eitaa logo
مثنوی معنوی
49 دنبال‌کننده
21 عکس
0 ویدیو
1 فایل
خوانش کتاب پر از حکمت مثنوی معنوی بصورت (موضوع بندی شده ) و نیز ( ترجمه ی نثر بیت به بیت)
مشاهده در ایتا
دانلود
👈 حکایت بن ابیطالب 6 بخش ۱۷۰ - افتادن رکابدار هر باری پیش امیر المؤمنین علی کرم الله وجهه کی ای امیر المؤمنین مرا بکش و ازین قضا برهان باز آمد کای علی زودم بکش تا نبینم آن دم و وقت ترش من حلالت می‌کنم خونم بریز تا نبیند چشم من آن رستخیز گفتم ار هر ذره‌ای خونی شود خنجر اندر کف به قصد تو رود یک سر مو از تو نتواند برید چون قلم بر تو چنان خطی کشید لیک بی غم شو شفیع تو منم خواجهٔ روحم نه مملوک تنم پیش من این تن ندارد قیمتی بی تن خویشم فتی ابن الفتی خنجر و شمشیر شد ریحان من مرگ من شد بزم و نرگسدان من آنک او تن را بدین سان پی کند حرص میری و خلافت کی کند زان به ظاهر کو شد اندر جاه و حکم تا امیران را نماید راه و حکم تا امیری را دهد جانی دگر تا دهد نخل خلافت را ثمر https://eitaa.com/masnavei/51 🙏کانال مثنوی معنوی 🆔 @masnavei
افتادن ركابدار هر بارى پيش على عليه السلام كه اى امير المؤمنين از بهر خدا مرا بكش و از اين قضا برهان‏ باز آمد كاى على زودم بكش‏ تا نبينم آن دم و وقت ترش‏ من حلالت مى‏كنم خونم بريز تا نبيند چشم من آن رستخيز گفتم ار هر ذره‏اى خونى شود خنجر اندر كف به قصد تو رود يك سر مو از تو نتواند بريد چون قلم بر تو چنان خطى كشيد ليك بى‏غم شو شفيع تو منم‏ خواجه‏ى روحم نه مملوك تنم‏ پيش من اين تن ندارد قيمتى‏ بى‏تن خويشم فتى ابن الفتى‏ خنجر و شمشير شد ريحان من‏ مرگ من شد بزم و نرگسدان من‏
[امام على (ع) حريص حكومت نبود] آن كه او تن را بدين سان پى كند حرص ميرى و خلافت كى كند ز آن به ظاهر كوشد اندر جاه و حكم‏ تا اميران را نمايد راه و حكم‏ تا اميرى را دهد جانى دگر تا دهد نخل خلافت را ثمر
7 افتادن ركابدار در پاى امير المؤمنين على عليه السلام كه اى امير مرا بكش و از اين بليه برهان [( 3939) ركابدار عرض كرد يا على مرا بكش تا آن روزگار تلخ و ساعات هولناك را نبينم.] [( 3940) خون خود را بر تو حلال مى‏كنم خون مرا بريز تا من آن روزگار را نبينم.] [( 3941) گفتم اگر هر ذره‏اى در اين عالم بصورت يك نفر خونريز خنجر بدست گرفته قصد كشتن ترا بكنند]. [( 3942) يك سر موى تو را هم نمى‏توانند ببرند براى اينكه قلم تقدير اين طور در باره تو نوشته شده است.] [( 3943) ولى غم مخور كه من تو را شفاعت خواهم كرد من بنده تن نيستم بلكه بروح سرورى دارم.] [( 3944) اين تن در نزد من قيمتى ندارد و بدون احتياج باين تن جوانمرد و جوانمرد زاده‏ام‏]. [( 3945) خنجر و شمشير در نظرم گل و ريحان و مرگ در پيش من بزمگاه و گلستان خندان است.] [( 3946) كسى كه اين طور تن را بى‏اهميت بشمارد كى براى بدست آوردن رياست و خلافت حريص خواهد بود.] [( 3947) اينكه بظاهر او داراى جاه و حكمرانى گرديد براى آن بود كه باميران درس حكم و امارت بدهد.] [( 3948) و بامارت و حكومت جان ديگرى بدهد و نخل خلافت داراى ثمر گردد.] علیه السلام 👈 ادامه دارد ... 🆔 @masnavei
بخش ۱۷۱ - بیان آنک فتح طلبیدن مصطفی صلی الله علیه و سلم مکه را و غیر مکه را جهت دوستی ملک دنیا نبود چون فرموده است الدنیا جیفة بلک بامر بود جهد پیغامبر بفتح مکه هم کی بود در حب دنیا متهم آنک او از مخزن هفت آسمان چشم و دل بر بست روز امتحان از پی نظارهٔ او حور و جان پر شده آفاق هر هفت آسمان خویشتن آراسته از بهر او خود ورا پروای غیر دوست کو آنچنان پر گشته از اجلال حق که درو هم ره نیابد آل حق لا یسع فینا نبی مرسل والملک و الروح ایضا فاعقلوا گفت ما زاغیم همچون زاغ نه مست صباغیم مست باغ نه چونک مخزنهای افلاک و عقول چون خسی آمد بر چشم رسول پس چه باشد مکه و شام و عراق که نماید او نبرد و اشتیاق آن گمان بر وی ضمیر بد کند کو قیاس از جهل و حرص خود کند آبگینهٔ زرد چون سازی نقاب زرد بینی جمله نور آفتاب بشکن آن شیشهٔ کبود و زرد را تا شناسی گرد را و مرد را گرد فارس گرد سر افراشته گرد را تو مرد حق پنداشته گرد دید ابلیس و گفت این فرع طین چون فزاید بر من آتش‌جبین تا تو می‌بینی عزیزان را بشر دانک میراث بلیسست آن نظر گر نه فرزندی بلیسی ای عنید پس به تو میراث آن سگ چون رسید من نیم سگ شیر حقم حق‌پرست شیر حق آنست کز صورت برست شیر دنیا جوید اشکاری و برگ شیر مولی جوید آزادی و مرگ چونک اندر مرگ بیند صد وجود همچو پروانه بسوزاند وجود شد هوای مرگ طوق صادقان که جهودان را بد این دم امتحان در نبی فرمود کای قوم یهود صادقان را مرگ باشد گنج و سود همچنانک آرزوی سود هست آرزوی مرگ بردن زان بهست ای جهودان بهر ناموس کسان بگذرانید این تمنا بر زبان یک جهودی این قدر زهره نداشت چون محمد این علم را بر فراشت گفت اگر رانید این را بر زبان یک یهودی خود نماند در جهان پس یهودان مال بردند و خراج که مکن رسوا تو ما را ای سراج این سخن را نیست پایانی پدید دست با من ده چو چشمت دوست دید https://eitaa.com/masnavei/51 🙏کانال مثنوی معنوی 🆔 @masnavei
بيان آن كه فتح طلبيدن پيغامبر عليه السلام مكه را و غير مكه را بجهت دوستى ملك دنيا نبود چون فرموده است كه الدنيا جيفه بلكه به امر بود
[جهاد پيامبر (ص) براى كشورگشايى نبود] جهد پيغمبر به فتح مكه هم‏ كى بود در حب دنيا متهم‏ آن كه او از مخزن هفت آسمان‏ چشم و دل بر بست روز امتحان‏ از پى نظاره‏ى او حور و جان‏ پر شده آفاق هر هفت آسمان‏ خويشتن آراسته از بهر او خود و را پرواى غير دوست كو آن چنان پر گشته از اجلال حق‏ كه در او هم ره نيابد آل حق‏ لا يسع فينا نبي مرسل‏ و الملك و الروح ايضا فاعقلوا گفت ما زاغيم همچون زاغ نه‏ مست صباغيم مست باغ نه‏ چون كه مخزنهاى افلاك و عقول‏ چون خسى آمد بر چشم رسول‏ پس چه باشد مكه و شام و عراق‏ كه نمايد او نبرد و اشتياق‏ آن گمان بر وى ضمير بد كند كه قياس از جهل و حرص خود كند
[تمثيل در اينكه اوهام و گمانها، حجاب بصيرت است‏] آبگينه‏ى زرد چون سازى نقاب‏ زرد بينى جمله نور آفتاب‏ بشكن آن شيشه‏ى كبود و زرد را تا شناسى گرد را و مرد را گرد فارس گرد سر افراشته‏ گرد را تو مرد حق پنداشته‏
[ابليس و ابليس صفتان، بصيرت ندارند] گرد ديد ابليس و گفت اين فرع طين‏ چون فزايد بر من آتش جبين‏ تا تو مى‏بينى عزيزان را بشر دان كه ميراث بليس است آن نظر گر نه فرزند بليسى اى عنيد پس به تو ميراث آن سگ چون رسيد من نيم سگ شير حقم حق پرست‏ شير حق آن است كز صورت برست‏
[مطلوبِ اهل هوى و اهل حقيقت، متفاوت است‏] شير دنيا جويد اشكارى و برگ‏ شير مولى جويد آزادى و مرگ‏ چون كه اندر مرگ بيند صد وجود همچو پروانه بسوزاند وجود