خوانش کتاب " مثنوی معنوی " بصورت (موضوع بندی شده ) و ( ترجمه ی نثر بیت به بیت)
#مولوی #مثنوی_معنوی #موضوعی
کانال مثنوی معنوی
🆔 https://eitaa.com/masnavei
🆔 @masnavei
#دفتر_اول
#فهرست_دفتر_اول 1
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_1
بخش ۱ – #سرآغاز - #نی_نامه
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_2
بخش ۲ - #عاشق_شدن_پادشاه بر کنیزک رنجور و تدبیر کردن در صحت او
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_3
بخش ۳ - ظاهر شدن عجز حکیمان از معالجهٔ کنیزک و روی آوردن پادشاه به درگاه اله و در خواب دیدن او ولیی را
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_4
بخش ۴ - از خداوند ولیالتوفیق در خواستن توفیق رعایت ادب در همه حالها و بیان کردن وخامت ضررهای بیادبی
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_5
بخش ۵ - ملاقات پادشاه با آن ولی که در خوابش نمودند
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_6
بخش ۶ - بردن پادشاه آن طبیب را بر بیمار تا حال او را ببیند
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_7
بخش ۷ - خلوت طلبیدن آن ولی از پادشاه جهت دریافتن رنج کنیزک
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_8
بخش 8 - دريافتن آن ولى رنج را و عرض كردن رنج او را پيش پادشاه
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_9
بخش ۹ - فرستادن پادشاه رسولان به سمرقند به آوردن زرگر
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_10
بخش ۱۰ - بیان آنک کشتن و زهر دادن مرد زرگر به اشارت الهی بود نه به هوای نفس و تامل فاسد
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_11
بخش ۱۱ - حکایت بقال و طوطی و روغن ریختن طوطی در دکان - حکایت #بقال_و_طوطى
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_12
بخش ۱۲ - داستان آن پادشاه جهود کی نصرانیان را میکشت از بهر تعصب - شروع حکایت #پادشاه_نصرانی_گداز - #مرد_احول
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_13
بخش ۱۳ - آموختن وزیر مکر پادشاه را
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_14
بخش ۱۴ - تلبیس وزیر بانصاری
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_15
بخش ۱۵ - قبول کردن نصاری مکر وزیر را
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_16
بخش ۱۶ - متابعت نصاری وزیر را
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_17
بخش ۱۷ - قصهٔ دیدن خلیفه لیلی را - حکایت #لیلی_و_خلیفه
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_18
بخش 16 - بيان حسد وزير
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_19
بخش ۱۹ - فهم کردن حاذقان نصاری مکر وزیر را
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_20
بخش ۲۰ - پیغام شاه پنهان با وزیر
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_21
بخش ۲۱ - بیان دوازده سبط از نصاری
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_22
بخش ۲۲ - تخلیط وزیر در احکام انجیل
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_23
بخش ۲۳ - در بیان آنک این اختلافات در صورت روش است نی در حقیقت راه
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_24
بخش ۲۴ - بیان خسارت وزیر درین مکر
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_25
بخش ۲۵ - مکر دیگر انگیختن وزیر در اضلال قوم
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_26
بخش ۲۶ - دفع گفتن وزیر مریدان را
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_27
بخش ۲۷ - مکر کردن مریدان کی خلوت را بشکن
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_28
بخش ۲۸ - جواب گفتن وزیر کی خلوت را نمیشکنم
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_29
بخش ۲۹ - اعتراض مریدان در خلوت وزیر
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_30
بخش ۳۰ - نومید کردن وزیر مریدان را از رفض خلوت
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_31
بخش ۳۱ - ولی عهد ساختن وزیر هر یک امیر را جداجدا
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_32
بخش ۳۲ - کشتن وزیر خویشتن را در خلوت
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_33
بخش ۳۳ - طلب کردن امت عیسی علیهالسلام از امرا کی ولی عهد از شما کدامست
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_34
بخش ۳۴ - منازعت امرا در ولی عهدی
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_35
بخش ۳۵ - تعظیم نعت مصطفی صلی الله علیه و سلم کی مذکور بود در انجیل
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_36
بخش ۳۶ - حکایت پادشاه جهود دیگر کی در هلاک دین عیسی سعی نمود - شروع حکایت #پادشاه_مومن_سوز
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_37
بخش ۳۷ - آتش کردن پادشاه جهود و بت نهادن پهلوی آتش کی هر که این بت را سجود کند از آتش برست
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_38
بخش ۳۸ - به سخن آمدن طفل درمیان آتش و تحریض کردن خلق را در افتادن بآتش
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_39
بخش ۳۹ - کژ ماندن دهان آن مرد کی نام محمّد را صلیالله علیه و سلّم به تسخر خواند
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_40
بخش ۴۰ - عتاب کردن آتش را آن پادشاه جهود
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_40
بخش ۴۱ - طنز و انکار کردن پادشاه جهود و قبول ناکردن نصیحت خاصان خویش
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_41
بخش ۴۱ - طنز و انکار کردن پادشاه جهود و قبول ناکردن نصیحت خاصان خویش
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_42
بخش ۴۲ - بیان توکل و ترک جهد گفتن نخچیران به شیر - شروع حکایت #نخجیران_و_شیر
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_43
بخش ۴۳ - جواب گفتن شیر نخچیران را و فایدهٔ جهد گفتن
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_44
بخش ۴۴ - ترجیح نهادن نخچیران توکل را بر جهد و اکتساب
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_45
بخش ۴۵ - ترجیح نهادن شیر جهد و اکتساب را بر توکل و تسلیم
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_46
بخش ۴۶ - ترجیح نهادن نخچیران توکل را بر اجتهاد
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_47
بخش ۴۷ - ترجیح نهادن شیر جهد را بر توکل
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_48
بخش ۴۸ - باز ترجیح نهادن نخچیران توکل را بر جهد
#مولوی - #مثنوی_معنوی
🙏کانال مثنوی معنوی
🆔 @masnavei
#دفتر_اول
ادامه ی #فهرست_دفتر_اول 2
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_49
بخش ۴۹ - نگریستن عزراییل بر مردی و گریختن آن مرد در سرای سلیمان و تقریر ترجیح توکل بر جهد و قلت فایدهٔ جهد
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_50
بخش ۵۰ - باز ترجیح نهادن شیر جهد را بر توکل و فواید جهد را بیان کردن
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_51
بخش ۵۱ - مقرر شدن ترجیح جهد بر توکل
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_52
بخش ۵۲ - انکار کردن نخچیران بر خرگوش در تاخیر رفتن بر شیر
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_53
بخش ۵۳ - جواب گفتن خرگوش ایشان را
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_54
بخش ۵۴ - اعتراض نخچیران بر سخن خرگوش
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_55
بخش ۵۵ - جواب خرگوش نخچیران را
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_56
بخش ۵۶ - ذکر دانش خرگوش و بیان فضیلت و منافع دانستن
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_57
بخش ۵۷ - باز طلبیدن نخچیران از خرگوش سر اندیشهٔ او را
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_58
بخش ۵۸ - منع کردن خرگوش از راز ایشان را
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_59
قصه مكر كردن خرگوش با شير و بسر بردن
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_60
بخش ۶۰ - زیافت تاویل رکیک مگس
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_61
بخش ۶۱ - تولیدن شیر از دیر آمدن خرگوش
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_62
بخش ۶۲ - هم در بیان مکر خرگوش
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_63
بخش ۶۳ - رسیدن خرگوش به شیر
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_64
بخش ۶۴ - عذر گفتن خرگوش
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_65
بخش ۶۵ - جواب گفتن شیر خرگوش را و روان شدن با او
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_66
بخش ۶۶ - قصهٔ هدهد و سلیمان در بیان آنک چون قضا آید چشمهای روشن بسته شود
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_67
بخش ۶۷ - طعنهٔ زاغ در دعوی هدهد
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_68
بخش ۶۸ - جواب گفتن هدهد طعنهٔ زاغ را
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_69
بخش ۶۹ - قصهٔ آدم علیهالسلام و بستن قضا نظر او را از مراعات صریح نهی و ترک تاویل
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_70
بخش ۷۰ - پا واپس کشیدن خرگوش از شیر چون نزدیک چاه رسید
#مولوی - #مثنوی_معنوی
🙏کانال مثنوی معنوی
🆔 @masnavei
#دفتر_اول
ادامه ی #فهرست_دفتر_اول 3
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_71
بخش ۷۱ - پرسیدن شیر از سبب پای واپس کشیدن خرگوش
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_72
بخش ۷۲ - نظر کردن شیر در چاه و دیدن عکس خود را و آن خرگوش را
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_73
بخش ۷۳ - مژده بردن خرگوش سوی نخچیران کی شیر در چاه فتاد
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_74
بخش ۷۴ - جمع شدن نخچیران گرد خرگوش و ثنا گفتن او را
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_75
بخش ۷۵ - پند دادن خرگوش نخچیران را کی بدین شاد مشوید
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_76
بخش ۷۶ - تفسیر رجعنا من الجهاد الاصغر الیالجهاد الاکبر
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_77
بخش ۷۷ - آمدن رسول روم و دیدن خلیفه دوم
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_78
بخش ۷۸ - یافتن رسول روم امیرالمؤمنین عمر را رضیالله عنه خفته به زیر درخت
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_79
بخش ۷۹ - سوال کردن رسول روم از خلیفه دوم
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_80
بخش ۸۰ - اضافت کردن آدم علیهالسلام آن زلت را به خویشتن کی ربنا ظلمنا و اضافت کردن ابلیس گناه خود را به خدای تعالی کی بما اغویتنی
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_81
بخش ۸۱ - تفسیر و هو معکم اینما کنتم
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_82
بخش ۸۲ - سؤال کردن رسول روم از خلیفه دوم از سبب ابتلای ارواح با این آب و گل جسم
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_83
بخش ۸۳ - در معنی آنک من اراد ان یجلس مع الله فلیجلس مع اهل التصوف
آن رسول از خود بشد زین یک دو جام
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_84
بخش ۸۴ - قصهٔ بازرگان کی طوطی محبوس او، او را پیغام داد به طوطیان هندوستان هنگام رفتن به تجارت
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_85
بخش ۸۵ - صفت اجنحهٔ طیور عقول الهی
بخش ۸۶ - دیدن خواجه طوطیان هندوستان را در دشت و پیغام رسانیدن از آن طوطی
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_87
بخش ۸۷ - تفسیر قول فریدالدین عطار قدس الله روحه تو صاحب نفسی ای غافل میان خاک خون میخور که صاحبدل اگر زهری خورد آن انگبین باشد
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_88
بخش ۸۸ - تعظیم ساحران مر موسی را علیهالسلام کی چه میفرمایی اول تو اندازی عصا
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_89
بخش ۸۹ - باز گفتن بازرگان با طوطی آنچ دید از طوطیان هندوستان
کرد بازرگان تجارت را تمام
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_90
بخش ۹۰ - شنیدن آن طوطی حرکت آن طوطیان و مردن آن طوطی در قفص و نوحهٔ خواجه بر وی
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_91
بخش ۹۱ - تفسیر قول حکیم: به هرچ از راه وا مانی، چه کفر آن حرف و چه ایمان، به هرچ از دوست دور افتی، چه زشت آن نقش و چه زیبا، در معنی قوله علیهالسلام ان سعدا لغیور و انا اغیر من سعد و الله اغیر منی و من غیر ته حرم الفواحش ما ظهر منها و ما بطن
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_92
بخش ۹۲ - رجوع به حکایت خواجهٔ تاجر
#مولوی - #مثنوی_معنوی
🙏کانال مثنوی معنوی
🆔 @masnavei
#دفتر_اول
ادامه ی #فهرست_دفتر_اول 4
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_93
بخش ۹۳ - برون انداختن مرد تاجر طوطی را از قفس و پریدن طوطی مرده
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_94
بخش ۹۴ - وداع کردن طوطی خواجه را و پریدن
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_95
بخش ۹۵ - مضرت تعظیم خلق و انگشتنمای شدن
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_96
بخش ۹۶ - تفسیر ما شاء الله کان
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_97
بخش ۹۷ - داستان پیر چنگی کی در عهد خلیفه دوم از بهر خدا روز بینوایی چنگ زد میان گورستان
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_98
بخش ۹۸ - در بیان این حدیث کی ان لربکم فی ایام دهرکم نفحات الا فتعر ضوا لها
گفت پیغامبر که نفحتهای حق
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_99
بخش ۹۹ - قصهٔ سوال کردن عایشه از مصطفی صلیالله علیه و سلم کی امروز باران بارید چون تو سوی گورستان رفتی جامههای تو چون تر نیست
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_100
بخش ۱۰۰ - تفسیر بیت حکیم سنائی «آسمانهاست در ولایتِ جان، کارفرمای آسمان جهان» «در ره روح پست و بالاهاست، کوههای بلند و دریاهاست»
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_101
بخش ۱۰۱ - در معنی این حدیث کی اغتنموا برد الربیع الی آخره
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_102
بخش ۱۰۲ - پرسیدن عایشه همسر پیغمبر از ایشان صلیالله علیه و سلم که سر باران امروزی چه بود
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_103
بخش ۱۰۳ - بقیهٔ قصهٔ پیر چنگی و بیان مخلص آن
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_104
بخش ۱۰۴ - در خواب گفتن هاتف مر خلیفه دوم را که چندین زر از بیت المال به آن مرد ده کی در گورستان خفته است
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_105
بخش ۱۰۵ - #نالیدن_ستون_حنانه از فراق پيغمبر عليه السلام
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_106
بخش ۱۰۶ - اظهار معجزهٔ پیغمبر صلی الله علیه و سلم به سخن آمدن سنگریزه در دست ابوجهل علیه اللعنه و گواهی دادن سنگریزه بر حقیت محمد صلی الله علیه و سلم به رسالت او
#گواهی_سنگ_ریزه
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_107
بخش ۱۰۷ - بقیهٔ قصهٔ مطرب و پیغام رسانیدن خلیفه دوم به او آنچه هاتف آواز داد
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_108
بخش ۱۰۸ - گردانیدن خلیفه دوم نظر او را از مقام گریه که هستیست به مقام استغراق
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_109
بخش ۱۰۹ - تفسیر دعای آن دو فرشته که هر روز بر سر هر بازاری منادی میکنند که : «اللهم أعط كل منفق خلفاً و كل ممسك تلفاً» و بيان آن كه منفق مجاهد راه حق است نه مسرف راه هوى
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_110
بخش ۱۱۰ - قصهٔ خلیفه که در کرم در زمان خود از حاتم طائی گذشته بود و نظیر خود نداشت
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_111
بخش ۱۱۱ - قصهٔ اعرابی درویش و ماجرای زن با او به سبب قلت و درویشی
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_112
بخش ۱۱۲ - مغرور شدن مریدان محتاج به مدعیان مزور و ایشان را شیخ و محتشم و واصل پنداشتن و نقل را از نقد فرق نادانستن و بر بسته را از بر رسته
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_113
بخش ۱۱۳ - در بيان آن كه نادر افتد كه مريدى در مدعى مزور اعتقاد كند كه بصدق و بمقامى رسد كه شيخش بخواب نديده باشد و آب و آتش او را گزند نرساند و شيخش را گزند برساند ولى نادر است
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_114
بخش ۱۱۴ - صبر فرمودن اعرابی زن خود را و فضیلت صبر و فقر بیان کردن با زن
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_115
بخش ۱۱۵ - نصيحت كردن زن مر شوى را كه سخن افزون از قدم و از مقام خود مگو لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ كه اين سخنها اگر چه راست است اين مقام توكل ترا نيست و اين سخن گفتن فوق مقام و معاملهى خود زيان دارد و كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ باشد
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_116
بخش ۱۱۶ - نصيحت مرد زن را كه در فقر فقيران بخوارى منگر و در كار حق بگمان كمال نگر و طعنه مزن در فقر فقيران و شكوه مكن
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_117
بخش ۱۱۷ - در بيان آن كه جنبيدن هر كسى از آن جاست كه وى است هر كسى از چنبره وجود خود بيند تابه شيشه كبود آفتاب را كبود نمايد و تابه شيشه سرخ سرخ و چون تابها از رنگ بيرون آيد سپيد شود و از همه تابهاى ديگر او راستگوتر باشد
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_118
مراعات كردن زن شو را و استغفار نمودن از گفتار خود
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_119
بخش ۱۱۹ - در بيان حديث انهن يغلبن العاقل و يغلبهن الجاهل
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_120
بخش ۱۲۰ - تسليم كردن مرد خود را بامر زن و اعتراض او را اشاره حق دانستن
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_121
بخش ۱۲۱ - در بیان آنک موسی و فرعون هر دو مسخر مشیتاند چنانک زهر و پازهر و ظلمات و نور و مناجات کردن فرعون بخلوت تا ناموس نشکند
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_122
بخش ۱۲۲ - سبب حرمان اشقياء از دو جهان كه خسر الدنيا و الآخرة
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_123
بخش ۱۲۳ - حقير ديدن خصمان صالح ناقه را چون حق تعالى خواهد لشكرى را هلاك گرداند در نظر ايشان خصمان را حقير نمايد وَ يُقَلِّلُكُمْ فِي أَعْيُنِهِمْ لِيَقْضِيَ اللَّهُ أَمْراً كانَ مَفْعُولًا
#مولوی - #مثنوی_معنوی
🙏کانال مثنوی معنوی
🆔 @masnavei
#دفتر_اول
ادامه ی #فهرست_دفتر_اول 5
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_124
بخش ۱۲۴ -تفسير آيه كريمه مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيانِ بَيْنَهُما بَرْزَخٌ لا يَبْغِيانِ
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_125
بخش ۱۲۵ - در بيان آن كه آن چه ولىّ كامل كند مريد را نشايد گستاخى كردن و همان فعل كردن كه حلوا طبيب را زيان ندارد و مريض را زيان دارد و سرما و برف انگور رسيده را زيان ندارد اما غوره را زيان دارد كه در راهست و نارسيده لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ صدق اللَّه العلى العظيم.
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_126
بخش ۱۲۶ - مخلص ماجراى عرب و جفت او در فقر و شكايت
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_127
بخش ۱۲۷ - دل نهادن مرد عرب بر التماس دل بر خويش و مبالغه نمودن كه مرا در اين تسليم حيله و امتحانى نيست
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_128
بخش ۱۲۸ - تعيين كردن زن طريق طلب روزى شوى را و قبول او
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_129
بخش ۱۲۹ - هدیه بردن عرب سبوی آب باران از میان بادیه سوی بغداد به امیرالمؤمنین بر پنداشت آنک آنجا هم قحط آبست
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_130
بخش ۱۳۰ - در نمد دوختن زن عرب سبوی آب باران را و مهر نهادن بر وی از غایت اعتقاد عرب
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_131
بخش ۱۳۱ - در بيان آن كه چنان كه گدا عاشق كريم است كريم هم عاشق گدا است اگر گدا را صبر بيش بود كريم بر در او آيد و اگر كريم را صبر بيش بود گدا بر در او آيد اما صبر كمال گدا و نقص كريم است
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_132
بخش ۱۳۲ - فرق ميان آن كه درويش است بخدا و تشنه خدا است و آن كه درويش است از خدا و تشنه است بغير او
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_133
بخش ۱۳۳ - پيش آمدن نقيبان و دربانان خليفه از بهر اكرام اعرابى و پذيرفتن هديه او را
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_134
بخش ۱۳۴ - در بيان آن كه عاشق دنيا بر مثال عاشق ديواريست كه بر او آفتاب تافته و جهد نكرد تا فهم كند كه آن تاب از ديوار نيست از آفتابست از آسمان چهارم لاجرم كلى دل بر ديوار نهاد و چون پرتو آفتاب به آفتاب پيوست او محروم ماند و حيل بينهم و بين ما يشتهون
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_135
بخش ۱۳۵ - مثل عرب اذا زنیت فازن بالحرة و اذا سرقت فاسرق الدرة
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_136
بخش ۱۳۶ - سپردن عرب هدیه را یعنی سبو را به غلامان خلیفه
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_137
بخش ۱۳۷ - حکایت ماجرای #نحوی_و_کشتیبان
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_138
بخش ۱۳۸ - قبول کردن خلیفه هدیه را و عطا فرمودن با کمال بینیازی از آن هدیه و از آن سبو
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_139
بخش ۱۳۹ - در صفت استاد و پیر و مطاوعت وی
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_140
بخش ۱۴۰ - وصیت کردن رسول صلی الله علیه و سلم حضرت علی علیه السلام را که چون هر کسی به نوع طاعتی تقرب جوید به حق، تو تقرب جوی به صحبت عاقل و بندهٔ خاص تا ازیشان همه پیشقدمتر باشی
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_141
بخش ۱۴۱ - کبودی زدن قزوینی بر شانه گاه صورت شیر و پشیمان شدن او به سبب زخم سوزن - #شیر_بی_یال_و_دم
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_142
بخش ۱۴۲ - رفتن گرگ و روباه در خدمت شیر به شکار
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_143
بخش ۱۴۳ - امتحان كردن شير گرگ را و گفتن كه اين صيدها را قسمت كن
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_144
بخش ۱۴۴ - قصه آن كس كه در يارى بكوفت از درون گفت كيست گفت منم گفت چون تو تويى در نمىگشايم كه كسى از ياران را نشناسم كه من باشد
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_145
بخش ۱۴۵ - ادب کردن شیر گرگ را که در قسمت بیادبی کرده بود
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_146
بخش ۱۴۶ - تهدید کردن نوح علیهالسلام مر قوم را که با من مپیچید که من روپوشم با خدای میپیچید در میان این بحقیقت ای مخذولان
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_147
بخش ۱۴۷ - نشاندن پادشاه، عارفان را پیش روی خویش تا چشمشان بدیشان روشن شود
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_148
بخش ۱۴۸ -#آمدن_مهمان_نزد_یوسف علیهالسلام و تقاضا کردن یوسف
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_149
بخش ۱۴۹ - گفتن مهمان یوسف علیهالسلام کی آینهای آوردمت کی تا هر باری کی در وی نگری روی خوب خویش را بینی مرا یاد کنی
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_150
بخش ۱۵۰ - مرتد شدن كاتب وحى بسبب آن كه پرتو وحى بر وى زد و آن آيه را پيش از پيغمبر خواند و گفت من هم محل وحيم
#مولوی - #مثنوی_معنوی
🙏کانال مثنوی معنوی
🆔 @masnavei
#دفتر_اول
ادامه ی #فهرست_دفتر_اول 6
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_151
بخش ۱۵۱ - #دعا_کردن_بلعم_باعورا که موسی و قومش را از این شهر که حصار داده اند بی مراد باز گردان و مستجاب شدن دعای او
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_152
بخش ۱۵۲ - اعتماد کردن هاروت و ماروت بر عصمت خویش و امیری اهل دنیا خواستن و در فتنه افتادن
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_153
بخش ۱۵۳ - باقی قصهٔ هاروت و ماروت و نکال و عقوبت ایشان هم در دنیا بچاه بابل
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_154
بخش ۱۵۴ - بعيادت رفتن كر بخانه همسايه و رنجيدن بيمار
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_155
بخش ۱۵۵ - اول کسی که در مقابلهٔ نص قیاس آورد ابلیس بود
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_156
بخش ۱۵۶ - در بیان آنک حال خود و مستی خود پنهان باید داشت از جاهلان
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_157
بخش ۱۵۷ - قصهٔ مری کردن رومیان و چینیان در علم نقاشی و صورتگری - #صورتگری_رومیان_و_چینیان
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_158
بخش ۱۵۸ - پرسیدن پیغمبر صلی الله علیه و سلم مر زید را که امروز چونی و چون برخاستی و جواب گفتن او که اصبحت مومنا یا رسول الله - #پيغامبر_با_زيد
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_159
بخش ۱۵۹ - متهم کردن غلامان و خواجهتاشان مر لقمان را کی آن میوه های ترونده
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_160
بخش ۱۶۰ - بقیهٔ قصه زید در جواب رسول صلی الله علیه و سلم
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_161
بخش ۱۶۱ - گفتن پیغامبر صلی الله علیه و سلم مر زید را کی این سر را فاشتر ازین
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_162
بخش ۱۶۲ - رجوع به حکایت زید
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_163
بخش ۱۶۳ - آتش افتادن در شهر به ایام عمر
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_164
بخش ۱۶۴ - #آب_دهان_انداختن_دشمن_به_روی_علی کرم الله وجهه و انداختن امیرالمؤمنین علی شمشیر از دست
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_165
بخش ۱۶۵ - سؤال کردن آن کافر از علی کرم الله وجهه کی بر چون منی مظفر شدی
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_166
بخش ۱۶۶ - جواب گفتن امیر المؤمنین کی سبب افکندن شمشیر از دست چه بوده است در آن حالت
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_167
بخش ۱۶۷ - گفتن پیغامبر صلی الله علیه و سلم به گوش رکابدار امیرالمؤمنین علی کرم الله وجهه کی کشتن علی بر دست تو خواهد بودن خبرت کردم
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_168
بخش ۱۶۸ - تعجب کردن آدم علیهالسلام از ضلالت ابلیس لعین و عجب آوردن
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_169
بخش ۱۶۹ - بازگشتن به حکایت علی کرم الله وجهه و مسامحت کردن او با خونی خویش
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_170
بخش ۱۷۰ - افتادن رکابدار هر باری پیش امیر المؤمنین علی کرم الله وجهه کی ای امیر المؤمنین مرا بکش و ازین قضا برهان
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_171
بخش ۱۷۱ - بیان آنک فتح طلبیدن مصطفی صلی الله علیه و سلم مکه را و غیر مکه را جهت دوستی ملک دنیا نبود چون فرموده است الدنیا جیفة بلک بامر بود
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_172
بخش ۱۷۲ - گفتن امیر المؤمنین علی کرم الله وجهه با قرین خود کی چون خدو انداختی در روی من نفس من جنبید و اخلاص عمل نماند مانع کشتن تو آن شد
#پایان_دفتر اول
#مولوی - #مثنوی_معنوی
🙏کانال مثنوی معنوی
🆔 @masnavei
حكايت #عاشق_شدن_پادشاه 1
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_2
بخش ۲ - عاشق شدن پادشاه بر کنیزک رنجور و تدبیر کردن در صحت او
بشنوید ای دوستان این داستان
خود حقیقت نقد حال ماست آن
بود شاهی در زمانی پیش ازین
ملک دنیا بودش و هم ملک دین
اتفاقا شاه روزی شد سوار
با خواص خویش از بهر شکار
یک کنیزک دید شه بر شاهراه
شد غلام آن کنیزک پادشاه
مرغ جانش در قفس چون میتپید
داد مال و آن کنیزک را خرید
چون خرید او را و برخوردار شد
آن کنیزک از قضا بیمار شد
آن یکی خر داشت و پالانش نبود
یافت پالان گرگ خر را در ربود
کوزه بودش آب مینامد بدست
آب را چون یافت خود کوزه شکست
شه طبیبان جمع کرد از چپ و راست
گفت جان هر دو در دست شماست
جان من سهلست جان جانم اوست
دردمند و خستهام درمانم اوست
هر که درمان کرد مر جان مرا
برد گنج و در و مرجان مرا
جمله گفتندش که جانبازی کنیم
فهم گرد آریم و انبازی کنیم
هر یکی از ما مسیح عالمیست
هر الم را در کف ما مرهمیست
گر خدا خواهد نگفتند از بطر
پس خدا بنمودشان عجز بشر
ترک استثنا مرادم قسوتیست
نه همین گفتن که عارض حالتیست
ای بسا ناورده استثنا به گفت
جان او با جان استثناست جفت
هرچه کردند از علاج و از دوا
گشت رنج افزون و حاجت ناروا
آن کنیزک از مرض چون موی شد
چشم شه از اشک خون چون جوی شد
از قضا سرکنگبین صفرا فزود
روغن بادام خشکی مینمود
از هلیله قبض شد اطلاق رفت
آب آتش را مدد شد همچو نفت
#مولوی - #مثنوی_معنوی - #دفتر_اول
🙏کانال مثنوی معنوی
🆔 @masnavei
ادامه ی حکایت #عاشق_شدن_پادشاه 6
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_7
بخش ۷ - خلوت طلبیدن آن ولی از پادشاه جهت دریافتن رنج کنیزک
حكايت گفت ای شه خلوتی کن خانه را
دور کن هم خویش و هم بیگانه را
کس ندارد گوش در دهلیزها
تا بپرسم زین کنیزک چیزها
خانه خالی مانْد و یک دَیّار نَه
جز طبیب و جز همان بیمار نه
نرمنرمک گفت شهر تو کجاست؟
که علاج اهل هر شهری جداست
واندر آن شهر از قرابت کیستت؟
خویشی و پیوستگی با چیستت؟
دست بر نبضش نهاد و یکبهیک
باز میپرسید از جور فلک
چون کسی را خار در پایش جهد
پای خود را بر سر زانو نهد
وز سر سوزن همی جوید سرش
ور نیابد، میکند با لب ترش
خار در پا شد چنین دشواریاب
خار در دل چون بود؟ وادِه جواب
خار در دل گر بدیدی هر خسی
دستْ کِی بودی غمان را بر کسی؟
کس به زیر دمِّ خر خاری نهد
خر نداند دفع آن، برمیجهد
برجهد، وان خار محکمتر زند
عاقلی باید که خاری برکند
خر ز بهر دفع خار از سوز و درد
جفته میانداخت، صد جا زخم کرد
آن حکیمِ خارچینْ استاد بود
دست میزد جابجا میآزمود
زان کنیزک بر طریق داستان
باز میپرسید حال دوستان
با حکیمْ او قصهها میگفت فاش
از مُقام و خواجگان و شهر و باش
سوی قصه گفتنش میداشت گوش
سوی نبض و جَستنش میداشت هوش
تا که نبض از نام کی گردد جَهان
او بود مقصود جانش در جهان
دوستان و شهر او را برشمرد
بعد از آن شهری دگر را نام برد
گفت چون بیرون شدی از شهر خویش
در کدامین شهر بودستی تو بیش؟
نام شهری گفت و زان هم درگذشت
رنگ روی و نبض او دیگر نگشت
خواجگان و شهرها را یَکبهیَک
باز گفت از جای و از نان و نمک
شهر شهر و خانه خانه قصه کرد
نه رگش جنبید و نه رخ گشت زرد
نبض او بر حال خود بُد بیگزند
تا بپرسید از سمرقند چو قند
نبضْ جست و رویْ سرخ و زرد شد
کز سمرقندیِّ زرگر فرد شد
چون ز رنجور آن حکیم این راز یافت
اصل آن درد و بلا را باز یافت
گفت کوی او کدام است در گُذَر
او سرِ پل گفت و کوی غاتِفَر
گفت دانستم که رنجت چیست، زود
در خلاصت سِحرها خواهم نمود
شاد باش و فارغ و آمن که من
آن کنم با تو که باران با چمن
من غم تو میخَورم، تو غم مخَور
بر تو من مشفقترم از صد پدر
هان و هان این راز را با کس مگو
گرچه از تو شه کند بس جستوجو
خانهٔ اسرار تو چون دل شود
آن مرادت زودتر حاصل شود
گفت پیغامبر که هر که سِرّ نهفت
زود گردد با مراد خویش جفت
دانه چون اندر زمین پنهان شود
سِرِّ او سرسبزی بستان شود
زَرّ و نقره گر نبودندی نهان
پرورش کی یافتندی زیر کان
وعدهها و لطفهای آن حکیم
کرد آن رنجور را آمن ز بیم
وعدهها باشد حقیقی دلپذیر
وعدهها باشد مجازی تاسهگیر
وعدهٔ اهل کرم گنج روان
وعدهٔ نااهل شد رنج روان
#مولوی - #مثنوی_معنوی - #دفتر_اول
🙏کانال مثنوی معنوی
🆔 @masnavei
ادامه ی حکایت #عاشق_شدن_پادشاه 8
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_9
بخش ۹ - فرستادن پادشاه رسولان به سمرقند به آوردن زرگر
شه فرستاد آن طرف یک دو رسول
حاذقان و کافیان بس عَدول
تا سمرقند آمدند آن دو امیر
پیش آن زرگر ز شاهنشه بَشیر
«کای لطیف استاد کامل معرفت
فاش اندر شهرها از تو صفت
نک فلان شه از برای زرگری
اختیارت کرد زیرا مهتری
اینک این خلعت بگیر و زرّ و سیم
چون بیایی خاص باشی و ندیم»
مرد مال و خلعت بسیار دید
غرّه شد از شهر و فرزندان برید.
اندر آمد شادمان در راه مرد
بیخبر کان شاه قصد جانْش کرد
اسپ تازی برنشست و شاد تاخت
خونبهای خویش را خلعت شناخت.
ای شده اندر سفر با صد رضا
خود به پای خویش تا سوء القضا
در خیالش مُلک و عِزّ و مهتری
گفت عزرائیل رو، آری بری
چون رسید از راه آن مرد غریب
اندر آوردش به پیش شه طبیب
سوی شاهنشاه بردندش بناز
تا بسوزد بر سر شمع طراز
شاه دید او را بسی تعظیم کرد
مخزن زر را بدو تسلیم کرد
پس حکیمش گفت کای سلطان مِه
آن کنیزک را بدین خواجه بدِه
تا کنیزک در وصالش خوش شود
آب وصلش دفع آن آتش شود
شه بدو بخشید آن مه روی را
جفت کرد آن هر دو صحبتجوی را
مدت شش ماه میراندند کام
تا به صحتْ آمد آن دختر تمام
بعد از آن از بهر او شربت بساخت
تا بخورد و پیش دختر میگداخت
چون ز رنجوری جمال او نماند
جان دختر در وبال او نماند
چونک زشت و ناخوش و رخ زرد شد
اندکاندک در دل او سرد شد.
عشقهایی کز پی رنگی بود
عشق نبود عاقبت ننگی بود
کاش کان هم ننگ بودی یکسری
تا نرفتی بر وی آن بد داوری
خون دوید از چشم همچون جوی او
دشمن جان وی آمد روی او
دشمن طاووس آمد پرّ او
ای بسی شه را بکشته فرّ او
گفت: «من آن آهوم کز ناف من
ریخت این صیاد خون صاف من،
ای من آن روباهِ صحرا، کز کمین
سر بریدندش برای پوستین،
ای من آن پیلی که زخم پیلبان
ریخت خونم از برای استخوان،
آنک کشتستم پی مادون من
مینداند که نخسپد خون من
بر منست امروز و فردا بر ویاست
خون چون من کسْ، چنین ضایع کیاست؟
گرچه دیوار افکند سایهٔ دراز
باز گردد سوی او آن سایه باز؛
این جهان کوهست و فعل ما ندا
سوی ما آید نداها را صدا»
این بگفت و رفت در دَم زیر خاک
آن کنیزک شد ز عشق و رنج پاک
زانک عشق مردگان پاینده نیست
زانک مرده سوی ما آینده نیست
عشق زنده در روان و در بصر
هر دمی باشد ز غنچه تازهتر
عشق آن زنده گزین کو باقیست
کز شراب جانفزایت ساقیست
عشق آن بگزین که جمله انبیا
یافتند از عشق او کار و کیا
تو مگو ما را بدان شه بار نیست
با کریمان کارها دشوار نیست
#مولوی - #مثنوی_معنوی - #دفتر_اول
🙏کانال مثنوی معنوی
🆔 @masnavei
حكايت #عاشق_شدن_پادشاه 9
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_10
بخش ۱۰ - بیان آنک کشتن و زهر دادن مرد زرگر به اشارت الهی بود نه به هوای نفس و تامل فاسد
کشتن آن مرد بر دست حکیم
نه پی اومید بود و نه ز بیم
او نکشتش از برای طبع شاه
تا نیامد امر و الهام اله
آن پسر را کش خضر ببرید حلق
سر آن را در نیابد عام خلق
آنک از حق یابد او وحی و جواب
هرچه فرماید بود عین صواب
آنک جان بخشد اگر بکشد رواست
نایبست و دست او دست خداست
همچو اسماعیل پیشش سر بنه
شاد و خندان پیش تیغش جان بده
تا بماند جانت خندان تا ابد
همچو جان پاک احمد با احد
عاشقان آنگه شراب جان کشند
که به دست خویش خوبانشان کشند
شاه آن خون از پی شهوت نکرد
تو رها کن بدگمانی و نبرد
تو گمان بردی که کرد آلودگی
در صفا غش کی هلد پالودگی
بهر آنست این ریاضت وین جفا
تا بر آرد کوره از نقره جفا
بهر آنست امتحان نیک و بد
تا بجوشد بر سر آرد زر زبد
گر نبودی کارش الهام اله
او سگی بودی دراننده نه شاه
پاک بود از شهوت و حرص و هوا
نیک کرد او لیک نیک بد نما
گر خضر در بحر کشتی را شکست
صد درستی در شکست خضر هست
وهم موسی با همه نور و هنر
شد از آن محجوب تو بی پر مپر
آن گل سرخست تو خونش مخوان
مست عقلست او تو مجنونش مخوان
گر بدی خون مسلمان کام او
کافرم گر بردمی من نام او
میبلرزد عرش از مدح شقی
بدگمان گردد ز مدحش متقی
شاه بود و شاه بس آگاه بود
خاص بود و خاصهٔ الله بود
آن کسی را کش چنین شاهی کُشد
سوی بخت و بهترین جاهی کِشد
گر ندیدی سود او در قهر او
کی شدی آن لطف مطلق قهرجو
بچه میلرزد از آن نیش حجام
مادر مشفق در آن دم شادکام
نیم جان بستاند و صد جان دهد
آنچ در وهمت نیاید آن دهد
تو قیاس از خویش میگیری ولیک
دور دور افتادهای بنگر تو نیک
#مولوی - #مثنوی_معنوی - #دفتر_اول
🙏کانال مثنوی معنوی