#دفتر_اول
#فهرست_دفتر_اول 1
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_1
بخش ۱ – #سرآغاز - #نی_نامه
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_2
بخش ۲ - #عاشق_شدن_پادشاه بر کنیزک رنجور و تدبیر کردن در صحت او
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_3
بخش ۳ - ظاهر شدن عجز حکیمان از معالجهٔ کنیزک و روی آوردن پادشاه به درگاه اله و در خواب دیدن او ولیی را
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_4
بخش ۴ - از خداوند ولیالتوفیق در خواستن توفیق رعایت ادب در همه حالها و بیان کردن وخامت ضررهای بیادبی
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_5
بخش ۵ - ملاقات پادشاه با آن ولی که در خوابش نمودند
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_6
بخش ۶ - بردن پادشاه آن طبیب را بر بیمار تا حال او را ببیند
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_7
بخش ۷ - خلوت طلبیدن آن ولی از پادشاه جهت دریافتن رنج کنیزک
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_8
بخش 8 - دريافتن آن ولى رنج را و عرض كردن رنج او را پيش پادشاه
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_9
بخش ۹ - فرستادن پادشاه رسولان به سمرقند به آوردن زرگر
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_10
بخش ۱۰ - بیان آنک کشتن و زهر دادن مرد زرگر به اشارت الهی بود نه به هوای نفس و تامل فاسد
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_11
بخش ۱۱ - حکایت بقال و طوطی و روغن ریختن طوطی در دکان - حکایت #بقال_و_طوطى
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_12
بخش ۱۲ - داستان آن پادشاه جهود کی نصرانیان را میکشت از بهر تعصب - شروع حکایت #پادشاه_نصرانی_گداز - #مرد_احول
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_13
بخش ۱۳ - آموختن وزیر مکر پادشاه را
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_14
بخش ۱۴ - تلبیس وزیر بانصاری
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_15
بخش ۱۵ - قبول کردن نصاری مکر وزیر را
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_16
بخش ۱۶ - متابعت نصاری وزیر را
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_17
بخش ۱۷ - قصهٔ دیدن خلیفه لیلی را - حکایت #لیلی_و_خلیفه
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_18
بخش 16 - بيان حسد وزير
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_19
بخش ۱۹ - فهم کردن حاذقان نصاری مکر وزیر را
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_20
بخش ۲۰ - پیغام شاه پنهان با وزیر
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_21
بخش ۲۱ - بیان دوازده سبط از نصاری
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_22
بخش ۲۲ - تخلیط وزیر در احکام انجیل
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_23
بخش ۲۳ - در بیان آنک این اختلافات در صورت روش است نی در حقیقت راه
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_24
بخش ۲۴ - بیان خسارت وزیر درین مکر
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_25
بخش ۲۵ - مکر دیگر انگیختن وزیر در اضلال قوم
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_26
بخش ۲۶ - دفع گفتن وزیر مریدان را
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_27
بخش ۲۷ - مکر کردن مریدان کی خلوت را بشکن
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_28
بخش ۲۸ - جواب گفتن وزیر کی خلوت را نمیشکنم
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_29
بخش ۲۹ - اعتراض مریدان در خلوت وزیر
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_30
بخش ۳۰ - نومید کردن وزیر مریدان را از رفض خلوت
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_31
بخش ۳۱ - ولی عهد ساختن وزیر هر یک امیر را جداجدا
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_32
بخش ۳۲ - کشتن وزیر خویشتن را در خلوت
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_33
بخش ۳۳ - طلب کردن امت عیسی علیهالسلام از امرا کی ولی عهد از شما کدامست
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_34
بخش ۳۴ - منازعت امرا در ولی عهدی
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_35
بخش ۳۵ - تعظیم نعت مصطفی صلی الله علیه و سلم کی مذکور بود در انجیل
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_36
بخش ۳۶ - حکایت پادشاه جهود دیگر کی در هلاک دین عیسی سعی نمود - شروع حکایت #پادشاه_مومن_سوز
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_37
بخش ۳۷ - آتش کردن پادشاه جهود و بت نهادن پهلوی آتش کی هر که این بت را سجود کند از آتش برست
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_38
بخش ۳۸ - به سخن آمدن طفل درمیان آتش و تحریض کردن خلق را در افتادن بآتش
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_39
بخش ۳۹ - کژ ماندن دهان آن مرد کی نام محمّد را صلیالله علیه و سلّم به تسخر خواند
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_40
بخش ۴۰ - عتاب کردن آتش را آن پادشاه جهود
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_40
بخش ۴۱ - طنز و انکار کردن پادشاه جهود و قبول ناکردن نصیحت خاصان خویش
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_41
بخش ۴۱ - طنز و انکار کردن پادشاه جهود و قبول ناکردن نصیحت خاصان خویش
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_42
بخش ۴۲ - بیان توکل و ترک جهد گفتن نخچیران به شیر - شروع حکایت #نخجیران_و_شیر
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_43
بخش ۴۳ - جواب گفتن شیر نخچیران را و فایدهٔ جهد گفتن
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_44
بخش ۴۴ - ترجیح نهادن نخچیران توکل را بر جهد و اکتساب
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_45
بخش ۴۵ - ترجیح نهادن شیر جهد و اکتساب را بر توکل و تسلیم
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_46
بخش ۴۶ - ترجیح نهادن نخچیران توکل را بر اجتهاد
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_47
بخش ۴۷ - ترجیح نهادن شیر جهد را بر توکل
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_48
بخش ۴۸ - باز ترجیح نهادن نخچیران توکل را بر جهد
#مولوی - #مثنوی_معنوی
🙏کانال مثنوی معنوی
🆔 @masnavei
ادامه ی حکایت #پادشاه_نصرانی_گداز 11
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_22
بخش ۲۲ - تخلیط وزیر در احکام انجیل
ساخت طوماری به نام هر یکی
نقش هر طومار، دیگر مسلکی
حُکمهای هر یکی نوعی دگر
این خلاف ِ آن ز پایان تا بهسر
«در یکی راه ریاضت را و جوع
رکن توبه کرده و شرط رجوع»
«در یکی گفته ریاضت سود نیست
اندرین ره مَخلَصی جز جود نیست»
«در یکی گفته که جوع و جود تو
شرک باشد از تو با معبود تو
جز توکل جز که تسلیم تمام
در غم و راحت همه مکرست و دام»
«در یکی گفته که واجب خدمت است
ور نه اندیشهٔ توکل، تهمت است»
در یکی گفته که امر و نهیهاست
بهر کردن نیست، شرح ِ عجز ماست
تا که عجز خود بینیم اندر آن
قدرت او را بدانیم آن زمان
در یکی گفته که عجز خود مبین
کفرِ نعمت کردن است آن عجز، هین
قدرت خود بین که این قدرت ازوست
قدرتِ تو نعمتِ او دان که هوست
در یکی گفته کزین دو بر گذر
بُت بود هر چه بگنجد در نظر
در یکی گفته مکُش این شمع را
کاین نظر چون شمع آمد جمع را
از نظر چون بگذری وز خیال
کُشتهباشی نیمشب شمعِ وصال
در یکی گفته «بکُش، باکی مدار
تا عوض بینی نظر را صد هزار
که ز کشتن، شمع ِ جان افزونشود
لیلیات از صبر تو مجنون شود
ترک دنیا هر که کرد از زهد خویش
بیش آید پیش او دنیا و بیش»
در یکی گفته که آنچهت داد حق
بر تو شیرین کرد در ایجاد حق
بر تو آسان کرد و خوش آنرا بگیر
خویشتن را در میفکن در زحیر
در یکی گفته که بگذار آنِ خوَد
کان قبول طبع تو ردست و بَد
راههای مختلف آسان شدهست
هر یکی را ملتی چون جان شدهست
گر میسر کردن ِ حق ره بُدی
هر جهود و گبر ازو آگه بدی
در یکی گفته میسر آن بود
که حیات ِ دل، غذای جان بود
هرچه ذوق طبع باشد، چون گذشت
بر نهآرَد همچو شوره ریع و کشت
جز پشیمانی نباشد ریع او
جز خسارت پیش نارد بیع او
آن میسر نبود اندر عاقبت
نام او باشد معسّر عاقبت
تو معسّر از میسّر بازدان
عاقبت بنگر جمال این و آن
در یکی گفته که استادی طلب
عاقبتبینی نیابی در حسب
عاقبت دیدند هر گون ملتی
لاجرم گشتند اسیر زلتی
عاقبتدیدن نباشد دستباف
ورنه کی بودی ز دینها اختلاف؟
در یکی گفته که استا هم توی
زانک استا را شناسا هم توی
مرد باش و سخرهٔ مردان مشو
رو سر خود گیر و سرگردان مشو
در یکی گفته که این جمله یکیست
هر که او دو بیند احوَل مردکیست
در یکی گفته که صد یک چون بود؟
این کی اندیشد؟ مگر مجنون بود
هر یکی قولیست ضد همدگر
چون یکی باشد یکی زهر و شکر
تا ز زهر و از شکر در نگذری
کی تو از گلزار وحدت بو بری
این نمط وین نوع ده طومار و دو
بر نوشت آن دین عیسی را عدو
https://eitaa.com/masnavei/46
🙏کانال مثنوی معنوی
🆔 @masnavei
#داستان_پادشاه_نصرانی_گداز 12
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_22 تخليط وزير در احكام انجيل و مكر آن
[ () وقتى كه همه عيسويان را مطيع و رام خود ساخت زيركانه حيله اى بكار برد و فتنه اى بر انگيخت.] [و بنام هر يك از امراى طومار و كتابى درست كرد ولى نوشته هر كتاب غير آن بود كه در كتابهاى ديگر نوشته بود.] [احكام هر يك از كتابها خلاف ديگرى و هر يك نوع خاصى بود.]
[در يكى از كتابها رياضت و گرسنگى را ركن اعظم توبه قرار داده بود.]
[در كتاب ديگر نوشته بود رياضت بىفايده است و در اين راه جز بذل و بخشش سودى ندارد.]
[در آن يكى گفته بود كه جود و رياضت تو شرك است.] [بجز تسليم و توكل در رنج و راحت همه اينها مكر و دام است.]
[در كتاب ديگر خدمت را سرمايه سعادت دانسته و توكل را خالى از حقيقت قلم داده بود.]
[در ديگرى نوشته شده بود امر و نهى تماماً براى معلوم ساختن عجز ما است از عمل به آنها.] [تا ناتوانى عمل به آنها را ديده توانايى خالق را ادراك كنيم.]
[در آن يكى گفته بود خود را عاجز مبين زيرا كفران نعمت خداوندى است.] [قدرت و توانايى خود را ببين كه اين قدرت از خداوند است و نعمتى است كه او بخشيده.]
[در يك كتاب مىگويد از عجز و قدرت صرف نظر كن زيرا آن چه در نظر گنجد بتى است كه او را پرستش مىكنى.]
[در كتاب ديگر نظر را شمع جمع دانسته از خاموش كردن آن نهى مىكند.] [ () و مىگويد هر قومى از هوسهاى خود در هر ملتى اسير ذلت و خوارى شده.] [اگر از نظر و خيال بگذرى در تاريكى شب شمع وصال را خاموش كردهاى.]
[در جاى ديگر امر مىكند كه نظر را بكش و باك مدار تا هزاران عوض بينى.] [زيرا كه از كشتن شمع نظر شمع جان افزونتر و روشنتر شده و ليلى مقصودت مجنونوار بسوى تو شتابان مىآيد.] [زيرا هر كس زهد پيشه نموده ترك دنيا كرد دنيا بيشتر باو رو خواهد نمود.]
[در يك طومار مىنويسد آن چه را كه خداوند بتو عطا فرموده همان چيز را در خلقت در مذاق تو شيرين و مطبوع قرار داده.] [خداوند كار را بر تو آسان كرده همان را كه داده است بگير و خود را بزحمت و مشقت مينداز و ناله مكن.]
[در طومار ديگر مىگويد از آن چه دارى و براى تو ميسر است بگذر آن چه كه طبع تو قبول مىكند مردود و بد است.] [راههاى خلاف است كه آسان است و هر ملتى چون جان شيرين آن را در آغوش كشيده.] [اگر آن چه را خدا آسان كرده راه مستقيم بود هر گبر و جهودى راه حق را مىشناخت.]
[در جاى ديگر مىگويد راه آسان آنست كه دل را حيات بخشد و جان را غذا دهد.] [چيزى كه مطبوع طبع باشد وقتى به آن عمل كردى و گذشت مثل زمين شورهزار ثمر و حاصلى از آن بدست نخواهد آمد.] [حاصل آن جز پشيمانى و سود آن جز زيان نخواهد بود.] [پس عاقبت تو در واقع آسان نبوده بلكه او را بايد مشكل نام نهاد.] [تو عاقبت هر چيز را نگاه كن و آسان را از مشكل تميز بده.]
[در كتابى مىگويد بايد استادى پيدا كرده تابع او باشى و اگر پا بند خود باشى آتيه خود را نفهميده عاقبت بين نخواهى بود.] [ () ببين كه چشم پاىبند سر است چون نزديك او است با او الفتى نداشته و او را نمىبيند. پس فاصله پيدا كن و مقصد را دور از خود و در مقابل خود ببين تا با حق الفت پيدا كنى] [تمام ملتها بخيال خود عاقبت بينى كردند ولى همگى پايشان لغزيده بمقصد نرسيدند.] [عاقبت بينى در دست خود اشخاص نيست و اگر اين طور بود در اديان و مذاهب اختلاف پيدا نمىشد.]
[در كتاب ديگر مىنويسد استاد هم تو هستى براى اينكه شناسنده استاد تويى.] [بنا بر اين استادى لازم نيست مرد باش و بخود تكيه كن و سخره ديگران نشده سر گردان مباش.]
[در يكى از كتابها مىگويد همه اينها تويى فقط تويى و بس و دوئيت در اينجا موضوع ندارد. اين همه اختلافات كه شروع شده و مىبينيم عاقبت اينها يكى است و كسى كه دو مىبيند احول است.]
[در جاى ديگر مىگويد يكى بودن معنى ندارد صد چگونه يكى است مگر كسى ديوانه باشد كه اين طور فكر كند.]
[اينها همه اقوالى است ضد يكديگر چگونه خواهند بود مگر زهر و شكر ممكن است يكى باشند] [ () (اظهار عقيده مولوى) بلى هم معانى اختلاف دارند و هم صورتها روز و شب، خار و گل، سنگ و گوهر همه با هم مختلفند.] [تا از زهر و شكر نگذرى و پاى بعالمى بالاتر از اختلافات نگذارى عطرهاى گلهاى گلستان وحدت و گلزار يگانگى را استشمام نخواهى كرد.] [ () مثنوى من وحدت در وحدت است اى آن كه با معنى سر و كار دارى از حضيض خاك تا اوج افلاك برو همه را در وحدت سير خواهى كرد.]
ادامه دارد ...
🆔 @masnavei