eitaa logo
مثنوی معنوی
49 دنبال‌کننده
21 عکس
0 ویدیو
1 فایل
خوانش کتاب پر از حکمت مثنوی معنوی بصورت (موضوع بندی شده ) و نیز ( ترجمه ی نثر بیت به بیت)
مشاهده در ایتا
دانلود
1 خدو انداختن خصم بر روى امير المؤمنين على عليه السلام و انداختن آن حضرت شمشير را از دست قسمت اول [( 3721) عمل خالص را از على عليه السلام ياد بگير كه شير حق و منزه از هر آلودگى است.] [( 3722) در جنگ بر يك پهلوانى غلبه كرده و براى كشتنش شمشير كشيد.] [( 3723) او بر روى على كه افتخار هر پيغمبر و هر ولى بود تف انداخت.] [( 3724) برويى تف انداخت كه ماه در سجده‏گاه بر او سجده مى‏كند.] [( 3725) فوراً حضرت شمشير را غلاف كرده از كشتن حريف صرف نظر نمود.] [( 3726) حريف از اين عفو كه بنظر او بى‏موقع بود متحير و متعجب گرديده.] [( 3727) گفت چه شد كه شمشير بر زمين نهادى.] [( 3728) چه چيز بهترى ديدى كه از كشتن من صرف نظر كردى.] [( 3729) چه مشاهده كردى كه خشمت چون برق تا جستن كرد فوراً خاموش گرديد.] [( 3730) چه ديدى كه از انعكاس ديد تو در دل و جان من شعله‏اى پديدار شد.] [( 3731) بالاتر از كون و مكان چه ديدى كه بهتر از جان بود و مرا جان بخشيدى.] [( 3732) در شجاعت شير خدا هستى ولى در مروت و مردانگى چه كسى مى‏داند كه كيستى.] [( 3733) تو در مروت چون ابر موسى هستى كه در تيه نان و طعام از آن براى قوم موسى نازل شد] [( 3734) ابرهاى طبيعت گندم مى‏دهد كه مردم آن را با كوشش پخته و شيرين و قابل خوردن مى‏كنند.] [( 3735) ولى ابر موسى پر رحمت گشوده غذائى داد كه پخته و شيرين و بدون رنج و زحمت قابل خوردن بود.] [( 3736) و براى كسانى كه شايسته بودند كه از كرمش نان پخته و حاضر بخورند پرچم بلندى در جهان بر افراشت.] [( 3737) و تا چهل سال آن بخشش و وظيفه باقى بود و حتى يك روز هم از آنها فوت نشد.] [( 3738) بالاخره هم آنها از خست گندنا و تره و كاهو خواستند.] [() و از حرصى كه داشتند گفتند اى موسى ما تره و عدس و سير و پياز مى‏خواهيم.] [() گدا منشى و حرص و آز آنها باعث شد كه من و سلوى از آسمان منقطع شد.] [( 3739) امت احمد كه نزد خداوند عزيز و گرامى بودند براى آنها آن طعام تا روز قيامت باقى است.] [( 3740) (روايت شده كه حضرت رسول ص روزه وصال گرفته بودند بعضى از اصحاب خواستند به تبعيت ايشان روزه وصال بگيرند حضرت منع فرمود و فرمود «دعنى لست كاحد منكم انى ابيت عند ربى يطعمنى و يسقين» يعنى مرا بحال خودم بگذاريد كه مثل شما نيستم من نزد خداى خود بيتوته مى‏كنم او مرا خوراك و آشاميدنى مى‏دهد) مولوى با اشاره باين حديث مى‏فرمايد چون راز «ابيت عند ربى» فاش شد خوراك و آشاميدنى دادن از طرف خداوند بر اين كنايه افزوده شد.] [( 3741) اين مطلب را بدون تاويل بپذير تا در ذائقه‏ات چون شير و شكر گردد.] [( 3742) براى اينكه تاويل بمنزله نپذيرفتن و رد كردن بخشش است زيرا كه تاويل كننده حقيقت را خطا مى‏بيند و تاويل مى‏كند.] [( 3743) خطا ديدن هم از ضعف عقل او است چه عقل كل بمنزله مغز و عقل جزء پوست است.] [( 3744) عوض تاويل اخبار خودت را تاويل كن بمغز خودت بد بگو نگو گلستان و گلزار بد است‏]. علیه السلام 👈 ادامه دارد ... 🆔 @masnavei
2 قسمت دوم [( 3745) اى على كه سر تا پا عقل و سراپا چشمى شمه‏اى از آن چه ديده‏اى بگو.] [( 3746) تيغ حلم تو جان ما را شكافت و آب دانشت خاك ما را پاك و پاكيزه نمود] [( 3747) بگو من مى‏دانم كه اين از اسرار و رازهاى هو است براى اينكه كشتن بدون شمشير فقط كار او است.] [( 3748) خداست كه بدون اسباب صنايع خود را بوجود آورده و اين هديه‏هاى خوش‏بو را بخشيده است.] [( 3749) او است كه صد هزاران روح بهوش و احساس درونى انسان مى‏بخشد بدون اينكه چشم و گوش از آن با خبر شود.] [( 3750) اى شاهباز شكارى عرش الهى بگو اكنون از حضرت كردگار چه ديدى؟] [( 3751) فقط چشم تو است كه عالم غيب را درك مى‏كند و گر نه چشم ديگران بسته بلكه دوخته است.] [( 3752) يكى بالعيان ماه را روشن مى‏بيند ديگرى عالم را تاريك و ظلمانى مشاهده مى‏كند.] [( 3753) و سومى ماه را مى‏بيند ولى بهم رفته و از پشت ابر در صورتى كه اين 3 نفر در يك مكان با هم نشسته‏اند.] [( 3754) چشم هر سه نفر باز و گوششان تيز و مستعد شنيدن است با تو مى‏آميزند و از من مى‏گريزند.] [( 3755) اين سحر و چشم بندى است و لطف پنهانى غريبى است يك چيز در نظر تو بصورت گرگ و براى من چهره يوسف است.] [( 3756) اگر هجده هزار عالم يا بيشتر وجود دارد اينها در هر چشمى نمى‏گنجد.] [( 3757) اى على مرتضى راز را آشكار كن بگو اى كسى كه بعد از سوء القضاء حسن القضاء بوده و پس از قضاياى بد، قضا و حكم خدايى وجود مقدس تو است.] [( 3758) يا آن چه كه عقلت ادراك كرده تو بگو يا اجازه ده آن چه از نور تو بمن تابيده من بگويم.] [( 3759) ثور تو بمن تابيده چگونه پنهان مى‏كنى كه اشعه تو چون ماه بدون سخن گفتن همى‏تابد.] [( 3760) ولى اگر ماه بسخن آيد شب روان بهتر و بيشتر راهنمايى مى‏شوند.] [( 3761) زيرا از غلط ديدن و فراموشى ايمن شده آواز ماه بر بانگ غول غالب خواهد شد.] [( 3762) ماه كه بى‏سخن راهنمايى كند اگر سخن گويد نور على نور خواهد بود.] [( 3763) و چون تو بمنزله دروازه آن مدينه علم (حضرت رسول ص) بوده و شعاع تابان آن خورشيد حلم هستى‏] [( 3764) پس براى كسى كه درى مى‏جويد تا داخل شود گشوده باش تا پوست از بركت وجود تو بمغز مبدل شود.] [( 3765) اى در رحمت خداوندى اى بارگاه كسى كه هم شأن و كفوى براى او تصور نمى‏توان كرد باز باش.] [( 3766) هر هوا و هر ذره‏اى منظره‏اى در جلو چشم ما ايجاد مى‏كند اگر در گشاده نباشد چه كسى مى‏گويد كه آن جا درى وجود دارد و چگونه مى‏دانيم كه درى هست.] [( 3767) تا ديده‏بان در را نگشايد كسى گمان نمى‏كند كه درى وجود دارد.] [( 3768) ولى وقتى در باز شد متحير مى‏شود و مرغ اميد و آرزويش بپرواز درميآيد.] [( 3769) يك نفر غافل كه در يك ويرانه گنج پيدا كند پس از آن بهر ويرانه باميد گنج مى‏شتابد.] [( 3770) تا از فقر و درويشى گوهرى بدست نياورى كى از درويشى و فقر گوهر مى‏جويى.] [( 3771) اگر ظن و گمان سالها با پاى خود بدود از شكاف بى‏پايان خود و از آن غارى كه منزلگاه او است بيرون نخواهد رفت.] [( 3772) تا به بينى تو بويى از غيب نرسد آيا غير از همان بينى خودت چيزى خواهى ديد؟] علیه السلام 👈 ادامه دارد ... 🆔 @masnavei
3 سؤال كردن آن كافر از آن حضرت كه چون بر من ظفر يافتى چرا از قتل من اعراض فرمودى و مرا نكشتى [( 3773) آن تازه مسلمان با حال مستى و طرب عرض كرد.] [( 3774) كه يا امير المؤمنين سخن بگو تا جان چون جنينى كه در شكم مادرى مى‏جنبد بجنبش در آيد.] [( 3775) هر جنينى را هفت ستاره بنوبت خدمت مى‏كنند و عوامل طبيعت بتدريج كار مى‏كنند.] [( 3776) تا نوبت آن رسد كه جان گيرد آن وقت است كه آفتاب مربى او مى‏گردد.] [() وقتى نوبت تدبير و تربيت آفتاب رسيد جنين از ستاره رو به آفتاب مى‏رود.] [( 3777) جنين از اثر آفتاب بجنبش مى‏آيد و آفتاب است كه باو جان و حركت عطا مى‏كند.] [( 3778) و از ستارگان ديگر فقط نقش و صورتى بخود مى‏گيرد زندگى و جان گرفتنش از آفتاب است.] [( 3779) جنين در رحم از كدام راه با آفتاب مربوط شده؟] [( 3780) از يك راه پنهانى كه حس ما آن را درك نمى‏كند بلى آفتاب آسمان راهها دارد.] [( 3781) همان راهى كه زر بوسيله آن در معدن كامل و سنگ در درون خاك ياقوت مى‏گردد.] [( 3782) راهى كه بلعل رنگ سرخ داده و به آهن برق مى‏بخشد.] [( 3783) آن راهى كه ميوه نارس را پخته و مى‏رساند و بسرگشتگان دل دارى داده راهنمايى مى‏كند.] [( 3784) يا على اى باز تند پر الهى كه با شاه و با دست شاه مأنوسى بگو.] [( 3785) بگو باز عنقا شكار شاه اى كسى كه بدون سپاه و لشكر فقط بوسيله وجود خود سپاهى را مغلوب مى‏كنى.] [( 3786) اى امت واحد كه يكى هستى و بمنزله صد هزار [1] بگو بگو اى كسى كه من شكار باز تو شده‏ام.] [( 3787) در حال غضب اين بخشش و رحمت براى چيست؟ و اژدها را از دست دادن چه علت دارد؟] علیه السلام 👈 ادامه دارد ... 🆔 @masnavei
4 قسمت اول جواب گفتن امير المؤمنين كه سبب افكندن شمشير چه بود در آن حالت [( 3788) حضرت فرمود من براى خدا شمشير مى‏زنم بنده حقم و از طرف خدا مأمورم مأمور تن و مجرى خواهش او نيستم.] [( 3789) من اسد اللَّه هستم شير خدايم نه شير هواى نفس كار من گواه دين من است.] [( 3790) من شمشيرم و زننده آن حق است ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ [فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لكِنَّ اَللَّهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اَللَّهَ رَمى‏ 8: 17 شما آنها را نكشتيد بلكه خدا كشت تير انداختى تو نبودى كه تير انداختى بلكه خدا تير انداخت (سوره انفال آيه 17) ] كه در قرآن خوانده‏اى بيان همين معنى است.] [( 3791) من خود را از ميان برده و غير حق را عدم دانسته‏ام‏]. [( 3793) من چون شمشيرى هستم كه از گوهر و جواهرات وصال دانه نشان‏ شده در جنگ نمى‏كشم بلكه زنده مى‏كنم.] [( 3792) من سايه هستم و كدخداى من آفتاب است من حاجبم و حجاب نيستم.] [( 3794) گوهر تيغم را خون نمى‏پوشد و ابر هيبتم را باد از جاى نكند.] [( 3795) من كاه نيستم بلكه كوهى هستم كه بادهاى تند در وى اثرى ندارد.] [( 3796) آن كه از يك بادى از جا كنده مى‏شود خسى بيش نيست البته در راه باد ناموافق بسيار مى‏وزد.] [( 3797) باد خشم و باد شهوت و باد آز و حرص اينها بادهاى ناموافق هستند و كسانى را از جاى مى‏كنند و مى‏برند كه اهل نياز نباشند.] [( 3798) من كوهم و بنياد هستى من او است اگر وقتى چون كاه شوم بادى كه بمن مى‏وزد فقط بادى است كه از ديار دوست مى‏آيد.] [( 3799) ميل و اراده‏ام جز بياد او حركت نمى‏كند و سر خيل تمايلات من جز عشق آن يگانه عالم هستى نبوده و نيست.] [( 3800) خشم و غضب بر پادشاهان سلطنت دارد ولى غلام حلقه بگوش ما است و من خشم را لگام زده و در تحت اطاعت خود آورده‏ام.] [( 3801) شمشير حلمم خشم و غضبم را گردن زده و خشم حق براى من بصورت رحمت ظاهر شده است.] [( 3802) اگر چه سقف خانه‏ام خراب شده ولى غرق نور آفتاب گشته‏ام اگر بو تراب لقب يافته‏ام باغ با صفايى شده‏ام.] [( 3803) چون در موقع جنگ نقص و علتى را مشاهده كردم كه مى‏خواهد بخلوص نيت من حمله كند بهتر ديدم كه شمشير را غلاف كنم.] [( 3804) تا دوستى من براى خدا و دشمنيم براى خدا باشد.] [( 3805) تا بتوان در باره بخشش من گفت كه در راه خدا عطا كرده و در باره امساكم حكم كرد كه براى خدا امساك كرد.] [( 3806) بخل و عطاى من فقط براى خدا بوده بلكه همه وجودم براى خدا است و متعلق بكسى نيست.] [( 3807) آن چه براى خدا مى‏كنم از روى تقليد نبوده تخيل و گمان و وهم نيست بلكه بالعيان مى‏بينم.] [( 3808) از اجتهاد و جستجو و مجاهده گذشته آستين خود را بدامان حق بسته‏ام‏]. [( 3809) اگر بپرواز آيم خط پرواز خود را ديده و مى‏شناسم اگر گردش كنم مدار خويش را مى‏بينم.] [( 3810) اگر بارى بر دوش گيرم مى‏دانم تا كجا برم من ماهم و خورشيدم پيشواست.] [( 3811) بيش از اين بيان اين مطلب با خلق روا نيست زيرا دريا در جوى نخواهد گنجيد.] [( 3812) از حد خود تنزل كرده در مرتبه پائين سخن مى‏گويم كه باندازه عقل مردم باشد چه باك از اين تنزل كه اين كار حضرت رسول است.] [( 3813) من از غرض نفسانى آزادم از شخص آزاد گواهى بشنو كه گواهى بندگان به جوى نيرزد.] [( 3814) در شريعت هم گواهى بندگان و غلامان مقبول نيست.] [( 3815) اگر هزاران بنده گواه داشته باشى شرع در موقع قضاوت ارزشى براى آنها قائل نيست‏]. علیه السلام 👈 ادامه دارد ... 🆔 @masnavei
5 قسمت دوم [( 3816) بنده شهوت از بندگان معمولى نزد حق بمراتب بدتر است.] [( 3817) اين بنده بيك كلمه ممكن است آزاد شود ولى بنده شهوت شيرين زيسته و بسختى و تلخى خواهد مرد.] [( 3818) بنده شهوت جز بفضل و انعام خاص خداوندى ممكن نيست روى آزادى ببيند.] [( 3819) آن كه بچاه افتاده خلاصى ندارد و ظلم و جورى هم در باره او نشده فقط گناه از خود او است‏] [( 3820) او خود را بچاه انداخته پس از آن مى‏گويد در اينجا ريسمان نيست كه من بالا روم.] [( 3821) سخن را كوتاه مى‏كنم كه اگر بيشتر بگويم جگرها كه سهل است سنگ خارا خون مى‏شود.] [( 3822) اين جگرها كه خون نشده از شدت سختى و مشغولى و غفلت و بد بختى است.] [( 3823) وقتى خون خواهد شد كه سودى ندارد پس اى جگر بيا و وقتى خون بشو كه خون را مى‏پذيرند و رد نمى‏كنند.] [( 3824) چون گواهى بندگان مقبول نيست عادل كسى است كه بنده غول نيست.] [( 3825) اينكه بحضرت رسول ص در اندرز دادن و ترسانيدن مردم شاهد خطاب كردند [اشاره به آيه شريفه واقعه در سوره فتح إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً 48: 8 يعنى اى محمد ترا فرستاديم بعنوان شاهد و مژده دهنده و ترساننده.] براى اين بود كه او در عالم پدر بر پدر آزاد بود.] [( 3826) من كه آزادم خشم چگونه اسيرم خواهد كرد در اين مرحله جز صفات حق اجازه ورود ندارد.] [( 3827) (خطاب حضرت بحريف خود) بيا كه لطف خداوندى آزادت كرد براى اينكه لطفش بر قهرش پيشى گرفته است.] [( 3828) بيا كه از خطر جستى سنگ بودى و اكنون از بركت كيمياى خداوندى گوهر شدى.] [( 3829) تو اكنون از خارستان كفر رسته و در بستان عالم الهى گل شكفته‏اى هستى.] [( 3830) تو منى و من تو من با تو خوشم تو على هستى من على را چگونه ممكن است بكشم‏]. [( 3831) اگر معصيت كرده‏اى بهتر از هر طاعتى است تو عرصه آسمان را در ساعتى پيموده‏اى.] [( 3832) چه معصيت مباركى كه آن مرد كرد بلى گل سرخ از خار بيرون مى‏آيد.] [( 3833) مگر نه عمر را قصد آزار رسول كشيد تا بدرگاه قبول رسانيد.] [( 3834) مگر سحره فرعون نبودند كه سحر آنها باعث شد كه فرعون آنان را فرستاد تا دولت يارشان گرديد.] [( 3835) اگر سحر آنها و انكارشان نبود و نزد فرعونشان نمى‏كشيد.] [( 3836) كى عصاى موسى و معجزات او را مى‏ديدند؟ اى گناهكاران نگاه كنيد معصيت بدل بطاعت گرديده.] [( 3837) پس بدانيد كه خدا نااميدى را گردن زده و از ميان برده براى اينكه گناه مثل طاعت ممكن است بنجات كسى منتهى گردد.] [( 3838) خداوند على رغم بى‏هوده گويان گناهان و بديها را بطاعت و خوبى تبديل مى‏كند.] [( 3839) اين كار تيرى است كه بقلب شيطان فرو مى‏رود و از حسد مى‏تركد] [( 3840) زيرا كه او كوشش مى‏كند كه ما را وادار بگناهى كند و در نتيجه بچاه دوزخ سرازيرمان سازد.] [( 3841) براى او كه ببيند آن گناه طاعت شده ساعت نامباركى خواهد بود.] [( 3842) (باز خطاب حضرت بحريف خود) بيا كه من در بروى تو گشادم توقف كردى و من بتو تحفه دادم‏]. [( 3843) با جفاكاران كه اين رفتار را كرده از جان و دل سر جلو پاى آنها مى‏گذارم.] [( 3844) پس وفاداران را چه خواهم بخشيد؟ البته به آنها گنجها و ملكهاى جاويدان خواهم داد.] [( 3845) من آن جوانمردى هستم كه بخونى علیه السلام 👈 ادامه دارد ... 🆔 @masnavei
6 بقيه قصه امير المؤمنين على عليه السلام و مسامحت و اغماض كردن او با خونى خويش [( 3926) على عليه السلام فرمود من دشمن را روز و شب بچشم خود ديده و نسبت باو خشم ندارم.] [( 3927) براى اينكه مرگ چون جان در نظر من شيرين بوده و مرگ من بزندگى دست يافته است.] [( 3928) مرگ بى‏مرگى براى ما ميسر و برگ بى‏برگى مكرمتى است كه بما شده.] [( 3929) مرگ ما بظاهر مرگ و در باطن زندگى است ظاهرش قطع شدن دنباله حيات و باطنش حيات جاويد است.] [( 3930) براى جنين زادن از رحم چون مرگ مى‏نمايد ولى همين كار عبارت از زندگى نوينى است در جهان.] [( 3931) چون من عاشق و مايل بمرگ هستم اينكه نهى كرده و فرموده‏اند خود را بدست خود بمهلكه نياندازيد راجع بمن است.] [( 3932) براى اينكه نهى همواره از چيزى است كه نزد انسان شيرين و خوش است [1] و تلخ را حاجت نهى نيست.] [( 3933) چيزى كه در نظر كسى تلخ است همان تلخى و بد طعمى نهى از خوردن او است.] [( 3934) دانه مرگ براى من شيرين و گوارا گرديده بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ 3: 169 در حق من نازل شده.] [( 3935) دوستان عزيزم مرا بكشيد كه در كشتن من زندگانى جاويد نصيب من خواهد بود.] [( 3936) زندگى من در مرگ من است تا چند دور از وطن اصلى خود بمانم.] [( 3937) اگر در اين جهان من غريب نبوده و در فراق نبودم إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ 2: 156 نمى‏فرمودند زيرا رجوع در وقتى است كه كسى در جايى بوده و ثانياً به آن جا بر گردد.] [( 3938) آرى راجع كسى است كه بشهر خود بر گردد و از اختلاف و تفرقه دهر بسوى يگانگى رجوع كند.] علیه السلام 👈 ادامه دارد ... 🆔 @masnavei
7 افتادن ركابدار در پاى امير المؤمنين على عليه السلام كه اى امير مرا بكش و از اين بليه برهان [( 3939) ركابدار عرض كرد يا على مرا بكش تا آن روزگار تلخ و ساعات هولناك را نبينم.] [( 3940) خون خود را بر تو حلال مى‏كنم خون مرا بريز تا من آن روزگار را نبينم.] [( 3941) گفتم اگر هر ذره‏اى در اين عالم بصورت يك نفر خونريز خنجر بدست گرفته قصد كشتن ترا بكنند]. [( 3942) يك سر موى تو را هم نمى‏توانند ببرند براى اينكه قلم تقدير اين طور در باره تو نوشته شده است.] [( 3943) ولى غم مخور كه من تو را شفاعت خواهم كرد من بنده تن نيستم بلكه بروح سرورى دارم.] [( 3944) اين تن در نزد من قيمتى ندارد و بدون احتياج باين تن جوانمرد و جوانمرد زاده‏ام‏]. [( 3945) خنجر و شمشير در نظرم گل و ريحان و مرگ در پيش من بزمگاه و گلستان خندان است.] [( 3946) كسى كه اين طور تن را بى‏اهميت بشمارد كى براى بدست آوردن رياست و خلافت حريص خواهد بود.] [( 3947) اينكه بظاهر او داراى جاه و حكمرانى گرديد براى آن بود كه باميران درس حكم و امارت بدهد.] [( 3948) و بامارت و حكومت جان ديگرى بدهد و نخل خلافت داراى ثمر گردد.] علیه السلام 👈 ادامه دارد ... 🆔 @masnavei
8 گفتن امير المؤمنين عليه السلام با قرين خود كه چون خدو انداختى بر روى من نفس من جنبيد و اخلاص عمل نماند مانع كشتن تو آن شد [( 3976) حضرت امير ع فرمود كه اى پهلوان در موقع جنگ.] [( 3977) چون تف بروى من انداختى نفس من تحريك شده و خوى من تبه گرديد]. [( 3978) پس كشتن تو نيمى براى حق و نيمى براى هوا مى‏شد در كار حق شريك روا نبود.] [( 3979) نقش تو را دست مولى رسم كرده و تو متعلق بخدا بوده و مال من نيستى.] [( 3980) نقش حق را فقط بايد بامر حق شكست و بر شيشه دوست جز سنگ دوست نبايد زد.] [( 3981) آن شخص اين سخن را شنيده نورى در دل او تابيدن گرفت و زنار كفرش دريده شد.] [( 3982) عرض كرد من بد خيال مى‏كردم و تو را طور ديگر گمان مى‏بردم.] [( 3983) تو ترازوى حق بوده‏اى.] [( 3984) تو بيگانه نبوده اصل و تبار و خويش من بوده و فروغ شمع كيش و آئين من بوده‏اى.] [( 3985) من غلام شمع آن چراغى هستم كه چراغ تو از آن روشن شده.] [( 3986) من بنده آن درياى نورم كه امواجش چنين گوهرى ظاهر نموده.] [( 3987) شهادت را بر من عرضه كن كه من تو را بهترين خلق زمانه ديده‏ام‏] [( 3988) بالاخره پنجاه نفر از خويشان و بستگان آن شخص با كمال اشتياق بدين اسلام گرويدند.] [( 3989) على عليه السلام با شمشير حلم آن پنجاه نفر را از شمشير معاف نمود.] [( 3990) بلى شمشير حلم از شمشير آهن تيزتر و برنده‏تر است بلكه بهتر از صد لشكر بر دشمنان غالب مى‏گردد.] علیه السلام 👈 ادامه دارد ... 🆔 @masnavei
✳️عید غدیر مبارک باد هشتک های زیر توصیه می شود علیه السلام