eitaa logo
مثنوی معنوی
46 دنبال‌کننده
19 عکس
0 ویدیو
1 فایل
خوانش کتاب پر از حکمت مثنوی معنوی بصورت (موضوع بندی شده ) و نیز ( ترجمه ی نثر بیت به بیت)
مشاهده در ایتا
دانلود
ادامه ی 2 بخش ۴۹ - نگریستن عزراییل بر مردی و گریختن آن مرد در سرای سلیمان و تقریر ترجیح توکل بر جهد و قلت فایدهٔ جهد بخش ۵۰ - باز ترجیح نهادن شیر جهد را بر توکل و فواید جهد را بیان کردن بخش ۵۱ - مقرر شدن ترجیح جهد بر توکل بخش ۵۲ - انکار کردن نخچیران بر خرگوش در تاخیر رفتن بر شیر بخش ۵۳ - جواب گفتن خرگوش ایشان را بخش ۵۴ - اعتراض نخچیران بر سخن خرگوش بخش ۵۵ - جواب خرگوش نخچیران را بخش ۵۶ - ذکر دانش خرگوش و بیان فضیلت و منافع دانستن بخش ۵۷ - باز طلبیدن نخچیران از خرگوش سر اندیشهٔ او را بخش ۵۸ - منع کردن خرگوش از راز ایشان را قصه مكر كردن خرگوش با شير و بسر بردن بخش ۶۰ - زیافت تاویل رکیک مگس بخش ۶۱ - تولیدن شیر از دیر آمدن خرگوش بخش ۶۲ - هم در بیان مکر خرگوش بخش ۶۳ - رسیدن خرگوش به شیر بخش ۶۴ - عذر گفتن خرگوش بخش ۶۵ - جواب گفتن شیر خرگوش را و روان شدن با او بخش ۶۶ - قصهٔ هدهد و سلیمان در بیان آنک چون قضا آید چشمهای روشن بسته شود بخش ۶۷ - طعنهٔ زاغ در دعوی هدهد بخش ۶۸ - جواب گفتن هدهد طعنهٔ زاغ را بخش ۶۹ - قصهٔ آدم علیه‌السلام و بستن قضا نظر او را از مراعات صریح نهی و ترک تاویل بخش ۷۰ - پا واپس کشیدن خرگوش از شیر چون نزدیک چاه رسید - 🙏کانال مثنوی معنوی 🆔 @masnavei
👈 حکایت 1 بخش ۶۶ - قصهٔ هدهد و سلیمان در بیان آنک چون قضا آید چشمهای روشن بسته شود چون سلیمان را سراپرده زدند جمله مرغانش به خدمت آمدند هم‌زبان و محرم خود یافتند پیش او یک یک بجان بشتافتند جمله مرغان ترک کرده چیک چیک با سلیمان گشته افصح من اخیک همزبانی خویشی و پیوندی است مرد با نامحرمان چون بندی است ای بسا هندو و ترک همزبان ای بسا دو ترک چون بیگانگان پس زبان محرمی خود دیگرست همدلی از همزبانی بهترست غیر نطق و غیر ایما و سجل صد هزاران ترجمان خیزد ز دل جمله مرغان هر یکی اسرار خود از هنر وز دانش و از کار خود با سلیمان یک بیک وا می‌نمود از برای عرضه خود را می‌ستود از تکبر نه و از هستی خویش بهر آن تا ره دهد او را به پیش چون بباید برده را از خواجه‌ای عرضه دارد از هنر دیباجه‌ای چونک دارد از خریداریش ننگ خود کند بیمار و کر و شل و لنگ نوبت هدهد رسید و پیشه‌اش و آن بیان صنعت و اندیشه‌اش گفت ای شه یک هنر کان کهترست باز گویم گفتِ کوته بهترست گفت بر گو تا کدامست آن هنر گفت من آنگه که باشم اوج بر بنگرم از اوج با چشم یقین من ببینم آب در قعر زمین تا کجایست و چه عمقستش چه رنگ از چه می‌جوشد ز خاکی یا ز سنگ ای سلیمان بهر لشگرگاه را در سفر می‌دار این آگاه را پس سلیمان گفت ای نیکو رفیق در بیابانهای بی آب عمیق https://eitaa.com/masnavei/46 🙏کانال مثنوی معنوی 🆔 @masnavei
1 قصه سليمان و هدهد و بيان آن كه چون قضا آيد چشمها بسته شود [وقتى سراپرده سليمان بر پا گرديد مرغان هوا بخدمتش شتافتند.] [سليمان را امين و محرم راز و آشنا بزبان خود يافته يك يك با كمال اشتياق بنزد او آمدند.] [پرندگان جيك جيك خود را كنار گذاشته با زبان مخصوص با كمال فصاحت با او آغاز سخن نمودند.] [هم زبانى يعنى چه؟ يعنى خودى بودن و بهم پيوستن شخص با نامحرم چگونه سر مى ‏برد و كى انس مى ‏گيرد؟] [اى بسا يك هندو با يك ترك هم زبان بوده و دو نفر ترك با هم بيگانه ‏اند.] [پس زبان محرميت يك زبان ديگريست و هم دل بودن از هم زبانى معمولى بهتر است.] [غير از گفتن و نوشتن و غير از ايما و اشاره هزاران ترجمان و رازگويى از دل تراوش مى‏كند.] [هر مرغى اسرار درونى خود را از هنر و دانش و از كارها.] [يك به يك به سليمان نموده و خود ستايى مى ‏كرد] [ولى اين خود ستايى از راه تكبر نبود بلكه هستى خود را نمايش مى ‏داد تا سليمان او را بدرگاه خود راه دهد.] [چون خواجه ‏اى بغلامى مى ‏رسد غلام شرحى از هنرهاى خود را نزد او بيان مى‏ كند.] [و اگر نخواهد خواجه خريدارش باشد خود را شل و كور نمايش مى ‏دهد.] [القصه نوبت به هدهد رسيد كه هنر خود را بيان كند.] [او گفت اى پادشاه من فقط يك هنر بزرگ خود را بعرض مى‏رسانم سليمان فرمود بگو البته سخن بهتر است كه مختصر باشد.] [آن هنر تو كدام است بگو هدهد گفت من آن گاه كه در پرواز خود اوج‏ مى ‏گيرم.] [با چشم يقين به زمين نگريسته آب را در قعر زمين مى‏ بينم.] [مى‏ بينم كه آب تا كجا و در چه عمقى و چگونه آبى است و از خاك يا سنگ مى ‏جوشد.] [شما مرا در سفر همراه لشكريان خود ببريد.] [سليمان گفت با ما همراه شو و در بيابانهاى بى ‏آب. جلو بيفت تا آب براى ما پيدا كنى.] [ () براى اينكه براى لشكريان آب تهيه كنى سقائى قشون به عهده تو خواهد بود.] [ () تو هميشه شب و روز بايد همراه ما باشى تا لشكريان از عطش به زحمت نيفتند.] [ () بعد از اين صحبت هدهد همراه سليمان شد براى اينكه از محل آب آگاه بود.] [زاغ سخنان هدهد را كه شنيد حسد بر او غلبه كرده گفت اى پادشاه هدهد سخن بگزاف گفت‏] 👈 ادامه دارد ... 🆔 @masnavei