#دفتر_اول
ادامه ی #فهرست_دفتر_اول 3
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_71
بخش ۷۱ - پرسیدن شیر از سبب پای واپس کشیدن خرگوش
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_72
بخش ۷۲ - نظر کردن شیر در چاه و دیدن عکس خود را و آن خرگوش را
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_73
بخش ۷۳ - مژده بردن خرگوش سوی نخچیران کی شیر در چاه فتاد
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_74
بخش ۷۴ - جمع شدن نخچیران گرد خرگوش و ثنا گفتن او را
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_75
بخش ۷۵ - پند دادن خرگوش نخچیران را کی بدین شاد مشوید
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_76
بخش ۷۶ - تفسیر رجعنا من الجهاد الاصغر الیالجهاد الاکبر
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_77
بخش ۷۷ - آمدن رسول روم و دیدن خلیفه دوم
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_78
بخش ۷۸ - یافتن رسول روم امیرالمؤمنین عمر را رضیالله عنه خفته به زیر درخت
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_79
بخش ۷۹ - سوال کردن رسول روم از خلیفه دوم
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_80
بخش ۸۰ - اضافت کردن آدم علیهالسلام آن زلت را به خویشتن کی ربنا ظلمنا و اضافت کردن ابلیس گناه خود را به خدای تعالی کی بما اغویتنی
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_81
بخش ۸۱ - تفسیر و هو معکم اینما کنتم
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_82
بخش ۸۲ - سؤال کردن رسول روم از خلیفه دوم از سبب ابتلای ارواح با این آب و گل جسم
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_83
بخش ۸۳ - در معنی آنک من اراد ان یجلس مع الله فلیجلس مع اهل التصوف
آن رسول از خود بشد زین یک دو جام
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_84
بخش ۸۴ - قصهٔ بازرگان کی طوطی محبوس او، او را پیغام داد به طوطیان هندوستان هنگام رفتن به تجارت
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_85
بخش ۸۵ - صفت اجنحهٔ طیور عقول الهی
بخش ۸۶ - دیدن خواجه طوطیان هندوستان را در دشت و پیغام رسانیدن از آن طوطی
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_87
بخش ۸۷ - تفسیر قول فریدالدین عطار قدس الله روحه تو صاحب نفسی ای غافل میان خاک خون میخور که صاحبدل اگر زهری خورد آن انگبین باشد
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_88
بخش ۸۸ - تعظیم ساحران مر موسی را علیهالسلام کی چه میفرمایی اول تو اندازی عصا
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_89
بخش ۸۹ - باز گفتن بازرگان با طوطی آنچ دید از طوطیان هندوستان
کرد بازرگان تجارت را تمام
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_90
بخش ۹۰ - شنیدن آن طوطی حرکت آن طوطیان و مردن آن طوطی در قفص و نوحهٔ خواجه بر وی
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_91
بخش ۹۱ - تفسیر قول حکیم: به هرچ از راه وا مانی، چه کفر آن حرف و چه ایمان، به هرچ از دوست دور افتی، چه زشت آن نقش و چه زیبا، در معنی قوله علیهالسلام ان سعدا لغیور و انا اغیر من سعد و الله اغیر منی و من غیر ته حرم الفواحش ما ظهر منها و ما بطن
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_92
بخش ۹۲ - رجوع به حکایت خواجهٔ تاجر
#مولوی - #مثنوی_معنوی
🙏کانال مثنوی معنوی
🆔 @masnavei
👈 حکایت #سفیر_روم_و_خلیفه_دوم 4
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_82
بخش ۸۲ - سؤال کردن رسول روم از خلیفه دوم از سبب ابتلای ارواح با این آب و گل جسم
گفت یا عٌمر چه حکمت بود و سِر
حبس آن صافی درین جای کدر
آب صافی در گِلی پنهان شده
جان صافی بستهٔ ابدان شده
گفت تو بحثی شگرفی میکنی
معنیی را بند حرفی میکنی
حبس کردی معنی آزاد را
بند حرفی کردهای تو یاد را
از برای فایده این کردهای
تو که خود از فایده در پردهای
آنک از وی فایده زاییده شد
چون نبیند آنچ ما را دیده شد
صد هزاران فایدهست و هر یکی
صد هزاران پیش آن یک اندکی
آن دم نطقت که جزو جزوهاست
فایده شد کُلِ کُل خالی چراست
تو که جزوی کار تو با فایدهست
پس چرا در طعن کل آری تو دست
گفت را گر فایده نبود مگو
ور بود هل اعتراض و شکر جو
شکر یزدان طوق هر گردن بود
نی جدال و رو ترش کردن بود
گر ترشرو بودن آمد شکر و بس
پس چو سرکه شکرگویی نیست کس
سرکه را گر راه باید در جگر
گو بشو سرکنگبین او از شکر
معنی اندر شعر جز با خبط نیست
چون قلاسنگست و اندر ضبط نیست
https://eitaa.com/masnavei/46
🙏کانال مثنوی معنوی
🆔 @masnavei
#داستان_سفیر_روم_و_خلیفه_دوم 4
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_82
سؤال كردن رسول قيصر از خلیفه دوم از سبب ابتلاى ارواح باين آب و گل اجساد
[ () بر گرديم بر سر قصه فرستاده قيصر و عمر.]
[ () رسول قيصر چون سخن عمر را شنيد دلش روشن گرديد] [ () سؤال و جواب از نظرش محو شده از عالم خطا و صواب فارغ گرديد] [ () اصل را يافته از فروع بىنياز شد ولى براى اينكه سخن بگويد از راه مصلحت بناى پرسش گذاشته گفت.]
[در اين عالم آب صاف در گل پنهان شده يعنى جان با همه صفاى ذاتى اسير بدنها گرديده.] [ () فايده اين كار چيست؟! و از قفس انداختن اين مرغ چه نتيجهاى مترتب است؟!] [عمر گفت تو بحث غريبى مىكنى اكنون خودت در يك سؤالى كه مىكنى معنى بزرگى را در حرف و كلمات خود در بند نمودهاى.] [و معنى آزادى را با حرفى بند نموده و معنى كه چون هوا لطيف و چون باد آزاد است اسير حرف قرار دادهاى.] [البته اين كار و اين پرسش را براى فائدهاى مىكنى در صورتى كه تو به آن فائده هم واقف نيستى.] [اما آن كه فايده را او بوجود آورده چگونه ممكن است چيزى را كه ما مىبينيم و منظور داريم او نبيند و بدون در نظر گرفتن حكمت و فائدهاى كارى را انجام دهد.] [در كار او صد هزارها فايده هست كه هر يك آنها بصد هزار فايده تصورى ما مىارزد.] [آن دم لطيف او كه خطاب (كُنْ) فرموده و دمش جان جانها است چگونه بىفايده است و سخن راست چگونه ممكن است از معنى خالى باشد.] [سخن و گويايى تو كه جزئى از جزءها است فائده براى آن قائل شدى آن كه كل فى الكل است چرا خالى از فايده باشد.] [ () تو كه جزئى كار ترا فايدهدار مىدانى پس چرا در كار كل ايراد گرفته و ايجاد شبهه مىكنى] [اگر سخن تو فايده ندارد سخن مگو و اگر دارد اعتراض را رها كرده در عوض شاكر باش.]
[شكر خداوند بر همه لازم است و البته شكر عبارت از جدال و رو ترش كردن نيست.] [اگر رو ترش كردن شكر باشد پس سركه بهترين شاكر است.] [سركه اگر آرزومند است بكبد انسان راه يابد لازم است بشكر متوسل شده سركنگبين شود تا قابل آشاميدن انسان گردد.]
[معنى در شعر خالى از خبط و خطا نيست او مثل فلاخن است كه ميزان بردش را نمىتوان معين كرد.]
👈 ادامه دارد ...
🆔 @masnavei