👈 #حکایت_خواجه_و_محبت_لقمان 1
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_30
امتحان كردن خواجه زيركى لقمان را
[( 1462) لقمان چون بندهاى پاك و روز و شب با كمال چالاكى بوظيفه بندگى خود قيام مىكرد] [( 1463) خواجهاش او را در كارها جلو مىانداخت و بر فرزندان خويش ترجيح مىداد]
[( 1464) بلى لقمان اگر چه بنده زاده بود ولى از قيد هوا آزاد شده و خواجه بود]
[( 1465) (مىگويند) شاهى به شيخ طريقت گفت چيزى از من بخواه] [( 1466) شيخ گفت اى شاه شرم نكردى كه چنين سخنى بمن گفتى؟] [( 1467) من دو بنده حقير و پست دارم كه آنها بر تو حاكم و اميرند] [( 1468) شاه گفت اشتباه مىكنى آن دو بنده كدامند؟ شيخ گفت يكى از آنها خشم و ديگرى شهوت است كه هر دو بر تو حكومت دارند] [( 1469) شاه كسى است كه از پادشاهى فارغ بوده و بدون دستگاه سلطنتى حاكم و مقتدر است و در نور افشانى احتياجى بماه و خورشيد ندارد] [( 1470) كسى خزانه دارد كه از خزانه داشتن ننگ دارد داراى هستى كسى است كه دشمن هستى است]
[( 1471) خواجه لقمان در ظاهر خود را خواجه مىنمود و در واقع بندهاى بود كه لقمان خواجه او بود]
[( 1472) در جهان واژگون از اين كارها زياد است كه در انظار گوهر كمتر از يك خسى است] [( 1473) به بيابان بىآب و علف نام رستگارى دادهاند و نام و ننگى دام عقلها گرديده است] [( 1474) دستهاى از مردم معرفشان لباس آنها است و اگر قباى شكل مخصوصى داشته باشد مىگويند از عامه است]
[( 1475) گروه ديگر را سالوس ظاهرى نشانه زهد و پرهيزكارى است در صورتى كه نور مخصوصى لازم است تا بتواند معرف زهد باشد] [( 1476) آرى براى اينكه مرد را بدون ديدن كار و گفتار بشناسند نورى لازم است كه از تقليد و تمايلات جسمانى برى باشد] [( 1477) نورى بايد كه از راه عقل به قلب رخنه كرده نقد ذات او را ببيند و محتاج بشنيدن گفتارش نباشند] [( 1478) بندگان خاص خداوند علام الغيوب كه در عالم جان جاسوس قلبها هستند] [( 1479) چون خيالى در درون دل ظاهر مىشوند سر او در پيش آنها مكشوف است] [( 1480) ساز و برگ تن گنجشك چيست كه بر عقل پوشيده بماند] [( 1481) كسى كه بر اسرار خداوندى دست يافت اسرار مخلوق نزد او چه اهميتى دارد] [( 1482) كسى كه در آسمانها پرواز مىكند راه رفتن در زمين در نزد او دشوار نخواهد بود] [( 1483) آهن كه در دست داود پيغمبر چون موم نرم مىگرديد موم در كف او چه حالى خواهد داشت] [( 1484) لقمان خواجهاى بود بشكل بنده كه بندگى در ظاهر ديباچه مولويتش بود]
👈 ادامه دارد ...
🆔 @masnavei
👈 #حکایت_خواجه_و_محبت_لقمان 2
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_30
[( 1485) وقتى خواجه بطور ناشناس بجايى رود به بنده خود لباس خواجه پوشانيد] [( 1486) خود لباس غلام در بر كرده و غلام خود را جلو مىاندازد] [( 1487) و خود دنبال او براه مىافتد تا كسى پى بوجود او نبرد] [( 1488) به بنده خود مىگويد كه تو برو در صدر مجلس بنشين و من چون بندهاى كفش تو را بر مىدارم] [( 1489) تو بمن بهيچ وجه احترام نگذار بلكه گاهى درشتى كرده و دشنام ده] [( 1490) خدمت تو را در ترك خدمت قرار دادم تا در غربت حيلهاى كه در نظر دارم بكار برم] [( 1491) خواجهها از اين قبيل بندگيها كردهاند كه مردم گمان كنند آنها بردهاند] [( 1492) آنها از خواجگى سير بوده و چشمشان پر بوده و كارها را سهل گرفتهاند] [( 1493) ولى بندگان هوا بعكس آنها خويشتن را خواجه عقل و جان نمايش مىدهند؟؟] [( 1494) غافل از اينكه از خواجه بندگى كردن بر مىآيد ولى از بنده جز بندگى بر نمىآيد] [( 1495) چون از عالم خواجگى بعالم بندگى تدابير و تعبيتها هست كه با آمدن خواجه بمقام بندگى انجام مىشود و بالعكس بنده در عالم خواجگى كارى و راهى ندارد]
[( 1496) خواجه لقمان هم از اين راز پنهانى بويى برده و واقف شده بود] [( 1497) مىدانست آن كه غلامش مىخواند خواجه است ولى رفتارى كه داشت براى مصلحت بود] [( 1498) او از اول لقمان را آزاد مىكرد ولى رضايت خاطر او را مراعات مىنمود] [( 1499) براى اينكه مقصود لقمان اين بود كه كسى بر اسرار آن جوانمرد واقف نگردد]
[( 1500) اگر اسرار خود را از بيگانگان و بدان پنهان كنى عجبى نيست تعجب در اين است كه راز خويش را از خود پنهان نمايى] [( 1501) كار را از چشم خود پنهان كن تا كارت از چشم بد دور بوده و سالم باشد]
[( 1502) خويشتن را تسليم كن و مزد بگير و در وقتى كه با خودت نيستى از خود چيزى بدزد و ذخيره كن]
[( 1503) بمردى كه زخم دارد داروى بىهوشى مىدهند براى اينكه پيكان تير را از تنش بيرون آورند]
[( 1504) در حال مرگ شخص را در فشار درد قرار مىدهند و در حالى كه او بفكر درد بود و باو مشغول است جانش را مىبرند] [( 1505) چون رسم اين است بهر فكرى كه دل بسپارى تا تو مشغول آن فكرى از غفلت تو استفاده كرده نهانى چيزى از تو مىبرند] [( 1506) هر انديشهاى بكنى و چيزى از آن راه بدست آورى دزد از راهى كه تو از آن ايمن هستى داخل خواهد شد] [( 1507) پس بچيزى (بلكه بكسى) مشغول باش كه از همه بهتر است تا چيزى از تو ببرند كه پستتر از او است]
[( 1508) وقتى كشتى بازرگانى بغرقاب افتد و مشرف بغرق شدن گردد براى سبك شدن كشتى و جلوگيرى از غرق متاع خوب را نگه داشته و جنس نازل را بدريا مىريزند] [( 1509) اكنون كه بايد از چيزى دست بشويى و قسمتى از مالت در آب غرق شود از جنس پست صرف نظر كن و بهتر را درياب]
👈 ادامه دارد ...
🆔 @masnavei
👈 #حکایت_خواجه_و_محبت_لقمان 3
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_31
ظاهر شدن فضل و زيركى لقمان پيش امتحان كنندگان
[( 1510) هر طعامى كه براى خواجه لقمان مىآوردند كسى را از پى لقمان مىفرستاد] [( 1511) تا لقمان دست به آن طعام برد و خواجه پس مانده طعام او را بخورد] [( 1512) سؤر و پس مانده طعام لقمان را خورده و از دل خوشى شور و غوغا بپا مىكرد و هر طعامى را كه او نمىخورد دور مىريخت] [( 1513) و اگر هم مىخورد با كمال بىميلى و بىاشتهايى بود بلى اثر پيوستگى و اتصال همين است] [( 1514) روزى براى خواجه خربوزه آورده بودند ولى لقمان حاضر نبود خواجه بيكى از غلامان خود گفت زود برو لقمان را خبر كن تا بيايد] [( 1515) چون لقمان آمد خواجه كاردى بدست گرفت و يك برش باريك از خربزه بريده به لقمان داد لقمان آن را با كمال خوشرويى مثل اينكه شكر يا عسل مىخورد بخورد] [( 1516) خواجه از طرز خوردن او خوشحال شده قاچ ديگر داد و همينطور قاچها را بريده و داد تا به هفده قاچ رسيد] [( 1517) فقط يك قاچ از خربزه باقى بود كه گفت اين را من مىخورم تا ببينم چه اندازه شيرين است] [( 1518) لقمان اين خربزه را چنان مىخورد كه قهراً هر كس براى خوردن آن متمايل مىگرديد] [( 1519) وقتى آن يك قاچ را خورد از تلخى آتشش زد گلويش بناى سوزش گذارده و زبانش پر آبله شد] [( 1520) از اثر تلخى خربزه ساعتى از خود بىخود گرديده پس از آن متوجه لقمان شده گفت اى جان جهان] [( 1521) تو اين زهر را چگونه نوش كردى و اين قهر را چه سان لطف تلقى كردى؟] [( 1522) اين چه صبرى است كه تو دارى و اين صبورى براى چيست؟ مگر تو دشمن جان خود هستى؟] [( 1523) چرا عذر نياورده نگفتى بس است] [( 1524) لقمان گفت من از دست تو بقدرى نعمت خوردهام كه سنگينى باز خجلتش كمر مرا خم كرده است] [( 1525) و شرمم آمد كه از نوشيدن يك مرتبه تلخى امتناع ورزم] [( 1526) همه اعضاء من از نعمتهاى تو رشد و نمو نموده و غرق دانه و دام تو هستم] [( 1527) با اين وصف اگر از يك تلخى فرياد كنم خاك بر سر من و اجزاى من باد] [( 1528) لذتى كه در دست شكر بخش تو بود كى در اين خربزه تلخى باقى گذاشت تا من از تلخى او رو گردان شوم]
[( 1529) آرى از محبت تلخها شيرين و مسها زرين مىگردد] [( 1530) محبت دردها را صافى و دردها را شفا بخش مىسازد] [( 1531) از محبت مرده زنده شده و شاه متمايل به بندگى مىگردد]
[( 1532) اين محبت هم كه مقصود ماست بىهوده بوجود نيامده بلكه نتيجه دانش حقيقى كامل است]
👈 ادامه دارد ...
🆔 @masnavei
👈 #حکایت_خواجه_و_محبت_لقمان 4
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_31
[( 1533) از دانش ناقص كى ممكن است اين عشق بوجود آيد بلى ممكن است از علم ناقص هم عشق پيدا شود ولى عشق بر جماد] [( 1534) وقتى از يك جمادى رنگ مطبوعى ديد از يك صفير صداى محبوب مىشنود] [( 1535) دانش ناقص چون كاملا تميز نمىدهد كه برق را با آفتاب اشتباه مىكند] [( 1536) اينكه حضرت رسول (ص ع) ناقص را ملعون خوانده تاويلش عقل ناقص است [اشاره بحديث نبوى كه مىفرمايد الناقص ملعون يعنى شخص ناقص ملعون است]] [( 1537) زيرا كسانى را كه تنشان ناقص است مورد ترحم واقع شدهاند و آن كه مورد ترحم باشد سزاوار لعن نيست]
[( 1538) اين نقص عقل است كه بدترين امراض بوده و سزاوار لعن و طرد است]
[( 1539) چرا كه رفع نقص عقل مقدور بوده و مرتفع نمودن نقص بدن غير مقدور است]
[( 1540) كفر و فرعونيت هر كافر لجوج از نقصان عقل پديد آمده] [( 1541) اشخاص ناقص الاعضاء را خداى تعالى در قرآن معذور دانسته و مىفرمايد لَيْسَ عَلَى اَلْأَعْمى حَرَجٌ 48: 17 [اشاره به آيه واقعه در سوره فتح كه مىفرمايد لَيْسَ عَلَى اَلْأَعْمى حَرَجٌ وَ لا عَلَى اَلْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لا عَلَى اَلْمَرِيضِ حَرَجٌ 48: 17 يعنى بر نابينا و لنگ و بيمار در تخلف از جهاد باكى نيست]]
[( 1542) برق زود خاموش مىشود و وفادار نيست تو بدون آن كه صفا پيدا كنى باقى را با فانى تميز نخواهى داد] [( 1543) برق مىخندد و مىدانى به چه كس مىخندد؟ باو مىخندد كه بروشنى او دل ببندد] [( 1544) انوار برق پى بريده و بىدوام است او كى مىتواند با نورى كه در باره او فرمودهاند: لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ 24: 35 طرف قياس واقع شود [اشاره به آيه 35 سوره نور است]] [( 1545) برقى كه از تو بوجود آيد بدان كه او مثل همان برقى است كه خداى تعالى در قرآن فرموده است كه چشمها را مىربايد [اشاره به آيه 19 سوره بقره كه در حق منافقين مىفرمايد يَكادُ اَلْبَرْقُ يَخْطَفُ أَبْصارَهُمْ 2: 20 يعنى (در حالى كه تابش درخشان) برق نزديك است چشمهاى آنان را بربايد] آن نور باقى است كه چشم و بينايى مىبخشد نه برق و روشنى تو]
[( 1546) بر بالاى كف دريا تاختن و با روشنى برق نامه خواندن] [( 1547) بر اثر آن است كه از حريصى عاقبت را نديده و با اين كار خود را مسخره كرده بر عقل و دل خود مىخندد]
[( 1548) عاقبت بينى از خواص مختصه عقل است اين نفس است كه عاقبت بين نمىباشد]
[( 1549) عقلى كه مغلوب نفس شود مبدل به نفس شده چنانچه ستاره مشترى اگر در حال رجوع بزحل ناظر شود نحس مىگردد]
👈 ادامه دارد ...
🆔 @masnavei
👈 #حکایت_خواجه_و_محبت_لقمان 5
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_31
[( 1551) همان نظر كه اين جزر و مد را نگاه كند از نحسى بطرف سعدى راهنمائيت مىكند] [( 1552) او براى آن تو را از حالى بحالى مىگرداند گاهى سعد و زمانى نحست مىكند كه ضد را با ضد بتو بشناساند] [( 1553) اين كار را مىكند تا از ذات الشمال ترس در تو بوجود آمده و لذت ذات اليمين [ذات الشمال كنايه از كسانى است كه نامه عمل آنها را در قيامت بدست چپ آنها مىدهند و گناهكارند و ذات اليمين كنايه از آنها است كه نامه عملشان را بدست راست مىدهند و داراى اعمال نيكند در قرآن نام اين دو دسته مكرر ذكر شده] اميدوارى در قلب تو ايجاد كند از كارهاى ننگين ترس و لذت كارهاى نيك اميد در تو بوجود آورد]
[( 1554) و در نتيجه مرغى باشى داراى دو پر بيم و اميد چرا كه مرغ يك پر از پرواز عاجز خواهد ماند] [( 1555) يا مرا رها كن سخنى نگويم يا اجازه ده تا هر آن چه هست بر زبان آرم] [( 1556) اگر نه آن و نه اين را مىخواهى حكم حكم تو است چه كسى مىداند كه مقصود تو كجا است]
[( 1557) جان ابراهيم پيغمبر لازم است تا در آتش سوزان باغها و قصرهاى بهشتى ببيند] [( 1558) و درجه بدرجه صعود كرده به آفتاب و ماه رسد تا چون حلقه بسته و در بند در نگردد] [( 1559) و چون حضرت خليل لا أُحِبُّ اَلْآفِلِينَ 6: 76 گفته از آسمان هفتم بگذرد [اشاره به آيه 76 از سوره انعام كه مىفرمايد فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اَللَّيْلُ رَأى كَوْكَباً قالَ هذا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ اَلْآفِلِينَ 6: 76 يعنى چون تاريكى شب ابراهيم را احاطه كرد و ستاره (زهره) را ديد گفت اين پروردگار من است و چون ستاره غروب كرد فرمود غروب كنندگان را دوست ندارم كه خداى خود بخوانم]]
[( 1560) اين تن خاكى و عالم مادى سواى كسى را كه از قيد شهوت آزاد شده باشد گمراه مىكند.]
👈 ادامه دارد ...
🆔 @masnavei