيزتر و برندهتر است بلكه بهتر از صد لشكر بر دشمنان غالب مىگردد.]
#امام_على علیه السلام
👈 ادامه دارد ...
🆔 @masnavei
✳️عید غدیر مبارک باد
هشتک های زیر توصیه می شود
#امام_علی علیه السلام
#آب_دهان_انداختن_دشمن_به_روی_علی
#حکایت_آب_دهان_انداختن_دشمن_روی_علی
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_1
بخش 3
[( 52) اى آن كه رخت حس را بغيب كشانيدهاى بيا و چون موسى دست از گريبان بيرون آر] [( 53) اى كسى كه صفات تو آفتاب معرفت است و خورشيد فلك بنده يكى از صفات تو است] [( 54) تو گاهى خورشيد و گهى دريا شده گاه كوه قاف و گهى عنقا مىشوى] [( 55) تو اى كسى كه از اول بالاتر از وهم و خيال بودهاى بذاته نه اينى و نه آن] [( 56) روح با علم و عقل سرو كار دارد او را با تركى و تازى چه كار است] [( 57) از تو اى كسى كه بىنقش و صورت هستى موحد و مشبه [1] با صورتهاى گوناگون سركشى مىكنند] [( 58) گاه مشبه را موحد ساخته و گاهى صورتها راه موحد را مىزنند] [( 59) گاهى تو را بصورت بشر ديده از روى مستى مىگويد اى بو الحسن [#امام_علی] اى كسى كه سن تو كم بوده و بدن تو تر و تازه است] [( 60) و گاهى براى تنزيه جانان از نقش و صورت نقش خود را ويران كرده از ميان مىبرد (و بيننده او را در عين صورت بىصورت مىبيند)] [( 61) چشم حس مذهب اعتزال [3] دارد و منكر ديده شدن خداوند است ولى ديده عقل در هر مرحله مذهب اهل سنت دارد (كه مىگويند خدا را مىتوان ديد)] [( 62) اهل اعتزال سخره حس بوده و خود را از روى گمراهى اهل سنت نمايش مىدهند] [( 63) هر كس در حس ظاهرى اسير شده و باقى ماند او از معتزله است گر چه از روى نادانى خود را اهل سنت تصور كند] [( 64) هر كس از حس بيرون آمد او اهل سنت است بلى اهل بينش چشم حس خود را بسته و با چشم عقل مىنگرند] [( 65) اگر حس حيوانى شاه بين بود بايستى هر گاو و خرى خدا را ديده باشد] [( 66) اگر جز حس حيوانى حس ديگرى كه بيرون از هواست نداشتى [( 67) بنى آدم كى مكرم بود [1] و چگونه به حس مشترك محرم بود] [( 68) پيش از آن كه از قيد صورت رهايى يابى چه او را داراى صورت يا عارى از صورت بخوانى سخن تو پوچ و باطل است] [( 69) دارنده صورت و عارى از صورت هر دو نزد كسى است كه از پوست بيرون آمده و مغز خالص است] [( 70) اگر كور هستى بر كور حرفى نيست ( لَيْسَ عَلَى اَلْأَعْمى حَرَجٌ 24: 61) و اگر كور نيستى و نمىبينى برو صبر كن كه صبر كليد گشايش است (الصبر مفتاح الفرج)] [( 71) صبر يك داروئيست كه هم پردههاى ديده را مىسوزاند و هم سينه را گشايش مىبخشد] [( 72) وقتى آينه دل صاف و از غبار پاك شد نقشها خواهى ديد كه بيرون از آب و خاك است] [( 73) هم نقش را خواهى ديد و هم نقاش را هم فرش دولت و هم آن كه آن فرش را گسترده در جلو نظرت ظاهر خواهد شد]
👈 ادامه دارد ...
🆔 @masnavei