eitaa logo
مثنوی معنوی
49 دنبال‌کننده
21 عکس
0 ویدیو
1 فایل
خوانش کتاب پر از حکمت مثنوی معنوی بصورت (موضوع بندی شده ) و نیز ( ترجمه ی نثر بیت به بیت)
مشاهده در ایتا
دانلود
[مطلوبِ اهل هوى و اهل حقيقت، متفاوت است‏] شير دنيا جويد اشكارى و برگ‏ شير مولى جويد آزادى و مرگ‏ چون كه اندر مرگ بيند صد وجود همچو پروانه بسوزاند وجود
[اولياى خدا از مرگ استقبال مى‏كنند] شد هواى مرگ طوق صادقان‏ كه جهودان را بد اين دم امتحان‏ در نبى فرمود كاى قوم يهود صادقان را مرگ باشد گنج و سود همچنان كه آرزوى سود هست‏ آرزوى مرگ بردن ز آن به است‏ اى جهودان بهر ناموس كسان‏ بگذرانيد اين تمنا بر زبان‏ يك جهودى اين قدر زهره نداشت‏ چون محمد اين علم را بر فراشت‏ گفت اگر رانيد اين را بر زبان‏ يك يهودى خود نماند در جهان‏ پس يهودان مال بردند و خراج‏ كه مكن رسوا تو ما را اى سراج‏ اين سخن را نيست پايانى پديد دست با من ده چو چشمت دوست ديد
بيان آن كه فتح طلبيدن پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله در مكه و غيرها جهة دوستى ملك دنيا نبود چون كه فرمود: الدنيا جيفة و طالبها كلاب [( 3949) كوشش حضرت رسول ص را بهيچ وجه نمى‏توان بحب دنيا و جاه حمل كرد.] [( 3950) زيرا كسى كه از مخزنهاى هفت آسمان چشم پوشيده‏]. [( 3951) آن كه براى ديدنش حوران بهشتى آفاق هفت آسمان را پر كرده‏] [( 3952) و خود را براى او آراسته‏اند چنين كسى كجا ممكن است جز دوست بچيزى و كسى نظر داشته باشد.] [( 3953) چنان از اجلال و مكرمت خداوندى پر شده كه حتى اوليا هم در آن نمى‏گنجند.] [( 3954) در اين جمله دقت و تأمل كنيد كه فرموده است در ميان ما پيغمبر مرسل و ملك مقرب و روح نمى‏گنجد [1]] [( 3955) فرمود ما همانيم كه در قرآن فرموده ديده‏اش هيچ گاه كج نديده و از حد خود تجاوز نكرده [2] ما مست باغ نبوده و مست صباغ باغ و شيفته رنگ آميزى كننده آن هستيم.] [( 3956) وقتى مخزن افلاك و عقول در نظر حضرت رسول ص چون خسى باشد.] [( 3957) ديگر مكه و عراق و شام چيست كه مشتاق آن بوده و براى او اقدام بجنگ نمايد.] [( 3958) اين گمان‏ را در باره او كسى مى‏كند كه ضمير بد داشته باشد و او را بجهل و حرص خود قياس نمايد.] [( 3959) البته اگر با شيشه زرد عينك درست كنى نور آفتاب را همه جا زرد خواهى ديد.] [( 3960) آن شيشه زرد و كبود را بشكن تا مرد را از گرد تميز دهى.] [( 3961) در اطراف سوار گرد بلند شده و تو گرد را امر حق پنداشته‏اى.] [( 3962) ابليس گردديد كه گفت اين فرع خاكست و چگونه بر من كه زاده آتشم ترجيح دارد.] [( 3963) تا تو عزيزان خدا را بشر مى‏بينى بدان كه اين نظر تو ميراثى است كه از ابليس رسيده.] [( 3964) اگر فرزند ابليس نيستى پس ميراث آن سگ چرا بتو رسيده است‏]. [( 3965) من سگ نيستم و شير حقم و حق پرست شير حق كسى است كه از قيد صورت رسته باشد.] [( 3966) شير دنيا شكار مى‏جويد و برگ و نوا مى‏طلبد ولى شير مولى آزادى و مرگ مى‏خواهد.] [( 3967) چون در مرگ صد هستى مشاهده مى‏كند پروانه‏وار هستى خود را آتش مى‏زند.] [( 3968) هواى مرگ طوق گردن و زينت صادقان است چنان كه براى منكرين و جهودان آرزوى مرگ امتحان آنها بود.] [( 3969) در قرآن فرمود كه اى قوم جهود مرگ براى راستگويان همگى سود است [اشاره به آيه شريفه: قُلْ يا أَيُّهَا اَلَّذِينَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِياءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ اَلنَّاسِ فَتَمَنَّوُا اَلْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ 62: 6 (سوره جمعه آيه 6)]] [( 3970) چنان كه هر كس آرزوى سود دارد آرزوى مرگ بهتر از آنست.] [( 3971) اى قوم جهود اگر راست مى‏گوييد آرزوى مرگ كنيد و اين آرزو را بر زبان بياوريد.] [( 3972) يك نفر يهودى اين زهره را نداشت كه اين تمنا بر زبان آورد.] [( 3973) و چون حضرت رسول اين تكليف را به آنها كرد يكى از يهود گفت اگر اين آرزو را بر زبان آوريد يك نفر يهودى زنده نخواهد ماند.] [( 3974) يهود حاضر شده و خراج داده جزيه قبول كرده خواهش كردند كه با اين امتحان آنها را رسوا نكنند.] [( 3975) اين سخن بى‏پايان است اكنون كه چشمت بروى‏ دوست افتاده دست بدست من بده تا بسراغ دوست رويم.] 👈 ادامه دارد ... 🆔 @masnavei
👈 حکایت بن ابیطالب 7 بخش ۱۷۲ - گفتن امیر المؤمنین علی کرم الله وجهه با قرین خود کی چون خدو انداختی در روی من نفس من جنبید و اخلاص عمل نماند مانع کشتن تو آن شد گفت امیر المؤمنین با آن جوان که به هنگام نبرد ای پهلوان چون خدو انداختی در روی من نفس جنبید و تبه شد خوی من نیم بهر حق شد و نیمی هوا شرکت اندر کار حق نبود روا تو نگاریدهٔ کف مولیستی آنِ حقی کردهٔ من نیستی نقش حق را هم به امر حق شکن بر زجاجهٔ دوست سنگ دوست زن گبر این بشنید و نوری شد پدید در دل او تا که زناری برید گفت من تخم جفا می‌کاشتم من ترا نوعی دگر پنداشتم تو ترازوی احدخو بوده‌ای بل زبانهٔ هر ترازو بوده‌ای تو تبار و اصل و خویشم بوده‌ای تو فروغ شمع کیشم بوده‌ای من غلام آن چراغ چشم‌جو که چراغت روشنی پذرفت ازو من غلام موج آن دریای نور که چنین گوهر بر آرد در ظهور عرضه کن بر من شهادت را که من مر ترا دیدم سرافراز زمن قرب پنجه کس ز خویش و قوم او عاشقانه سوی دین کردند رو او به تیغ حلم چندین حلق را وا خرید از تیغ و چندین خلق را تیغ حلم از تیغ آهن تیزتر بل ز صد لشکر ظفر انگیزتر ای دریغا لقمه‌ای دو خورده شد جوشش فکرت از آن افسرده شد گندمی خورشید آدم را کسوف چون ذنب شعشاع بدری را خسوف اینت لطف دل که از یک مشت گل ماه او چون می‌شود پروین‌گسل نان چو معنی بود خوردش سود بود چونک صورت گشت انگیزد جحود همچو خار سبز کاشتر می‌خورد زان خورش صد نفع و لذت می‌برد چونک آن سبزیش رفت و خشک گشت چون همان را می‌خورد اشتر ز دشت می‌دراند کام و لنجش ای دریغ کانچنان ورد مربی گشت تیغ نان چو معنی بود، بود آن خار سبز چونک صورت شد کنون خشکست و گبز تو بدان عادت که او را پیش ازین خورده بودی ای وجود نازنین بر همان بو می‌خوری این خشک را بعد از آن کامیخت معنی با ثری گشت خاک‌آمیز و خشک و گوشت‌بر زان گیاه اکنون بپرهیز ای شتر سخت خاک‌آلود می‌آید سخن آب تیره شد سر چه بند کن تا خدایش باز صاف و خوش کند او که تیره کرد هم صافش کند صبر آرد آرزو را نه شتاب صبر کن والله اعلم بالصواب https://eitaa.com/masnavei/51 🙏کانال مثنوی معنوی 🆔 @masnavei
گفتن امير المؤمنين على عليه السلام با قرين خود كه چون خدو انداختى در روى من نفس من جنبيد و اخلاص عمل نماند، مانع كشتن تو آن شد
[خلوص نيت‏] گفت امير المؤمنين با آن جوان‏ كه به هنگام نبرد اى پهلوان‏ چون خدو انداختى در روى من‏ نفس جنبيد و تبه شد خوى من‏ نيم بهر حق شد و نيمى هوا شركت اندر كار حق نبود روا تو نگاريده‏ى كف مولاستى‏ آن حقى كرده‏ى من نيستى‏ نقش حق را هم به امر حق شكن‏ بر زجاجه‏ى دوست سنگ دوست زن‏ گبر اين بشنيد و نورى شد پديد در دل او تا كه زنارى بريد گفت من تخم جفا مى‏كاشتم‏ من ترا نوعى دگر پنداشتم‏ تو ترازوى احد خو بوده‏اى‏ بل زبانه‏ى هر ترازو بوده‏اى‏ تو تبار و اصل و خويشم بوده‏اى‏ تو فروغ شمع كيشم بوده‏اى‏ من غلام آن چراغ چشم جو كه چراغت روشنى پذرفت از او من غلام موج آن درياى نور كه چنين گوهر بر آرد در ظهور عرضه كن بر من شهادت را كه من‏ مر ترا ديدم سرافراز زمن‏ قرب پنجه كس ز خويش و قوم او عاشقانه سوى دين كردند رو او به تيغ حلم چندين حلق را وا خريد از تيغ و چندين خلق را تيغ حلم از تيغ آهن تيزتر بل ز صد لشكر ظفر انگيزتر
[رابطه ميان نوع لقمه و درون آدمى‏] اى دريغا لقمه ‏اى دو خورده شد جوشش فكرت از آن افسرده شد
[تمثيل براى بيت پيشين‏] گندمى خورشيد آدم را كسوف‏ چون ذنب شعشاع بدرى را خسوف‏
[ادراكات عرفانى بوسيله نفسانيات تيره شود] اينت لطف دل كه از يك مشت گل‏ ماه او چون مى‏شود پروين گسل‏ نان چو معنى بود خوردش سود بود چون كه صورت گشت انگيزد جحود همچو خار سبز كاشتر مى‏خورد ز ان خورش صد نفع و لذت مى‏برد چون كه آن سبزيش رفت و خشك گشت‏ چون همان را مى‏خورد اشتر ز دشت‏ مى‏دراند كام و لنجش اى دريغ‏ كان چنان ورد مربى گشت تيغ‏ نان چو معنى بود بود آن خار سبز چون كه صورت شد كنون خشك است و گبز تو بد آن عادت كه او را پيش از اين‏ خورده بودى اى وجود نازنين‏ بر همان بو مى‏خورى اين خشك را بعد از آن كاميخت معنى با ثرى‏ گشت خاك آميز و خشك و گوشت بر ز آن گياه اكنون بپرهيز اى شتر سخت خاك آلود مى‏آيد سخن‏ آب تيره شد سر چه بند كن‏ تا خدايش باز صاف و خوش كند او كه تيره كرد هم صافش كند صبر آرد آرزو را نه شتاب‏ صبر كن و الله اعلم بالصواب‏
8 گفتن امير المؤمنين عليه السلام با قرين خود كه چون خدو انداختى بر روى من نفس من جنبيد و اخلاص عمل نماند مانع كشتن تو آن شد [( 3976) حضرت امير ع فرمود كه اى پهلوان در موقع جنگ.] [( 3977) چون تف بروى من انداختى نفس من تحريك شده و خوى من تبه گرديد]. [( 3978) پس كشتن تو نيمى براى حق و نيمى براى هوا مى‏شد در كار حق شريك روا نبود.] [( 3979) نقش تو را دست مولى رسم كرده و تو متعلق بخدا بوده و مال من نيستى.] [( 3980) نقش حق را فقط بايد بامر حق شكست و بر شيشه دوست جز سنگ دوست نبايد زد.] [( 3981) آن شخص اين سخن را شنيده نورى در دل او تابيدن گرفت و زنار كفرش دريده شد.] [( 3982) عرض كرد من بد خيال مى‏كردم و تو را طور ديگر گمان مى‏بردم.] [( 3983) تو ترازوى حق بوده‏اى.] [( 3984) تو بيگانه نبوده اصل و تبار و خويش من بوده و فروغ شمع كيش و آئين من بوده‏اى.] [( 3985) من غلام شمع آن چراغى هستم كه چراغ تو از آن روشن شده.] [( 3986) من بنده آن درياى نورم كه امواجش چنين گوهرى ظاهر نموده.] [( 3987) شهادت را بر من عرضه كن كه من تو را بهترين خلق زمانه ديده‏ام‏] [( 3988) بالاخره پنجاه نفر از خويشان و بستگان آن شخص با كمال اشتياق بدين اسلام گرويدند.] [( 3989) على عليه السلام با شمشير حلم آن پنجاه نفر را از شمشير معاف نمود.] [( 3990) بلى شمشير حلم از شمشير آهن تيزتر و برنده‏تر است بلكه بهتر از صد لشكر بر دشمنان غالب مى‏گردد.] علیه السلام 👈 ادامه دارد ... 🆔 @masnavei