eitaa logo
مثنوی معنوی
46 دنبال‌کننده
19 عکس
0 ویدیو
1 فایل
خوانش کتاب پر از حکمت مثنوی معنوی بصورت (موضوع بندی شده ) و نیز ( ترجمه ی نثر بیت به بیت)
مشاهده در ایتا
دانلود
1 بخش ۱ – - بخش ۲ - بر کنیزک رنجور و تدبیر کردن در صحت او بخش ۳ - ظاهر شدن عجز حکیمان از معالجهٔ کنیزک و روی آوردن پادشاه به درگاه اله و در خواب دیدن او ولیی را بخش ۴ - از خداوند ولی‌التوفیق در خواستن توفیق رعایت ادب در همه حالها و بیان کردن وخامت ضررهای بی‌ادبی بخش ۵ - ملاقات پادشاه با آن ولی که در خوابش نمودند بخش ۶ - بردن پادشاه آن طبیب را بر بیمار تا حال او را ببیند بخش ۷ - خلوت طلبیدن آن ولی از پادشاه جهت دریافتن رنج کنیزک بخش 8 - دريافتن آن ولى رنج را و عرض كردن رنج او را پيش پادشاه‏ بخش ۹ - فرستادن پادشاه رسولان به سمرقند به آوردن زرگر بخش ۱۰ - بیان آنک کشتن و زهر دادن مرد زرگر به اشارت الهی بود نه به هوای نفس و تامل فاسد بخش ۱۱ - حکایت بقال و طوطی و روغن ریختن طوطی در دکان - حکایت بخش ۱۲ - داستان آن پادشاه جهود کی نصرانیان را می‌کشت از بهر تعصب - شروع حکایت - بخش ۱۳ - آموختن وزیر مکر پادشاه را بخش ۱۴ - تلبیس وزیر بانصاری بخش ۱۵ - قبول کردن نصاری مکر وزیر را بخش ۱۶ - متابعت نصاری وزیر را بخش ۱۷ - قصهٔ دیدن خلیفه لیلی را - حکایت بخش 16 - بيان حسد وزير بخش ۱۹ - فهم کردن حاذقان نصاری مکر وزیر را بخش ۲۰ - پیغام شاه پنهان با وزیر بخش ۲۱ - بیان دوازده سبط از نصاری بخش ۲۲ - تخلیط وزیر در احکام انجیل بخش ۲۳ - در بیان آنک این اختلافات در صورت روش است نی در حقیقت راه بخش ۲۴ - بیان خسارت وزیر درین مکر بخش ۲۵ - مکر دیگر انگیختن وزیر در اضلال قوم بخش ۲۶ - دفع گفتن وزیر مریدان را بخش ۲۷ - مکر کردن مریدان کی خلوت را بشکن بخش ۲۸ - جواب گفتن وزیر کی خلوت را نمی‌شکنم بخش ۲۹ - اعتراض مریدان در خلوت وزیر بخش ۳۰ - نومید کردن وزیر مریدان را از رفض خلوت بخش ۳۱ - ولی عهد ساختن وزیر هر یک امیر را جداجدا بخش ۳۲ - کشتن وزیر خویشتن را در خلوت بخش ۳۳ - طلب کردن امت عیسی علیه‌السلام از امرا کی ولی عهد از شما کدامست بخش ۳۴ - منازعت امرا در ولی عهدی بخش ۳۵ - تعظیم نعت مصطفی صلی الله علیه و سلم کی مذکور بود در انجیل بخش ۳۶ - حکایت پادشاه جهود دیگر کی در هلاک دین عیسی سعی نمود - شروع حکایت بخش ۳۷ - آتش کردن پادشاه جهود و بت نهادن پهلوی آتش کی هر که این بت را سجود کند از آتش برست بخش ۳۸ - به سخن آمدن طفل درمیان آتش و تحریض کردن خلق را در افتادن بآتش بخش ۳۹ - کژ ماندن دهان آن مرد کی نام محمّد را صلی‌الله علیه و سلّم به تسخر خواند بخش ۴۰ - عتاب کردن آتش را آن پادشاه جهود بخش ۴۱ - طنز و انکار کردن پادشاه جهود و قبول ناکردن نصیحت خاصان خویش بخش ۴۱ - طنز و انکار کردن پادشاه جهود و قبول ناکردن نصیحت خاصان خویش بخش ۴۲ - بیان توکل و ترک جهد گفتن نخچیران به شیر - شروع حکایت بخش ۴۳ - جواب گفتن شیر نخچیران را و فایدهٔ جهد گفتن بخش ۴۴ - ترجیح نهادن نخچیران توکل را بر جهد و اکتساب بخش ۴۵ - ترجیح نهادن شیر جهد و اکتساب را بر توکل و تسلیم بخش ۴۶ - ترجیح نهادن نخچیران توکل را بر اجتهاد بخش ۴۷ - ترجیح نهادن شیر جهد را بر توکل بخش ۴۸ - باز ترجیح نهادن نخچیران توکل را بر جهد - 🙏کانال مثنوی معنوی 🆔 @masnavei
👈 ادامه حکایت 5 بخش ۴۰ - عتاب کردن آتش را آن پادشاه جهود رو به آتش کرد شه «کای تندخو آن جهان سوز طبیعی خوت کو؟ چون نمی‌سوزی چه شد خاصیتت؟ یا ز بخت ما دگر شد نیتت؟ می‌نبخشایی تو بر آتش‌پرست؛ آنک نپرستد ترا، او چون برست؟ هرگز ای آتش تو صابر نیستی چون نسوزی؟ چیست؟ قادر نیستی؟ چشم‌بندست این عجب، یا هوش‌بند؟ چون نسوزاند چنین شعله‌یْ بلند؟ جادوی کردت کسی یا سیمیاست؟ یا خلاف طبع تو از بخت ماست؟» گفت آتش من همانم ای شمن اندر آ تا تو ببینی تاب من طبع من دیگر نگشت و عنصرم تیغ حقم هم به دستوری برم بر در خرگه سگان ترکمان چاپلوسی کرده پیش میهمان ور بخرگه بگذرد بیگانه‌رو حمله بیند از سگان شیرانه او من ز سگ کم نیستم در بندگی کم ز ترکی نیست حق در زندگی آتش طبعت اگر غمگین کند سوزش از امر ملیک دین کند آتش طبعت اگر شادی دهد اندرو شادی ملیک دین نهد چونک غم‌ بینی تو استغفار کن غم بامر خالق آمد کار کن چون بخواهد عین غم شادی شود عین بند پای آزادی شود باد و خاک و آب و آتش بنده‌اند با من و تو مرده با حق زنده‌اند پیش حق آتش همیشه در قیام همچو عاشق روز و شب پیچان مدام سنگ بر آهن زنی بیرون جهد هم به امر حق قدم بیرون نهد آهن و سنگ هوا بر هم مزن کین دو می‌زایند همچون مرد و زن سنگ و آهن خود سبب آمد ولیک تو به بالاتر نگر ای مرد نیک کین سبب را آن سبب آورد پیش بی‌سبب کی شد سبب هرگز ز خویش و آن سببها کانبیا را رهبرند آن سببها زین سببها برترند این سبب را آن سبب عامل کند باز گاهی بی بر و عاطل کند این سبب را محرم آمد عقلها و آن سببها راست محرم انبیا این سبب چه بود بتازی گو رسن اندرین چه این رسن آمد به فن گردش چرخه رسن را علتست چرخه گردان را ندیدن زَلّتست این رسنهای سببها در جهان هان و هان زین چرخ سرگردان مدان تا نمانی صفر و سرگردان چو چرخ تا نسوزی تو ز بی‌مغزی چو مرخ باد آتش می‌شود از امر حق هر دو سرمست آمدند از خمر حق آب حلم و آتش خشم ای پسر هم ز حق بینی چو بگشایی بصر گر نبودی واقف از حق جانِ باد فرق کی کردی میان قوم عاد هود گِرد مؤمنان خطی کشید نرم می‌شد باد کانجا می‌رسید هر که بیرون بود زان خط جمله را پاره پاره می‌گسست اندر هوا همچنین شیبان راعی می‌کشید گرد بر گرد رمه خطی پدید چون به جمعه می‌شد او وقت نماز تا نیارد گرگ آنجا ترک‌تاز هیچ گرگی در نرفتی اندر آن گوسفندی هم نگشتی زان نشان باد حرص گرگ و حرص گوسفند دایره‌یْ مرد خدا را بود بند همچنین باد اجل با عارفان نرم و خوش همچون نسیم یوسفان آتش ابراهیم را دندان نزد چون گزیده‌یْ حق بُوَد چونش گَزَد ز آتش شهوت نسوزد اهل دین باقیان را برده تا قعر زمین موج دریا چون به امر حق بتاخت اهل موسی را ز قبطی واشناخت خاک، قارون را چو فرمان در رسید با زر و تختش به قعر خود کشید آب و گل چون از دم عیسی چرید بال و پر بگشاد، مرغی شد پَرید هست تسبیحت بخار آب و گل مرغ جنت شد ز نفخ صدق دل کوه طور از نور موسی شد به رقص صوفی کامل شد و رَست او ز نقص چه عجب گر کوه صوفی شد عزیز جسم موسی از کلوخی بود نیز https://eitaa.com/masnavei/46 🙏کانال مثنوی معنوی 🆔 @masnavei
5 عتاب كردن جهود آتش را كه چرا نمى‏سوزى و جواب او [شاه جهود رو به آتش نموده گفت: اى آن كه در سوزاندن چابك و چالاك بودى آن عادت طبيعى جهان سوز تو كجا رفت.] [چرا نمى‏سوزانى خاصيت تو چه شد شايد از بد بختى ما عادت تو تغيير كرده است.] [تو كه به آتش پرست رحم نمى‏كنى چه شد كسى را كه از پرستش تو استنكاف دارد نمى‏سوزانى؟] [اى آتش تو هيچ گاه در انجام خاصيت طبيعى خويش‏ خود دارى نمى‏كردى چطور نمى‏سوزانى چه شده كه نمى‏توانى وظيفه ذاتى خود را انجام دهى.] [اين چشم بندى است يا هوش بندى؟ اين شعله كه سر بر آسمان كشيده چرا نمى‏سوزاند؟] [كسى تو را جادو كرده يا علم سيميا بكار برده يا از بخت بد ما تو بر خلاف طبع عمل مى‏كنى؟] [از آتش صدا بلند شد كه من همانم كه بودم من آتشم تو بيا داخل شو تا ببينى چگونه مى‏سوزانم.] [طبيعت من تغيير نكرده و عنصر من همان است كه بود من شمشير خدايى هستم و بر طبق اراده او كار مى‏كنم.] [نديده ‏اى كه بر در خيمه ‏هاى تركمن سگها پيش مهمانان چاپلوسى مى‏كنند.] [و اگر بيگانه‏اى از نزديك خيمه عبور كند همين سگهاى مهربان و چاپلوس مثل شير درنده حمله مى‏كنند.] [من در بندگى از سگ كمتر نيستم و حق از يك تركى در نظم امور كمتر نيست.] [آتش طبع تو اگر ترا غمگين و خشمناك و ناراحت مى‏كند بر طبق امر شاهنشاه دين است كه روح تو را آتش مى‏زند.] [و اگر طبيعت تو سرور و ابتهاج بتو مى‏بخشد شادى را همان شاهنشاه در او وديعه نهاده است.] [اگر غم و رنج ديدى توبه كن زيرا كه بامر خداوند در تو تأثير مى‏كند.] [اگر او بخواهد عين غم بدل بشادى مى‏گردد و بندى كه بر پاى تو نهاده ‏اند بدل به آزادى مى‏شود.] [باد و خاك و آب و آتش بنده هستند و در مقابل من و تو بى‏جان و مرده ‏اند ولى در مقابل حق زنده و اثرشان بر طبق اراده او است.] [آتش روز و شب چون عاشق دل سوخته بخود پيچيده و در مقابل حق براى انجام امر در حال قيام است.] [سنگ را كه به آهن زدى آتش از آن توليد مى‏شود اين اخگر بامر حق بيرون مى‏آيد.] [آهن و سنگ ظلم و ستم را بهم مزن كه اصطكاك اينها چون نزديكى مرد و زن باعث زائيده شدن موجود ديگرى است.] [اگر چه سنگ و آهن سبب بيرون آمدن آتش هستند ولى تو به بالاتر از آنها نگاه كن.] [اين سبب را آن سبب‏ بالاتر پيش آورده سبب كى بخودى خود سبب شده است.] [اين سبب را سبب بالاتر كار كن و مؤثر مى‏سازد گاهى در مورد ديگر هم از كار باز مى‏دارد.] [آن سبب هايى كه رهبر انبيا هستند بالا دست سبب هايى است كه بنظر ما مى‏رسد.] [عقل ما مى‏تواند محرم اين سببها بوده و آن را درك كند ولى با آن سببها فقط انبيا محرم هستند] [اين سبب را مى‏توان تشبيه بريسمانى نمود كه از چاهى آب بوسيله آن كشيده مى‏شود.] [البته سبب بالا آمدن ريسمان گردش چرخ چاه است ولى نديدن گرداننده چرخ نشانه كورى و لغزش بصر است.] [تصور نكن كه اين همه ريسمان هاى اسباب در تمام جهان ناشى از گردش افلاك است.] [اين تصور را نكن تا چون چرخ سر گردان نشده و از بى‏ مغزى مثل چوب آتش زنه باندك اشاره ‏اى آتش نگيرى.] [باد و آتش از امر حق بوجود مى‏آيند و هر دو از باده الهى سر مستند.] [آب حلم و آتش خشم را هم اگر خوب بنگرى خواهى ديد كه از جانب خداوند است.] [اگر حقيقت باد از حق خبر نداشت چگونه ميانه قوم عاد فرق گذاشته مقصرين را هلاك و در باره نيكان بى ‏اثر مى‏شد.] 👈 ادامه دارد ... 🆔 @masnavei